محبوبترینها
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1840699644
پاسخ دكتر علي مطهري به سخنان حجتالاسلام پناهيان + جوابيه آقاي پناهيان
واضح آرشیو وب فارسی:تابناک: پاسخ دكتر علي مطهري به سخنان حجتالاسلام پناهيان + جوابيه آقاي پناهيان
علاقه من به نظام و ولايت فقيه از اين افراد اگر بيشتر نباشد، كمتر نيست. من پيكر در خون غلتيده و سر سوراخ شده پدر خود را كه در بيست و يك سالگي ديدهام، همچنان در برابر چشم دارم. هنوز از يادآوري صحنهاي كه دستان استاد از فرط ناراحتي از شنيدن سخنان آشوري (از بنيانگذاران فرقان) درباره قرآن ميلرزيد، به خود ميلرزم، ولي نميتوانم درباره انحراف در تفسير ولايت فقيه ساكت بمانم.
چندي پيش يكي از سايتهاي خبري، بخشهايي از سخنراني حجتالاسلام پناهيان در مطلبي با نام «پاسخ به ادعاي مطهري» را منتشر كرده كه اين سخنراني با واكنش دكتر علي مطهري، نماينده اصولگراي مجلس هشتم روبهرو شده است و وي در مطلبي به مطالب مطرح در سخنان حجت الاسلام پناهيان پاسخ داده است كه متن كامل پاسخ دكتر مطهري در ادامه ميآيد:
علي مطهري نوشته است كه جناب پناهيان گفتهاند:
«برخي از نمايندگان اصولگراي مجلس كه از حداقل درايت سياسي برخوردار نيستند، ميگويند كه مجلس نبايد تابع اشارات رهبري باشد، بلكه فقط بايد تابع فرامين و حكم حكومتي باشد! در حالي كه مجلسي كه چنين باشد، به نقطه اميد دشمن تبديل خواهد شد و امنيت و اقتدار كشور را كاهش خواهد داد. به نماينده اصولگرا ميگوييم، چرا رسانه بيگانه سخنان تو را پخش ميكند، ميگويد من نميدانم چرا اين كار را مي كند! ما بايد ببينيم مواضع كدام يك از نامزدها در بي بي سي با اشتياق پوشش داده ميشود و به اين افراد رأي ندهيم».
با گذشت از تعبير توهينآميز ايشان كه كاش لااقل حرمت لباسي را كه پوشيده اند نگه ميداشتند، در اينجا در سه بخش به ادعاهاي ايشان پاسخ ميدهم.
بخش نخست: تفسير خودساخته آقاي پناهيان از ولايت فقيه
با تعبير ايشان كه «مجلس نبايد تابع اشارات رهبري باشد» و اين تعبير را به اينجانب نسبت دادهاند، نوعي بياعتنايي بنده به رهنمودهاي رهبري به مخاطب القا شده است. سخن من دربارۀ ولايت فقيه كه بارها تأكيد كرده ام حاوي دو نكته اساسي است: اول اين كه براي طرح هر موضوعي در مجلس لزومي ندارد ابتدا از نظر موافق رهبري اطمينان حاصل كنيم تا مجلس به يك موجود دست و پا بسته تبديل شود. بله، اگر رهبري لازم ديدند در مورد مسأله اي امر يا نهي كنند صد در صد اطاعت ميكنيم. دوم آن كه اگر رهبري نظري (غير از موارد حكم حكومتي) در باب مطلبي ارايه دادند ـ گرچه معمولا با توجه به تجربيات و بينش هاي رهبري راهگشاست ـ اما هيچ ايرادي ندارد كه كسي نظر مخالفي ابراز كند و الا بايد حتي مشاور عالي داشتن رهبري را امري ضد ولايت فقيه تلقي كنيم!
نه فقط در مورد ولي فقيه بلكه حتي در مورد معصومان هم چنين است، يعني پيامبر (ص) و ائمه ـ عليهم السلام ـ نه تنها اجازه طرح نظر مخالف را مي داده اند بلكه گاهي آن را ميپذيرفته اند.
داستان حباب بن منذر از مسلمات تاريخ اسلام است. وقتي مسلمانان به جنگ بدر مي رفتند، پيامبر(ص) به تشخيص خود لشكر اسلام را در نقطه اي فرود آورد. مرحوم حجت الاسلام دكتر آيتي كه به تعبير شهيد مطهري بهترين متخصص در تاريخ صدر اسلام است در كتاب تاريخ پيامبر اسلام چنين نقل مي كند:
«حباب بن منذر گفت: اي رسول خدا! آيا خدا فرموده است كه در اينجا منزل كنيم و پيش و پس نرويم، يا از نظر تدبير جنگ هر جا كه شايسته باشد مي توان فرود آمد؟ رسول خدا فرمود: نه، امري در كار نيست، بايد طبق تدبير و سياست جنگ رفتار كرد. حباب بن منذر گفت: اگر چنين است اينجا جاي مناسبي نيست، بفرماي تا سپاه اسلامي پيش روند و در كنار نزديكترين چاه به دشمن فرود آيند. رسول خدا پيشنهاد وي را پذيرفت و دستور داد تا سپاهيان اسلامي در كنار نزديكترين چاه به دشمن فرود آمدند» (تاريخ پيامبر اسلام، ص 259).
از جناب پناهيان تعجبي نيست كه از اين جريانات تاريخي در منابر خود نگويند. تعجب آن است كه تا آنجا در تفسير ولايت فقيه بيراهه روند كه صريحا بر خلاف مباني علم كلام در شيعه و با روشي «اشعري مسلك» مي گويند «ولايت از عدالت بالاتر است!». هر طلبه مبتدي كه اندك معلومات كلامي داشته باشد، ميداند كه شيعه بر اساس حسن و قبح عقلي نميپذيرد كه حتي در مورد خداوند بگوييم كه عدل آن است كه خداوند انجام مي دهد بلكه بايد گفت چون عدالت است خداوند انجام ميدهد.
دلايلي كه ايشان در توجيه بالاتر بودن ولايت از عدالت آورده اند به غايت سست و قياس مع الفارق است. از جمله اينكه چون ايراد مالك اشتر به اميرالمؤمنين (ع) - كه معصوم بوده و فعلشان حجت است - در مورد منصب دادن به ابن عباس بر مبناي توهم عدالت خواهي مالك اشتر بوده، پس ولايت از عدالت بالاتر است! اين در حالي است كه خود آيت الله خامنه اي در سفر اخير به كرمانشاه طبق گزارش موجود در سايت ايشان «با اشاره به مغالطه عدهاي در تعبير حضرت امام مبني بر ولايت مطلقه فقيه، خاطرنشان كردند: آنها سعي كردند نظر امام را به معناي بياعتنايي ولايت فقيه به قوانين تفسير كنند، اما امام بزرگوار ملت، ضمن تأكيد بر ولايت مطلقه فقيه، خود بيشتر از همه به رعايت قوانين، اصول، مباني و جزييات احكام شرعي مقيد بود». تأكيد رهبر انقلاب بر التزام رهبري به «قانون» است ولي ولايت فقيه به تقرير آقاي پناهيان حتي در چهارچوب «عدالت» هم نمي گنجد!
در اينجا مجال بررسي ديگر استدلالهاي مشعشع جناب پناهيان بر اصل بودن ولايت نسبت به عدالت نيست، ولي ممكن است اين پرسش براي برخي خوانندگان پيش آيد كه اگر اين حرفها اين قدر سست است، چرا هيچ يك از علما در نقد آن سخني نگفتند با آنكه از تلويزيون هم پخش شد.
پاسخ روشن است: معركه تبليغاتي كه به دست رسانه هاي تخريب گر است . قبل از آنكه بفهمند و يا بدانند ناقد چه گفته، همين قدر كه مطلع شوند حرف امثال آقاي پناهيان را تكرار نكرده در مدت يك روز نه تنها فرد، متهم به ضديت با ولايت فقيه مي شود بلكه جمعيت خودجوش! نيز در مقابل منزلش سبز مي شود.
بخش دوم: جنجال و شادي دشمن، تنها ملاك نيست
وارد بخش دوم استدلال جناب پناهيان ميشوم كه هر گاه دشمن مطلبي را با آب و تاب نقل كرد معلوم ميشود، آن سخن يا عمل غلط بوده است. پس با توجه به تصوير زير جاي شكرش باقي است كه جناب پناهيان يك بار هم كه شده جانب عدالت را گرفته و ناخواسته حمله به خانۀ سردار علايي را محكوم كرده اند. اين هجوم براي مدت مديدي پر بيننده ترين خبر «بي بي سي» را تأمين كرده بود.
مثالها از اين دست بي شمار است. آيا جناب پناهيان نديدند همۀ رسانههاي دشمن چگونه حكم حكيمانۀ حكومتي رهبر انقلاب در لغو عزل وزير اطلاعات را ناشي از اختلاف در بالاترين سطح حكومت دانسته و جنجال خبري به راه انداخته و شادي ها كردند؟ آيا ايشان با همين استدلال اين اقدام نجات بخش رهبر بزرگوار انقلاب را هم ـ كه نمونه بارزي از ايستادن در برابر استبداد بود ـ محكوم مي فرمايند؟!
بخش سوم: سخني با برخي جوانان پاك و انقلابي
اما سخني با برخي جوانان حزباللهي. شهيد مطهري در كتاب علل گرايش به ماديگري يك علت مهم رو گرداندن غرب از دين و مذهب را تصوير غلط از رابطه حاكم با مردم ميداند. سخن من دقيقا همان حرف شهيد مطهري است؛ اما افسوس كه برخي جوانان پاك و انقلابي مي پندارند امثال آقاي پناهيان درك عميقي از معارف اسلامي داشته و به جاي خواندن كتب شهيد مطهري معلومات خود را از منابر اين چنيني مي گيرند. شهيد مطهري مينويسد:
«عده اي در استدلالهاي خود براي اينكه پشتوانهاي براي نظريات سياسي استبداد مآبانه خود پيدا كنند به مسأله خدا چسبيدند و مدعي شدند كه حكمران در مقابل مردم مسئول نيست، بلكه او فقط در برابر خدا مسئول است ولي مردم در مقابل حكمران مسئولند و وظيفه دارند. مردم حق ندارند حكمران را بازخواست كنند كه چرا چنين و چنان كرده اي؟». (مجموعه آثار ج1، ص 553)
آنگاه شهيد مطهري به كلام امير المؤمنين(ع) استناد ميكند (اين از همان فرازهايي است كه يافتنش در سخنراني هاي جناب پناهيان آسان نيست):
«حق تعالي با حكومت من بر شما براي من حقي بر شما قرار داده است و شما را همان اندازه حق بر عهده من است كه مرا بر عهدۀ شماست. حق همواره دو طرفي است؛ كسي را بر ديگري حقي نيست مگر اينكه آن ديگري را هم بر او حقي است. و اگر كسي باشد كه بر ديگران حق دارد و ديگران بر او حقي ندارند او تنها خداست و آفريدگانش را چنين مزيتي نيست، زيرا او بر بندگانش توانايي و قدرت دارد و قضاي گوناگون او جز بر عدالت جاري نمي گردد» (نهج البلاغه، خطبه 207 . در اينجا هم مي بينيم نكته پيشين كه كار خداوند هم در چهارچوب عدالت است در جملۀ آخر مورد تأكيد حضرت است و ايشان حتي در مورد خداوند و يا الوهيت نمي فرمايد فوق عدالت است! چه رسد به ولايت).
با وجود تأكيد اميرالمومنين بر دو طرفه بودن حق، آيا هرگز ديده ايم امثال آقاي پناهيان و يا جبهه پايداري يك بار هم كه شده درباره «حق مردم بر ولي فقيه» سخن بگويند؟
آري، هم ضد انقلاب و بي بي سي و هم امثال جبهۀ پايداري و جناب پناهيان هر دو ولي فقيه را فردي جلوه مي دهند كه نمي توان در برابر سخن او حرفي زد با اين تفاوت كه گروه اول مغرضانه ولي فقيه را فردي مستبد و ظالم معرفي مي كنند و گروه دوم با بي توجهي ولايت فقيه را تا حد استبداد عادل تنزل مي دهند.
اين تنها برخي فرمايشهاي پيامبر(ص) و امير المؤمنين(ع) نيست كه در سخنان جناب پناهيان اثري از آن پيدا نمي شود بلكه هر گاه مطالبي از رهبر بزرگوار انقلاب به مذاق جناب ايشان خوش نيايد، نمودي در سخنانشان پيدا نمي كند.
بيشك، هر مريدي ابتدا در رفع «خون دل» مرادش ميكوشد، حال عدالت بالاتر از ولايت باشد يا پايينتر. وقتي ولي فقيه عادل فرمودند قضيه حمله به كوي دانشگاه دل انسان را خون ميكند، ايشان چه ميزان پيگيري فرمودند؟ در تبيين سخنان بسيار روشنگرانه رهبري در سفر كرمانشاه دربارۀ ولايت فقيه چقدر كوشيدند؟ آنجا كه گفتند: «نمايندگان مجلس و مسئولان قوه قضاييه با اختيارات كامل و قانوني، وظايف خود را انجام ميدهند و ممكن است تصميماتي بگيرند كه رهبري با آن مخالف باشد اما رهبري نه حق دارد نه ميتواند و نه قادر است كه در اين مسائل دخالت كند مگر در جايي كه اتخاذ سياستي، به كج شدن راه انقلاب منجر ميشود كه طبعا در اين هنگام به مسئوليتهاي خود عمل خواهد كرد».
بايد هشيار بود كه وقتي كساني به طرزي غيرمعمول جايگاه ولايت فقيه را بالا بردند (جايگاهي كه هيچ يك از بزرگان و از جمله رهبر انقلاب آن را نمي پذيرند) و بيش از اندازه «ولايت، ولايت» كردند، شايد انگيزه هايي از جمله دو مورد زير در كار باشد:
افرادي هستند كه پروندههاي رسيدگي نشده دارند و ميخواهند در جامعه حالتي رواني به وجود آورند كه نام آنان يادآور ولايت فقيه باشد و هر نوع مخالفت با آنان نفي رهبري تلقي شود تا بلكه بتوانند از اين طريق از به جريان افتادن پرونده هايشان جلوگيري كنند.
دومين گروه، كساني هستند كه در شرايط كنوني ميخواهند از طريق مبالغه در جايگاه ولايت فقيه، با استفاده از احساسات پاك جوانان انقلابي پست و مقامي براي خود دست و پا كنند و البته خوشبختانه جناب پناهيان از هيچ كدام از دو گروه فوق نيستند.
من جوانان پاك و مؤمني را كه خالصانه بنده را ضد ولايت فقيه معرفي كرده و گاهي از توهين مستقيم و چشم در چشم نيز فروگذار نكرده اند بخشيده و خواهم بخشيد، اما از آنان تقاضا دارم به جاي حرفهاي سطحي به دنبال مطالعه عميق باشند. آنگاه روشن خواهد شد كه آيا ولايت فقيه آن چيزي است كه شهيد مطهري مي گويد و در كلام رهبر بزرگوار نيز وجود دارد يا آنچه برخي فتنه بازان به خورد جوانان پاك و انقلابي ميدهند.
خود قضاوت كنيد: ما در اسلام حق داريم از عملكرد خداوند پرسش كنيم كه مثلا چرا فلان كودك معلول به دنيا آمد؟ چرا در عالم، شر وجود دارد؟ از عملكرد پيامبر(ص) پرسش كنيم كه چرا حضرت، همسران متعدد داشتند؟ درباره عملكرد امامان معصوم پرسش كنيم كه چرا امام حسن (ع) صلح كرد و چرا امام رضا (ع) ولايتعهدي مأمون را پذيرفت؟ شيعه كه مكتبي عقل گراست به اين پرسشها افتخار كرده و آن را تضعيف الوهيت، نبوت و امامت نمي داند. اما نوبت به ولايت فقيه كه ميرسد يكدفعه افرادي مانند آقايان پناهيان، روانبخش، رسايي و بي ريا در قامت اسلام شناس وارد شده و مي گويند فقط از اطاعت مطلقه حرف بزنيد و طرح هر پرسشي تضعيف و بلكه ضديت با ولي فقيه است!
علاقه من به نظام و ولايت فقيه از اين افراد اگر بيشتر نباشد كمتر نيست. من پيكر در خون غلتيده و سر سوراخ شده پدر خود را كه در بيست و يك سالگي ديده ام همچنان در برابر چشم دارم. هنوز از يادآوري صحنه اي كه دستان استاد از فرط ناراحتي از شنيدن سخنان آشوري (از بنيانگذاران فرقان) درباره قرآن ميلرزيد به خود ميلرزم، اما نميتوانم درباره انحراف در تفسير ولايت فقيه ساكت بمانم. من به فضل خداوند براي دفاع از نظام اسلامي و جايگاه واقعي ولايت فقيه كه بزرگاني چون شهيد مطهري و رهبر انقلاب در تبيين آن كوشيده و ميكوشند و ثمره آن ديندار ماندن جوانان است، تهمتها را به جان خواهم خريد و تا زماني كه قلبم در سينه ميتپد در صحنه خواهم بود.
متن جوابيه حجت الاسلام پناهيان
بسم الله الرحمن الرحيم
جناب آقاي علي مطهري سلام عليكم و رحمة الله و بركاته
از آنجا كه شما در مرقومۀ خود مطالبي را به بنده نسبت دادهايد كه صحيح نبوده، و ضمن آن برخي از ديدگاههاي خود دربارۀ ولايت فقيه را كه قابل نقد ميباشد بيان فرمودهايد، به اين وسيلۀ نكاتي را در پاسخ به فرمايشات جنابعالي متعرض ميشوم. اين نامه نه براي اهميت داشتن رفع اتهام، كه به دليل امكان سوءاستفاده از مطالب شما و شبهاتي كه مطرح فرمودهايد و اهميت ديگر مطالبي كه ظاهراً به سرعت و طبيعتاً توأم با بيدقتي از جانب شما بيان شده، نگاشته ميشود.
مقدمتاً بايد بگويم بنده هميشه ارزشمندترين فائدۀ هر رخداد سياسي، خصوصاً انتخابات را، رشد سياسي و بصيرت جامعه ميدانم؛ و خوشحالم از اينكه اين گفتگو موجب رونق اين فايدۀ مهم گردد. براي بنده مهمتر از اينكه چه كساني به مجلس راه يابند، شفافيت و سلامت هر چه بيشتر فضاي سياسي جامعه اهميت دارد. چون چنين فضاي روشني دير يا زود جلوي عوامفريبيها را خواهد گرفت و موجب ثبات هرچه بيشتر جامعه در صراط مستقيم انقلاب خواهد شد.
طبيعي است سخن دربارۀ آنچه شما فرمودهايد مجال بيشتري ميطلبد و ممكن است در اين مختصر حق مطلب ادا نشود. لذا پيشاپيش از مجمل بودن برخي نكات و نيز طولاني شدن كل نوشته، از جنابعالي و خوانندگان محترم پوزش ميطلبم.
در همين آغاز كلام به عرض ميرسانم كه بنده احترام شما را خصوصاً به دليل پدر بزرگوارتان لازم ميدانم و اميدوارم شما نيز تحمل شنيدن سخن مخالف را داشته باشيد.
*** 1- دربارۀ تبديل شدن مجلس به يك موجود دست و پا بسته ***
ابتدا فرمودهايد: «براي طرح هر موضوعي در مجلس لزومي ندارد ابتدا از نظر موافق رهبري اطمينان حاصل كنيم تا مجلس به يك موجود دست و پا بسته تبديل شود.» براي روشن شدن اذهان عمومي عرض ميكنم كه اساساً رهبري معظم در اكثر مواردي كه از ايشان تقاضاي دخالت ميشود حتي از بيان نظر خود پرهيز مينمايند و به شدت به گردش امور طبق روال طبيعي و قانوني معتقد و ملتزم هستند؛ و حتي از اختيارات خود تا آنجا كه بر مصالح عالي نظام خللي ايجاد نشود، استفاده نميكنند، و بر اين امر مراقبت و عنايت خاص دارند. نه تنها مجلس شوراي اسلامي، بلكه مجمع تشخيص مصلحت و يا شوراي عالي انقلاب فرهنگي را، كه اعضاء آن را خود انتخاب ميكنند، نيز غالبا در تصميمات خود آزاد ميگذارند، و به تشخيصهاي مسئولين و قانونگذاران احترام ميگذارند. اگرچه رهنمودهاي كلي خود را بيان داشته و بر اجراي آنها نظارت دقيق دارند.
اين مطلب را به آن دليل عرض كردم كه خوانندگان متن شما تصور نكنند گروهي دائم به دنبال كسب نظر از ايشان در امور غير مهمه هستند، و رهبري هم دائماً در حال اظهارنظرهاي غيرضروري ميباشند. اين القاء فرمايش شماست و اجحافي بزرگ در حق نظام و رهبري است. در چنين موقعيتي سخن شما ضمن ايجاد ذهنيت تقابل موهوم اختيارات مجلس و رهنمودهاي رهبري، براي بعضيها پز استقلالطلبي براي مجلس را به همراه دارد، كه مسلماً ضمن متهم ساختن سيرۀ رهبري، فريب افكار عمومي را به همراه خواهد داشت و حرمت شرعي دارد. خصوصا اگر براي راي آوردن باشد.
سخن شما در استقلال مجلس در برابر نظرات رهبري، خصوصاً به دليل تكرار آن و بلند گفتن آن، و به دليل تعارض آن با واقعيت، ابتداءً سخن بيهودهاي است، و سپس القاء غلط دارد. و پس از آن زمينۀ بياعتنايي فرصتطلبان به همان اشارات و رهنمودهاي كلان رهبري را فراهم ميكند. اينچنين ميشود كه دشمنان كلام شما را تكرار ميكنند و دوستان به آن اعتراض ميكنند.
يك نمونه از اين سيرۀ رهبري را بنده ـ كه اتفاقاً كمتر هم خدمت بزرگان ميرسم ـ يكبار در حضور خود شما تجربه كردم. وقتي كه شما در حضور ايشان و جمعي ديگر، از وضع فرهنگي دولت به خصوص در اهمال دولت در برخورد با بيحجابيها انتقاد كرديد، ايشان به شما با اين مضمون پاسخ دادند: شما از راهكارهاي نظارتي و قانوني خودتان در مجلس براي اصلاح امور استفاده كنيد. چرا به من ميگوييد؟ من هم به سهم خودم پيگيري ميكنم.
*** 2- چرا ما بر انتقاد از رهبري تاكيد نميورزيم؟ ***
ولي آنچه درباره انتقاد رهبري گفتهايد، همه اتهاماتي است كه به نيروهاي معتقد به ولايت وارد كردهايد. ما آنچه رهبري در باب انتقاد فرمودهاند نيز قبول داريم. ولي شما علي القاعده بايد آداب و شرايط آن را هم بدانيد. خود شما در جايي اجمالا گفتهايد: بايد ابهت و احترام رهبري حفظ شود(مصاحبه با خبرآنلاين)؛ اما لازم است در باب اين آداب چند جملهاي به عرض برسانم:
چون رهبر عزيز ما بسيار انتقادپذير هستند، تصور ميكنم هركس صادقانه انتقادي دارد ميتواند بدون بوق و كرنا به ايشان ارائه نمايد؛ و يقين داريم ايشان از كنار هيچ سخن كارشناسانهاي بيتفاوت عبور نميكنند. مگر آنكه كسي مقاصد ديگري از علني كردن انتقاد خود داشته باشد كه معمولا چنين مقاصدي شوم و پليد به نظر ميرسد. مثل اينكه بعضيها مايلند از اين طريق كسب وجاهتي كنند و يا به تضعيف جايگاه رهبري براي تسهيل نيل خود به منفعتطلبيهايشان بپردازند. در اين ميان كساني هم هستند كه بازيخوردگان صحنۀ سياستند و از سر صدق به اشتباه ميافتند و به نفع ديگراني كه پشت صحنهاند به ميدان فرستاده ميشوند.
ضمن آنكه ايشان انتقادات علني را هم هميشه بزرگوارانه مورد مداقه قرار دادهاند و بردبارانهتر از هركس برخورد كردهاند. و زمينۀ طرح انتقاد را هم فراهم نمودهاند، و حتي مانع از حذف آن از رسانه نيز شدهاند. البته مردم هوشمند ما هم اهل قضاوت و داوري دربارۀ انتقادات مطرح شده نيز ميباشند. چه بسا كسي از رهبري به صورت علني انتقادي را مطرح نمايد و خود مردم نه تنها اين انتقاد را وارد ندانند بلكه به اغراض و امراض احتمالي پشت صحنۀ آن پي ببرند و پاسخ دندانشكني به انتقاد كننده بدهند. طبيعي است در چنين صورتي شما نميتوانيد مردم را از قضاوت دربارۀ انتقادكنندگان منع نماييد.
ديگر اينكه كوبيدن بر طبل انتقاد از رهبري را رفتاري ابتداءً بيهوده و سپس مغرضانه ميدانم؛ چرا كه ايشان را شخصيتي بسيار انتقادپذير ميدانم؛ و بلكه تا آنجا كه شخص بنده تجربه كردهام ايشان بيشك «انتقاد پذيرترين» فرد سياسي اين مملكت هستند.
ضمن آنكه ما و شما ميدانيم هركسي شايستگي انتقاد از رهبري را ندارد و بيان مسائل پيچيده نيز معمولا بيشتر به عوامفريبي ميانجامد تا اصلاح امور. كسي كه پيشينۀ سوء او معلوم است و انحراف افكارش پيداست و عملكردش بدتر از گفتارش ميباشد، و يا از اطلاعات كافي برخوردار نيست، انتقاد او از اركان نظام چه ارزشي دارد و عرصۀ سيمرغ چه جولانگاه اوست.
به اضافه اينكه تاريخ منتقدين از رهبري هم نشان داده است آنان كه ديروز بر اين امر اصرار ميورزيدند اكثراً امروز دين و ايمان هم ندارند چه رسد به اعتقاد به نظام، و در آغوش دشمنان اين نظام مشغول خوش رقصي ميباشند.
شايد تفاوت ما با شما اين باشد كه اگر كسي انتقادي از رهبري كرد ما در بررسي صحت و سقم سخن او و نيز قصد و غرض احتمالي او موشكافانه دقت به خرج ميدهيم تا به سهولت كسي نتواند از اقتدار نظام بكاهد. اگر سخن سخيفي بود به سهم خود براي تنوير افكار عمومي مقابل انتقادكننده با منطق و برهان، مانند هر حقطلبي ميايستيم؛ و معتقديم سخن باطل گفتن در مقام انتقاد از رهبري مصونيت از نقد نميآورد. و اگر مباني انتقادش غلط بود به روشنگري عليه مباني او ميپردازيم و به اندازهاي كه ميتوان اطمينان حاصل كرد كه انتقاد باطل كسي به صورتي مكارانه مصالح نظام را نشانه گرفته است و بوي نفاق ميدهد، عليه او فرياد ميزنيم. كاري كه كمتر از شما ديدهايم. و اگر ببينيم انتقاد او بهانهايست تا جامعه را به تشنج بكشاند و نظام را سست نمايد، تا پاي جان و تا آنجا كه قانون اجازه ميدهد با او مقابله ميكنيم. و اين فعاليت را ياري نظام ميدانيم. هر چند در مواردي مانند سخنان سخيف آقاي علايي، تظاهرات در مقابل خانۀ ايشان ضرورتي نداشت و تنها سوژهاي چند روزه به دست دشمن داد. و اگر كساني مثل حضرتعالي اشتباهات فاحش او را درمييافتيد و او را نقد ميفرموديد شايد ديگر كسي ضرورتي براي فرياد كشيدن بر سر او احساس نميكرد.
البته بايد دربارۀ فرق انتقاد و تخريب در جايي مفصلا گفتگو كنيم، تا جلوي برخي عوامفريبيها و غربزدگيها گرفته شود. و دربارۀ احكام مربوط به تكليف ولي فقيه در پذيرش و يا عدم پذيرش راي ديگران در شرايط گوناگون نيز بايد جداگانه سخن گفت تا حقائق مهمتري آشكار شود.
راستي شما و همفكران شما كه اينقدر انتقاد به رهبري را كه نوعي نظارت بر رفتار ايشان است، تكرار ميفرماييد، چرا در جريان طرح نظارت خودِ مجلس بر نمايندگان مجلس، ميفرموديد: «سند رقيت و بردگي خود را امضا نكنيم»؟نامه اصلاحطلبان فتنهگر به شما در دفاع از زندانيان فتنه و همچنين دفاع از بيانات شما در باب انتقاد از رهبري كه اخيرا انتشار يافته، جريانش چيست؟ بنده وقتي اين نامه را ديدم، ياد شكواييههاي اعضاي تروريست سازمان منافقين به آقاي منتظري افتادم. آنها نيز قبل از اجراي حكم اعدام كه به دستور شخص امام و پس از جنايتهاي آنها در كشتار مردم صادر شده بود، چنين مظلومنمايانه به منتظري استغاثه ميكردند و او نيز فريب ميخورد. اميدواريم شما فريب نخوريد.
آيا شما اين كلمات امام را دقيقاً مرور كردهايد: «غلط ميكني قانون را قبول نداري! قانون ترا قبول ندارد. نبايد از مردم پذيرفت، از كسي پذيرفت، كه ما شوراي نگهبان را قبول نداريم. نميتواني قبول نداشته باشي... بعد از اينكه يك چيزي قانوني شد ديگر نق زدن در آن، اگر بخواهد مردم را تحريك بكند، مفسد فيالارض است؛ و بايد با او دادگاهها عمل مفسد فيالارض بكنند.» (صحيفه امام،ج14ص377) «بستن بازار در هر جا و راه افتادن در كوچه و محلهها بدون اينكه از طرف وزارت كشور اجازه داده شده باشد، اين انحراف است و محرّم (حرام) است و قواي انتظامي و نظامي و پاسداران و بسيج و تمام ملت موظفاند، شرعاً مكلفاند به تكليف الهي كه جلوگيري از اين مفسدهها بكنند.» (صحيفه امام،ج14ص318) چرا شما در فتنه اينچنين موضعگيري نكرديد؟ راستي علت علاقه شديد بيبيسي فارسي، راديو اسرائيل و صداي آمريكا به مواضع و فرمايشات شما چيست؟
ضمن اينكه اگر شما ما را متهم ميكنيد به نديده گرفتن فرمايشات حضرت آقا دربارۀ جواز انتقاد از رهبري، كه اتهام ناروايي است، من براي شما يادآوري ميكنم سخن ايشان را كه در پاسخ به سوالي در همين زمينه فرمودند: «... شما ميگوييد چرا به رهبري انتقاد نميكنند! اوّلاً كه عيبجويي از رهبري مگر چه حُسني دارد؟ رهبرياي كه در نظام جمهوري اسلامي اشارهي انگشتش بايد بتواند در يك لحظهي خطرناك و حسّاس، مردم را به جانفشاني وادار كند، آيا اين مصلحت است كه يك نفر به ميل خودش بيايد بايستد و بدون حق و بدون موجب، نسبت به او بدگويي كند؟! آيا اين به نظر شما كار خيلي خوبي است؟! اين كار بد است؛ رواج نداشته باشد، بهتر است.» (12/ 04/ 1377- جلسۀ پرسش و پاسخ با مديران مسؤول و سردبيران نشريات دانشجويي)
البته شما بايد به كامل كلام ايشان كه در پاسخ به سوال درباره انتقاد از رهبري بيان فرمودهاند، مراجعه بفرماييد. تا برايتان معلوم شود هركسي ميخواهد باب انتقاد را بگشايد، بايد بتواند باب عيبجويي را ببندد، والا نتيجهاي جز بيبند و باري و هرج و مرج در جامعه نخواهد داشت. و يقيناً منتقد دلسوز و عاقل هيچگاه زمينۀ پديد آمدن چنين نتيجهاي را فراهم نميكند.
*** 3- تفاوت انتقاد از رهبري با مشورت دادن ***
شما انتقاد از رهبري را عين مشورت دادن به او گرفتهايد و اين تشبيه غلطي است. گفتهايد اگر انتقاد كردن غلط است پس مشورت دادن هم غلط است. در حاليكه فرق بسياري بين مشورت دادن و انتقاد كردن هست كه اميد است نظر خود را اصلاح بفرماييد. «انتقاد» بعد از اين است كه كسي عملي را انجام داده و يا رأيي را اعلام كرده، ولي مشورت مربوط است به قبل از اقدام. و شما خوب ميدانيد مقام معظم رهبري بيشترين بررسيهاي كارشناسانه و رايزنيهاي عالمانه را براي كوچكترين رهنمودها و راهبردهاي خود به كارميگيرند. لذا اگر كسي بر ضرورت مشورت دادن به رهبري به گونهاي مبالغهآميز در جامعه حرف بزند، براي هر شنوندهاي اينگونه القا ميشود كه ايشان مشورتپذير نيستند، و اين ظلم بزرگي است. شما گفتهايد اينها مشورت دادن به رهبري را ضديت با ولايت فقيه تلقي ميكنند، شما واقعا تا اين حد ديگران را ميتوانيد نادان فرض نماييد كه چنين اتهاماتي را در حق ايشان روا بداريد؟
*** 4- دربارۀ انتقاد از معصومين(ع) ***
دربارۀ انتقاد از معصومين(ع) هم جاي بحث مفصلي دارد كه چنين مواردي اكثراً در مقام آموزش و رشد امت بوده است و نيز در مواردي است كه به بيان حكم خدا و يا اجراي فرامين الهي مربوط نباشد. والا شما خوب ميدانيد هيچ شيعهاي به صورت مطلق انتقاد از معصوم(ع) را صحيح نميداند. اما آنچه را شما از قطعات تاريخ امثال «حباب» فرموديد ما نيز ديدهايم و گفتهايم. ولي چون اكثر كساني كه در تاريخ از پيامبر(ص) و اميرالمؤمنين(ع) انتقاد ميكردند از منافقين بودهاند، لذا آنان را بيشتر بيان كردهايم. همچنين مواردي را هم ديدهايم و گفتهايم كه معصومين(ع) چنين ياراني هم داشتهاند كه نسبتشان با معصوم(ع) از نسبت حضرت موسي(ع) با خضر(ع) بهتر بوده است.
مانند «حضين ربعي» در جنگ صفين كه در ميان گفتگوي ياران اميرالمؤمنين(ع) در حضور آن حضرت براي پذيرش حكميت يا ادامۀ جنگ، برخواست و گفت: «اي مردم، به راستي اين دين بر پايه تسليم نهاده شده، پس با قياس آن را پراكنده نكنيد و با دلسوزي بيجا نابودش مسازيد. ... ما در ميانه خويش دعوتكنندۀ بر حقّي داريم كه ورود و خروجش را در هر معركه و در هر مورد ديده و ستودهايم، و او در گفته خويش راستين و بر كردۀ خود امين است، پس اگر او گويد: نه، ما نيز گوييم: نه، و اگر او گويد: آري، ما نيز گوييم: آري.» (ثُمَّ إِنَّ الْحُضَيْنَ الرَّبَعِيَّ...؛ وقعة الصفين/485؛ و ترجمه آن با نام «پيكار صفين»، ترجمه: پرويز اتابكي)
يا مانند آن شيعۀ تنوري كه وقتي امام صادق(ع) به او فرمود: كفشت را در بياور و داخل تنور شو، بدون تامل اين كار را كرد، و به شخصي كه از خراسان آمده بود و حضرت را به قيام دعوت ميكرد، فرمود: در خراسان شما چندتا از اينگونه شيعيان داريد؟ گفت: يكي هم نيست! (فَقَالَ لَهُ الصَّادِقُ ع: أَلْقِ النَّعْلَ مِنْ يَدِكَ وَ اجْلِسْ فِي التَّنُّورِ...؛ (مناقب ابن شهر آشوب، ج4، ص237)
و مانند عبدالله بن ابي يعفور كه به امام صادق(ع) عرض كرد: اگر شما اناري را دو نيم كني و بگويي نيمي از آن حلال و نيمي ديگر حرام است، من شهادت ميدهم كه همينگونه است و حضرت دو بار به او فرمودند: «رَحِمَكَ اللَّهُ رَحِمَكَ اللَّهُ»(رجال كشي/249).
آيا به نظر شما ايرادي دارد بهجاي آنكه منتقدين معصومين(ع) (نه مشورت دهندگان) را مورد توجه ويژه و الگو قرار دهيم و بر طبل جواز انتقاد بر معصوم(ع) بكوبيم، شيعۀ تنوري را تبليغ كنيم و مباني آن را بيان كنيم؟ آيا ايرادي دارد كه چنين قلههايي را جوانان بامعرفت ما بهتر ميپسندند؟ شما چرا ناراحت ميشويد آسيبهاي انتقاد از معصومين(ع) را ذكر كنيم كه اين يك واقعيت بوده است كه اكثر انتقادكنندگان يا از منافقان بودند و يا از معاندان شدند؟
*** 5- دربارۀ حق مردم بر ولي بر اساس روايتي از اميرالمومنين(ع) ***
اما دربارۀ «حق مردم بر ولي بر اساس روايتي از اميرالمومنين(ع)» چند سال پيش در دانشگاه امام صادق(ع) تصريح داشتهايم، اما در اين باره چه زماني بايد تاكيد ورزيد؟ آيا اگر حقي ضايع نشده باشد بر طبل «حق مردم بر ولي» كوبيدن يك فريب براي شوراندن مردم و يا القاي فضاي نامطلوب سياسي نيست؟ آيا شما يادتان نيست وقتي كساني امثال سروش و اصلاح طلبان به خارج گريختند، ابتدا همينگونه، بدون آنكه جايي داشته باشد، بر حق مردم در مقابل ولي تاكيد افراطي ميكردند؟ آيا شما متوجهيد در زماني كه فتنهگران و دشمنان ميخواهند نظام را به خوردن حق مردم متهم كنند، تاكيد زيادي بر اين اصل چه بار سياسي دارد؟
جوانان ما از درك سياسي بالايي برخوردارند و نه تنها معناي «كَلِمَةُ حَقٍّ يُرادُ بِهَا الباطِل» را ميدانند بلكه مصاديق آن را هم ميشناسند. لذا برخي از كلمات شما را تا در كنار كلمات آنان ميبينند، برنميتابند و دردمندانه شما را ضد ولايتفقيه مينامند و البته چنين اتهامي نارواست، ولي به سخنان خود نيز توجه بيشتري بفرماييد. حتماً شما بهتر از بنده ميدانيد كافي است كلمۀ حقي در جاي خود بيان نشود، به گونهاي كه نتوان به صورت معقول از ارادۀ حقِ آن دفاع كرد، در اين صورت مصداق «يراد بها الباطل» قرار خواهد گرفت. شما در كتابخانه مشغول مباحثۀ علمي نيستند، بلكه در صحنۀ سياست مشغول اعلام موضعيد. پس بايد تمام لوازم باطل سخن صحيح نابجاي خود را بپذيريد.
بنده به صورت جدي نگران اين مطلب هستم كه بيانات شما در زمينههاي فوق، حلقهاي از سلسله بافتههاي ضد رهبري باشد كه در انواع نامهنگاريها، صحبتهاي تلويزيوني و سايتها رواج پيدا كرده است. و حكايت از يك برنامۀ حسابشده در پشت پرده دارد كه نوعاً از جانب نيروهاي سابقاً اصولگرا مطرح ميشود. نميدانم اينگونه سخنان ضعيف، كه مدتي است به حاشيه زدن عليه ركن اساسي نظام ما مشغولند، دنبال چه اهدافي هستند؟ و اينگونه حركات در كدام اتاق فكر برنامهريزي شده است؟
شايد يكي از فرقهاي اساسي ما و شما در اين باشد ما ولايت را مهمترين حافظ حق و منافع مردم ميدانيم و معتقديم ولي فقيه بيش از هر عنصر ديگري از قبيل رسانهها، نخبگان سياسي و يا احزاب تضمينكننده و تحقق دهندۀ حقوق مردم ميباشد. به همين دليل تصور ميكنيم وقتي بر اقتدار ولايت تاكيد مينماييم، عامل ضمانت احقاق حق مردم را نيز تقويت كردهايم. جوامع دمكراتيك غربي با وجود رسانههاي به اصطلاح آزاد و احزاب به اصطلاح مردمي و نخبگان سياسي به اصطلاح منتخب مردم، كجا توانستهاند حقوق مردم را حفظ نمايند؟
*** 6- دربارۀ ملاك بودن استقبال دشمن از مواضع اشخاص ***
اما دربارۀ اينكه عرض بنده را مردود شمردهايد كه گفتهام «ما بايد ببينيم مواضع كدام يك از نامزدها در بيبيسي با اشتياق پوشش داده ميشود و به اين افراد رأي ندهيم» و گفتهايد استقبال دشمن ملاك نيست، متاسفانه بنده نميتوانم نظر شما را قبول كنم.
اولا به دليل نظر حضرت امام(ره) كه برايم حجت است؛ كه فرمودهاند: «و ما هم نبايد توقع داشته باشيم كه اينها براي ما خوب بگويند، اگر خوب بگويند، معلوم ميشود ما خيانتكاريم! ... اگر چنانچه امريكا از ما تعريف كند و روزنامههاي امريكا از ما تعريف كنند، آن وقت است كه بايد مردم بگويند اين چه است قضيه؟»(صحيفه امام، ج9، ص527) و در جاي ديگري فرمودهاند: «منحرفين هرچه شما را بدگويي كنند برايتان بهتر است. مصيبت آن وقت بود كه از شما تعريف كنند. اگر چهار مرتبه امريكا ... تعريف كنند از يك كسي، تعريف كنند از يك چيزي، وقتي تعريف كردند، مردم ميفهمند اين عيبي دارد كه اينها تعريف ميكنند از او، لكن خدا خواسته است كه اينها نفهمند.»(صحيفه امام، ج17، ص250-بيانات در جمع نمايندگان مجلس)
ثانياً به اين دليل كه جدا از اتكاء به فرمايش حضرت امام هر عاقلي ميتواند بداهت اين موضوع را درك نمايد؛ و شما نيز دليلي بر مدعاي خود نياورديد، جز مثالهايي كه قياس مع الفارق است و ربطي به مانحن فيه ندارد. مانند نامۀ مقام معظم رهبري براي ابقاي يك وزير كه بازتاب گستردهاي در رسانههاي بيگانه داشته است. آيا شما واقعاً تشخيص نميدهيد كه خوشحالي دشمنان ما دربارۀ اين نامه بخاطر چه بوده است؟ آيا خوشحالي رسانههاي دشمن به خاطر برخورد مقتدرانه و حكيمانۀ رهبري بوده است يا بخاطر اينكه تصور كردهاند در بالاي نظام، ساز مخالفت با رهبري وجود دارد؟ شكي نيست كه دشمنان ما به هرگونه مخالفتي كه با رهبري باشد، اشتياق فراوان دارند و اين خبر را هم به همين دليل منعكس ميكردند. مواضع شما را هم به همين دليل در بوق و كرنا ميكنند. شما مطمئن باشيد هرگاه سخني ناصواب بگوييد و يا حتي سخن صحيحي را نابجا بگوييد، بهويژه اگر بوي مخالفت با رهبري بدهد، مورد اشتياق دشمن خواهد بود و محل اميد دشمنان قرار خواهيد گرفت كه اميدوارم همۀ آنان را نااميد بفرماييد.
*** 7- دربارۀ تأكيد بيش از اندازه بر ولايت ***
اما اينكه فرمودهايد: هر كس ولايت ولايت كند حتماً مشكلي دارد كه بيش از اندازه بر ولايت تاكيد ميكند، بايد به عرض برسانم: طبق بررسيهاي انجام شده در وصيتنامههاي شهدا، همانطور كه به طور متوسط در هر وصيتنامهاي چهار مرتبه ذكري از اباعبدالله(ع) و كربلا به ميان آمده است، چهار مرتبه هم بر ولايت فقيه تاكيد و تصريح شده است.(ماهنامه معرفت/شماره 65/ص117) من نميدانم چرا شهدا در اوج صفاي باطن و نورانيت ضمير كه وصيتنامه مينوشتند اينهمه بر ولايتمداري تاكيد ميكردند؟ آيا آنها در آستانۀ شهادت از تعادل خارج ميشدند يا به اوج تعادل ميرسيدند؟
ضمن آنكه حتماً روايت «لَمْ يُنَادَ بِشَيْءٍ كَمَا نُودِيَ بِالْوَلَايَة»(كافي،ج2 ص18) را هم شنيدهايد. ضمناً بايد در آينده دربارۀ اندازۀ تاكيد بر ولايت و تكرار آن با هم سخن بگوييم تا مقدار متعادل آن معلوم شود. سخن گفتن دربارۀ ولايت و بيان حكمتها و اسرار آن تازه در جامعۀ ما آغاز شده است و شما در مقابل چشمهاي حيرتزدۀ دشمنان ولايت خواهد ديد كه چگونه اين اصل نوراني جهانگير خواهد شد و به هيچوجه با ندانمكاريهاي شما و همفكرانتان تضعيف نخواهد گرديد.
*** 8- دربارۀ تقدم «تثبيت ولايت» بر «اجراي عدالت» در فرمايش اميرالمؤمنين(ع) ***
اما آنچه به عنوان انحرافات عقيدتي بنده در سخنراني فاطميه، بهار امسال، مطرح فرموديد: كه بنده اشعري مسلك شدهام و از عقائد شيعي عدول كردهام و «ولايت را بالاتر از عدالت دانستهام»، محض رفع سوء تفاهم به عرض ميرسانم بنده نه تنها چنين سخني نگفتهام بلكه حرفي كه بشود چنين برداشتي از آن كرد را هم بر زبان نراندهام؛ و تاكنون جز چند رسانۀ ضدانقلاب كسي چنين برداشتي از سخن بنده نداشته است و علماء بسياري از بندۀ حقير بخاطر آن سخنراني تشكر كردهاند. بنده در آن سخنراني گفتهام: «تثبيت ولايت» بر «اجراي عدالت» مقدم است و سند به قول شما به غايت سست بنده هم نص صريح كلام اميرالمومنين(ع) بوده است كه در پاسخ به معاويه كه «اجراي عدالت در مورد قاتلان عثمان» را به عنوان شرط بيعت اعلام كرده بود، فرمودهاند: «واجب است بر مسلمانان كه هيچ اقدامي (براي اجرا يا اقامۀ عدالت) نكنند، تا اينكه امامت و رهبري در جامعه مستقر شود؛ و الْوَاجِبُ فِي حُكْمِ اللَّهِ وَ حُكْمِ الْإِسْلَامِ عَلَي الْمُسْلِمِينَ أَنْ لَا يَعْمَلُوا عَمَلًا وَ لَا يُحْدِثُوا حَدَثاً وَ لَا يُقَدِّمُوا يَداً وَ لَا رِجْلًا وَ لَا يَبْدَءُوا بِشَيْءٍ قَبْلَ أَنْ يَخْتَارُوا لِأَنْفُسِهِمْ إِمَاماً عَفِيفاً عَالِماً وَرِعاً عَارِفاً بِالْقَضَاءِ وَ السُّنَّةِ يَجْمَعُ أَمْرَهُمْ.»(مستدركالوسائل/7/123) حالا اين استدلال اگر مشعشع است لطفا احترام كلام حضرت امير(ع) را نگه داريد. نبايد دربارۀ همۀ موضوعات و مباحث تنها با آنچه خود آموختهايد قضاوت كنيد، و اخلاق علمي اقتضاء ميكند تا جايي كه ممكن است سخن ديگران را حمل به صحت فرماييد.
آنچه دربارۀ انتقاد مالك اشتر نسبت به نصب ابن عباس در آن سخنراني(رجانيوز/كدخبر:88083) ذكر شد هم، شاهدي بر اين ماجرا بود كه «حتي برخي از ولايتمداران، علي را متهم به بيعدالتي ميكردند.» اگر شما چنين اتهاماتي را به حضرت علي(ع) روا ميدانيد ما چنين فضايي را موجب غربت علي(ع) ميدانيم. البته معلوم است اينكه مالك اشتر چنين سوالي را از علي(ع) پرسيده است، دليل بر كفر يا نفاق او نيست، ضمن آنكه آنقدر در راه اميرالمؤمنين(ع) فداكاراي داشته است، كه هيچكس اين سؤال او را تضعيف مولا نميداند. ولي وقتي در آن جامعه، مالك براي چنين مسئلۀ نستباً سادهاي دچار اشكال ميشود، واي بر حال عموم افراد آن جامعه كه چقدر راحت ميشد آنها را عليه اميرالمؤمنين(ع) فريب داد. بيان اين مطلب براي تحذير از آن بود كه وقتي ميتوان نسبت به عدالت علي(ع) ترديد در جامعه انداخت، بايد مواظبت كرد چنين اتهامات ناروايي در جامعۀ ولايي ما رواج نيابد. آيا تاريخ براي عبرت گرفتن نيست؟ آيا صرف اينكه «پرسش آزاد است» ميتواند ما را نسبت به فضاي جامعه و تبعات منفي برخي پرسشگريهاي نابجا بيتفاوت نمايد؟
آري ما با اينهمه كينهتوزيها و دشمنيها كه از جانب منفعتطلبان، و بيخردان داخلي، و جريان استكبار جهاني، نسبت به ولايت فقيه روا شده است، حق داريم نگران مظلوميت مولايمان باشيم. و نظر سيد حسن نصراللهِ قهرمان و هوشمند را صحيح ميدانيم كه مقام معظم رهبري را در ايران مظلوم ميدانند.(خبرگزاري فارس؛16 /03 /90) آيا شما ديدگاه سيد حسن نصرالله را قبول داريد و براي رفع مظلوميتهاي رهبري در بحرانها و در ميان خواص بيبصيرت اقدامي كردهايد؟
راستي چرا در همان موقع كه سخنراني بنده ايراد شد اين انتقاد را بيان نفرموديد و نبوغ خود را در پيدا كردن اشكالي كه كسي بر آن واقف نشده بود آشكار نساختيد؟ آيا بنده حق ندارم اين سوءظن را به شما پيدا كنم كه چون آن سخنراني در انتقاد از آقاي رئيس جمهور كه شما مخالف او بوديد تلقي ميشده، عجالتاً سكوت كرديد؟ نكند خداي ناكرده شما هم وارد سياستبازي شدهايد؟ و يا واقعاً از اتهامات كيهان و رجانيوز ترسيدهايد و يا جو خفقاني وجود دارد؟ پس چرا شما اينچنين راحت ميتوانيد بنده را تا مرز اشعري مسلكي، انحراف خوارج و گروه فرقان ببريد و كسي به شما كاري ندارد؟ ولي تا يك سايت عليه برخي از مقامات همنظر شما انتقادي وارد بداند محكوم به تعطيلي ميشود؟ و اگر كسي عليه ايشان سرمقالهاي بنويسد محكوم به دستگيري ميشود؟ چرا شما به راحتي ميتوانيد دانشجويان شريفي را كه عليه حكم نابجاي مجلس دربارۀ وقف اموال دانشگاه آزاد تظاهرات كردهاند اراذل خطاب كنيد و سانديسخور بناميد، و كسي از همفكران شما به شما تذكري نميدهد؟ چرا هيچ يك از نمايندگان محترم مجلس كه با شما همراهي دارند بياحتراميها و اهانتهاي شما به ديگران را محكوم نميكنند؟
راستي شما چگونه آن تجمع نابجا بر در خانۀ بعضيها را ميبينيد، ولي اينكه آنان با زبان نيشدار خود عليه اساس نظام تبليغ ميكنند را نميبينيد؟ راستي چرا شما دستان لرزان پدر گرامي خود را در برابر «تفسير به رأي قرآن» ميبينيد و به حق به ياد داريد، ولي به ناحق «ناراحتي و خشم حضرت امام(ره) در برابر منتظري» را و «آرزوي مرگ كردن امام در برابر سخنان سخيف و ظالمانه منتظري»(صحيفه امام،ج21ص332-نامه به منتظري) را فراموش ميكنيد و در سخناني براي او دلسوزي ميكنيد و به محصور بودن او اعتراض مينماييد؟ البته بنده سوالات بسيار و درد دلهاي فراواني با شما برادر دلسوز دارم كه علاقمندم در مجالي ديگر با شما در ميان بگذارم.
ولي اساساً برفرض كه كسي در سخنانش اشتباهي كرده باشد، چرا اشتباه او را بر سر رقباي انتخاباتي خود ميكوبيد و وقتي با آنان به مناظره نشستهايد، آنان را به كلام اشتباه ديگري محكوم ميكنيد؟ آيا اين ناشي از تقواي سياسي شماست؟ آيا سيرۀ پدر گرامي شما اين بود كه در مقام نقد اينقدر بيدقتي به خرج دهد؟ استاد شهيد مطهري، دكتر شريعتي را ـ كه آنقدر پر اشتباه ميدانست ـ اينقدر به باد اتهام و اهانت نميگرفت.
بنده وقتي به جسارتهاي شما در تصريح بر سخنان باطل مينگرم و سهولت اهانت به ديگران را در سيرۀ شما مشاهده ميكنم بيشتر به ضرورت حضور ديگر ولايتمداران انقلابي در مجلس شوراي اسلامي پي ميبرم كه بتوانند با شهامت مقابل كجرويها ايستادگي كنند و بيمهابا از اصول انقلاب دفاع نمايند.
اگرچه اينكه بنده را به جريانهاي رقباي انتخاباتي خودتان ملحق كردهايد، و خواستهايد كار خود را آسان كنيد و با يك تير دو نشان بزنيد، ولي مطمئن باشيد من با تمام جريانهاي اصولگرا كه مقابل سادهانديشيهاي امثال جنابعالي بايستند و شما از فهرست خود خارج نمايند، همراه خواهم بود و همكاري خواهم كرد.
*** 9- دربارۀ برخي از نمايندگان كه ذرهاي از درايت سياسي برخوردار نيستند ***
اما نسبت به اينكه بنده را توهينكنندۀ به خود دانستهايد، شايد مربوط ميشود به آن كلام كه گفتهام «برخي از نمايندگان كه ذرهاي از درايت سياسي برخوردار نيستند.» از شما سوال ميكنم اگر بنده اين عقيده را نسبت به شما و برخي از نمايندگان همفكر شما داشته باشم و حضور شما را در عرصۀ سياست و بر اريكۀ قدرت و قانون گذاري ناصواب بدانم، چگونه بايد ابراز كنم؟ چطور انتقاد از ولي فقيه و حتي از معصومين(ع) به قول شما جايز است، ولي انتقاد از يك نمايندۀ مجلس توهين محسوب ميشود؟ بنده كه هنوز دست به افشاگري گسترده و بيان انتقادات كامل خود از جانبعالي و همفكرانتان در مجلس شوراي اسلامي نزدهام.
اما آيا اين درايت سياسي است كه نظر حضرت امام(ره) دربارۀ مفسد فيالارض بودن كساني كه «رأي شوراي نگهبان را رد كنند و عليه آن اقدام كنند» را قبول نداريد و يا آن را صريحاً ابراز نداشتهايد؟(صحيفه امام،ج14،ص377) آيا اين درايت سياسي است كه رهبري را در خشكانيدن ريشۀ فتنه مدد نميرسانيد؟ آيا اين درايت سياسي است كه در ايام مرگ منتظري نوشتيد «به منتظري گفتم اگر پدر من بود وضع شما اينگونه نبود.»(تابناك) آيا نميدانيد امام به منتظري فرمودند: براي اينكه از قعر جهنم نجات پيدا كنيد توبه كنيد؟(صحيفه امام،ج21،ص331) اگر بنده بپذيرم شما درايت سياسي داريد، پس بايد امام راحل را به دور از درايت بدانم. اين نوعي حسنظن است كه مواضع غلط سياسي كسي، تنها به نبود درايت سياسي تحليل شود؛ و الا تحليلهاي ديگري هم ميتوان داشت. چنانچه حضرت امام در همان نامه، ابتداءً آقاي منتظري را به سادهلوحي توصيف فرمودند و سپس در ادامۀ آن نامه بيان داشتند كه شما با اين ساده لوحي كه داريد، مملكت را به دست منافقان و ليبرالها خواهيد داد. راستي شنيدهام اصلاح
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تابناک]
[مشاهده در: www.tabnak.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 142]
-
گوناگون
پربازدیدترینها