واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: پنج گریه کننده تاریخ
به راستى اوج مصائب و محنتهاى حضرت فاطمه علیهاالسلام از زمانى شروع شد كه پیامبر اسلام صلىاللهعلیهوآله به دیدار حق شتافت و آن بانوى گرامى غریب و تنها در كنار همسر وفادارش على علیهالسلام در آماج طعنهها و كینههایى قرار گرفت كه از جنگهاى بدر، اُحد، حنین، احزاب و فتح مكه نسبت به رسول الله صلىاللهعلیهوآله و على علیهالسلام به وجود آمده، و در زمان حیات رسول خدا صلىاللهعلیهوآله در دلهاى مشركان و منافقان مخفى مانده بود. زهراى اطهر علیهاالسلام در مقابل تمام این نامهربانیها صبر و بردبارى از خود نشان مىداد و در خلوت خود اشك غم جارى مىساخت به حدّى كه در زمره كسانى كه بسیار گریه مىكردند نام برده شد. از امام صادق علیهالسلام نقل شده كه فرمودند: «البَكّاؤُونَ خَمْسَةٌ: آدمُ و یَعقوبُ وَ یُوسفُ و فاطمةُ بنتُ محمّدٍ و علىُّ بن الحسینِ علیهمالسلام؛ بسیار گریه كنندگان پنج نفرند: آدم و یعقوب و یوسف و فاطمه دختر رسول خدا و على فرزند حسین علیهالسلام.» اما آدم گریه كرد به خاطر بهشت تا این كه بر گونههاى او جاى جارى شدن اشك باقى مانده بود، و اما یعقوب آنقدر براى یوسف گریست كه بینایىاش از دست رفت و اما یوسف آنقدر براى پدرش یعقوب گریست كه اهل زندان به ستوه آمدند و گفتند: یا روزها گریه كن و شب را براى استراحت ما بگذار و یا شبها گریه كن و روز را براى استراحت ما بگذار، «وَ أَمّا فاطِمَةُ فَبَكَتْ عَلى رَسُولِ اللهِ حَتَّى تَأَذّى بِهِ أَهْلُ المَدینَةِ فَقالُوا لَها: قَدْ آذَیْتِنا لِكَثْرةِ بُكائِكِ فكانَتْ تَخْرُجُ إِلَى الْمقابِرِ، مقابرِ الشُّهَداء فَتبْكِى حتّى تَقْضِى حاجَتَها ثَمَّ تَنْصَرِفُ؛ و اما فاطمه علیهاالسلام آن قدر براى پدرش گریست كه مردم مدینه در سختى قرار گرفتند و به ایشان گفتند: با زیادى گریهات ما را اذیت كردى، از اینرو آن بانوى گرامى به مقابر شهداء مىرفت و مىگریست (در بیت الأحزان كه على علیهالسلام براى ایشان مهیّا نموده بود) و پس از آن كه حاجتش محقق مىشد باز مىگشت.» و اما على بن الحسین علیهماالسلام براى پدرش امام حسین علیهالسلام مىگریست.»(1)شدت غم و اندوه فاطمه علیهاالسلام در این دوران به حدّى بود كه مورخین نوشتهاند: «انّها ما زالَتْ بَعْدَ أَبیها مُعَصَّبَةَ الرَّأْسِ ناحِلَةَ الْجِسْمِ مُنْهَدَّةَ الرُّكْنِ باكِیَةَ الْعَیْنِ مُحْتَرَقَةَ القَلْبِ؛(2) همانا فاطمه بعد از رحلت پدرش پیوسته (به خاطر زیادى مصیبت) شال بر سر بسته بود و جسم او ضعیف و رنجور شده و پهلویش شكسته و چشمهایش گریان بود و قلبى سوزان داشت.» پینوشتها:1. أمالى شیخ صدوق، مجلس 29، ح5؛ كشف الغمّة، همان، ج1، ص124؛ بحارالأنوار، همان، ص155.2. مناقب آل ابى طالب، همان، ج3، ص137. منبع:مجله مبلغان، شماره 56، علی تقوی .
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 298]