واضح آرشیو وب فارسی:سیمرغ: در واپسین ساختهاش حتی همان رشتههای باریك گذشته را پنبه میكند و از بیخ و بن منكر موجودیت، اختیار و توانایی و عزت نفس شخصیت مرد جماعت میشود و او را در قالب هیولایی زنستیز، هوسباز و..... كارتونیسم یا فمینیسم؟! سینمای فمینیستی در كشور ما از آن دست ژانرهایی است كه متاسفانه هنوز به تعریف مشخص و واحدی برای آن نرسیدهایم و كماكان مهجور و الكن باقی مانده. از اینرو هر فیلمسازی با نشاندادن تصویری عجیب و غریب از وضعیت و شخصیت زنان و گرفت و گیرهای خاص آنان در جامعهـ فارغ از درست یا غلطبودنشانـ میتواند ادعای ساخت فیلم فمینیستی داشته باشد و البته این ناكامی در رسیدن به روایت و معنای درست این ژانر سینمایی، شاید ناشی از سرخوردگی زنان و ضعف در تبیین جایگاه درست آنها در جامعه و دفاع از نقش و حقوق واقعیشان در زندگی فردی و اجتماعی باشد. با اینهمه، برخی فیلمسازان ایرانی، اعم از زن و مرد، سالیانی است سنگ این سینما و شخصیت زنان را به سینه میزنند و به نوعی خود را خطیب و نماینده این قشر میدانند. اما تهمینه میلانی در این میان از باقی فیلمسازان فمینیستی پركارتر، پیشروتر و توپش حسابی پر است. گرچه او از آغاز كار در سینما، گونههای متفاوتی نظیر كمدی و كودكان را هم آزموده و حتی سینما را با دستیاری فیلمسازی مانند «مسعود كیمیایی» آغاز كردهـ كه نقطه مقابل سینمای میلانی و كارگردان فیلمهای مردسالار استـ ولی به تدریج گرایش و علاقه خود را به صدور بیانیههای اخلاقی و حقوقی از جانبداری زنان در فیلمهایش آشكار ساخت تا اینكه رسید به «یكی از ما دو نفر»؛ فیلمیكه غیرواقع و غرضورزانهترین تصویر ذهنی این فیلمساز را از دنیای به زعم وی پست و پلشت مردان و معصومیت (احتمالا) بربادرفته زنان به نمایش میگذارد. میلانی با آنكه در كارنامه سینمای فمینیستیاش معدود نمونههای موفقی از جمله «دو زن» و «آتشبس» دارد اینجا در واپسین ساختهاش حتی همان رشتههای باریك گذشته را پنبه میكند و از بیخ و بن منكر موجودیت، اختیار و توانایی و عزت نفس شخصیت مرد جماعت میشود و او را در قالب هیولایی زنستیز، هوسباز و دغلكار مینمایاند كه با وجود ناكامیهای مداومش تا ابد به دنبال زن خواهد رفت. به درستی مشخص نیست این تصاویر كارتونی و فانتزی یا نمادین از مردان در سینمای میلانی از كجا نشات میگیرد. بامزه اینجاست كه زنان فیلم او هم چندان از این بلا مصون نمیمانند و گاهی مجبور میشوند در جلد این شخصیتهای كارتونی و بعضا فانتزی تخیلی ظاهر شوند. حتی در نزدیكترین و نمونهایترین فیلم فمینیستی میلانی؛ «تسویهحساب»، زنان برخلاف ظاهر قهرمان، انتقامجو و مبارزشان، در چنین قالبی به نظر میرسند. حال همین قشر را مقایسه كنید با شكل و شمایلشان در فیلمهای فمینیستی فیلمسازان مرد یا رقبای همتای میلانی. كارگردانهایی چون مهرجویی، حاتمیكیا، بنیاعتماد، منیژه حكمت، میركریمی، فریال بهزاد و... در تجربههای متعدد یا تك و توكشان نگاهی منصفانه، بیاغماض و به دور از حكم و نظر قطعی در مورد زنان دارند. بهترین مثالهایش را در مجموعهای از بهترین فیلمهای مهرجویی میتوان سراغ گرفت. حتی بنیاعتماد در یكی از شخصیترین ساختههای زنانهاش، «بانوی اردیبهشت» تصویری دلسوزانه، مستند و ستایشبرانگیز از زنی تنها و در مقام مادری مهربان ارائه میكند كه نمونهاش در سینمای میلانی به زحمت یافت میشود. میلانی یكطرفه به قاضی میرود و حكم بر بدبودن جمیع مردان عالم صادر میكند. ظاهرا از دیدگاه وی، مرد خوب، مرد مرده است! بر این مبنا میتوان از منظر فیلمهای میلانی به این نتیجه دست یافت که اصلا جانداری بهنام مرد خوب وجود ندارد. مردانی كه میكوشند به استناد دفتر و دستك شیك و مدرنشان، زنان جامعه را فریب دهند اما همین آدمها در چنین لحظاتی مدعی میشوند باارزشترین چیزشان یك فندك است! یا مثلا پدر سارا (همایون ارشادی) که قرار بوده نماینده مردان خوب باشد اما همین مرد خوب هم از تیررس نیش و کنایه دخترش در امان نیست. دقت کنید که وقتی پدرش میخواهد با آوازی او را از اندوه و درگیری فکری برهاند، سارا فورا آواز او را قطع و به بدصدایی محکومش میکند. از اینروست كه معتقدم میلانی در فیلمهایش نمیتواند یك شخصیت درست و دستكم نزدیك به واقعیت خلق كند، بلكه او فقط تیپسازی میكند. ولی برعكس، زنهای حاضر در آثار میلانی، الگوهای درستی از شخصیتهای زنان توسریخورده و ناموفق جامعهاند كه البته از ذهن خیالپرداز فیلمسازی خوشفكر تراوش كردهاند. میلانی در «یكی از ما دو نفر» نه داستان تازهای برای روایت دارد و نه ایده و خلاقیت نویی كه به مدد آنها تماشاگر را پای فیلمش بنشاند. انگار او نیز با سارا ریاحی (السا فیروزآذر) همعقیده است كه «بهتره هیچی عوض نشه» و بر این مبنا، همان كلیشههای پیشتر تجربهشدهاش را دوباره با اندكی دستكاری به كار گرفته تا نشان دهد دیگر نمیداند چگونه باید بگوید از مردها بیزار است و میخواهد سر به تن هیچكدامشان نباشد. فیلمسازی كه چنتهاش از داستانهای تازه ـگیرم در ژانر مورد علاقهاشـخالی بماند، بیشك به ساختههای قبلی یا اطلاعات عمومی و فردیاش رو میآورد. برای نمونه در همین «یكی از ما دو نفر»،میتوان در چند سكانس شباهتهایی با تجربه تقریبا موفق «آتشبس» یافت. یكی شوخی با نام صنعتی (دانیال عبادی) كه بابك او را به تمسخر، «سمعكی» صدا میزند تا حرص سارا را درآورد. عین همین شوخی را زوج گلزارـ افشار در «آتشبس» و تبدیل اسامی «نیازی» به «پیازی» و «یوسفپور» به «موسیرپور» داشتند. وقتی یك فیلمساز زن بهانهای برای تحقیر یك مرد پیدا نمیكند، طبیعی است كه به نام او بند میكند! دو مورد دیگر، اشاره و تاكید بر علامت سال تولد (در هر دو فیلم، موش) است و اینكه موش نمیتواند با یك گربه یا یك موش دیگر زندگی كند و همینطور بازی با عبارات «به تو هم نخ داده؟» و «نخ نمیده، طناب میده» كه دقیقا همین دیالوگ را گلزار هم در تجربهاش با میلانی، خطاب به همبازیاش، افشار گفته بود. از طرفی میلانی در سكانسهای بیشماری، چون گرهای برای تهییج و پیشبرد قصه ندارد، اطلاعاتش را در حوزه معماری (رشته تحصیلی اصلیاش) به رخ میكشد، بیآنكه باور كند اطلاعاتش راجع به معماری مساجد اسلامی و ساختار ظاهری دهكده ایرانی و فرهنگ و قومیتهای محلی و آداب و رسومشان و... نه كمترین جذابیتی برای مخاطب دارد و نه كمكی به حل و فصل مسئله فمینیسم و رابطه بابك و سارا در فیلم میكند. ارائه چنین اطلاعاتی ضمن كسلكردن تماشاگر، فقط میتواند بیانگر این نكته باشد كه میلانی درسهایش را در دانشگاه خوب یاد گرفته اما نفهمیده سینمای قصهگو جای درس پسدادن، آن هم در خصوص معماری، نیست! در «یكی از ما دو نفر» گرچه قهرمان زن فیلم آشنا به فنون رزمی است و گاهی هم لگدهایی (البته به سوی مردان) میپراند اما برای این كه اشكش دربیاید، كافیست چند تكه پارچهای كه برای پروژه دهكده ایرانیاش طراحی كرده، آتش بگیرد و نتواند دلیل آتشسوزی را از سر باز كند تا كارفرمایش، كه اتفاقا به وی علاقه هم دارد، دادی بر سرش بزند و او هم بزند زیر گریه! زنانی كه میلانی به حقخواهی از آنان برخاسته و یكی پس از دیگری دربارهشان فیلم میسازد، چنین زنانیاند؛ موجوداتی كه به قول سارا میخواهند آدم باشند، ولی جبر زمانه و لوسبازیهای خودشان مانع از تحقق خواستهشان میشود. و ای كاش مشكل سینمای میلانی فقط فیلمنامه و محتوای آثارش بود. بیكیفیتی مسائل فنی از قبیل بازیهای بد، گریمهای اغراقآمیز، طراحی صحنه و دكور خوشرنگ و لعاب و غیرضروری از دیگر نقاط ضعف فیلمهای او هستند. در همین فیلم میتوانید مجموعهای از بدترین بازیهای ممكن را (به استثنای رادان كه با استانداردهای همیشگی خود در بازیگری ظاهر شده) شاهد باشید. گل سرسبدشان،فیروزآذر كه معلوم نیست با بازی سرشار از ادا و اطوارهای كودكانه، ناآرامیاش در رفتار و گفتار و حتی لحن بیان لوس و دخترکوچولوییاش، قرار بوده نماینده كدام دسته از زنان باشد كه نتوانسته آن را به خوبی اجرا كند. در طراحی چهرهپردازی بازیگران هم، دقت كنید به فك و لب و دهان آنها كه به نظر میرسد همگی از مشكلی در دهان رنج میبرند. بازیگران «یكی از ما دونفر» یا واقعا خوب حرف نمیزنند و مسخرهبازی درمیآورند یا به عمد شكلی از گویش را در نحوه بیانشان گنجاندهاند كه خندهدار و مضحك جلوه میكند. سینمای فمینیستی میلانی در میان ژانرهای اندك موجود در سینمای ایران، به یك قارچ سمی شباهت دارد كه مصرف آن میتواند علاقهمندان به هنر هفتم را، اعم از خاص و عام، به شدت مسموم و برای همیشه از هنری به نام سینما فراری دهد. شاید اشاره بابك به سارا و بخشیدن لقب «قارچ» به او، به نوعی اشارهای به سینمای خود میلانی باشد كه ناخواسته در سینمای ما روییده و چون كسی به آن رسیدگی و توجه نكرده، هرز بار آمده و تبدیل به یك عنصر زائد، اشتباه و ناكارآمد شده است. گویی حالا زمان آن رسیده كه كسی این قارچ سمی را از باغچه كوچك سینمایمان بچیند!
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سیمرغ]
[مشاهده در: www.seemorgh.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 627]