واضح آرشیو وب فارسی:اطلاعات: نيما و ادبيات اروپا
مقدمه:
اثر پذيري متقابل شاعران و نويسندگان ملل مختلف، نوعي همزيستي است كه در عصر كنوني به ايجاد تعادلي هدفمند در ساحت مقدس فرهنگ و انديشه ميانجامد. مدّت زيادي نيست كه غرب با بازكردن درهاي تحقيق و پژوهش در شرق و خصوصاً ايران گامهاي بلندي در تعالي و ترقي درب خويش برداشته است.
بدون شك بايد گفت كه بسياري از بزرگان و موجدان مكاتب ادبي غرب خاصه فرانسه كه قلب مكتبهاي ادبي اروپاست، از افكار و آثار شاعران ايراني بهرهها بردهاند؛ ضمن اين كه تاثير پذيري ادبيات كلاسيك ما در آثار و انديشههاي اروپائيان از يكي دو قرن فراتر نميرود.
نيما يكي از بزرگترين حلقههاي ارتباطي ادبيات معاصر و غرب خاصه فرانسه است كه پيشقراول دگرانديشي، نوانديشي و تغييرات اساسي در شعر فارسي است. با شناخت تأثير سه مكتب ادبي اروپايي رومانتيسم، سمبوليسم و رئاليسم در اعماق شعر نيما، در مييابيم كه او چگونه از شيوههاي ادبي اروپا بهره گرفته است.
شعر نيمايي بيش از آن كه از نظر كلام تغير كرده باشد، در درون متحول شده است و تحولات بيروني لازمة آن تغييرات مبنايي بوده است. با شناخت سه مكتب عمدة ادبي اروپايي رومانتيسم، سمبوليسم و رئاليسم در شعر نيما در مييابيم كه او به اشكال مختلف از شيوههاي ادبي اروپا بهرهگرفته است.
از آنجا كه در يكي از يادداشتهاي خود از شاعران بزرگ اروپايي دانته، لرمانتوف، پوشكين، هوگو، لارمه و... به عنوان متأثران برخود نام ميبرد و با عنايت به اين كه اكثر شخصيتهاي شعري غربي مذكور از سه مكتب رومانتيسم، سمبوليسم و رئاليسم هستند، از اين رو بررسي مصاديق اين سه مكتب در شعر نيما امري ضروري به نظر ميرسد كه مقال كوتاه زير تحقيقي در اينباره است.
***
نيما و مكاتب ادبي اروپا
اگر ادبيات تطبيقي را هنر روشمندي براي تحقق پيوندهاي قياسي، قرابت و تأثير مقايسه ادبيات با قلمروهاي ديگر بدانيم كه يكي از اهداف آن بررسي يك شاعر و يا يك نويسنده است كه آثار وي از مرزهاي ادبيات قومي اثر گذشته و به بيان تأثيرگذاري اين اثر در ادبيات ملل ديگر ميپردازد و يا بالعكس از ادبيات ساير ملل تأثير ميپذيرد؛ آسانتر خواهيم توانست اعتقاد داشته باشيم كه پدر شعر نو ايران از شعرا و صاحب انديشان ادبي و پارهاي از آثار ادبيات غربي تأثير پذيرفته است.
اگر چه نبايد فراموش كنيم كه قبل از نيما تلاشهايي نوجويانه در قلمرو و ادب پارسي حكمفرمايي داشت و بزرگاني همچون دهخدا و ميرزاملكم خان و... روحي تازه در كالبد كهن نوشتار دارند و در زمينههاي نثر انديشهها و قالبهاي جديدي آوردهاند(عبدالعلي دستغيب، 1356، صفحه34) ولي آنچه در ابتداي كلام ضروري به نظر ميرسد اين است كه يادآور شويم كه«ابداع نيما در زمينة شعر، تخريب شعر پارسي و تقليد صرف از ادبيات غرب نيست، بلكه اوكوشيده است تا شعر پارسي را احيا كند.»(طاهباز، 1368، صفحه40)
نكته قابل توجه اين است كه اثر پذيري شاعران و نويسندگان، خطيبان و گويندگان از ملل مختلف، نوعي همزيستي است كه در عصر ارتباطات به فراهم شدن نوعي تعادل ارزشمند در عرصههاي گوناگون فرهنگ، ادب، هنر، انديشه و... ميانجامد كه دير زماني است مكتب فرانسه تحت عنوان ادبيات تطبيقي به معناي خاص آن توجه دارد. ادبيات تطبيقي در نزد اساتيد مكتب فرانسه، جنبههاي تأثير و تأثر آن را مورد بررسي قرار ميدهد. آنان با گشودن درهاي شرق شناسي خصوصاً ايران، گامهاي بزرگي در جهت تعالي و تكامل فرهنگ و ادب خويش برداشتند و قطعاً به صراحت و قاطعيت ميتوان بيان كرد كه بزرگان و پيشقراولان مكاتب ادبي غرب از اقيانوس لايتناهي و بيكران شعر و انديشه و افكار بزرگان ادب فارسي همچون: فردوسي، حافظ، نظامي و سعدي، جامي و مولانا و... خوشههاي زيادي برچيدهاند. اگر چه اين بهرهگيري سابقه و صبغه طولاني دارد، امّا بايد اين نكته غير قابل انكار را هم بپذيريم كه بسياري از شاعران و نويسندگان ما نيز از ادبيات، انديشه و فرهنگ غرب در طي قرن اخير تأثيرات فراواني پذيرفتهاند. يكي از بزرگترين حلقههاي ارتباطي ادبيات معاصر فارسي و ادبيات غرب، خاصه فرانسه، «نيما يوشيج» است كه سلسله جنبان دگرانديشي و تغييرات اساسي در گسترة شعر فارسي است. منطق شعر و تأثيرات نيما يوشيج و تقليد وي از ادبيات غرب را ميتوان در يادداشتي از وي به تاريخ فروردين1327 دريافت. آنجايي كه از شاعران تأثير گذار ميگويد:
«در دنيا چند نفر تأثير عميقي بر من بخشيدهاند؛ اول نظامي، بعد حافظ، دانته، لرمانتوف شاعر روسي و پوشكين. در ميان شعراي فرنگستان آن كه در من اثر بخشيد، «هوگو» در سبك رواني و روايت،«استفان مالارمه» درآنچه كه از درون حكايت ميكند و باقي حاشيه نشينان بودند ولو اين كه آلفرد دوموسه باشد.»(همان، صفحه139)
اثر پذيري نيما از شعراي غرب را به وضوح ميتوان در اولين اثر قابل جهش «افسانه» به قدري آشكار ديد كه گويا ظاهراً اين موضوع را ديگران گاه گاه به وي گوشزد كرده بودند و خود نيز اظهار داشته كه به من ميگويند:«روسو، هوگو چه ضرري دارد كه من خودم باشم.»
اين عقيدة نيما كه ميخواست خودش باشد، به نوعي مؤيد اين موضوع است كه اثر پذيري او از ادبيات غربي و اروپايي هم التقاطي است؛ يعني نه او را ميتوان يك شاعر تكراري گوي فارسي زبان دانست و نه شاعري پيرو مكتبي خاص در مكاتب ادبي غربي. او شاعري است زاييدة زمان و روزگار خويش كه از هر چيزي آشنا رنگي داشت و از هر مكتبي نشانهاي و بيجهت نيست كه او هر روز«نيماتر» ميشد.با شناخت سه مكتب ادبي اروپايي رومانتيسم، سمبوليسم، و رئاليسم در اعماق شعر نيما، در خواهيم يافت كه او چگونه از شيوههاي ادبي اروپايي بهرهگرفته است.
1- رمانتيسم (Romantisme)
«رمانتيسم» به دورهاي گفته ميشود كه درآن تمايلات عاطفي وارد ادبيات شد و خودي درآثار نويسندگان نشان داد، ولي نويسندگان اين احساسات جديد را اغلب در همان قالب كهن به خوانندگان عرضه كردند. بايد گفت كه دورة رمانتيسم وقتي شروع ميشود كه نويسندگان خوش قريحه و جسور طرز بيان جديدي را براي احساسات خود ابداع ميكنند.( سيدحسيني،1366، صفحه89) ضمن اين كه كلمة رمانتيك مدّت زيادي مترادف واژگان(خيالانگيز)و «افسانهاي»(Romanesque) به كار برده ميشد.
نگاهي به اصول اساسي رمانتيست ها اعم از آزادي، شخصيت، هيجان و احساسات، گريز و سياحت، كشف و شهود، افسون سخن از يك سو و اشعار زيباي نيما از سوي ديگر مؤيد اين موضوع خواهد بود كه از اولين سالهاي نيما شدن نيما، دو حس قوي همواره در اشعار او وجود داشت كه تا بازپسين روزها نيز او را همراهي كردهاند. يكي حس طبيعتگرايي و ديگري حس حزن و ياسي فراگير. حالاتي كه از جلوههاي مهم آثار رمانتيكاند و بسياري آن را دليل گرايش نيما به رمانتيسم دانستهاند.
در نخستين حس، تأثير شعراي غربي بر نيما در«چگونه نگريستن» انكار ناپذير است، اما آن كه تحت تأثير كدامين مكتب اين ديدگاه را يافته، محل انديشه و جاي پرسش است. چه بسا آن كه محصول تجربيات مشترك طبيعي بين او و شاعران اروپايي باشد و چه بسا اين كه او پروردة سرزميني است كه از جهت سرسبزي، شادي و شادابي به سرزمين شاعران اروپايي ماننده است.
مظاهر طبيعت از نگاه تيزبين نيما گذشته است. توجه او به انواع درختان، گياهان، پرندگان، حيوانات، حشرات و همه موجودات، يادآور نوعي دقت نظر است كه در آثار شعراي مغرب زمين ديده ميشود. «وطن براي نيما طبيعت تغييرناپذير ايام كودكي و جواني است و لهذا بايد نيما را شديداً رمانتيك دانست». (براهني، 1381، صفحه 74). ضمن اين كه براهني افسانه نيما را شديداً يك شعر متاثر از شعراي اواسط قرن نوزدهم فرانسه ميداند. (همان، صفحه 92)
ديگر وجه مشترك نيما با رمانتيكهاي فرانسوي «شخصيت من» است كه به گونهاي آشكار در آثار وي حضور دارند. البته اين شيوه هنرمندانه را نبايد دليل خودستايي او و فرار از بشريت دانست، بلكه او اين «من» را نمونه همنوعان خويش قرار ميدهد و به همه چيز و همه جا از نظر گاه «من» مينگرد. حتي آن هنگامي كه ميخواهد شعر براي خاري بسرايد كه در راه بوده، ابتدا «من» رمانتيك را بدان ميبخشد و اين همان درون مبالغهآميزي است كه «لامارتين» شاعر معروف فرانسوي بدان اشاره دارد: «من خاري هستم كه با پيراهن سرخ كنار درختان كاج ميرويم / من چاشني خورش فقرا هستم» (طاهباز، 1368، صفحه 180 ، برگزيده اشعار نيما)
ضمن اين كه در اشعار سمبليك نيز همواره اين «من» رمانتيك است كه شخصيت برجسته و راوي شعرهاي «خشك آمد گشتگاه من»، «خانهام ابري است»، و «قايق» است.
من چهرهام گرفته / من قايقم شكسته / مقصود من ز حرفم معلوم بر شماست / يك دست بيصداست / من، دست من كمك ز دست شما ميكند طلب / فرياد من شكسته اگر در گلو و گر / فرياد من رسا / من از براي راه خلوص خود و شما / فرياد ميزنم / فرياد ميزنم . (همان، ص 286)
خشك آمد گشتگاه من / در جوار گشت همسايه / (همان، ص 291)
وجه مشترك ديگر در اشعار نيما و ادبيات رمانتيك، دلزدگي و دلشكستگي و آزرده خاطري است. اين دلزدگي، از محيط و زمان موجود و همه چيز است كه به نوعي عامل رهنموني ذهن انسان به فضاهاي بالاتر و برتر تخيلي است. زيرا رمانتيسم بسان ستارهاي گريان و نسيمي نالان است و لهذا ميتوان گفت كه حالا انزوا طلبي و دلزدگي و پناه بردن به طبيعت و تنهايي زيستن و ديگر خصايلي كه در افسانه نيما مشاهده ميشود، متاثر از رمانتيسم فرانسه است. چرا كه رمانتيكها هم در زندگي اجتماعي دوستدار زندگي روستايي و طبيعت وحشي بودند. و از آنجا كه عمدهاي از رمانتيسمها از اختلافات طبقاتي آزرده شده بودند و در جستوجوي آزادي و مساوات و برابري برآمدند؛ نيما هم با شرايط روحي كه در غربت و تنهايي براي او پيش آمد، جذب آثار رمانتيكها شد و از مردم گريخت و در موسم سرودن اشعار، چه در آغاز و چه حتي در روزهاي اوج سراييدن «مرغ غم» و «اندوهناك شب» و «آن كه ميگريد» و «خانهام ابري است» و «هنگامي كه گريه ميدهد ساز» كه اشعاري غمگنانه است، چنين ميسرايد: از كران غم ناك دريا / كآب با ساحل خاموش به نجواي ملول است و سخن ميگويد. (طاهباز، 837، صفحه 48).
باد ميكوبد، ميرويد / جاده ترسان را / در درون كله (اجاق) ديري است كه آتش مرده / ليك در كومه / اندودهي تاريكي بس ريخت در آن / بس كه بيفسرده اميد / پس زانويش بنشسته زني خاموش است / مينمايد هر چيزي غمناك / و به غمناكي در جنگل... (همان، صفحه 466)
نكته ديگر كه در بيان تاثير نيما از آثار رمانتيك قابل بيان است، موضوع غمناك و غمگنانه «مرگ» و حضور شوم آن است كه در پارهاي موارد ذهن خود را به آن معطوف و مشغول ساخته است. شاعر با احساس دردناكي اين موضوع را كه به اصطلاح رمانتيسمهاي قرن نوزدهم «بيماري قرن» ناميده ميشد، به عنوان پاياني تلخ بيان ميدارد.
نيما به اثر پذيري عميق از ويكتورهوگو اقرار كرده است. ويكتور هوگو كسي است كه فيالمثل «در خاطرات يك روح» او بيشتر از سرسبزيهاي بهار، خزان و برگ ريزان قابل رؤيت است و بيشتر از نغمههاي دلنواز و دلنشين بلبل و هزار، آهنگهاي حزنآلود و غمناك غروب. شايد بتوان گفت كه نيما چنين
حزن آلودي و غمانگيزي را از الگوي خود ويكتور هوگو گرفته باشد.
ادامه دارد
چهارشنبه|ا|28|ا|دي|ا|1390
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: اطلاعات]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 190]