واضح آرشیو وب فارسی:ايران دیپلماسی: ايران به دنبال بازدارندگي هسته اي نيست
دكتر ابراهيم متقي، استاد دانشگاه و تحليلگر مسائل بين المللي در گفت و گو با ديپلماسي ايراني معتقد است غربي ها در فضاي تبليغاتي احتمال بعد نظامي برنامه هسته اي ايران را مطرح مي كنند. اما در فضاي راهبردي كاملا بر اين نكته واقف هستند كه ايران نه قوه اين كار را دارد و نه بنيه آن را.
ديپلماسي ايراني: غرب از ديرباز ايران را متهم كرده است كه در برنامه هسته اي خود، به دنبال دستيابي به سلاح هسته اي است. اين در حالي است كه مقامات ايراني همواره بر صلح آميز بودن برنامه هسته اي و استراتژي دفاعي ايران تاكيد كرده اند. مقام معظم رهبري نيز در جمع دانشمندان هسته اي بر اين نكته تاكيد كرده و گفته اند كه جمهوري اسلامي ايران مي خواهد به دنيا ثابت كند كه داشتن سلاح هسته اي قدرت آفرين نيست و اقتدار از سلاح هسته اي بدست نمي آيد بلكه مي توان اقتدار متكي به سلاح هسته اي را درهم شكست و ملت ايران، اين كار را خواهد كرد. به اين بهانه به سراغ دكتر ابراهيم متقي، استاد علوم سياسي دانشگاه تهران و تحليل گر مسائل بين المللي رفتيم و نظر او را جويا شديم. ماحصل اين گفت و گو را مي خوانيد:
برخي كارشناسان مي گويند دسترسي ايران به توانايي هسته اي و بازدارندگي قابل پذيرش است اما باعث به هم خوردن توازن منطقه اي مي شود. عربستان، تركيه، روسيه و ديگر كشورها اين بازدارندگي را نمي پذيرند.
ايران در طول تاريخ از زمان نادرشاه به بعد همواره مورد تهاجم قرار گرفته است. نكته بعدي اين است كه در دوران بعدي يعني در دوران جمهوري اسلامي نيز ايران همواره مورد تهاجم قرار گرفته است؛ بحث هاي مربوط به كودتا، بحث هاي مربوط به حمايت از مجموعه هاي ضدانقلاب در مناطق مرزي، جنگ تحميلي عليه ايران نشانه هايي از اين مسئله است كه اين ايران بوده است كه در فضاي تهاجم قرار گرفته است. طبيعي است كه ايران مي خواهد در آينده در فضاي تهاجم كمتري قرار بگيرد. پس ناچار است كه توليد قدرت كند. اگر اين قدرت ارتقا پيدا كند مي تواند حالت بازدارندگي داشته باشد. بازدارندگي مبتني بر شعار نيست. بازدارندگي مبتني بر دو اصل اساسي است: اول اعتبار و دوم تداوم. بنابراين ايران ناچار است كه براي اين كه شدت تهاجم جهان غرب را عليه خود كاهش دهد، توليد قدرت نمايد.
اما بازدارندگي مورد نظر من بازدارندگي استراتژيك دوره جنگ سرد نيست. منظور من از بازدارندگي عمدتا مبتني بر شاخص هاي باري بوزان در كتاب قدرت ها و مناطق است. بنابر آن بحث، همين كه به ايران حمله نمي شود نشان مي دهد كه ايران در وضعيت بازدارندگي است.
اما اين تصور هم وجود دارد كه ايران به دنبال بازدارندگي جنگ سردي است.
اين بحث هايي است كه اسرائيلي ها و امريكايي ها مطرح مي كنند. آن ها در فضاي تبليغاتي اين مسئله را مطرح مي كنند. اما در فضاي راهبردي كاملا بر اين نكته واقف هستند كه ايران نه قوه اين كار را دارد و نه بنيه آن را. يعني اين كه ايران در شرايط فعلي نه تفكر اين كار را دارد و نه توان آن را.
تفكر اين كار را ندارد چون رهبري مسئله مربوط به حرام بودن توليد و آرايش و كاربرد سلاح هاي هسته اي را مطرح كرده است. البته جهان غرب مي گويد كه ما به فتوا كاري نداريم. آقاي خلجي هم يك مقاله سفارشي براي موسسه مطالعات خاورميانه با عنوان فتواي هسته اي نوشت و گفت كه ممكن است اين فتوا تغيير پيدا كند. اما نكته اين جاست كه هر كشوري براي بقاي خود دست به توليد قدرت مي زند. اين طور نيست كه عقلانيت استراتژيك تنها در جهان غرب وجود دارد. همان طور كه آنتوني كوردزمن در كتاب ايران در حال گذار به آن اشاره كرده است، در ايران هم جلوه هايي از عقلانيت استراتژيك شكل گرفته اما متاسفانه آن قدر فضاي تبليغات غير موثر و هيجاني و شعاري افزايش پيدا كرده كه آن ادراك استراتژيك ايران را تحت الشعاع قرار داده است. امروز علي شمخاني با آن پيشينه و سابقه بسيار متمايز شده، يكي از افرادي است كه نگاه راهبردي دارد. حسين سلامي جانشين فرمانده سپاه از ديگر افرادي است كه چنين نگاهي دارد اما در حال حاضر به دليل مسئوليت اجرايي فرصت توليد ادبيات ندارد. آن زمان كه اين مسئوليت را نداشت، قابليت هاي ادراكي بسيار بالايي در درك و تحليل مسائل منطقه اي و بين المللي را نشان مي داد. اين ها مسائلي است كه نمي توان آن ها را ناديده گرفت و در كنار آن به صحبت هاي شعاري و توخالي توجه كرد.
بنابراين به نظر مي رسد بحث هايي كه در مورد حمله به ايران وجود دارد، در يك فضاي كاملا تبليغاتي است. آن چه در جهان غرب توسط رسانه ها صورت مي گيرد با اين هدف است كه نشان دهد كه ايران ماهيت تهاجمي دارد. هدف تبليغات در ايران بايد اين باشد كه ايران رويكرد تهاجمي ندارد اما قابليت تدافعي دارد. اما برخي از مواقع به اين دليل كه در سال هاي گذشته، ادبيات سياسي با ادبيات پاپيولار پيوند خورده، از واژه ها و مفاهيمي استفاده مي شود كه ممكن است منجر به سوء تفاهم شود. اما به نظر من اين بحث ها تاثير چنداني در رويكرد و سياستگذاري ايران ندارد چون مركزيت درك و تحليل استراتژيك در ايران به حوزه رهبري مربوط مي شود.
هدف غرب از اين كه ايران را به عنوان عامل تهديد و تهاجم مطرح مي كند چيست؟
هدف غرب اتفاقا اين است كه فضايي ايجاد كند كه منجر به تصاعد تبليغات شود و ايران در فضاي عقب نشيني قرار گيرد. ايران مي داند كه فشارها و حتي شكست يك وضعيت است و آن را مي پذيرد. اما تسليم به معناي نابودي است. تسليم يعني نهادينه كردن شكست. جهان غرب بايد اين را بداند كه رويكرد عقلانيت نظام سياسي در ايران، توليد قدرت است، هدف آن دفاع است و هيچ گونه رويكرد تهاجمي ندارد و حتي هيچ گونه رويكرد مداخله گراي منطقه اي در ارتباط با نظام هاي اقتدارگراي حوزه خليج فارس نيز ندارد.
جالب است كه مجموعه نمايندگان اتحاديه عرب اين بحث را مطرح مي كنند كه در سوريه كشتار وجود دارد و دولت آزادي براي شهروندان فراهم نمي كند. سوال از اين مجموعه اين است كه چرا اين افراد در مورد عربستان سعودي يا بحرين يا يمن چنين گزارشي تهيه نمي كنند؟ البته من منطق رئاليسم را مي دانم كه مبتني بر سياست تبعيض از سوي بازيگران مسلط نظام جهاني است. اما مي توان چنين اقداماتي را از طريق چندجانبه گرايي، تنش زدايي، نهادگرايي و تحرك ديپلماتيك بي اثر ساخت.
اما بحث اصلي امريكا و اروپا اين نيست كه به ايران حمله نظامي شود، بحث اصلي آن ها اين است كه خط مقدم ايران را دچار ناكارآمدي كنند و به همين دليل هم هست كه مسئله سوريه را به اين صورت برجسته كرده اند. سوال اين است كه بشار اسد دموكراتيك تر بود يا حافظ اسد؟ سوال اين است كه آيا اگر آزادي كامل وجود داشته باشد، حمايت اجتماعي از بشار اسد بيشتر وجود خواهد داشت يا از حكومت هايي مانند اردن و عربستان و يمن و ...؟ اين وضعيت تبعيض آميز به روشني قابل مشاهده است. اما اين موضوع هم روشن است كه اولا توليد قدرت به گونه اي كه تداوم و اعتبار داشته باشد و متقابل باشد و ثانيا ديپلماسي ظريفي كه بايد در زيرساخت هاي نظام بين الملل بايد به كار گرفته شود يعني واكنش بايد ماهيت نرم و ديپلماتيك داشته باشد. براي اين منظور سياست خارجي بايد از حوزه پاپيولار به حوزه نهادي منتقل شود. امروز حوزه سياست خارجي در ستاد كل و وزارت خارجه است. اين دو نهاد بايد فضاي شعاري ايجاد شده را كه مي تواند مورد استفاده و استناد مجموعه هاي بيگانه و مقابله گرا با جمهوري اسلامي ايران قرار گيرد، كنترل كنند. غربي ها به شدت براي پرونده سازي آماده اند. همان گونه كه رابرت مولر، دادستان كل آمريكا، در مورد منصور سير بر اساس نشانه هاي مجازي پرونده اي تهيه كرد و به شوراي امنيت داد. آمريكا، انگليس و اسرائيل مي توانند از اين گونه استنادات براي اهداف استراتژيك خود يعني برجسته سازي تهديد ايران استفاده نمايند.
با توجه به تحولاتي كه در يكي دو سال اخير رخ داده و نقش القاعده و طالبان و دشمنان ديگري كه امريكا داشته است، كمرنگ شده؛ آيا امريكا در حال دشمن سازي جديدي بر محور شيعيان و ايران است؟
امريكايي ها پانصد اسلام شناس دارند كه از اين تعداد چهارصد و پنجاه نفر روي گروه هاي سني كار مي كنند. خوشبختانه نقش سيد حسين نصر و ولي الله نصر و افرادي كه در مركز مطالعات اسلامي حضور دارد، بسيار چشم گير است. افرادي مانند گراهام فولر نيز در كتاب خود با عنوان شيعيان مسلمانان فراموش شده جهان عرب بحث هاي بسيار مهمي مطرح مي كند.
بحثي كه وجود دارد اين است كه امرور محور اصلي تهديد ايران عربستان است. عربستان همه جا در حال بازي كردن نقشي است تا نشان دهد ايران ضد امريكا است. عربستان با اسرائيل در اين زمينه همكاري مي كند تا ايران را به عنوان تهديد اصلي در آينده خاورميانه مطرح و تثبيت كند. عربستان خود در معرض فروپاشي است. بحث هايي كه تركي الفيصل داشت و اقداماتي كه او انجام داد در اين خصوص بسيار قابل توجه است. زماني كه تركي الفيصل رئيس سازمان اطلاعات عربستان بود، به عنوان نيروي تحت تعقيب اف بي اي اعلام شد. اف بي اي بگويد كه تحقيقات در مورد تركي الفيصل چه نتيجه اي داشته است؟ همان زمان انگليسي ها با امريكايي ها هماهنگ كردند و تركي الفيصل را به عنوان سفير در لندن پذيرفتند. شكل گيري القاعده ارتباط مستقيمي با تركي الفيصل دارد. تمام كساني كه حادثه يازده سپتامبر را شكل دادند مرتبطين با تركي الفيصل و دولت عربستان بوده اند. اخيرا مقاله اي از بروس ريدل منتشر شده كه در آن مقاله به اين موضوع اشاره مي كند كه ايران يك تهديد ذاتي نيست.
اين نگاه در ارتباط با شيعه هم وجود دارد. شيعه امروز محور و مركز گفتمان دموكراسي است. شعار شيعه امروز از ايران تا فلسطين و شرق مديترانه بحث مربوط به دموكراسي است. آن چه در مورد اسرائيل گفته مي شود اين است كه حقوق بشر را رعايت نمي كند. قانوني كه در اواخر ژانويه 2012 تصويب كرده اند اين است كه اگر يك مرد/زن يهودي با يك مرد/ زن مسلمان ازدواج كند، نمي تواند شهروندي اسرائيل را به دست آورد. در مورد خود اسرائيل هم بحث شيعه، بحث دموكراسي است. در رابطه با عربستان هم همين مسئله صادق است. اين عربستان است كه ظرفيت دموكراسي را ندارد. نظام هاي اقتدارگراي عشيره اي هستند كه نمي توانند دموكراتيك باشند. در ارتباط با ايران دو سال ديرتر يا زودتر، فرايندهاي موجود نشان مي دهد كه زيرساخت هاي تحليلي ايرانيان و نگاه آن ها به منطقه و رويكردي كه شيعيان دارند، فقط و فقط مباحث مربوط به دموكراسي خواهي در ساخت هاي سياسي است كه نظام هاي اقتدارگرا مانع آن هستند و در سياست بين الملل هم خواهان آن است كه ساختار فرادستي را تضعيف كند. در جهان موج هاي مختلفي وجود دارد كه مي خواهد ساختار سلطه فرادستي را تضعيف كند. اين بحث در گروه هاي مختلف از ليبرال ها گرفته تا فمنيست ها و مكتب انتقادي و نئوماركسيست ها قابل مشاهده است. طبيعي است كه يك نگرش هم مربوط به ايراني و شيعه باشد. به همين دليل است كه در بحث هاي مربوط به خاورميانه مي گوييم كه اگر هر جنبشي ماهيت اسلامي، ضد اقتدارگرايي و منتقد نسبت به نظام فرادستي سياست بين الملل باشد، در قالب بيداري اسلامي و هويت يابي منطقه اي قرار مي گيرد. بنابراين دغدغه حمله نظامي را نداشته باشيد. حوزه تبليغات را جدي نگيريد. همان طور كه در ايران برخي شعارهاي پاپيولار وجود دارد، در اسرائيل و امريكا هم همين وضعيت وجود دارد. فكر نكنيد كه همه مجموعه هاي رسانه اي و تبليغاتي و رسانه اي از عقلانيت راهبردي پيروي مي كنند. آن چه مهم است تصميم گيري است. بنابراين محور اصلي سياست گذاري راهبردي ايران را مي توان در ارتباط با نهادهاي تصميم گير، كه محوريت ساختار سياسي جمهوري اسلامي محسوب مي شوند مورد توجه قرار داد.
منبع: تحريريه ديپلماسي ايراني/12
سه|ا|شنبه|ا|9|ا|اسفند|ا|1390
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ايران دیپلماسی]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 372]