واضح آرشیو وب فارسی:دنياي اقتصاد: كتاب بيوگرافي استيو جابزكريسان در خانه جابز
نويسنده: والتر ايساكسونمترجم: ندا لهرديبخش چهل و سومسفر جدي كريسان و كالهون از ماه مارس سال 1976 شروع شد و تقريبا يك سال طول كشيد. يك بار پولشان تمام شد، به همين دليل كالهون مجاني خودش را به ايران رساند تا در تهران تدريس زبان انگليسي كند.
برنان در هند ماند و وقتي كه مدت تدريس كالهون در ايران تمام شد، بعد از مدتي رابطهشان تيره و تار شد و جدا از هم از هندوستان برگشتند. در تابستان سال 1977 برنان به لس آلتوز برگشت و مدتي در محوطه مركز ذِن كوبون چينو در چادر زندگي كرد. تا آن موقع جابز از خانه پدر و مادرش بيرون زده بود و با دنيل كوتكه خانهاي را در يك مزرعه در حومه كاپرتينو با 600 دلار براي هر ماه اجاره كرده بود. زندگي در خانهاي روستايي كه اسم آن را «رانچو سابربيا» گذاشته بودند، چشماندازي از زندگي هيپيهاي راحت و آزاد بود. جابز يادش ميآيد: «اين خانه چهارخوابه بود و ما گاهي يكي از اتاقها را به آدمهاي ديگر اجاره ميداديم.» كوتكه نميتوانست بفهمد كه چرا جابز براي خودش خانه نميخرد، در حالي كه آن موقع پولش را داشت. كوتكه حدس ميزند: «فكر ميكنم ميخواست هم اتاقي داشته باشد.» اين مقدمات نوعي زندگي در خانهاي به سبك نمايشهاي كمدي فرانسوي را فراهم كرد. اين خانه دو اتاق خواب بزرگ و دو اتاق كوچك داشت. اصلا بعيد نبود كه جابز بزرگترين اتاق را گرفت و برنان كه در واقع با او زندگي نميكرد، به اتاق بزرگ ديگر رفت. كوتكه ميگويد: «انگار دو اتاق وسطي براي بچهها بود و من هيچ كدام را نميخواستم، به همين دليل به اتاق نشيمن رفتم و روي تشكچه اسفنجي خوابيدم.» آنها اتاقهاي كوچك را مانند فضاي زير شيرواني كه در دانشكده ريد بود، به فضايي براي مراقبه و كشيدن مخدر تبديل كردند. اين اتاقها پر از مواد اوليه اسفنجي براي ساخت جعبههاي سيب بود. كوتكه ميگويد: «بچههاي همسايه عادت داشتند بيايند و ما پرتشان ميكرديم وسط اين اسفنجها. تفريح خوبي بود. اما كريسان چند گربه ميآورد كه لا به لاي اسفنجها مدفوع ميكردند و آن وقت ما مجبور بوديم از دست آنها خلاص شويم.» زندگي در اين خانه در آن زمان يك بار ديگر جرقه رابطه برنان و جابز را روشن كرد و در طول چند ماه برنان باردار شد. كريسان ميگويد: «رابطه من و استيو در طول پنج سال قبل از بارداريام بارها بههم ميخورد و دوباره از سر گرفته ميشد. ما نميدانستيم كه چطور با هم باشيم و چطور رابطهمان را بهم بزنيم.»
وقتي گرگ كالهون در تعطيلات عيد شكرگزاري سال 1977 براي ديدن آنها از كلورادو آمد، برنان خبرها را به او گفت: «من و استيو دوباره با هم بوديم و حالا من باردارم. با اين حال هنوز هم نميدانم چكار كنم.»كالهون هشدار دارد كه جابز اصلا در اين فضا نيست. جابز حتي سعي داشت كالهون را متقاعد كند تا با آنها باشد و بيايد در اپل كار كند. كالهون به خاطر ميآورد: «استيو نه مسووليت كريسان را به عهده ميگرفت و نه بارداري را. او ميتوانست در يك لحظه كاملا معطوف و متوجه تو باشد و بعد از آن كاملا از تو رها. وجهي از او هست كه به طور وحشتناكي بياحساس و بيتفاوت است.»
وقتي جابز نميخواست با دردسري مواجه شود، گاهي فقط آن را ناديده ميگرفت و اگر ميتوانست وجودش را انكار ميكرد. گاهي كه ميتوانست حقيقت را نه فقط براي ديگران حتي براي خودش هم تحريف ميكرد. او به راحتي موضوع حاملگي برنان را از ذهنش بيرون كرد. وقتي با اين موضوع مواجه شد، گفت حتي اگر بپذيرد كه با او رابطهاي داشته، انكار ميكند كه پدر شده است. او بعدا به من گفت: «مطمئن نبودم كه اين بچه من است، چون وقتي او حامله شده بود ما واقعا با هم نبوديم. او فقط اتاقي در خانه ما داشت.» برنان شكي نداشت كه جابز پدر بچهاش است. او در آن زمان با هيچ مرد ديگري ارتباط نداشت.
داشت به خودش دروغ ميگفت يا نميدانست كه پدر شده؟ كوتكه ميگويد: «فكر ميكنم نميتوانست به آن بخش ذهن يا فكرش كه مسوول اين موضوع بود، دسترسي داشته باشد.» اليزابت هولمز هم با اين موافق است: «او گزينه پدر بودن و نبودن را بررسي كرد و به اين نتيجه رسيد كه دومي را باور كند. او برنامههاي ديگري براي زندگياش داشت.»بحثي درباره ازدواج نبود. جابز بعدا گفت: «ميدانستم كريسان كسي نيست كه بخواهم با او ازدواج كنم و ما هرگز با هم شاد نخواهيم بود و عمر زندگيمان كوتاه است. دوست داشتم سقط جنين كند، اما نميدانست چطوري بايد اين كار را بكند.
خيلي به سقط جنين فكر كرد و به اين نتيجه رسيد كه نميخواهد اين كار را بكند يا نميدانم كه او واقعا اين تصميم را گرفت. فكر ميكنم زمان اين تصميم را برايش گرفت.» برنان به من گفت كه اين انتخاب او بود كه بچه را نگه دارد: «او گفت كه با سقط جنين موافق است ولي هرگز براي اين كار اصرار نكرد.» جالب اين بود كه با توجه به گذشتهاش، با يك گزينه قاطعانه مخالف بود: «او كاملا من را از معرفي بچه براي فرزندخواندگي منع كرد.»طنز ناراحتكنندهاي وجود داشت. جابز و برنان هر دو بيست و سه ساله بودند، درست در همان سني كه جوآن شيبل و عبدالفتاح جندالي موقع داشتن جابز بودند.
جابز هنوز ردّي از پدر و مادر واقعياش پيدا نكرده بود، اما پدر و مادر ناتنياش كمي درباره آنها به او گفته بودند. او بعدا ميگويد: «آن موقع چيزي درباره تقارن سن و سالهايمان نميدانستم، به همين دليل اين موضوع تاثيري بر جر و بحثهاي من با كريسان نگذاشت.» او اين فكر را از سرش بيرون كرد كه يك جوري الگوي پدر واقعياش را تكرار كرده و از نامزدش در بيست و سه سالگي بچهدار شده است، اما پذيرفت كه طنين عجيب آن او را دچار ترديد كرد. «وقتي فهميدم كه پدرم وقتي از جوآن بچهدار شده هم سن من بوده، با خودم گفتم تند نرو!»رابطه جابز و برنان به سرعت تيره و تار شد. كوتكه يادش ميآيد: «كريسان وقتي ميگفت كه من و استيو داريم عليه او دست به يكي ميكنيم، حالت يك قرباني را به خودش گرفت. استيو فقط خنديد و او را جدي نگرفت.» برنان قبول نداشت، اما بعدا در شرايطي كه از نظر احساسي بهتر بود اين را پذيرفت. او بشقابها را ميشكست، وسايل را پرت ميكرد، خانه را درب و داغون ميكرد و با زغال كلمات زشت روي ديوار مينوشت.
سه|ا|شنبه|ا|2|ا|اسفند|ا|1390
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: دنياي اقتصاد]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 93]