واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: وبلاگ > عصرآزاد، سحر - سحر عصرآزاد - تردیدی نیست تماشای «نسل جادویی» فیلم به نمایش درنیامده ایرج کریمی را حتی در کادر کوچک تلویزیون باید به فال نیک گرفت، فیلمی که با وجود داشتن پروانه نمایش به اکران درنیامد و در نهایت هم جشنواره فیلم شهر تنها جائی بود که امکان تماشای آن را بر پرده سینما البته با کیفیت پائین فراهم کرد. کافیست ایرج کریمی را با سهگانه به یادماندنیاش «از کنار هم میگذریم»، «چند تار مو» و «باغهای کندلوس» در ذهن داشته باشیم تا برای دیدن فیلم «نسل جادوئی» که از همان نامش کنجکاویبرانگیز است، مشتاق باشیم. هرچند این اشتیاق با دیدن پوسترهای فیلم در سوپرها و بقالیها به دیوار بخورد، هرچند ضربالمثل یک بام و دو هوا در مورد سرنوشت این فیلم به شدت توی ذوق بزند بخصوص وقتی حرف بر سر مشکل شرعی فیلم برای اکران بود و حالا کافیست همان مخاطب نه به سینما بلکه به بقالی برود و همین فیلم مشکلدار به راحتی در دسترسش باشد، هرچند... لایههای حاشیهای فیلم را کنار میزنیم تا بیواسطه با خود اثر مواجه شویم. «نسل جادوئی» فیلمی است فانتزی و سوررئال درباره چند جوان که قدرتهائی ماورائی خاصی دارند و سعی میکنند با تکیه بر آنها گرفت و گیرهای زندگی را حل و فصل کنند، گرفت و گیرهائی که از جنس مسائل آدمهای معاصر امروز است البته بیشتر از نوع نسل جوان. وقتی به آدمهای معاصر امروز اشاره میکنیم این پسزمینه را در ذهن داریم که این قشر قهرمانان همیشگی فیلمهای ایرج کریمی هستند که به شهادت سه فیلم قبلیاش شناخت خوبی هم از آنها دارد، چرا که شخصیتهای حراف، اما نغزگوی فیلمهایش را هنوز به یاد داریم و این ویژگی مهمی است. پرگوئی و نغزگوئی شخصیتهای آثار کریمی هم از ویژگیهای تکرارشونده و البته جذاب فیلمهای او است. یادم هست وقتی عنوان نقدم بر «باغهای کندلوس» را گذاشتم: (تا حالا اینهمه مزخرف درست نشنیده بودم)، برخی آن را تیتر جسورانهای دانستند و البته این یکی از دیالوگهای فیلم بود! تم تکرارشونده این سهگانه که به نوعی در «نسل جادوئی» هم محور قرار گرفته چیزی نیست جز تعبیر انسانهای کمی تا قسمتی روشنفکر امروز از عشق و البته تقارن مرگ و زندگی که در هر یک از این فیلمها پرداختی خاص و جذاب پیدا کرده است. حالا از پس این مرور کوتاه بر مولفههای آثار ایرج کریمی، آیا «نسل جادوئی» فیلمی است در راستای انتظارات مخاطب علاقهمند به فیلمهای او یا اینکه شخصیتپردازی سوررئالیستی کار آنقدر پررنگ شده که امکان ارتباط بی واسطه با کاراکترها را سخت کرده است؟ واقعیت این است که باید پذیرفت «نسل جادوئی» نمیتواند در رده سهگانه محبوب کریمی قرار بگیرد و به نظر میآید دلیل اصلی همان باورناپذیری باشد که از شخصیتپردازی این چند جوان آن هم با تکیه بر توانائیهای سوررئال آنها میآید. وقتی نتوان شخصیتها، دنیایشان، آرزوهایشان، ضعفها و امتیازاتشان را باور کرد طبیعتاً همراهی با آنها در یک مسیر پر فراز و نشیب مشکل میشود. خواه این شخصیت دختر جوانی باشد که اتفاقات پشت دیوار را میبیند (هدیه تهرانی)، خواه پسری باشد که همه اصوات را از اطراف و اکناف میشنود (رامبد جوان) یا دختری که ... همینکه بخش عمده فیلم به گونهای اجتنابناپذیر صرف نمایشی تصویری از توانائیهای هر از این جوانان شده که تعدادشان هم کم نیست، در واقع زمان برای قصه گفتن، چیدمان یک ارتباط دراماتیک حتی کمرنگ، اما باورپذیر بین شخصیت ها و ... کم شده است. اینجاست که دیگر نغزگوئی هم نمیتواند شخصیتها را در ذهن نگه دارد و حتی جزئیات جذابی هم وجود ندارد که بتوان در عرض موقعیت حرکت کند و به دنیای این آدمها نزدیک شد، چرا که پایه و اساس فیلم محدود به همین وجه سوررئال و چه بسا تعابیر فرامتنی آن شده در حالیکه به تنهائی قادر به اداره یک فیلم بلند سینمائی نیست. اما نکته مهمتر این است که ایرج کریمی باید از سایه حاشیه و متن «نسل جادوئی» خارج شود و باز هم فیلم بسازد تا به یادمان بیاورد که در مناسبات زندگی امروز چقدر از خودمان، تعبیرمان از عشق و ... دور افتادهایم.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 508]