تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1833343020
كالبد شكافي مفهوم آزادي؛ - بخش پاياني
واضح آرشیو وب فارسی:فارس: كالبد شكافي مفهوم آزادي؛ - بخش پاياني
خبرگزاري فارس: انسان را در مسير انسانيت بايد آزاد گذاشت نه انسان را در هر چه خودش انتخاب كرده بايد آزاد گذاشت ولو اين كه آن چه انتخاب مىكند، برضد انسانيت باشد. كسانى كه اساس فكرشان در آزادى انسان آزادى خواست انسان است يعنى هرچه انسان بخواهد در آن آزاد باشد، گفتهاند: «انسان در انتخاب عقيده آزاد است.» بسا عقيدهاى كه انسان انتخاب مىكند بر ضد انسان و بر ضد خودش است.
3- در ناحيهي موانع
روشن است كه چون تعريف انسان و نيز اهداف اساسي كه انسان بايد به آن دست يابد، در انديشهي مدرن و انديشهي اسلامي متفاوت است، موانع دستيابي به آن اهداف نيز در اين دو ديدگاه متفاوت است، از اينرو، اشارهاي اجمالي به موانع آزادي براساس انديشهي مدرن و انديشهي اسلامي در اين بحث مفيد خواهد بود.
الف) موانع آزادي در انديشهي مدرن
چون در انديشهي مدرن، هدف انسان تأمين هرچه بيشتر شكم، لذات و شهوات است، موانع دستيابي به اين هدف، در يك نگاه اجمالي اموري هستند كه موجب كاهش يا عدم دستيابي به آن دو خواهد بود. براي نمونه، براي تأمين بيشتر شكم، بايد سرمايه، پول و امكانات بيشتري داشت، از اين رو بايد به هر صورت ممكن اين امكانات و سرمايه را به دست آورد، اگرچه با چپاول ديگران از جمله كشورهاي ديگر يا مردم كشور خود باشد يا با جعل قوانيني كه موجب سرمايهدارتر شدن شخص ميشود، به اين هدف رسيد.
براي نمونه، بايد توليدات صنعتي را زياد كرد و اگر مردم قادر به خريدن آن نيستند، قوانيني براي اعطاي وام براي آنها در نظر گرفت تا بالاخره نظام سرمايهداري از اين راه به مقصد خود برسد، از سوي ديگر، با توجه به اين كه كسب سرمايهي بيشتر وابسته به فروش بيشتر كالاهاي توليد شدهي صنعتي است، بايد در جهت ترغيب بيشتر مردم به خريدن، از هر وسيله مانند تبليغات به هر نحو ممكن استفاده كرد و در اين مسير، استفاده از جذابيتهاي لازم مانند اين كه زنها با آرايشهاي خاص براي تبليغ اقدام كنند، نبايد فروگذار كرد. بدين جهت، هر چه كه مانع اين امور گردد، مانع آزادي خواهد بود. اگر دين، به قناعت دعوت ميكند، ربا را حرام ميداند، استفادهي ابزاري از زنان را نامطلوب ميشمارد و ... همهي اين امور از موانع تحقق آزادي و اهداف هستند.
نيز براي رسيدن به شهوت و لذات بيشتر بايد ابزار آن را فراهم كرد، بايد:
اولاً: به جهت معرفتي، دانش دستيابي به شهوات بيشتر را به دست آورد.
ثانياً: از اين دانشها براي تحريك هر چه بيشتر انسانها براي رسيدن به شهوات استفاده كرد. از اين روست كه در توليد فيلمها از دانشهاي پزشكي و روانشناسي استفاده ميگردد.
ثالثاً: از جهت ديداري، شنيداري و ... بايد امكاناتي را فراهم كرد كه انسان به شهوت و لذات هر چه بيشتر ترغيب و تحريك شود، از اينروست كه در غالب فيلمهاي توليد شده در دنياي مدرن، اين امر مورد تأكيد قرار گرفته است. در هيچ فيلمي نيست كه حداقل لازم را براي ترغيب شهوات نداشته باشد، استفاده از زنها و انواع آرايشها نيز ميتوانند به اين هدف كمك بالايي برسانند، از اينرو، در تمام فيلمها از اين امر كمك گرفته شده است و زن –به سبب داشتن زيبايي بيشتر از مرد- وسيلهاي شده است كه به دستيابي به اين هدف كمك مهمي ميكند.
براي رسيدن به شهوت هيچ حدي نيز نبايد وجود داشته باشد، ميتوان از انسانها استفاده كرد، اعم از جنس مخالف و جنس موافق، همچنين از حيوانات نيز ميتوان استفاده كرد. مهم آن است كه انسان به لذات خود برسد. نيز در راستاي تأمين لذات و شهوات، اگر بايد حيوانات و در صورت نياز انسانهاي ديگر را نابود كرد، نبايد در اين امر به هيچوجه دريغ كرد، از اينروست كه سقط جنين با آن كه آدمكشي صريح است، به عنوان يك حق تلقي شده است.
از جهت شنيداري انواع موسيقيهايي كه بتواند موجب تحريك شهوات و لذات شوند، مجاز خواهد بود. بنابراين، هر امري كه موارد ياد شده را نادرست و غير مجاز ميشمارد، موانع آزادي تلقي شده و بايد با آن مبارزه كرد. براي نمونه، حجاب مانع بزرگ آزادي است، حرمت آرايش كردن براي نامحرم مانع آزادي است، روزه گرفتن براي اين كه انسان بتواند بر خود مسلط شود و شهوات خود را كنترل كند، حكم حرمت ديدن نامحرم براي زن و مرد، ممنوع بودن پورنوگرافي و نيز ساختن فيلمهايي كه زن با آرايش و بدون حجاب بازي ميكند، ممنوعيت سقط جنين، ممنوعيت سرو شراب، ممنوعيت موسيقيهاي محرك شهوات، ممنوعيت استفادهي ابزاري از زن، ممنوعيت ارضاي شهوت در خارج از محدوده و به هر صورت ممكن، ممنوعيت همجنسبازي و تماس با حيوانات و ... همهي اين امور موانع آزادي و در حقيقت، آزاديستيز هستند و روشن است كه خداوند، انبيا و ائمهي هدي(عليهمالسلام) چون به اين امور دستور ميدهند، بزرگترين آزاديستيزان تاريخ هستند. به ديگر سخن، هر امري كه مانع دستيابي به شهوات و لذات هرچه بيشتر ميشوند، موانع آزادي تلقي ميگردند.
انسان بايد داراي آزادي در ابعاد گوناگون باشد، براي نمونه، بايد داراي آزادي اخلاقي باشد. آزادي اخلاقي شامل انواع متعددي از آزاديها ميشود كه برخي از آنها عبارتاند از: «آزادي رازداري، آزادي جنسي، آزادي مقاربت و نزديكي جنسي ميان بزرگسالان با رضايت خودشان، آموزش جنسي، حقوق تناسلي، كنترل مواليد و حق سقط جنين».[50]
محور بايدها و نبايدها نيز لذات انسان است و بس. اين كه چه چيزي را بايد انجام داد و از چه چيزي بايد پرهيز كرد، تابع خود انسان است و براساس دستيابي هرچه بيشتر به لذات تعريف ميشود.
ب) موانع آزادي در انديشهي اسلامي
چون هدف انسان در انديشهي اسلامي، رسيدن به كمالات انساني است نه حيواني صرف، از اينرو، هر امري كه انسان را صرفاً در هدف حيواني نگه ميدارد و موجب ميشود كه انسان حيواني فربهتر گردد، موانع آزادي تلقي ميشوند. به عبارت ديگر، هر امري كه موجب ميشود انسان بخواهد به هر صورت ممكن به شكم خود برسد و شهوات خود را ارضاي بيشتري كند، موانع آزادي تلقي خواهد شد.
بيحجابي، ديدن هر صحنهاي كه موجب تحريك بيشتر شهوات ميشود، موسيقيهاي غير مجاز يعني مطرب، حضور زن به هر صورت ممكن در جامعه، پوشيدن لباسهاي تحريك كننده و يا استفاده از آرايشهاي خاص جذب كننده، توليد عكسها و فيلمهايي كه در آن از ابزار انساني و غير انساني تحريك شهوات استفاده شده باشد، سقط جنين و ...، از سوي ديگر، توليد هر كالاي صنعتي صرفاً براي دستيابي براي ثروت بيشتر، چپاول مردم كشور خود يا مردم كشورهاي ديگر و ... مخالف اهداف انساني انسان است و از اينرو، از موانع آزادي تلقي ميشوند.
بدين جهت، دنياي مدرن و تمام كساني كه در ماهوارهها و در تصميمهاي سياسي در جهت امور ياد شده قدم بر ميدارند، بزرگترين آزادي ستيزان هستند و بايد با آنها مبارزه كرد. وظيفهي بزرگ اديان الهي همين است كه با كساني كه سعي ميكنند انسان را در همين مرتبهي پست حيواني نگه دارند، مبارزه كند و در حقيقت، اين امر وظيفهي هر انسان آزاديخواهي است.
براي رهايي از موانع آزادي، بايد تقوا را كاملاً رعايت كرد، مواظب چشم خود، گوش خود و ... بود، زبان خود را در گفتن هر سخني آزاد نبايد گذاشت و ...؛ و در يك سخن، راه رسيدن به آزادي، دوري از گناه و رعايت تقواي الهي و تبعيت از فرمان الهي است. به تعبير زيباي قرآن كريم، دين آمده است كه موانع آزادي را از انسان بر دارد: «الّذين يتّبعون الرّسول النّبي الاُمّي الّذي يجدونه مكتوبا عندهم في التّوراة و الإنجيل يأمرهم بالمعروف و ينهاهم عن المنكر و يحلّ لهم الطّيبات و يحرّم عليهم الخبائث و يضع إصرهم و الأغلال الّتي كانت عليهم فالّذين آمنوا به و عزّروه و نصروه و اتّبعوا النّور الّذي اُنزل معه اُولئك هم المفلحون.»[51]
(7)- از مباحث ياد شده به دست ميآيد كه در نگاه دين اسلام و انديشهي مدرن، تعريف انسان، اهداف انسان، موانع تحقق و دستيابي به آن اهداف و در نتيجه تعريف آزادي، متفاوت است. از اينرو، آزادي در اسلام به رهايي از موانعي تلقي ميشود كه در نگاه مدرن، آن امور اصلاً به عنوان موانع تلقي نميشوند. اين امور به سبب آن است كه انديشهي مدرن در تعريف انسان، او را حيواني بيش فرض نميكند.
(8)- با دقت در مباحث بالا به دست ميآيد كه آزادي، وسيلهاي براي رسيدن به اهداف ميباشد، يعني انسان با داشتن آزادي و رهايي از موانع، بايد به اهداف خود برسد. از اينرو، آزادي هدف نهايي انسان نبوده و از ارزش نهايي برخوردار نيست، بلكه صرفاً داراي ارزش ابزاري است. روشن است كه ارزش و مطلوبيت امور براي انسان به دو صورت است: برخي امور ارزش نهايي دارند و برخي امور ديگر، ارزش وسيلهاي، ابزاري و مقدمهاي.
براي نمونه، وقتي كه انسان ميخواهد به جايي منتقل شود، استفاده از وسيلهي نقليه، براي رسيدن به آن مكان است، از اينرو، وسيلهي نقليه، داراي ارزش ابزاري و متوسط است، نه ارزش نهايي؛ تهيهي سيمان، آجر، آهن و ... براي ساختن ساختمان، ارزش ابزاري دارند، نه ارزش نهايي. ارزش نهايي ساختن ساختمان يا سكونت در آن، دستيابي به آرامش است.
آزادي نيز براي رسيدن به اهدافي است كه انسان براي خود در نظر گرفته است، از اينرو، داراي ارزش ابزاري است:
آزادى براى انسان كمال است، ولى آزادى كمال وسيلهاى است نه كمال هدفى. هدف انسان اين نيست كه آزاد باشد، ولى انسان بايد آزاد باشد تا به كمالات خودش برسد؛ چون آزادى يعنى اختيار، و انسان در ميان موجودات تنها موجودى است كه خود بايد راه خود را انتخاب كند و حتى به تعبير دقيقتر خودش بايد خودش را انتخاب كند.
پس انسان آزاد و مختار است، ولى آيا چون آزاد و مختار است به كمال خودش رسيده است يا اين كه مختار است كه كمال خودش را انتخاب كند؟ با آزادى ممكن است انسان به عاليترين مقامها برسد و ممكن است به اسفل السافلين سقوط كند.
آزادى، خودش كمال بشريت نيست، وسيلهي كمال بشريت است؛ يعنى انسان اگر آزاد نبود نمىتوانست كمالات بشريت را تحصيل كند. يك موجود مجبور نمىتواند به آن جا برسد. پس آزادى كمال وسيلهاى است نه كمال هدفى.
آزادى يعنى نبودن مانع، نبودن جبر، نبودن هيچ قيدى در سر راه؛ پس آزادم و مىتوانم راه كمال خودم را طى كنم، نه اين كه چون آزاد هستم به كمال خود رسيدهام.
آزادى مقدمهي كمال است نه خود كمال. يك موجود كه بايد راهى را طى كند و او را آزاد و مختار آفريدهاند و تمام موانع را از سر راه او برداشتهاند، به مرحلهي آزادى رسيده است ولى به مرحلهي آزادى رسيدن، به مقدمهي كمال رسيدن است، يعنى آزاد است كه راه كمال خود را طى كند.[52]
آزادى به واقع يك ارزش بزرگ است. گاهى انسان مىبيند در بعضى از جوامع، اين ارزش به كلى فراموش شده است. ولى يك وقت هم مىبيند اين حس در بشر بيدار مىشود. بعضى افراد مىگويند بشريت و بشر يعنى آزادى و غير از آزادى ارزش ديگرى وجود ندارد؛ يعنى مىخواهند تمام ارزشها را در اين يك ارزش كه نامش آزادى است محو كنند. [آزادى، تنها ارزش نيست.] ارزش ديگر عدالت است، ارزش ديگر حكمت است، ارزش ديگر عرفان است و چيزهاى ديگر.[53]
معناي ابزاري بودن آزادي آن است كه تا وقتي آزادي ارزشمند است كه انسان بخواهد به وسيلهي آن، به اهداف انساني و كمالات واقعي خود برسد، اما اگر انسان صرفاً بخواهد به اهداف دنيايي و ارضاي شهوات برسد، آزادي ارزشي نخواهد داشت بلكه آزادي گذاشتن چنين انساني كه در حال سقوط است، خيانت به او و ديگران خواهد بود:
برخلاف تصور بسياري از فلاسفهي غرب، آن چيزي كه مبنا و اساس حق آزادي و لزوم رعايت و احترام آن ميگردد، ميل، هوي و ارادهي فرد نيست، بلكه استعدادي است كه آفرينش براي سير مدارج ترقي و تكامل به وي داده است. ارادهي بشر تا آنجا محترم است كه با استعدادهاي عالي و مقدسي كه در نهاد بشر است، هماهنگ باشد و او را در مسير ترقي و تعالي بكشاند؛ اما آنجا كه بشر را به سوي فنا و نيستي سوق ميدهد و استعدادهاي نهايي را هدر ميدهد، احترامي نميتواند داشته باشد. ... بزرگترين تيشهاي كه به ريشهي اخلاق زده شده، به نام آزادي و از راه همين تفسير غلطي است كه از آزادي شده است.[54]
اما متأسفانه در انديشهي ليبرالي مدرن، آزادي از ارزش مستقل و حداقل نسبت به امور اخلاقي و انساني از ارزش بيشتري برخوردار است:
ليبرالها ميگويند كه آنها هم به اندازهي ديگران از چاپ و نشر تصاوير مستهجن متنفرند، ولي تفاوتي كه با ديگران دارند در اين است كه براي تساهل يا آزادي گزينش ... ارج بيشتري قايلاند.[55]
... وقتي كه ارزشهاي مهم ديگري، صرف نظر از تساهل و آزادي انتخاب، در خطر است، چرا بايد به اين دو ارزش اولويت داد؟[56]
اين كه كمالات اساسي انسان را ناديده بگيريم و صرفاً بر آزادي كه كمال متوسط و ابزاري براي انسان است، تأكيد كنيم، ديدگاه درستي نيست، زيرا داشتن آزادي و نبود موانع براي رسيدن به هدف، امري است كه ميان انسان و حيوان مشترك است. به ديگر سخن، حيوانات نيز براي رسيدن به اهدافشان به دنبال آزادي هستند، يعني در پُر كردن شكم و ارضاي شهوات حيوانات نيز نبايد موانعي موجود باشد و براي نمونه، نبايد آنها را در قفس و به صورت تنهايي و در فشار و تنگنا نگه داشت؛ بنابراين، آن چه كه مهم است، خود مسألهي آزادي نيست، بلكه آن چه براي موجودي به نام انسان مهم است، هدف انساني خاصي است كه قرار است به آن برسد، در غير اين صورت اگر بخواهد به اهداف حيواني برسد، آزادي ارزشي نخواهد داشت:
در غرب ريشه و منشأ آزادي را تمايلها و خواستهاي انسان ميدانند و آن جا كه از ارادهي انسان سخن ميگويند، در واقع، فرقي ميان تمايل و اراده قايل نميشوند. از نظر فلاسفهي غرب، انسان موجودي است داراي يك سلسله خواستها و ميخواهد كه اينچنين زندگي كند، همين تمايل منشأ آزادي عمل او خواهد بود. آن چه آزادي فرد را محدود ميكند، آزادي اميال ديگران است، هيچ ضابطه و چارچوب ديگري نميتواند آزادي انسان و تمايل او را محدود كند.
آزادي به اين معنا كه عرض كردم و شاهد هستيم كه مبناي دموكراسي غربي قرار گرفته است، در واقع نوعي حيوانيت رها شده است. اين كه انسان ميلي و خواستي دارد و بايد بر اين اساس آزاد باشد، موجب تميّزي ميان آزادي انسان و آزادي حيوان نميشود. حال آن كه مسأله در مورد انسان اين است كه او در عين اين كه انسان است، حيوان است و در عين اين كه حيوان است، انسان است. آدمي يك سلسله استعدادهاي مترقي و عالي دارد كه ملاك انسانيت اوست، تفكر منطقي انسان –و نه هر چه كه نامش تفكر است-، تمايلهاي عالي او، نظير تمايل به حقيقتجويي، تمايل به خير اخلاقي، تمايل به جمال و زيبايي، تمايل به پرستش حق و ... اينها از مختصات و ملاكهاي انسانيت است. بشر به حكم اين كه در سرشت خود دو قطبي آفريده شده، يعني موجودي متضاد است و به تعبير قرآن مركب از عقل و نفس، يا جان –جان علوي- و تن است، محال است كه بتواند در هر دو قسمت وجودي خود از بينهايت درجهي آزادي برخوردار باشد،رهايي هر يك از دو قسمت عالي و سافل وجود انسان، مساوي است با محدود شدن قسمت ديگر.
اگر تمايلهاي انسان را ريشه و منشأ آزادي و دموكراسي بدانيم، همان چيزي به وجود خواهد آمد كه امروز در مهد دموكراسيهاي غربي شاهد آن هستيم. در اين كشورها،مبناي وضع قوانين در نهايت امر چيست؟ خواست اكثريت و بر همين مبنا است كه ميبينيم، همجنسبازي، به حكم احترام به دموكراسي و نظر اكثريت، قانوني ميشود. استدلال تصميمگيرندگان و تصويبكنندگان قانون اين است كه چون اكثريت ملت ما در عمل نشان داده كه با همجنسبازي موافق است، دموكراسي ايجاب ميكند كه اين امر را به صورت يك قانون لازمالاجرا در آوريم.
اگر از اينها بپرسيم آيا براي انسان صراط مستقيمي وجود دارد كه او را به تكامل معنوي برساند؟ كه قهراً اگر جواب مثبت باشد بايد بپذيريد كه براي دور نيفتادن از مسير، هدايت و مراقبت لازم است. اما جواب آنها منفي است، يعني اين كه صراط مستقيمي وجود ندارد، بلكه راه همان است كه خود انسان آن گونه كه ميخواهد ميرود و اين نظير تئوري ملانصرالدين است كه روزي سوار قاطر بود، پرسيدند كجا ميروي، گفت هرجا كه ميل قاطر باشد.
جامعهي دارندهي معيارهاي دموكراسي غربي به كجا ميرود؟ آن جا كه ميلها و خواستهاي اكثريت ايجاب ميكند.[57] شريفترين استعدادهايى كه در انسان هست بالا رفتن به سوى خداست: «يا ايُّهَا الْانْسانُ انَّكَ كادِحٌ الى رَبِّكَ كَدْحاً فَمُلاقيه[58]»، مشرّف شدن به شرف توحيد است كه سعادت دنيوى و اخروى در گرو آن است. حالا اگر انسانى بر ضد توحيد كارى كرد، او انسان ضد انسان است يا بگوييم حيوان ضد انسان است. بنابراين ملاك شرافت، احترام و آزادى انسان اين است كه انسان در مسير انسانيت باشد.
انسان را در مسير انسانيت بايد آزاد گذاشت نه انسان را در هر چه خودش انتخاب كرده بايد آزاد گذاشت ولو اين كه آن چه انتخاب مىكند، برضد انسانيت باشد. كسانى كه اساس فكرشان در آزادى انسان آزادى خواست انسان است يعنى هرچه انسان بخواهد در آن آزاد باشد، گفتهاند: «انسان در انتخاب عقيده آزاد است.» بسا عقيدهاى كه انسان انتخاب مىكند بر ضد انسان و بر ضد خودش است.[59]
(9)- براي تأمين آزادي ديگران، هم بايد انسان را نسبت به تعريف درست از خودش، نيز اهداف انسانياش و موانع و در نتيجه آزادي آشنا كرد و هم او را ترغيب به دستيابي به آن اهداف كرد. به عبارت ديگر، هم بايد عامل معرفتي او را تأمين كرد و هم عامل انگيزشي او را.
(10)- در صورتي كه تأمين آزادي يك فرد براي رسيدن به اهدافش در تعارض با آزادي فرد ديگر براي رسيدن به اهدافش شود، روشن است كه براي حفظ جامعه و پرهيز از درگيريها، لازم است هر انساني تا اندازهاي از دستيابي به اهدافش چشمپوشي كند، تا بدين وسيله مشكلي براي جامعه پيش نيايد. اين امر نياز به وضع قوانيني در جامعه دارد كه با رعايت آن قوانين بيشترين مقدار ممكن آزادي براي افراد جامعه تأمين شود و روشن است كه بهترين قانون را كسي وضع ميكند كه اولاً: علم نامتناهي نسبت به انسان، اهداف و موانع او داشته باشد و ثانياً: در وضع قوانين، داراي هوي و هوس نباشد؛ و چنين موجودي فقط خداوند متعال است. بنابراين، بهترين قانون، قانون الهي است نه بشري.
چون هدف انسان در انديشهي اسلامي، رسيدن به كمالات انساني است نه حيواني صرف، از اينرو، هر امري كه انسان را صرفاً در هدف حيواني نگه ميدارد و موجب ميشود كه انسان حيواني فربهتر گردد، موانع آزادي تلقي ميشوند. به عبارت ديگر، هر امري كه موجب ميشود انسان بخواهد به هر صورت ممكن به شكم خود برسد و شهوات خود را ارضاي بيشتري كند، موانع آزادي تلقي خواهد شد.
(11)- آزادي به دو معنا است: «تكويني و تشريعي»
مراد از آزادي تكويني، صفت اختيار در وجود انسان است. يعني انسان مانند ديوار و ساير جمادات نيست كه موجودي مجبور باشد بلكه موجودي است داراي اختيار و اراده و رفتارش را با اختيار خودش انجام ميدهد. اين امر، در علم فلسفه و نيز علم كلام مورد بحث قرار ميگيرد و بر اثبات وجود اختيار در انسان نيز ادلّهي زيادي بيان شده است.[60]
اما آن چه كه در عرصهي سياسي مورد بحث قرار ميگيرد، آزادي تكويني نيست. يعني انديشههاي سياسي مانند ايدئولوژي ليبراليسم در صدد آن نيستند كه تأكيد كنند كه انسان از جهت تكويني موجود مجبوري نيست؛ بلكه آن چه كه مورد تأكيد در عرصهي انديشههاي سياسي است، «آزادي تشريعي» است.
رانندهاي كه به چهار راهي رسيده است و چراغ راهنمايي قرمز است، «آزاد» نيست كه از چهار راه عبور كند. مراد از «آزادي» در اين عبارت چيست؟ آيا مقصود از آزادي، اختيار تكويني در راننده است؟ يعني مراد اين است كه راننده اختيار تكويني ندارد كه از چهار راه عبور كند؟
روشن است كه اختيار تكويني نميتواند مراد از عبارت ياد شده باشد. زيرا رانندهاي كه با چراغ قرمز در هنگام رانندگي مواجه ميشود، اختيار تكويني از او سلب نميشود و به عنوان مثال، ميتواند از چهار راه عبور كند و در صورت جريمه شدن، جريمهاش را بپردازد. پس اختيار راننده از او سلب نميشود.
مراد از «آزادي» در عبارت ياد شده، آزادي تشريعي است. يعني بر اساس قانون، نبايد از اختيار تكويني خود استفاده كند. اين كه در صورت قرمز بودن چراغ راهنمايي، راننده آزاد نيست كه از چهار راه عبور كند، بدين معناست كه با اين كه قدرت و اختيار تكويني براي عبور كردن از چهار راه را دارد، اما بر اساس قانون نبايد اختيار خود را اعمال كند و از آن عبور كند. از اينرو، نبايد صرفاً در مسايل اجتماعي و سياسي به صفت اختيار انسان اشاره و تأكيد شود.
اين كه انسان موجود مختاري است، سخن درستي است، اما اين كه آيا بايد اختيار خود را به هر صورتي كه خودش ميخواهد، اعمال و اجرا كند، سخن ديگري است. روشن است كه اگر هر انساني در جامعه بخواهد به هر صورتي كه خودش مايل است، اراده و اختيار خودش را اعمال كند، جز هرج و مرج نتيجهي ديگري نخواهد داشت؛ در جامعه بايد تابع قانون بود و صرفاً به دنبال آزاديهاي قانوني بود:
بايد دانست آزادي سياسي اين نيست كه هركس هر چه دلش ميخواهد بكند، بلكه در جامعه و حكومتي كه قوانين حكمفرماست آزادي معناي ديگري دارد. آزادي آن است كه افراد آنچه را بايد بخواهند و آنچه را موظف به خواستن آن نيستند، مجبور نباشند انجام دهند. ...آزادي عبارت از اين است كه انسان حق داشته باشد هر كاري كه قانون اجازه داده و ميدهد، بكند و آنچه قانون منع كرده و صلاح او نيست، مجبور به انجام آن نگردد.[61]
هارينگتن در كتاب اوكينا اين مسأله را مورد بحث قرار داده و ميگويد: «حد اعلاي آزادي كه قانون اساسي يك كشور ميتواند بدان نايل گردد، كجاست؟»، بايد به او گفت كه اين آزادي را نشناختهاي، زيرا آزادي را ميشناخت دربارهي تشخيص حد اعلاي آن اين قدر غلو نميكرد، آري حد اعلاي آزادي، آنجا است كه آزادي به حد اعلا نرسد.[62]
هيچ نظام سياسي وجود ندارد و نميتواند وجود داشته باشد كه آزادي فرد را مطلقاً و بدون قيد و شرط بپذيرد.[63]
آزادي نميتواند نامحدود باشد، چون وضعيتي پيش خواهد آمد كه همه تا آن جا كه بتوانند در كار يكديگر مداخله ميكنند و اينگونه آزادي «طبيعي» به هرج و مرج اجتماعي منجر ميشود كه در آن، حداقل نيازهاي بشري نيز تأمين نخواهد شد يا زورمندان آزادي ضعفا را پايمال خواهند كرد.[64]
با توجه به اين كه مراد از آزادي در انديشههاي سياسي، آزادي تشريعي است؛ قانوني كه چنين آزادي را به انسان ميدهد، بايد مورد بازشناسي قرار گيرد. كدام قانون است كه انسان را آزاد ميشناسد؟ اين قانون از سوي چه كسي جعل و اعتبار شده است؟
روشن است كه آزاد بودن انسان به منظور نيل انسان به كمالات او است؛ از اين رو، چنان كه بيان شده است كسي ميتواند براي انسان قانون صحيحي جعل كند كه معرفت كامل به انسان، كمالات او، رفتاري كه ميتواند او را به آن كمالات حقيقي برساند و تأثير رفتار او بر موجودات ديگر را به صورت كامل داشته باشد و چنين موجودي جز خداي متعال نيست. از اين رو، دستيابي به آزادي حقيقي جز در پرتو راهنماييهاي انبيا ميسّر نخواهد بود.
يعني بايد انسان بايد آزادي خود را محدود به قوانيني كند كه خداوند حكيم به انبياي معصوم(عليهمالسلام) وحي كرده است و در موردي كه خداوند حكيم كه علم نامتناهي دارد و اهل هوي و هوس نيست، قانوني را بيان داشته است، انساني كه به دنبال تبعيت از عقل و انجام كارهاي درست است، بايد تابع آن قانون شود و نبايد هوي و هوس و جهالت خود را غالب كرده و از دستور خداي حكيم و عليم، سرپيچي كند، به ديگر سخن، صرفاً بايد تابع اختيار حكيمانهي خداوند بود نه اختيار و تشخيص جاهلانهي خود: «و ما كان لمومن و لا مومنة إذا قضي الله و رسوله امراً أن يكون لهم الخيرة من امرهم.»[65]
علامه طباطبايي نيز در اين مورد آورده است:
شكي نيست كه انسان نسبت به كارهايي كه با علم و ارادهاش انجام ميدهد، داراي اختيار تكويني است، گرچه اين اختيارش نيز مطلق نيست، زيرا عوامل و اسباب خارجي در افعالش تأثيرگذار هستند؛ براي نمونه، وقتي كه ميخواهد لقمهيغذايي را بخورد، نيازمند به: وجود مادهي غذايي در خارج، سالم و مناسب بودن مادهي غذايي، نزديك بودن آن مادهي غذايي به انسان، كمك وسايلي كه با آنها بتواند غذا را بردارد، قدرت جويدن غذا، قدرت فرو بردن غذا و ... است. بنابراين، انجام افعال اختياري تكويني، مشروط به آن است كه اسباب خارجي و داخلي به كمك او بيايند و در رأس همهي آن اسباب، خداي متعال است كه همهي اسباب به او بر ميگردند و اوست كه انسان را با اختيارش خلق كرده است.
همچنين انسان ميبيند كه در ازاي اختيار تكوينياش، اختيار تشريعي نيز در افعالش دارد و هيچ انسان ديگري حق ندارد كه او را وادار به انجام كاري و يا ترك كاري كند، چون انسانهاي ديگر نيز مثل او در انسانيت هستند و هيچ برتري بر او نداشته و مالك چيزي نيستند و اين است معناي اين سخن كه انسان، طبيعتاً آزاد است.
پس انسان في نفسه و به طور طبيعي آزاد است، الاّ اين كه خودش فرد ديگري را بر خودش مالك كند و آزادي خودش را سلب كند، مانند اين كه انسان در جامعه، آزادي خودش را با پذيرش قوانين و سنن ديني و اجتماعي سلب كرده است ... .
پس انسان نسبت به انسانهاي ديگر، مادامي كه ديگران را بر خودش مالك نكرده است، آزاد است. اما خداي متعال، چون مالك مطلق تكويني و تشريعي انسان است، انسان هيچ اختيار و آزادي نسبت به آن چه كه خداوند تشريع كرده است، ندارد، همان طور كه نسبت به ارادهي تكويني خداوند نيز اختيار و آزادي ندارد. معناي اين كه خداوند فرموده است: (ما كان لهم الخيرة[66]) همين است، يعني اگر خداوند اختيار و ارادهي امري را كرده است، انسان اختياري نداشته و بايد همان را بپذيرد، هر چند مخالف اراده و خواست انسان باشد. قريب به همين مضمون، در آيهي ديگري از قرآن كريم: (و ما كان لمومن و لا مومنة إذا قضي الله و رسوله امراً أن يكون لهم الخيرة من امرهم.[67] نيز آمده است.[68]
(12)- مسألهي ديگر در موضوع آزادي، توجه به حوزههاي مختلف آزادي است.
آزادي در حوزههاي مختلفي از زندگي بشر قابل تصور است كه برخي از مهمترين آنها – كه صرفاً به صورت اجمالي مورد بحث قرار ميگيرد- به قرار زير است:
1- آزادي عقيده
آزادي عقيده يكي از مسايل مهم در موضوع آزادي است. اما اين مسأله داراي ابهامهاي فراواني است. مراد از آزادي عقيده چيست؟ آيا مراد از آن اين است كه انسان ميتواند هر عقيدهاي را داشته باشد؟ براي نمونه، آيا ميتواند معتقد باشد كه كشتن انسانهاي ديگر بايد مجاز باشد؟ آيا ميتواند معتقد باشد كه دزدي از انسانهاي ديگر براي به دست آوردن منفعت بيشتر بايد مجاز باشد؟ آيا ميتواند معتقد باشد كه بهرهوري و بهرهكشي از انسانهاي ديگر براي رسيدن به شهوات بيشتر بايد مجاز باشد؟ آيا باور و اعتقاد به هر ديني بايد مجاز باشد و انسان بايد آزاد باشد كه هر ديني را تغيير داده و به هر دين خاصي كه خودش مايل بود، اعتقاد داشته باشد؟ آيا ميتواند معتقد باشد كه هيچ انساني را نبايد تعليم داد و از اينرو، محلهاي آموزشي مانند مدارس و دانشگاهها را بايد تعطيل كرد؟ آيا ميتواند معتقد باشد كه استفاده از مواد مخدر بايد مجاز باشد و با مجاز بودن آن است كه خدمت بزرگي به انسانها ميشود؟ افزون بر اين، آيا مراد از آزادي عقيده، صرفاً اعتقاد داشتن به يك اعتقاد مراد است يا اين كه بيان آن و نيز عمل بر اساس آن نيز بايد مجاز باشد؟
پاسخ تمامي اين سؤالها، براساس امور بيان شده در بندهاي قبل روشن ميشود، يعني در صورتي كه انسان را براساس انديشهي مدرن تعريف و اهداف او را براساس همان انديشه شناسايي كرديم، اعتقاد به هر امري كه موجب تأمين لذات بيشتر و تأمين نيازهاي اقتصادي شود، مجاز است و نبايد ممنوع باشد، ولي هر اعتقادي كه مانع تحقق اهداف ياد شده شود، مانع آزادي بوده و بايد ممنوع باشد.
در مقابل، در انديشهي اسلامي هر اعتقادي كه مانع انسان شدن انسان شود، ممنوع است و هر اعتقادي كه موجب تحقق اهداف انساني شود، مجاز و آزاد خواهد بود. به ديگر سخن، هر اعتقادي كه موجب انسان شدن انسان و دستيابي به كمالات انساني و حقيقي باشد، آزاد است و هر عقيدهاي كه موجب سقوط انسان از انسانيت او شود، چون ضد انساني است، نبايد آزاد باشد:
در تاريخ مينويسند كه كوروش وقتي كه وارد بابِل شد با اين كه خودش دين ديگري داشت (مدعياند كه حتي خداپرست هم بود) ولي مردم را در دينشان آزاد گذاشت. يعني بتپرستها در بتپرستي، فرضاً چوبپرستها در چوبپرستي و حيوانپرستها را در حيوانپرستي آزاد گذاشت و گفت هر كه هر كار ميخواهد بكند. من كاري به كار او ندارم. در معيار غربي كوروش يك مرد آزاديخواه است، همچنان كه ميگويند يكي از ملكههاي انگلستان (شايد ملكه ويكتوريا) وقتي كه به هند رفت و ميخواست به يكي از بتخانهها وارد شود به احترام آن بتخانه، اگر ديگران جلوي صحن آن بتخانه كفشها را در ميآوردند او از سر كوچه كفشها را در آورد كه من ميخواهم به عقيدهي انسانها احترام بگذارم.
ولي ابراهيم خليل چه كرد؟ آيا ابراهيم خليل به اين عقيده كه اينها عقيده نيست، زنجير است، به اين زنجيرهايي كه عادات سخيف بشر به دست و پاي او بسته است احترام گذارد؟ خير، بلكه رفت بتها را در خلوتي شكست ...
با معيارهاى غربى كار ابراهيم خليل بر ضد اصول آزادى و دموكراسى بوده، چرا؟ زيرا مىگويند تو چه كار دارى، هر كار دلشان بخواهد انجام مىدهند. اما با منطق واقع و حقيقت، ابراهيم به اين وسيله غل و زنجيرها را از گردن يك ملت باز كرد و رهايشان كرد.
همين طور رسول اكرم(صلياللهعليهوآله). آيا رسول اكرم وقتى كه وارد مكه شد همان كارى را كرد كه كوروش كرد كه من چه كار دارم، هر كسى هر كار مىخواهد بكند؟ آيا دربارهي مردمى كه قرنها در زنجير اين بتها قرار گرفتهاند، گفت چون عقيده دارند و عقيده آزاد است، چون خودشان انتخاب كردهاند، ميل خودشان بوده و به ميل خود به اين بتخانهها مىروند، پس اينها آزادند؟! يا نه، اين بتها را خرد كرد و دور ريخت و با اين وسيله اين مردم را آزاد كرد يعنى فكر اسير و انسانيتِ اسير حيوانيت اينها را آزاد كرد و رهايى بخشيد.
بنابراين آزادى و دموكراسى بر اساس آن چه كه تكامل انسانى انسان ايجاب مىكند، حق انسان بما هو انسان است، حقِ ناشى از استعدادهاى انسانى انسان است نه حق ناشى از ميل و تمايل افراد.
يك نوجوان را در نظر بگيريد كه مريض است. سلامت و رشد آيندهي اين نوجوان يك چيز اقتضا مىكند: خوردن دواهايى، رعايت كردن رژيمى، محروم شدن از برخى خوراكها، ولى ميل او ممكن است بر ضد اين باشد. آيا آن چه كه مبناى رشد بدنى اين نوجوان است ميل اوست يا استعداد واقعى بدنى او؟
پس مفهوم آزادى و دموكراسى در اسلام و در غرب متفاوت است. دموكراسى در اسلام يعنى انسانيتِ رها شده و دموكراسى در غرب يعنى حيوانيتِ رها شده. بنابراين ما چندان ميل هم نداريم كه اين كلمه، «دموكراسى» را به كار ببريم ولى چارهاى نيست، همين كلمه را به كار مىبريم اما توضيح مىدهيم كه آزادى و دموكراسى در قاموس اسلام تفاوتهايى با آزادى و دموكراسى در قاموس غرب دارد. آزادى و دموكراسى در قاموس اسلام جنبهي انسانى دارد و در غرب جنبهي حيوانى.[69]
2- آزادي بيان
مراد از آزادي بيان چيست؟ آيا مراد آن است كه بيان هر مطلبي بايد آزاد باشد؟ آيا فحاشيها بايد آزاد باشد؟ آيا ميتوان سخنان نژادپرستانه را بيان كرد و بدين طريق ديگران را به كشتن نژادهاي ديگر تحريك كرد؟ نيز آيا آزادي بيان، آزادي نوشتن را شامل ميشود؟
پاسخ اين سؤالها نيز در انديشهي مدرن غير از پاسخي است كه در انديشهي اسلامي بيان ميشود. در انديشهي اسلامي، غيبت، دروغ، تهمت، تمسخر ديگران، نوشتن و تصوير هر عكسي كه موجب دور شدن از اهداف انساني و قرب الهي شود، ممنوع است. اما در انديشهي مدرن هر امري كه مانع رسيدن به لذات بيشتر شود، ممنوع است.
3- آزادي مطبوعات
مراد از آزادي مطبوعات چيست؟ مطبوعات تا چه اندازه آزاد هستند؟ بيان چه مطالبي در مطبوعات بايد آزاد باشد؟ آيا مراد از آن به چالش كشيدن هر شخصيت، عقيده و ... در مطبوعات است؟
پاسخ اين پرسشها نيز در انديشهي مدرن و انديشهي اسلامي متفاوت است.
4- آزادي مذهبي
آزادي مذهبي يعني چه؟ مذهب به چه معناست؟ آيا هر اعتقاد و گرايشي را ميتوان مذهب ناميد؟ آيا مراد آن است كه انسان ميتواند به هر مذهبي روي آورد و معتقد به آن باشد؟ آيا گاوپرستي نيز مذهب است؟ اگر براي همجنسبازي آييني در نظر گرفتيم، ميتوان آن را نيز مذهب ناميد؟ آيين اكنكار چهطور؟ در صورتي كه هر انساني اندكي انديشه كند و سعي كند آيينها و دستورالعملهايي را بسازد و با ترويج آن پيرواني را پيدا كند، آيا اين امر نيز مذهب تلقي ميشود و بايد آزاد باشد؟ آيا مراد از آزادي مذهبي آن است كه شخص بايد آزاد باشد آن را تبليغ و عمل كند؟
پاسخ همهي پرسشهاي ياد شده، براساس انديشهي مدرن و اسلامي متفاوت خواهد بود.
5- آزادي انتخاب شغل
مراد از شغل چيست؟ چه شغلي بايد در جامعه آزاد باشد؟ آيا انتخاب هر حرفهاي بايد مجاز باشد؟ آيا شغل پزشكي به همان اندازه معتبر است كه شغل توليد سلاحهاي كشتار جمعي معتبر است؟ آيا شغل توليد مواد مخدر نيز بايد آزاد باشد؟ شغل توليد لوازم آرايشي، داروهاي روانگردان، لباسهاي بدننما و تحريك كننده چهطور؟ انديشهي اسلامي و انديشهي مدرن، دو پاسخ متفاوت و متعارض را به اين پرسشها ارايه ميدهند.
6- آزادي انتخابات
آزادي انتخابات يعني چه؟ آيا به معناي آن است كه در جامعه، هر پستي را بايد با انتخابات به هر شخصي سپرد؟ آيا به معناي آن است كه هر انساني با هر شرايطي ميتواند نسبت به انتخاب هر انسان ديگر براي هر پستي اظهار نظر كند و از سوي ديگر، هر انساني نيز با داشتن هر شرايطي نيز ميتواند براي هر پستي انتخاب شود؟ آيا چنين امري امكانپذير است؟ به عنوان مثال، رؤساي دانشگاهها، رؤساي كارخانهها، رؤساي ادارهها، رانندگان كاميونها، تاكسيها، اتوبوسها، پزشكها، مهندسين، مكانيكها و.. همه را بايد با انتخابات تعيين كرد؟ آيا چنين امري عاقلانه است؟ در اين صورت، آيا ممكن نخواهد بود كسي كه بيسواد بوده و صلاحيت ندارد، با ابزارهاي گوناگون به پست پزشكي، رانندگي اتوبوس و ... برسد و آن وقت، سرنوشت مردم چگونه سامان مييابد؟
روشن است كه هر امري را نميتوان با انتخابات تعيين كرد. براي رسيدن به ديدگاه درست بايد توجه داشت كه اولاً: هر كسي نميتواند هر انساني را براي پستهاي خاص انتخاب كند، براي نمونه، براي انتخاب پزشكبرتر از هر انساني نظرخواهي نميكنند؛ و ثانياً: هر انساني نيز صلاحيت براي انتخاب شدن براي هر پستي را ندارد، بلكه بايد شرايط لازم را داشته باشد، كسي كه آشناي به فن رانندگي نيست، چگونه حق دارد كه به عنوان رانندهي اتوبوس انتخاب شود؟ همينطور در پزشكي.
اما اين كه شرايط لازم براي انتخاب كردن و انتخاب شدن چيست؟ با توجه به انديشهي مدرن و انديشهي اسلامي پاسخي متفاوت مييابند. در انديشهي اسلامي كسي ميتواند پستهاي لازم را در جامعه كسب كند كه انسانهاي جامعه را به اهداف انساني سوق دهد و الاّ حق ندارد اين پست را اشغال كند. البته بررسي هر يك از آزاديهاي ششگانهي بيان شده نيازمند بحثهاي مفصلي است كه بايد در نوشتار مستقلي ارايه گردد و مقدار بيان شده، صرفاً مدخلي اجمالي براي بحث در هر يك از آنها ميباشد.(*)
پينوشتها:
[50]. Paul Kurtz, Toward a New Enlightenment, p. 60, 194-5.
[51] . اعراف-157: آنان كه پيروي كنند از رسول (ختمي) و پيغمبر امّي كه در تورات و انجيلي كه در دست آنهاست (نام ونشاني و اوصافش را ) نگاشته مييابند (كه آن رسول) آنها را امر به نيكويي و نهي از زشتي خواهد كرد و بر آنان هر طعام پاكيزه و مطبوع را حلال و هر پليد منفور را حرام ميگرداند و احكام پر رنج و مشقتي را كه (از روي جهل و هوي) چون زنجير به گردن خود نهادهاند همه را بر ميدارد پس آنان كه به او گرويدهاند و از او حرمت و عزت نگاهداشتند و ياري او كردند و نوري را كه به او نازل شد پيروي نمودند آن گروه به حقيقت رستگار عالمند.
[52] . مرتضي مطهري، مجموعه آثار، صدرا، قم، 1383، ج23، ص317.
[53] . همان، ص118.
[54] . همو، مجموعه آثار، چاپ دوم، صدرا، قم، 1379، ج19، ص645-646.
[55] . مايكل سندل، ليبراليسم و منتقدان آن، احمد تدين، مقدمه مترجم، ص6.
[56] . همان.
[57]. مرتضي مطهري، پيرامون انقلاب اسلامي، چاپ دوم، انتشارات اسلامي، قم، 1361، ص79-80. شهيد مطهري در پاورقي همين بحث آوردهاند: «اخيراً شنيدهام در يكي از كشورهاي معروف غربي كه به قول خودشان مهد آزادي هم هست، عليه مجازاتهايي كه در مورد همجنسبازان ايراني اعمال شده، تظاهراتي صورت گرفته و طي آن اعتراض شده است به اينكه اين مجازاتها برخلاف آزادي و دمكراسي است. از نظر اسلام، اينگونه آزاديها، سقوط آزادي انساني است.
اينها رهايي حيوانيت و اسير شده انسانيت است. قرآن ميگويد اينگونه افراد كه جز همين تمايلها و شهوتها به چيز ديگري نميانديشند و خود را در اينگونه آزاديها متبلور ميبينند، در واقع، من انساني خود را گم كردهاند و دليل اين امر هم اين است كه خدا را فراموش كردهاند. اينها با از دست دادن خدا، خود را نيز تباه و از دسترفته ساختهاند. آيه ولا تكونوا كالذين نسوا الله فانسيهم انفسهم، اولئك هم الفاسقون. (حشر-آيه 19) و شما مؤمنان مانند آنان نباشيد كه به كلي خدا را فراموش كردهاند و خدا هم نفوس آنها را از يادشان برد. آنان به حقيقت بدكاران عالمند، اشاره به همين نظر دارد. قرآن ريشه اين تباهيها و فسقها را در فراموش كردن خدا ميداند. (همان)
[58] . انشقاق/6.
[59] . همان، مجموعه آثار، صدرا، قم، 1387، ج26، ص355.
[60] . براي نمونه مراجعه كنيد به: محمد تقي مصباح يزدي، آموزش فلسفه، سازمان تبليغات اسلامي، تهران، 1365، ج2، ص154-156.
[61] . بارون دو منتسكيو، روح القوانين به انضمام در آمدي بر روح القوانين، مقدمه، تصحيح و تعليقات محمد مددپور، علي اكبر مهتدي، اميركبير، تهران، 1370، ص394.
[62] . همان، ص396.
[63] . فرانتس نويمان، آزادي و قدرت و قانون، گردآوري و پيشگفتار از هربرت ماركوزه، عزتاله فولادوند، 71.
[64] . مايكل ساندل، ليبراليسم و منتقدان آن، احمد تدين، ص28.
[65] . احزاب/36: هيچ مرد و زن مؤمني را نرسد كه چون خدا و پيغمبر او به كاري حكم كنند، آنان را در كارشان اختياري باشد.
[66] . قصص/68.
[67] . احزاب/36: هيچ مرد و زن مؤمني را نرسد كه چون خدا و پيغمبر او به كاري حكم كنند، آنان را در كارشان اختياري باشد.
[68] . سيد محمد حسين الطباطبايي، الميزان في تفسير القرآن،جماعهالمدرسين في الحوزة العلمية، قم، بيتا، ج16، ص67-68.
[69] . مرتضي مطهري، مجموعه آثار، چاپ دوم، صدرا، قم، 1387، ج24، ص347-348. نيز نك: همان، پيرامون انقلاب اسلامي، ص81-82.
*حجتالاسلام سيد محمود نبويان؛ عضو هيأت علمي مؤسسهي آموزشي و پژوهشي امام خميني(ره)/
منبع : برهان
انتهاي متن/
سه|ا|شنبه|ا|27|ا|دي|ا|1390
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 114]
-
گوناگون
پربازدیدترینها