واضح آرشیو وب فارسی:اطلاعات: چراسخن همديگررابه درستي نمي فهميم؟
زبان مشتركي داريم
با اين همه
يكديگر را نميفهميم
ما
بايد
مثل غارنشينها
تنها
به علامت دستهامان اكتفا ميكرديم
آن وقت شايد
هيچ سوءتفاهمي
ميانمان
جدايي نميانداخت!
« كمال شفيعي مشعوف»
اين روزها ما را چه ميشود كه يا حرفهايمان را نميتوانيم بر زبان بياوريم يا ميگوييم و ديگران منظورمان را نميفهمند؟ زبان مادري مان مشكل دارد و براي روزگارما نارسا شده است يا دانش و كلام ماست كه براي انتقال مفاهيم درمانده و ناتوان است؟
شايد هم گوش شنواي مخاطب است كه هر طور ميخواهد، ميشنود و ميفهمد. قصه كج فهمي و ديرفهمي از هر سويي بازگو شود و ايراد كار از سوي هر كدام از سه رأس «گوينده» يا «شنونده» يا «حرف بر زبان آمده» باشد، فرقي نميكند، مهم اهميت سخن گفتن و رفع گره ارتباط ناموفق زباني است ؛ اگر انسان گوياي متفكر نتواند آنچه را در درون خود دارد، به زبان بياورد و گفتوگو كند، در واقع يكي از بزرگترين بسترهاي ارتباط با ديگران و زندگي اجتماعي را از دست داده است.
از سوي ديگر در عصري كه ارتباط و گفتوگو حرف اول را ميزند، آن كه مهارت سخن گفتن دارد و فن بيان را نيك ميداند، قدرتمندتر و كامرواتر است.
زبان، ابزاري اجتماعي و فرهنگي
زبان، نوعي ابزار براي كنش متقابل اجتماعي و مبادله اجتماعي است و وسيله برقراري ارتباط افراد با يكديگر است كه ميتواند گذشته، حال و آينده انسان را در مقولههاي مادي و معنوي، از نسلي به نسل ديگر انتقال دهد و به عنوان عنصري مهم در شكل گيري هويت فرهنگي هر قوم، تاثير بگذارد.
از بعد جامعه شناسي، زبان نقش اساسي در تحولات اجتماعي يك جامعه دارد و از جهت كاركردي، دو ويژگي مهم دارد كه خلاقانه و آزاد است و باعث ميشود تا سبك و سياق سخن گفتن افراد جامعه در مشاغل و طبقات اجتماعيگوناگون از يكديگر متمايز شود و مردم شناسان، اين تفاوت سخن گفتن افراد را به عنوان مهارتي اجتماعي، مطالعه كنند.
زبان و تضادهاي فرهنگي
زبان، نوعي ابزار است براي بيان و انتقال تجــربهها، انديشــهها، ارزشها و هنجارهاي اجتــماعي افراد در هر دوره از تاريخ و تمدن.
زبان اولين وسيله ارتباطي انسانها با يكديگر است. صحبت كردن، مانند نفس كشيدن و غذا خوردن و خوابيدن از ضروريات زندگي انسان به حساب ميآيد ؛ منتهي از فرط بديهي بودن، اهميت و نقش آن در روزمرگي زندگي رنگ باخته است. حال آنكه اگر مهارت و توانايي سخن گفتن از انسان گرفته شود، بخش عمدهاي از ارتباطات او با ديگران، از ميان ميرود.
شاهرخ حقيقي-دكتراي فلسفه از دانشگاه «سنت جانز» نيويورك و استاد دانشگاه ايالتي كاليفرنيا درسفراخيربه ايران، درباره ارتباط كلامي انسانها به گزارشگر روزنامه اطلاعات ميگويد: به لحاظ فلسفي، انسان موجودي اجتماعي است و از آن جا كه هر موجود اجتماعي با ديگر اعضاي آن اجتماع همكاري دارد، انسانها نيز با يكديگر ارتباط و همكاري دارند. منتهي ارتباط اصلي اجتماع انساني از طريق زبان و برخاسته از تفكر است كه حيوانات اين ويژگي را ندارند. هرانساني كه سخن ميگويد، انديشهاي را مطرح ميكند و پيامي را بيرون ميفرستد و اگر پيامهاي افراد اجتماع نا مفهوم و متضاد باشد، فهم جامعه و اعضاي آن نيز دشوار ميشود.
جامعه ايران در 150 سال اخير به دليل ارتباط با جهان مدرن، با جنبشهاي فكري بي شماري آشنا شده ولي بدون فهم درست تفكر مدرن، شروع به بازتاب آن كرده است.
نسل فرهنگي ايران در دو سوي سنت و مدرنيته ايستاده است و پژواك تضادهاي خود را در سخن گفتن و تفكر و رفتار ناهمگون نشان ميدهد. از اين رو است كه فهم جامعه امروز ايران بسيار سخت شده است. با كمي دقت، مظاهر مدرنيته را در همه طبقات اجتماعي ميبينيد، اما تفكر مدرن و فهم مدرنيسم را بسيار كم و اندك مييابيد.
دكتر حقيقي در اين خصوص مثال ميزند و ميگويد: تلفن از مصاديق زندگي مدرن است و حتي يك چوپان هم تلفن همراه دارد، پس بستر استفاده از آن فراهم است. اما در زبان و انديشه اين فرد، تفكر مدرن ديده نميشود. به همين ترتيب است كه تضادها پر رنگ و ارتباطات اجتماعي و از جمله تعاملات زباني، ناتوان و نارسا شدهاست.
تأثير متقابل زبان و فرهنگ
فرهنگ و زبان به طور متقابل برروي يكديگر تأثير ميگذارند. دانش فرهنگي، در بستر زبان آفريده و نگهداري ميشود و زبان نيز فرهنگ يك جامعه را منعكس ميكند، به ويژه زبان محاوره.چرا كه انسانها در شرايط گوناگون و تحت تأثير وضع فرهنگي جامعه خود، جملات و كلماتي را كه بر زبان ميآورند، تعيين ميكنند. انواع كنايه و ايهام كه زبان را دو پهلو و گاه چند معنايي ميكنند، تملق و تعارف؛ چانه زني و التماس، مقدمه چيني براي طرح موضوع و دوري جُستن از ساده گويي و صراحت و انواع بحثهاي انتقادي بي نتيجه كه به جدل و نزاع ختم ميشوند، همه بر گرفته از شرايط فرهنگي حاكم بر جامعه و مؤثر بر دوام اين شرايط است.
زبان و هويت اجتماعي
شاخهاي از جامعه شناسي، جايگاه زبان را در الگوي رفتاري جامعه بررسي ميكند.
به عبارت ديگر موضوع جامعه شناسي زبان اين است كه گروهي از مردم كه از طريق گفتار با يكديگر ارتباط متقابل دارند ؛ زبان را درچه زماني و درچه مكاني، براي چه منظوري، در حضور چه كسي و با چه لحني مورد استفاده قرار ميدهند.
با اين حساب كاربران زبان و كساني كه در حوزههاي مختلف زباني با مردم گفتوگو ميكنند، نقش عمدهاي درالگوسازيهاي كلامي دارند. برنامهسازان راديو، مجريان تلويزيون، روابط عموميهاي مراكز مختلف كه مراجعيني دارند و حتي پيامگيرهاي تلفني، منعكس كننده تحولات اجتماعي و فرهنگ گفتوگو ميان جامعه زباني امروزند.
سعيد اسلامزاده-كارشناس ارتباطات و علوم اجتماعي و سردبير و مجري راديويي، درگفتگو با گزارشگر روزنامه اطلاعات در خصوص هويت اجتماعي زبان و گفتمان رايج اين روزها در سطح جامعه ميگويد: دگرگــونيهاي زبان فارسي از مشروطه تا امروز در مواجه با مدرنيته و متـــأثر از آن است و همــان طور كه ابزار و مفاهيم گوناگوني را در خود پذيرفته، به لحاظ كاركرد نيز به زبان تخصصي و عمومي و محاورهاي، زبان مشاغل، طبقات گوناگون اجتماعي و مانند اين تقسيم شده است.
در زبان محاوره و روزمره، اين كه هر كدام از طرفين گفتوگو چه پايگاه اجتماعي و سواد عمومي و آموزههاي تربيتي و فرهنگي دارند، ميزان درك زباني و انتقال موفق پيام را تغيير ميدهند.
وقتي گفتگوها تخصصي است و افراد منافع مشترك دارند، سوءتفاهمها هم كمتر است. دو شريك تجاري با منافع مشترك، حرف همديگر را بهتر ميفهمند تا اين كه با افراد خانواده خود صحبت كنند. اما اگر منافع متفاوت و گاه متضاد داشته باشند،گفتمانشان به بحث قدرت كشيده ميشود و حرف هم را نميفهمند. اينجا نفهميدن حرف و عدم درك متقابل دليل رواني دارد. چرا كه زبان، ابزار قدرت است و هر يك از كاربران زبان،خواه ديپلمات و وكيل و معلم و خطيب و خواه بازرگان و بازاري و اداري، به گونهاي از زبان استفاده ميكنندكه بتوانند منافع مالي و شغلي و موقعيتي خود را تأمين كنند.
اين درك و تفاهم ادامه دارد، تا آن كه منافع با هم ناسازگار ميشود و اينجاست كه به نظر ميرسد حرف هم را نميفهمند.
دانايي يا توانايي
شهين حاجيان- وكيل پايه يك دادگستري در موضوع فن بيان و توانايي سخن گفتن در شرايط و موقعيتهاي متفاوت، با گزارشگر روزنامه اطلاعات گفتوگو ميكند و معتقــد است: اگر كسي ميداند چه بگويد و چگونه بگويدكه ديگران، هم به سخن او گوش دهنـــد و هم منظور او ر ا بفهمنــد ؛ ذاتاً سخنور و خوش بيان است. اينها ر ا به كلاس و درس نياموخته است و بدون خلاقيت و تجربـــه و با مشتي كلمات، نميتوان
زبان آوري كرد.
استعداد در اين زمينه حرف اول را ميزند و آموزش فن بيان و سواد و تجربه در مرحله بعد است.
وكلا از جمله كساني هستند كه بخش قابل توجهي از موفقيتهاي شغلي شان در گروي چگونه گفتن و مهارت زباني است. خيليها سواد و دانش كافي دارند و ميتوانند از روزنههاي قانوني، دفاع كتبي خوبي داشته باشند؛ اما دفاع شفاهي بسيار مهمتر است و اگر نتوانند صداقت لازم را در كلام خود آشكار كنند و قدرت سخن شان كم باشد، موفق نميشوند. با وجود اين كه كلاسهاي آزاد گويندگي و فن بيان بسيار است، اما اگر كسي استعداد نداشته باشد، بي فايده است.
تاريخ اجتماعي زبان فارسي
در بحث ويژگيهاي زبان فارسي و پيچيدگيهاي آن، اكثر استادان زبان و ادب فارسي بر اين باورند كه سايه استبداد و نبود فضاي باز اجتماعي و آزادي بيان در طول تاريخ گذشته، باعث شده است تا «پوشيده گويي» و انتخاب عبارات «چندمعنايي» و نمادين به صورت ناخودآگاه در نوشتار و گفتار مردم اين سرزمين نهادينه شود و يك خصلت زباني و برخاسته از شرايط فرهنگي حاكم به حساب آيد.
اسلامزاده، در اين زمينه نكاتي را يادآور ميشود و ميگويد: زبان فارسي بعد از حمله مغول، پشت پرده رفت و فهميدن آن در گرو رمزگشايي شد.
اين شيوه گفتمان تا امروز هم ادامه دارد. گاهي رمزگشاييها ساده است و به فرهنگ اصطلاحات و كنايات. نياز ندارد. متن يك خبر يا سخنان يك ديپلمات را با كمي دقت ميشود فهميد. اما گاه كلام پيچيده ميشود و بايد از دل تشبيه و استعاره و سمبل، معنا را بيرون كشيد كه همين ويژگي، گاه چندين معنا و گاه سوء تفاهم را پيش ميآورد. اين ذات زبـــان نيست، بلكه زمينه كاربرد زبان است كه با منافع و مصــالح گويشوَر تغييــر ميكند و از بيرون به ذات زبان تحميل ميشود.
مسايل اجتماعي پيش آمده در تاريخ ايران، فرهنگ خود سانسوري و كنايه گويي را رواج داده و براي همين است كه نه پزشك ما با صراحت با بيمار حرف ميزند، نه رئيس و كارمند، نه همسر و خويشاوند و نه دولت و ملت با يكديگر!
قدرت زبان فارسي
حاجيان، در بيان كج تابيها و چند معناييهاي زبان فارسي ميگويد: اين يك ويژگي در زبان فارسي است كه هرچند نوعي پيچيدگي و رمزوارگي به زبان فارسي بخشيده، اما همچون سپر محافظي است كه فرهنگ و ارزشهاي فرهنگي اين سرزمين را در دل زمان نگهداري و امانتداري كرده است.
تاريخ گذشته ايران، تاريخ ديكتاتوري است و ما مجبور بودهايم آب حيات را از دل ظلمات بجوييم و معناي درون را از لايههاي بيروني كلام جدا كنيم. اگر كسي چنان ميگويد كه ديگران پيام او را نميگيرند نه ايراد مخاطب است و نه ايراد زبان. اين گوينده است كه بايد از عهده اداي مطلب و انتقال معنا برآيد.
در طول سالها تجربه وكالت دريافتهام كه قدرت و مهارت بيان و صداقت در گفتار، برترين ابزار براي نفوذ كلام و تأثير آن بر مخاطب و قانع كردن شنونده است.
اگر زبان فارسي ناتـــوان و عقيم بود، اين همـــه
زبان آور نامــدار در تاريخ اين سرزمين با انواع سبكهاي گفتار، نميدرخشيدند.
وي در ادامه سخنانش به نقل از دكتر عليقلي محمودي بختياري، استاد زبان شناسي و زبانهاي باستاني، ميگويد: زبان فارسي ظرفيتهاي زباني بسياري دارد و اين امكان را ميدهد تا شعرحافظ چون بيشه، درهم تنيده و پر ايهام باشدو شعر سعدي چون دشت صاف و وسيع و شفاف.
منطق گفتگو
اسلامزاده در مقام يك برنامه ساز
راديويي كه براي طيف وسيعي از مردم توليد محتوا ميكند و زبان ساده و صريح را به خوبي ميشناسد، در پاسخ به اين پرسش كه چگونه يك گفتوگو به نتيجه نميرسد و طرفين گفتوگو نميتوانند منظور خود را منتقل كنند، ميگويد: بسياري از مردم عادت دارند به زبان پيچيده و دشوار صحبت كنند، ساختار نحوي عجيبي كه معلوم نيست از كجا آموختهاند، به كار ميبرند كه مخاطب هرگز حرفشان را نميفهمد. اين از ناتواني زباني گوينده و سواد كم اوست. وظيفه آموزش و پرورش است تا از كودكي بياموزد كه هر سخن جايي و هر نكته مكاني دارد و لحن گفتار و سطح كلام بايد مناسب حال شنونده و موقعيت او باشد. وقتي آموزشها كم و اندك است، نتيجه اين ميشود كه برخي دانشجويان حتي در كلاس هم نميتوانند چند جملهاي در مورد رشته شان حرف بزنند يا برخي افراد كه در سطح جامعه در گفتگوها شركت ميكنند، با دايره واژگاني محدود، تمامي كاينات را تحليل ميكنند!
از سوي ديگر شغل و طبقه اجتماعي نيز سبك گفتگوي افراد را تعيين ميكند.كسي كه در منبر و براي عده كثيري حرف ميزند، از يقين شروع ميكند.در چنين گفتماني گوينده در مقام فرا دست است و شنونده در مقام فرو دست و حالت اقناعي و پذيرش دارد و هرچه بشنود قبول ميكند. اين سبك گفتار در استاد دانشگاه نيست. او از شك شروع ميكند و با استدلال پيش ميرود و شنونده را با خود همراه ميسازند. اگر اين افراد در گفتگوهاي روزانهشان، با همان يك شيوه گفتوگو كننـــد شكست ميخورند. چنانكه يك دلال مسكن همه مردم را با ملك و متراژ و قيمت بسنجد و با اين تعابير مورد خطاب قرار دهد. اين «شيء شدگي» «يا چيزوارگي»، آفت گفتوگو است.
اما مؤثرترين عامل، فرهنگ و ايديولوژي حاكم است؛ به ويژه درگفتگوهاي روزانه و خط مشيهاي رسانه اي.
افراد كم سواد در صحبت كردن به جملات فاضلانه و به اصطلاح قلمبه سلمبه روي ميآورند. اغلب شهرستانيها در شهرهاي بزرگ اصرار دارند از كنايات و مثلها و اصطلاحات محلي استفاده كنند و به اصطلاح هويت خود را حفظ كنند.
در رسانهها كه وضع خاصتر است،گاه عوامل درون سازماني ضعيف و كم سوادند و نميتوانند يك متن صوتي يا كتبي رسا و همه فهم بنويسند ؛ گاه چارچوبهاي ايديولوژيك آن قدر زياد است كه دايره واژگاني و موضوعهاي قابل بحث را بسيار محدود ميكند و طبيعي است كه گفتنيها كم و ناقص ميشوند و چنين ميشوند كه نبايد.
حرف چيست؟در گنج صاحب هنر
بايد حرف بزنيم و حرف ديگران را بشنويم. بايد فهيــم و صبور باشيم و دانـــا و خوش بيان، تا هم به آنچـــه ميگوييم توجه كنند و هم آنچه ميشنويم را بفهميم. بايد زبانمان و گفتههايمان را آبروي خودمان بدانيم، چرا كه:«تا مرد سخن نگويد، مردمان ندانند كه او عالم است يا جاهل، ابله است يا عاقل، چون سخن گفت، مقدار عقل و ميزان فضل او دانسته شود.
«مرد پنهان بود به زير زبان
چون بگويد سخن، بدانندش
خوب گويد ؛ لبيب گويندش
زشت گويد ؛ سفيه خوانندش»
وجيهه تيموري
دوشنبه|ا|17|ا|بهمن|ا|1390
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: اطلاعات]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 87]