تبلیغات
تبلیغات متنی
آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت
دکتر علی پرند فوق تخصص جراحی پلاستیک
بهترین دکتر پروتز سینه در تهران
محبوبترینها
راهنمای انتخاب شرکتهای معتبر باربری برای حمل مایعات در ایران
چگونه اینورتر های صنعتی را عیب یابی و تعمیر کنیم؟
جاهای دیدنی قشم در شب که نباید از دست بدهید
سیگنال سهام چیست؟ مزایا و معایب استفاده از سیگنال خرید و فروش سهم
کاغذ دیواری از کجا بخرم؟ راهنمای جامع خرید کاغذ دیواری با کیفیت و قیمت مناسب
بهترین ماساژورهای برقی برای دیسک کمر در بازار ایران
بهترین ماساژورهای برقی برای دیسک کمر در بازار ایران
آفریقای جنوبی چگونه کشوری است؟
بهترین فروشگاه اینترنتی خرید کتاب زبان آلمانی: پیک زبان
با این روش ساده، فروش خود را چند برابر کنید (تستشده و 100٪ عملی)
خصوصیات نگین و سنگ های قیمتی از نگاه اسلام
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1866602054


كسي از دروغ فرهادي به مردم خبر دارد؟
واضح آرشیو وب فارسی:عصر ایران: كسي از دروغ فرهادي به مردم خبر دارد؟
توضيح مقدماتي: يادداشت زير را احسان رستگار به عصرايران ارسال داشته است. عصرايران ،هر چند با رويكرد اين نوشتار موافقت كامل ندارد و پيش از اين نيز از فيلم جدايي نادر از سيمين تجليل كرده است اما در راستاي آزادانديشي و تضارب آرا اين يادداشت را بدون پيشداوري درباره محتوايش منتشر مي كند و البته از دريافت و انتشار نقدهاي اين نقد هم هست.
اين كه ما فيلم جدايي نادر از سيمين را فيلمي كم ارزش و خالي از فايده بدانيم، قضاوتي احساسي و غيرمنصفانه است. نكته اي كه در اين بين فراموش مي شود، اين است كه خوش ساخت و جذاب بودن يك فيلم، شرط لازم براي كسب جوايز بين المللي هست، ولي آيا شرط كافي نيز هست؟
يك سؤال:
چرا مثلاً فيلم «بچه هاي آسمان» مجيد مجيدي يا «طلا و مس» مازيار ميري برنده اسكار نشد و مانند جدايي نادر از سيمين جوايز را درو نكرد (هرچند اين دو فيلم در نوع خود افتخار آفرين شدند)؟ چرا اين اتفاق براي «مارمولك» نيفتاد؟
اصلاً بياييد مثالي شاخصي را قرار دهيم كه احدي در آن شك و شبهه اي وارد نمي كند و هيچ كس نمي گويد كه اين فيلم قوي نيست يا معركه نيست يا اشك انسان را در نمي آورد يا روح انسان را به جوشش وا نمي دارد يا ذهن انسان را به فكر فرو نمي برد. هيچ كس نه از جهت محتوايي و فيلم نامه و نه از جنبه هاي فني فيلم را حتي متوسط نمي داند؛ چه منتقدين روشن فكر، چه منتقدين سنتي تر و انقلابي. شاهكار اجتماعي-سياسي ابراهيم حاتمي كيا يعني «آژانس شيشه اي». آيا تا 1000 سال ديگر هم مي توان متوقع بود فيلمي كه در آن با ديدي منصفانه به دفاع مقدس پرداخته شده يا روحانيت را به عنوان شخصيت اصلي داستان انتخاب كرده (از منظر اكرام) را با جوايز متعدد مورد تعريف و تمجيد قرار دهند؟ اما اگر فيلمي ساخته شود كه در آن روحاني داستان شخصي حيوان صفت، ظالم، منحرف و داراي سوء سابقه قانوني و اخلاقي باشد مانند سنگسار ثريا م.، بارها مورد ستايش و شايسته دريافت جوايز متعدد شناخته مي شود. پس احمقانه ترين حرف اين است كه بگوييم جشنواره هاي خارجي سياسي نيستند.
خود متوليان و برگزار كنندگان جشنواره هاي مختلف، در نامه نگاري ها و اظهار نظرهاي مختلف به انحاء رسمي و غير رسمي، به طور مستقيم و غير مستقيم، گفته اند كه جوايز محتوايي شان را بر چه مبنايي مي دهند و خط قرمزهاشان چيست كه در اين باب برنامه دو هفته پيش هفت با حضور آقاي مسعود فراستي و نادر طالب زاده با استناد به نامه هاي منتشر شده و مدارك در دسترس عام، ثابت كردند كه قطعاً هيچ جشنواره اي اين قدر ابلهانه خود را درگير خرج هاي چند ده و چند صد ميليون دلاري نمي كنند آن هم بدون سياست گذاري هاي مطلوب خودشان.
اين جا توهم توطئه به حالت عكس صادق است؛ يعني خوش خيالان روشن فكر داخلي مي گويند جشنواره فيلم برلين و گلدن گلوب و آكادمي (اسكار) سياسي نيستند، آن ها خودشان به طرق مختلف در حرف و عمل مي گويند كه ما سياسي هستيم! فقط كم مانده بيانيه بدهند كه "تو رو خدا! به عيسي مسيح قسم، ما سياست گزاري مي كنيم و اهداف سياسي هم داريم! چرا ما را دراز گوش فرض كرده ايد؟
شما كه جشنواره فجر نيم وجبي تان سياسي است، آن وقت مراسم اسكار چند صد برابري ما مي خواهد سياسي نباشد؟
اين فرصت را در جهت بسط اهداف فرهنگي، اقتصادي و سياسي خود را كه در هم تنيده اند را به باد فنا بدهيم؟
هنوز ما را نشناخته ايد كه بدون توجيه اقتصادي، سياسي و فرهنگي جواب سلامتان را هم نمي دهيم چه برسد به جايزه و قدرداني و چهره سازي چهاني از شما ايرانياني كه دشمنان درجه يك ما هستيد و تا اين اندازه عليهتان قطع نامه صادر و تحريمتان مي كنيم؟"
و اما نقد جدايي نادر از سيمين: تصادف كارگر فيلم با بازي ساره بيات، يكي از مهم ترين قسمت هاي فيلم است كه ما نمي بينيم. چرا؟ چون حتي راضيه كه نماد ديانت و پايبندي به شرع است هم در فيلم دروغ مي گويد!
اتفاقاً راضيه با نگفتن واقعيت، بزرگ ترين و مؤثرترين دروغ را مي گويد. اين دروغ آن قدر بزرگ است كه حتي در فيلم هم ما با نديدينش مي فهميم كه عجب! اين راضيه خانم چادري مذهبي هم كه تو زرد از آب در آمد! چطور براي طهارت دادن پدر نادر از مرجع تقليدت اجازه مي گيري و اين قدر وسواس داري تا خداي ناكرده حرام مرتكب نشوي؟ اما براي پنهان كردن گره كوري كه همه را به جان هم انداخته و عدالت را سردرگم كرده تا لحظه ي آخر واقعيت را نمي گويي؟ خانم مذهبي؟ سر پول و ديه، حتماً بايد مجبور شوي تا بگويي؟ پول اين قدر مهم است؟ حتماً بايد وجدان درد تو را به وضعي بياندازد تا آن هم براي اين كه با پول حرام بچه تربيت نمي شود يا پول حرام خوردن ندارد و قس علي هذا، پول حرام را نگيري؟
از آن جا كه نادر شخصيتي قاعده مندتر نسبت به سيمين دارد و اهل مبارزه و خانواده دوست تر است، ناخود آگاه مخاطب با وي همذات پنداري مي كند و همراه مي شود.
در واقع در جدايي نادر از سيمين، اين شخصيت نادر است كه برنده مي شود در حالي كه انديشه ي سيمين پيروز ميدان است. زيرا سيمين كسي است كه دروغ نمي گويد، صادق است و خالص تر است. وقتي نادر دروغ مي گويد، ما هم مي گوييم خب با اين همه مشكل، نگهداري از پدر و دخترش، طلاق و ديگر مشكلات، اگر دروغ نگويد كمرش مي شكند زير بار مشكلات و از اين دست توجيهات. يعني ما مي گوييم دروغش مصلحتي است در حالي كه دروغ نادر كاملاً منفعتي است و زماني كه بيچارگي خانواده ي راضيه را مي بينيم، ديگر نمي توانيم دروغگويي نادر را توجيه و هضم كنيم و با يك چرخش، طرف سيمين را مي گيريم كه هر چه هست و اگر چه خود خواه است، ولي دروغ گو نيست. اين جاست كه ما مجبور مي شويم از ميان ارزش ها، يكي را انتخاب كنيم؛ يا راست گويي يا خانواده دوستي، يا ماندن در جامعه ي دروغ زده ي ايران يا رفتن به غربت صاف و صادق!
صحنه ي پيش از پاياني فيلم هم تكان دهنده است؛ صحنه اي كه در آن شهاب حسيني به ساره بيات مي گويد "تو دروغ بگو، پاي من... ما بد بخت بيچاره ايم، به اين پول احتياج داريم، تو بگير هيچي نمي شه."
در اين جا نيز عقايد سست و اباحه گرايانه ي شوهر راضيه را مي بينيم كه نشان گر سطحي بودن و بي خاصيت بودن عقايد مذهبي در بزنگاه هاست. آيا مذهبي هاي ما اغلب اين چنينند؟ آيا حتماً بايد پاي قسم خوردن وسط بيايد كه راضيه حقيقت را كتمان نكند؟ آيا كسي كه به عنوان يك ناظر خارجي اين فيلم را مي بيند، گمان نمي كند كه ايران سرزمين دروغ گويان، سست عنصران و انسان هاي عادي است؛ مثل همه ي كشورها كه اگر لازم شود هر دروغي مي گويند؟
آقاي فرهادي! اين اسلامي كه ما داريم نيست! درست است كه بسياري ديانتشان از ترسشان سرچشمه مي گيرد، ولي خيلي از همين مردم ايراني همين ايراني كه شما آن را اين گونه ضعيف و رنجور مي بينيد، ديانتشان از عشقشان و ايمانشان سرچشمه مي گيرد. پول حرام هم نمي خورند نه به اين خاطر كه بچه شان تربيت نمي شود يا تربيت مي شود؛ بلكه چون اين كار ظلم است و اين عمل باطل است و ارتكاب به حرام و ناحق، در شأن مؤمن به اسلام نيست. همين و بس.
مگر امام علي (ع) فرمايشي به اين مضمون ندارند كه مسلمان واقعي نه به خاطر ترس از خدا و نه به خاطر شوق بهشت دينداري نمي كند، بلكه به خاطر عشق به خدا ديندار است؟ آقاي فرهادي من هم بسيار به حلال بودن مالم حساسيت دارم. بسياري را هم مي شناسم كه از ورود مال حرام به سفره هاشان بسيار مراقيت مي كنند.
آري! در ايران امروز، اين طيف اكثريت جامعه را تشكيل نمي دهند، ولي تعدادشان اصلاً كم نيست. قطعاً آن قدر كم نيست كه شما در فيلمتان كه بيش از ۱۰ بازيگر در آن وجود دارد، يك نفرشان هم از اين جنس نباشد. شما هيچ گاه در فيلم هايتان مسلمان مؤمن پاك و سالم وجود ندارد.
شما بيشتر عمر خود را ساكن تهران بوده ايد. آيا در تهران موجودي كه هم آدم باشد، هم دروغ گو نباشد، هم غرب زده نباشد، هم شرق زده نباشد، هم با فرهنگ باشد، هم مؤمن باشد، هم احياناً زن باشد، هم چادري باشد نديديد؟ مهم نيست؟ سؤال مضحكي بود؟
قبول دارم. سؤال مضحكي است ولي در خطاب به شما كاملاً موضوعيت دارد. چرا در همه ي چادري هاي فيلم هاي شما طيفي خاص از زنان، چادري هستند؟ همه ي چادري هايي كه ديده ايد از فقر مالي، استضعاف فرهنگي، كم سوادي، عقب ماندگي و ديگر ضعف ها رنج مي برند؟
در تهراني كه شما ديديد چادري با فرهنگ استاد دانشگاه با وضعيت مالي متوسط نبود؟ چادري خانه دار عقب نمانده غير مستأصل راستگو و صادق و محترم تر از چادري هاي شخصيت هاي فعلي تان نبود؟ همه ي چادري ها رنگ رخسارشان به زردي مي زند؟ خودشان را بد بخت و بيچاره مي دانند؟ بايد در حال حسرت خوردن و ناله كردن باشند؟ خانواده هاشان كارگرند؟ بي پولند؟ از فرهنگ خاصي برخوردارند؟ خانه هاشان در بخش هاي جغرافيايي خاصي از تهران قرار دارد؟ اين اصلاً بد نيست كه يك مسلمان فقير باشد و مؤمن ولي فقط مي خواهم بدانم كه واقعاً فقط از اين طيف جامعه تعلقات شديد مذهبي ديده ايد؟!
از مردها حرف نزدم چون اصلاً و ابداً در فيلم هاي شما مردها نيمي از آن چه بايد هم نيستند. از زن ها بيشتر گفتم چون به نظرم نه تنها به زنان، بلكه به حجاب هم در فيلم هاي شما بسيار ظلم شده است. حجاب و بدبختي در فيلم هاي شما رابطه اي تنگاتنگ با يكديگر دارند.
در فيلم چهارشنبه سوري كه چادر بر سر ترانه عليدوستي است و همان اول كار آن چنان لاي موتور گير مي كند كه جان روح انگيز (با بازي ترانه عليدوستي) و شوهرش (با بازي هومن سيدي) را به خطر مي اندازد. عجب پوشش بي خودي است اين چادر آقاي فرهادي نه؟ يا لاي موتور گير مي كند يا توي دست و پاي آدم مي آيد. يا سر بد بخت و بيچارگان است آقاي فرهادي نه؟ تهراني ها يا فقير و چادري اند و اباحه گر و نسبتاً بي بند و بار و يا چادري و كارگر و مستضعف نه؟ اين است آن ديد واقعي و جامع شما نسبت به تهران و اهالي اش؟
آقاي فرهادي! شما هم دروغ گوييد. شما همان كاري را كرديد كه راضيه در جدايي نادر از سيمين كرد. منبع اين گفته ام را به دليل اين كه آن فرد محترم دست اندركار عالي رتبه ي دوست داشتني راضي نيست نمي گويم. البته گمان نكنم اهلش ندانند چه شد ولي قطعاً مردم نمي دانند.
ماجراي «درباره الي» خاطره تان هست؟ شايد تا كنون در رسانه ها بيان نشده باشد، ولي بنده عرض مي كنم. داستان از اين قرار بود كه با نزديك شدن به جشنواره فجر بيست و هفتم در سال ۸۷، خبري بر سر زبان ها افتاد كه فيلم درباره الي اصغر فرهادي به دليل حضور گلشيفته فراهاني توقيف شده است.
از روزنامه ها مجلات و سايت ها گرفته تا نخبگان همه وارد ميدان شدند تا اين فيلم را -كه پر از بازيگران سرشناس و محبوب بود و مشخص بود حرفي براي گفتن دارد- از قرباني شدن نجات دهند.
همه خيال مي كردند دارد در حق روشن فكري سينماي ايران جفا مي شود. هنوز هم بسياري همين فكر را مي كنند. فكر كنيد... در حق روشن فكربازي و روشن فكري جفا شود آن هم در دولتي كه سياست هاي فرهنگي اش را آقاي مشايي رقم مي زند؟! محال ممكن بود ولي اين قدر اذهان متوجه اين داستان بود كه تنها علت ماجرا گم شد.
مي دانيد چرا درباره الي بعد از كلي كشمكش وارد جشنواه شد؟ به دو دليل:يكي اين كه رئيس جمهور مي خواست مانند يك ناجي وارد ميدان شود و اين فيلم را از توقيف رها كند كه همين طور هم شد. از اين قبيل ناجي گري هاي آقاي رئيس جمهور، مي توان به طرح تفكيك جنسيتي نيز اشاره كرد كه وزير دستور اجرا داد و آقاي احمدي نژاد دستور لغو اجرا (به اين وضعيت مي گويند همه فداي يكي، يكي براي خودش).
دومين دليل اين كه درباره الي در زمان مقرر شده اصلاً آماده نبود و بعد از همه فيلم ها به جشنواره رسيد. آقاي شمقدري به دروغ دليل عدم ورود اين فيلم به جشنواره بيست و هفتم را توقيفش اعلام كرد؛ چرا؟ چون فيلم اصغر فرهادي بايد به بهترين نحو ديده مي شد؛ با آن همه سر و صدا و هياهوي رسانه اي كه در حاشيه اين فيلم ايجاد شد، معلوم بود كه مخاطبين و نيز منتقدين حداقل از روي كنجكاوي فيلم را با ديدي ويژه مي بينند.
هم چنين در فرصتي كه تأخير شد، تنها بهانه براي نمايش فيلم در جشنواره با آن همه تأخير، توقيف بود. اين بازي اي بود با نقش آفريني معاونت سينمايي وزارت فرهنگ و ارشاد و دست اندركاران درباره الي از جمله اصغر فرهادي به عنوان همه كاره فيلم ... .
اخلاق شما را هم در سكوت معنادارتان هنگام قاچاق اخراجي هاي 3 ديديم. حتي با اين فرض كه اين فيلم سخيف بود، ولي سكوت شما كه به هر ترتيب در آن زمان رقابتي خونين بين طرفداران اين دو فيلم درگرفته بود، اصلاً نه اخلاقي بود نه عقلاني.
شما منصفيد؛ ولي انصافتان از جنس انصاف بي بي سي است. بي بي سي معمولاً دروغ نمي گويد ولي چيدمان راست هايش دروغ پرورانه است. مثلاً در برنامه هاي مخاطب محورش ۸۰ درصد مي شوند مخالف نظام و ۲۰ درصد مي شوند موافق نظام؛ آن ۲۰ درصد هم تشكيل شده اند از انسان هاي سطحي نگر و عصبي. مخالفان هم مي شوند اساتيد دانشگاه، انسان هاي ژرف انديش و با كمالات و فهيم. شما دروغي باورپذير را به مخاطب حقنه مي كنيد.
آري جامعه ايران اوضاعش نابسامان است؛ در وصف بيچارگي جامعه ما همين بس كه فرهادي ها مي توانند با زيركي هر وصله اي را به آن بچسبانند. دروغ در جامعه ما وقتي درد آور است كه منتقد دروغش اصغر فرهادي باشد و اين وقتي زجر آورتر است كه خود اصغر فرهادي هم دروغ مي گويد يا در دروغ به نفع آثارش مشاركت مي كند. شبحي از انصاف در فيلم شما موجود و آن هم رواج دروغ در ايران بود. اما در جدايي نادر از سيمين هيچ راستگويي نبود. واقعاً در جامعه تهران هيچ راستگويي نيست؟ يا آن قدر نبود كه شما در داستان بگنجانيدنش و قواره ي داستانتان قناس نشود؟
در فيلم تان ايران سراي دروغ است. ايران جايي است براي رفتن. ايران جايي است براي نماندن. ايراني جماعت يا دروغ گوست يا در حال راست نگفتن يا در حال ترس از عواقب گفتن واقعيت و فرار از حقيقت. اما يكدفعه در مراسم گلدن گلوب مردم ايران صلح طلب مي شوند! مردم ايران خوب مي شوند! گل مي شوند! بي همتا مي شوند. اين يعني چه؟ يعني مردم ايران خودشان خوبند ولي شرايط ايران خيلي انسان ها را به سمت بي اخلاقي مي برد؟
آقاي فرهادي! غرب دغدغه اين را ندارد كه شما فرهنگ ايرانيان را غني تر كنيد. دنيا دغدغه اين را ندارد كه كشورهاي جهان سوم توسعه يافته تر و آزادتر شوند. دنياي دغدغه اين را ندارد كه حرف حقي زده شود و روحيات و شخصيت هاي حق طلب آنان سر شوق بيايد. دنيا احمق نيست كه فقط به دلايل فني به شما جوايز گلدن گلوب، مرواريد سياه و خرس طلايي بدهد. خودت هم مي داني از جهت فني آن قدرها كه تحويلت مي گيرند فيلم تكي نساخته اي.
خودت هم مي داني فيلمت پدرخوانده نيست. همشهري كين هم نيست. كريمر عليه كريمر هم نيست. اصلاً چرا بايد بيايند از شما اين چنين چهره اي جهاني بسازند؟ از شما هنرمندتر و توانمند تر نبود؟
واقعاً به خيال شما فيلمي از همان جهت فني كه اين قدر به آن مي باليد، قوي تر، بديع تر و جذاب تر نبود؟ آن ها دوربين رو دست نديده اند؟ دكوپاژ تلويزيوني شما را ما نمي فهميم، آن ها هم نفهميده اند؟ براي ما سبك و سياق شما جديد است؛ آن ها هم نمي فهمند فيلم سينمايي شما، ساخت تلويزيوني سريال هاي خودمان است؟ براي آن ها هم قاطي كردن شهاب حسيني و سر به ديوار كوفتنش بي بديل است؟ براي آن ها هم پايان باز (Open Ending) داستان شما معركه است؟
آن ها هم مبهوت بازي رهاتر تلويزيوني بازيگران با خط كشي هاي كم تر سينمايي شده اند؟ فكر كرديد همان خارجي ها نمي فهمند تنها گزينه ي كه به قطع ترمه آن را رد مي كند، زندگي با پدر دروغگويش در ايران است؟ ترمه يا با مادرش مي رود. حتي اين كه با هيچ كدام زندگي نكند محتمل تر است تا اين كه با نادر دروغ گو زندگي كند. پايان فيلم باز نيست؛ بلكه گويي شما يك صحنه از انتها را بريده ايد، همين.
برادر من! فرنگي ها به كيارستمي كه در صيد جايزه و جشنواره بازي پدرخوانده اي است براي خودش هم بي حساب و كتاب جايزه نمي دهند! به شيرين كياستمي جايزه دادند. به كپي برابر اصل كيارستمي جايزه دادند. چرا ندادند؟ چون جذاب نبود؟ چون بكر نبود؟ انصافاً مني كه از سبك فيلم سازي كيارستمي و شخصيت ايشان اصلاً خوشم نمي آيد هم به نظرم آثارش جذاب است. اين دو اثر اخيري كه نام بردم هم واقعاً خلاقانه است؛ كاري ندارم چقدر با نظرات من مطابقت دارد يا ندارد (كه به وضوح ما را سنمي با امثال اين بزرگوار نيست). چرا به اين همه اثر كه در اين يادداشت نام بردم جايزه نداده و نمي دهند و نخواهند داد؟ چون به اندازه ي كافي به وطنشان ناروا و نامربوط نسبت نداده اند. چون به اندازه ي شما ضرب شصتشان كاري نبوده و ارزش هاي جامعه ي ايران را به سخره نگرفته اند.
جناب آقاي فرهادي! اين حرفم از صميم قلب است! شما قطعاً هم هنرمنديد، هم به تعبيري نابغه ايد، هم صاحب فنيد، هم درد آشناييد، اما انصافتان در حد شخصيت هاي داستان است. من به عنوان يك ايراني شما را نماينده ي خودم و كشوري كه در آن با ميل خود و به انتخاب خود زندگي مي كنم، نمي دانم.
فيلمتان، پيامش و شخصيت هايش را نماينده ي خودم و همسرم نمي دانم. نماينده ي دوستان و عزيزانم هم نمي دانم. شما را نماينده ي ايران اسلامي نمي دانم. نماينده ي ايران غير اسلامي هم نمي دانم. اصلاً شما نماينده ي هيچ كشوري نيستيد. آقاي فرهادي؛ شما به تعبير روشن فكران غرب زده، جهان وطني و به تعبير بنده ي حقير وطن فروش هستيد. شما وطن فروشي محترم و مؤدب هستيد. نه! شما آبرو فروش هستيد. فكر كرده ايد حرف مگويي گفته ايد كه كسي نمي ديده يا نمي دانسته؟ اين همه خبرنگار بي بي سي و ديگراني كه در ايران بوده اند و گزارش هاي متعدد تهيه كرده اند، اين همه جامعه شناس و نخبه ي داخلي و خارجي، كنكاش و كالبدشكافي نكرده اند و گزارش هايش پخش نشده كه در جامعه ما چه مي گذرد؟ خير؛ مي دانيد چرا همه حتي خود من اين گونه پاي فيلمتان ميخكوب شده بوديم؟ حتماً مي دانيد ولي مي خواهم اعتراف كنم كه الحق و الانصاف فيلمتان مجذوبم كرد، حتي من منتقد شما را؛ چون تا كنون چنين دروغ باورپذير و شيريني در قالب يك فيلم نه شنيده و نه ديده بودم.
جناب فرهادي! آقاي حاتمي كيا چرا آن نامه را خطاب به آقاي ميركريمي و در تقدير از يه حبه قند و با كنايه به شما نوشت. ديده ايد هر كجا مي رود از شما انتقاد مي كند و برايتان ابراز تأسف؟ همان حاتمي كيايي كه به موجب نقدهايش هم از شما بيشتر ناسزا و حرف نامربوط از داخل و خارج شنيده و هم بيشتر آثارش توقيف شده اند. همان حاتمي كيايي كه شما فيلم نامه ارتفاع پست را به عنوان اولين كار حرفه اي و مهم سينمايي تان برايش نوشتيد. همان حاتمي كيا هم شما برايش فيلم سازي وطن فروش به نظر مي رسيد. البته بنده نمي دانم ماجراي ويزا دادن به شما يا پناهنده شدنتان (كه تكذيب كرديد) يا تشابه ظاهري نظرتان با سيمين كه در ايران بچه تربيت نمي شود و بايد از ايران رفت، تا چه اندازه صحت دارد.
فقط اين را مي دانم كه ما ايراني هستيم. خوشحاليم و خدا را شاكر كه در اين جا متولد شده ايم. از ايران نه مهاجرت مي كنيم و نه فرار. ايران را مي سازيم و از هيچ كس هم جايزه نمي خواهيم. ايرانيان را هم نه برترين قوم جهان مي دانيم و نه مانند شما موجوداتي دروغ گو، خود گم كرده و مأيوس. البته قبول دارم كه امثال شما هم در ايران كم نيستند و اين نيز حاصل دسترنج خائنانه ي امثال شماست كه بر قشري از مردم كه مأيوسند و خودزني مي كنند مي افزايد."
آقاي فرهادي! خرس طلا، مرواريد سياه، گلدن گلوب و اسكار شما براي ايرانيان وطن دوست، به مثابه جايزه ي صلح نوبل خانم شيرين عبادي است. اتفاقاً او هم شخصيتش در نوع خود شبيه شماست. از جيب ملت و با آبروي ملت خودزني مي كند؛ خود زني كه نه، ملت زني مي كند. يعني مي گويد اين مردم مظلومند، بيچاره اند، فلك زده اند، همه چي داغونه، ما چقدر بدبختيم، بياييد به ما حمله كنيد. شما نمي گوييد حمله كنيد، ولي مي گوييد اين مردم ما حيووني ها مردمان خوبي اند، فقط بيچاره ها مجبوند دروغ بگويند. دست خودشان نيست. فلك زده ها شرايط حاكم بر جامعه مجبورشان مي كند دروغ بگويند. تقصيري ندارند. به هر حال زندگي در ايران است و هزار مشكل لاينحل! خلاصه شما سفير ما نيستيد... اصلاً هم خيال نكنيد بي شماريد. كاملاً قابل شمارشيد. به شمارش ايرانيان وطن فروشيد. درود بر شما!
دوشنبه|ا|17|ا|بهمن|ا|1390
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: عصر ایران]
[مشاهده در: www.asriran.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 85]
-
گوناگون
پربازدیدترینها