واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: «شیر بییال و كوپال اسطورههای فارسی»
![انیمیشن](http://img.tebyan.net/big/1386/08/176401014776143101101177241170104118220384.jpg)
دیدگاههایی بر انگیزهی مركز صبا برای ساخت انیمیشنهای اسطورهای چندی پیش سرپرست مركز انیمیشن صبا از تلاش در جهت تولیدات انیمیشن براساس اسطورهها خبر داد. نعیمی ذاكر از جدایی انكارناپذیری بین كتاب و انیمیشن سخن گفت و تأكید كرد كه همانطور كه انیمیشن نیازمند كتاب است، كتاب نیز نیازمند انیمیشن است. سخنان سرپرست مركز انیمیشن صبا در حالی مطرح شده است كه اغلب فعالان حوزهی كتاب كودك بر این باورند كه اغلب كاراكترهای ادبیات معاصر ما یا خاكستری هستند و یا به درستی شخصیت پردازی نشدهاند. به اعتقاد آنان خوراك انیمیشنهای فارسی بازهم همان اسطورههای قدیمیای چون «حسن كچل» و «ماه پیشونی» است كه به حدی در آثار مختلف به آنها پرداخته شده كه به قولی «شیر بی یال و كوپال» شدهاند. در این میان عدهای هم هستند كه به دنبال یك نجاتدهنده میگردند و بروز و ظهور شخصیتی جدید مانند هریپاتر را با ویژگیهای ایرانی انتظار میكشند. اما آن چه بیش از همه اهمیت دارد تحقق نگاهی است كه به ارتباط بیشتر حوزه انیمیشن و كتاب میانجامد و این كه نگاهی دقیق به شخصیتهای جدید در ادبیات معاصر، حتما حلقهی گمشده را پیدا خواهد كرد. *** اظهار نظر نعیمی ذاكر همچنین در شرایطی مطرح شده است كه امروز شاهد بهرهگیری جهان غرب از این روش و تأثیرات ژرف آن بر میزان مطالعه جوانان و نوجوانان هستیم. نمونهای برای این مدعا مجموعه كتابهای «هری پاتر» است كه دستمایه ساخت انواع تولیدات انیمیشین، فیلم و سریال قرار گرفته است. مجموعه كتابهای هری پاتر همچنین نه تنها به كوچكترین انحرافی در میان كودكان و نوجوانان غربی منجر نشده، كه در افزایش ساعات مطالعهی نوجوانان ایرانی نیز موثر بوده است. با توجه به تأكید دست اندركاران امور فرهنگی بر ارتباط بین كتاب و تولیدات فرهنگی، به عنوان اصلی غیرقابل انكار و لزوم توجه ویژه به آن برای توسعه فرهنگی ، شاید طرح این پرسش ضروری به نظر برسد كه آیا ادبیات كودك و نوجوان ما از ظرفیت و ویژگیهای لازم جهت جامه عمل پوشاندن به این نیاز برخوردار است؟ حسین بكایی، دبیرسابق كتاب ماه كودك و نوجوان با ناامیدی در این زمینه به ایسنا میگوید: ادبیات كودك ما بسیار جوان است و هنوز تعاریف خاص خود را پیدا نكرده است؛ از این رو مبانی اولیه را برای ماندگار شدن از طریق تولیدات انیمیشین ندارد. او ادامه میدهد: اگر نگاه واقع بینانهای نسبت به ادبیات كودك داشته باشیم متوجه جوانی آن میشویم. یعنی فارغ از نگاههایی كه بعضاً قدمت ادبیات كودك ما را به دوران هخامنشیان پیوند میزند، ادبیات كودك ما هنوز نوپاست و تعاریف خود را پیدا نكرده است. به اعتقاد بكایی، انتظار ما از این كه ادبیات كودكمان بتواند از طریق انیمیشن به صورت ماندگارتر درآید و شخصتهایی همچون «پینوكیو»، «تام و جری» و «تن تن» را داشته باشد، اشتباه محض است. علی رغم تمامی بدبینیهای حسین بكایی او معتقد است كه اسطورهی «حسن كچل» دارای ویژگیهایی است كه میتواند برای تولیدات انیمیشن و سینمایی دست مایه خوبی را فراهم كند. با این حال او اذعان میكند: شخصیت داستانی «حسن» آن قدر از سوی نویسندگان ما دست مالی شده است كه عملاً چیزی از آن نمانده و امروز حكم شیر بییال و كوپال را بازی میكند. اگر از این نگاه با این تحلیل كه ما در حوزهی ادبیات كودك، نیازمند بازنگری زیرساختهای فكریمان آن هم با رعایت نقد منصفانه هستیم، بگذریم، نگاه حامد نوری، عضو شورای كتاب كودك نیز در این زمینه جلب توجه است. نوری بر این باور است كه اگرچه ما در حوزه ادبیات فولكلور شخصیتهایی همچون «حسن كچل»، «ماه پیشیونی»، «كدو قلقلزن» و غیره را داریم كه میتوانند به راحتی در قالبهای مختلف با داستان سرایهای گوناگون تكرار شوند، اما در حوزه ادبیات معاصر به شدت با فقر شخصیت مواجه هستیم. او در این زمینه معتقد است: شخصیت پردازیهای اغلب داستانهای تألیفی معاصر، به گونهای است كه این شخصیتها را اغلب به صورت شخصیتهای درونگرا معرفی میكنند و همین موضوع تبدیل آنها را به كاراكترهای تصویری مشكل و تاحدودی غیرممكن میكند. برخلاف حامد نوری كه بیرونگرا بودن كاراكترهای داستان را عاملی جهت تسهیل در تولیدات انیمیشین و سینمایی، برای ماندگار شدن اثر میداند، شیدا رنجبر، تكرار بدون تقلید را در این زمینه سرنوشتساز توصیف میكند. رنجبر فكر میكند: اگر قرار است ادبیات فولكلور ما، در اختیار سینما و انیمیشن قرار گیرد، بهتر است از شخصیتهایی مثل حسن كچل، نخودی و غیره استفاده شود؛ چرا كه این كاراكترها به سن مخاطب نزدیكترند و بیشتر میتوانند امیال و آرزوهای آنان را در قالب داستانهای مختلف دنبال كنند. این مترجم با ابراز تأسف از كم كاریهایی كه در حوزه معرفی شخصیتهای فولكلوریك با آن مواجه بودهایم به ایسنا میگوید: اگرچه ادبیات فولكلور ما، پرواز شخصیتهای ماندگاری مثل نخودی، حسنی و غیره است، اما اغلب والدین در معرفی شخصیتهای فولكلوریك، ترجیح میدهند، شخصیتهایی مثل سیندرلا و سفید برفی را به كودكانشان معرفی كنند. او از خود علت را جویا میشود و در نهایت به این نتیجه میرسد كه ما بر روی شخصیتهای فولكلور خودمان كار جدی و سازمان یافتهای نكردهایم؛ در حالی كه غرب از آنجا كه اساساً به مطالعه بیش از ما توجه كرده است، توانسته این شخصیتها را برای خود حفظ كند. این مترجم تكرارپذیری، پویایی و زنده بودن كاراكتر اصلی داستانها را شرط اصلی در ماندگاری آنها میداند. رودابه حمزهای، شاعر كودكان و نوجوانان انحراف پذیری را عنصر اصلی در ماندگاری اثر توصیف میكند و معتقد است كه كاراكترهای حوزهی ادبیات فولكلور ما مانند ماه پیشونی، بسیاری از شخصیتهای شاهنامه و برخی از بازیهای كودكانه مثل «تاپ تاپ خمیر»، «شیشه بر پنیر» این ویژگی را دارا هستند. در حالی كه اغلب كاراكترهای ادبیات معاصر ما خاكستری هستند و یا به درستی شخصیت پردازی نشدهاند و به صورت رها شده در حوزه ادبیات خطور دارند. وی با تأكید بر این كه تكرارپذیری برای اسطورهها سهل و ممكن است ادامه می دهد: اسطورهای همانند هریپاتر كه امروزه همه دنیا او را میشناسد، در جامعهی ما هنوز ظهور نكرده است. شخصیتی كه هم محبوب و هم خاص باشد. البته «قصههای مجید» در نوع خود یك شاهكار است كه اگر به صورت سریال درنمیآمد، امكان نداشت نقل روایی او این موفقیت را برایش ایجاد كند. اما محمدرضا یوسفی، چهره نام آشنای ادبیات فولكلور شرط ماندگاری اثر را در امكان قصه سرایی كاراكترهای اصلی داستان میداند و اعتقاد دارد: اغلب شخصیتهای ادبیات كهن و فولكلور این ویژگی را دارا هستند. او میگوید: بسیاری از شخصیتهای جاندار انسانی مثل ماه پیشونی، حسن كچل و جاندار حیوانی مثل خاله سوسكه، روباه، كلاغ و.بیجان مثل كدو قلقل زن دارای ویژگی داستان سرایی هستند. آن چه مهم است این است كه این شخصیتها با طرح قوی داستان توام شوند. این نگاه را مصطفی رحماندوست این گونه حمایت میكند: نخودیها، كچلها، كوتولهها و در شكل تجربی آن زن پدرها، شخصیتهایی هستند كه با توجه به كاراكتر آنها و داستان پرفرازو نشیبی كه در ادبیات فولكلور طی كردهاند، میتوانند امروزه دستمایه تولیدات انیمیشین قرار گیرند. اما متاسفانه اغلب سینماگران و انیماتورهای ما، نگاهشان در این زمینه متوجه ادبیات مكتوب است. در حالی كه ادبیات فولكلور ما كمتر فرصت تبدیل شدن به كتاب را داشته است. یوسفی با تأكید بر لزوم نگارش سلسله داستانهایی با طرح قوی برای این شخصیتها میگوید: علیرغم توانایی فردوسی در نگارش شاهنامه، عملاً با چهرههای بیژن ومنیژه، رستم و سهراب و اسفندیار و یا سیاوش به سبب طرح قوی این شخصیتها بیشتر آشناییم تا شخصیتهایی مثل جمشید، گرشاسب، هوشنگ. چراكه این شخصیتها به سبب برخوردار نبودن از طرح قوی داستانی درحد یك طرح باقی ماندهاند و هنوز نمیتوان عنوان شخصیت را به آنها الحاق كرد. آن چه محمدرضا یوسفی میگوید نكتهای است كه اغلب كارگردانان انیمیشن ایران نیز بر آن تأكید دارند. چنان كه حسین معماری، نویسنده و كارگردان انیمشین «شب رنگی» در این زمینه میگوید: فیلمنامههای انیمشین داخلی، فاقد ساختار هستند؛ فیلمهای انیمیشن كوتاه به جوك تصویری تبدیل شدهاند كه قابلیت یك فیلم انیمیشن را ندارد. متاسفانه بسیاری از افرادی كه در زمینه انیمیشن تحصیل كردهاند طراحها و انیماتورهای خوبی هستند، اما سینما را نمیشناسند و از ادبیات دراماتیك هیچ شناختی ندارند. *** اما اگر سرانجام از حوزه ادبیات عامیانه و ادبیات كهن فاصله بگیریم، نظر شهرام اقبالزاده، مترجم ادبی و دفاع جانانهی او از ادبیات معاصر برای این منظور قابل تامل است. او میگوید: اگرچه ادبیات عامیانهی ما، مالامال از شخصیتهایی است كه قابلیت اقتباس دراماتیك را دارند، اما این ویژگی منحصر به این ادبیات نیست و بسیاری از آثار تألیفی معاصر ما نیز میتوانند با بهرهگیری از سینما و انیمیشن ماندگارتر شوند. اقبالزاده علاوه بر شخصیت مجید در «قصههای مجید» هوشنگ مرادی كرمانی، «پسری به نام غول» محمدرضا یوسفی، مجموعه «داستانهای خانوادهی چرخشی» طاهره ایبود، «گاو آرزو»ی محمدهادی محمدی و نمونههایی از این دست را به عنوان كاراكترهایی معرفی میكند كه به راحتی میتوانند تكرار شوند بیآنكه در مخاطب ملال ایجاد كنند. وی تأكید میكند: این شخصیتها عموماً كنش گرند و در موقعیتهای مختلف میتوانند فراخور موفقیت خود داستان طنزآلود خلق كننند. پس علاوه بر ادبیات فولكلور ما كه شخصیتهایی مثل حسن كچل، ماه پیشونی و.... را در دل خود دارد و این شخصیتها پیوسته زنده و پویا هستند، ادبیات معاصر ما هم از چنین شخصیتهایی خالی نیست. فقط كافی است با درایت و هوشیاری و بدون تنگ نظری و صرفاً براساس منافع ملی به ادبیات معاصر توجهی دوباره شود. آن چه اقبالزاده بر آن اشاره میكند، زنگ خطری است كه محمدرضا یوسفی آن را این گونه توصیف میكند: متاسفانه اغلب سینماگران و تئاترهای ما نسبت به خوانش ادبیات معاصر كم لطف هستند و شاید برخی از آنها حتی نام بسیاری از نویسندگان معاصر ادبیات كودك را هم ندانند و صرفاً براساس تفكر قالبی ترجیح دهند این گونه فكر كنند كه نباید به نویسنده ادبیات كودك ایران، اعتماد و اتكا كرد. این نویسنده با تاكید بر این كه متاسفانه دنیای ما خیلی حقیر است میگوید: فیلمسازی كه بناست سالی یك فیلم مجوز بگیرد، ترجیح میدهد، این فیلم، فیلمی باشد كه كارگردان، نویسنده، طراح صحنه وغیره آن به گونهای باشد كه در خانوادهی او خلاصه شود. در حالی كه امروز دنیا اذعان دارد كه هیچ كس اندازه نویسنده با دنیای داستان آشنا نیست و این كه فیلمنامه نویسان، در فیمنامههای خود به راحتی نویسنده را قلم میگیرند، قابل تأمل است. *** مركز صبای صداوسیما این روزها درصدد است تا با برگزاری جلسات مشترك نویسندگان و كارگردانان به بیگانگی دیرینهی این دو قشر پایان دهد. اما اظهارنظر در مورد این كه آیا جلسات صبا كه تاكنون كه بیش چند دورهی آن را پشت سر گذاشته است، با شكل و شمایل فعلی موفق خواهد شد یا نه، مقولهای است كه گذشت زمان از آن پرده برمیدارد. منبع : ایسنا
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 630]