تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1835279255
بيژن عبدالكريمي در مباحثه شريعتي و تفكر آينده گفت: دعوت بزرگ شريعتي، تجديد عهد با سنت تاريخي ماست
واضح آرشیو وب فارسی:ايلنا: بيژن عبدالكريمي در مباحثه شريعتي و تفكر آينده گفت: دعوت بزرگ شريعتي، تجديد عهد با سنت تاريخي ماست
شريعتي از معدود متفكران ايراني است كه در انديشههايش، عناصري از تفكر آينده يافت ميشود. عناصري كه ميتواند ما را در مواجهه با جهان نيهيليستي نيچهاي كنوني، ياري دهد.
ايلنا: به اعتقاد من؛ شريعتي از معدود متفكران ايراني است كه در انديشههايش، عناصري از تفكر آينده يافت ميشود. عناصري كه ميتواند ما را در مواجهه با جهان نيهيليستي نيچهاي كنوني، ياري دهد. شريعتي، انديشمندي است كه ما را به مواجهه اصيل با سنت تاريخي دعوت ميكرد؛ دعوت بزرگ شريعتي، تجديد عهد با سنت تاريخي ماست.
به گزارش ايلنا، بيژن عبدالكريمي در نشست "شريعتي و تفكر آينده" كه روز چهارشنبه، در خانه موزه دكتر شريعتي برگزار شد، با تاكيد براينكه به اعتقاد من، شريعتي، يك بصيرت بنيادين است، گفت: به اعتقاد من شريعتي از معدود متفكران ايراني است كه در انديشه هايش، عناصري از تفكر آينده يافت ميشود. عناصري كه ميتواند ما را در مواجهه با جهان نيهيليستي نيچهاي كنوني، ياري دهد. به اعتقاد من شريعتي، معلم تفكر آينده نيست. اما در انديشههاي او، عناصري از تفكر آينده موج ميزند. آن دسته از تفكر شريعتي نيز كه وصف تئولوژيك دارند به تاريخ تفكر و تاريخ انديشه سپرده خواهد شد.
عبدالكريمي با اشاره به اينكه در اين نشست، هدف من يافتن عناصري از تفكر آينده در انديشه شريعتي است، به طرح نخستين سوال خود پرداخت: بحث من اين است آيا در زمانه كنوني كه من اسمش را جهان نيچهاي يا جهان پسا نيچهاي ميگذارم، ميتوانيم در انديشههاي شريعتي پارهاي عناصر فلسفي را ( نه عناصر سياسي، ايدئولوژيك و اجتماعي) بيابيم كه بتواند ما را در برون شد از وضعيت كنوني و نيل به تفكر آينده ياري دهد؟
نويسنده كتاب "تاملي در پاردوكس دموكراسي متعهد "نقطه آغاز بحث خود را اينگونه بيان كرد: روزگار ما با روزگاران گذشته، تفاوت بسيار بسيار عميقي يافته است. در روزگار ما همه نظامهاي متافيزيكي شكست خوردهاند. همه نظامهاي تئولوژيك بيارزش شدهاند. ما در شرايطي بسر ميبريم كه به عبارتي مدرنيته متأخر است. دوراني كه با دوره مدرنيته متقدم كه شريعتي در آن بسر ميبرد بسيار متفاوت است. مطابق با فهمي كه من از جهان معاصر كنوني دارم، اين جهان، جهاني است كه مقولات تفكر نيچه ميتواند آنرا توصيف كند. جهاني كه نيچه توصيف ميكند و خواهان عبور از اين جهان بود اما خودش از قوام بخشان اين جهان شد. او آرزومند "اَبَر انسان" بود. اما در روزگار ما اين اتفاق نيفتاد. حرف من اين نيست كه جهان كنوني، حاصل تفكر نيچه است. نه حرف من اين نيست. حرف من اين نيست كه جهان نيچهاي يگانه جهان ممكن است. صحبت من يك توصيف پديدارشناسانه از جهان كنوني است بيآنكه بخواهم آنرا تأئيد كنم.
اين فيلسوف با اشاره به گزارههايي از انديشه و فلسفه نيچه تصريح كرد: براساس تفكر نيچه، جهان ما بي مركز شده است. جهاني كه سلسله مراتب ارزشها فروريخته است. هر انديشه اي كه در حاشيه بوده، به نحوي به صحنه آمده است. ما از نظام باورهاي ديگر گسستهايم اما به نظام جديدي دست پيدا نكردهايم و هنوز زير پايمان محكم نيست. امروز هيچ آرماني قلب و انديشه و ايمان ما را به تپش وا نميدارد. در يك معنا عالميت عالم ما و سنت نظري و فكري ما به پايان رسيده است. ما تغيير كرده و تغيير ميكنيم و در ميان توفاني از درهم شكستگيها و بيمعناييها به اين يأس تن ميدهيم. ما از نظام باورهاي گذشته گسستهايم اما به نظام باور جديدي دست نيافته ايم.ما در يك وضعيت آشوب گونه بسر ميبريم. نيهيليزم دارد خانه به خانه همه كشور را مثل همه جاي ديگر دنيا، فتح مي كند. بيمعنايي و بيمبنايي و مرگ ارزشها، جهان ما را فراگرفته است. بايد اعتراف كنيم در هيچ دورهاي از تاريخ، همچون دوران ما، نيهيليسم همچون اين دوره، چهره خود را آشكار نكرده بود.
عبدالكريمي با بيان تعريفي از نيهيليسم در انديشه هايدگر ادامه داد: هايدگر گفت: نيهيليسم ديگر در خانه ما صاحبخانه شده ست. اگر كساني نيهيليسم را نميبينند و سعي ميكنند با پارهاي از باورها، خودشان را گرم كنند، در واقع خيلي در عرصه تفكر جدي نيستند و ميكوشند با پاره ظواهر و شعائر، خود را از آفت اين گزند، نگه دارند. در چنين شرايطي، چه ضرورتي دارد كه به شريعتي بپردازيم. سوال اين است چرا شريعتي؟
اين استاد دانشگاه با طرح سوالي بنيادين گفت: آيا با توجه به تحولات عميقي كه جامعه و دوران تاريخ ما يافته، رجوع به شريعتي به معناي حركتي ارتجاعي و بازگشت به گذشته نيست؟ اين دقيقا همان سوالي است كه من ميخواهم به چالش بگيرم.
* تفكر؛ راهكار برون شد از بحرانهاي كنوني
بيژن عبدالكريمي كه در "دومين نشست روضه عقل و عشق" در خانه موزه دكتر شريعتي سخن ميگفت، برون شد از معضلات و برون شد از بحرانهاي كنوني را در سايه تفكر امكان پذير دانست و با تاكيد براينكه نه ايدئولوژي و نه سياست؛ نه فرهنگ مرده و نه خطابه، هيچكدام از اينها نميتواند در گذر از جهان كنوني و بحرانها، ما را ياري دهد، گفت: فقط و فقط تفكر ميتواند ما را ياري دهد. اما تفكر در خلأ صورت نميگيرد. تفكر همواره در يك سنت تاريخي شكل ميگيرد. نميتوان در خلأ انديشيد. تفكر راه نجات ماست.
وي با بيان اينكه تفكر صرفا در يك سنت تاريخي صورت ميگيرد، ادامه داد: بدون سنت تاريخي، كسي كه خودش بخواهد از صفر آغاز كند؛ در واقع ره به تركستان برده است. ما درون يك سنت تاريخي مي توانيم بيانديشيم و از خطاهاي ديگران بياموزيم و در ديالوگ با آنها، بياموزيم. ظهور يك سنت تاريخي جديد يا احياي يك سنت تاريخي كه فسرده شده است، جز از طريق پرسشگري و گفتگو با سرمايه ها و ميراثهاي تاريخي و فرهنگي امكانپذير نيست.
عبدالكريمي كه كتاب و مقالههاي بسياري در حوزه انديشههاي شريعتي دارد، انقطاع و گسست تاريخي و عدم ديالوگ با گذشتگان را يكي از دلايل انحطاط و اساسا عين انحطاط تاريخي و فرهنگي و نشانگر بي استعدادي و ناتواني يك جامعه در استفاده از سرمايه هاي فكري و فرهنگي خودش عنوان كرد و گفت: نميگويم شريعتي را نقد نكنيد؛ نقد بيرحمانه كنيد چنانكه خود من انجام ميدهم؛ اما اين چنين انقطاع تاريخي؟ اگر قرار باشد ما با سنت تاريخي و گذشتگان مان اين چنين برخورد كنيم، هيچ سنتي شكل نميگيرد. اين يعني برهوت فرهنگي.
* بحث درباره شخصيت شريعتي، بحث درباره حقيقت وجودي و تاريخي ماست
عبدالكريمي كه روز 21 ديماه در خانه موزه شريعتي پيرامون مبحث" شريعتي و تفكر آينده" سخن ميگفت، تصريح كرد: بيترديد شريعتي يكي از چهرههاي تاريخي معاصر ماست. شريعتي از آن ماست و بخشي از ماست. اميد و آرزوهاي او، اميد و آرزوهاي ما هم بود. خطاهاي شريعتي، خطاهاي ما هم هست.زبان او، گفتمان او، احوالات او، در قياس با متفكراني چون نيچه، هايدگر، با ما نسبت و قرابت بيشتري دارد. هايدگر و نيچه متفكران بزرگي هستند اما متعلق به سنت تاريخي ديگري هستند. درواقع بحث درباره شخصيت شريعتي، بحث درباره حقيقت وجودي و تاريخي خودماست.در انديشههاي شريعتي، نشانه هاي بسياري از گذشته و حال ما وجود دارد. او معاصر ماست. چراكه از زمان حاضر عبور كرده است. نشانههايي از تفكر آينده را ميتوان در انديشههاي وي يافت.
اين فيلسوف برجسته با اشاره به پيش فرض مقاله خود گفت: گفتار مقاله امروز من براساس يك پيش فرض بزرگ هرمونوتيك است: امكان فهم بهتر متن و امكان ديالوگ با متن و به سخن آوردن با متن است و اين كار هر كسي نيست. اين فرهيختگي مي خواهد. بايد اهليت داشت تا بتوانيم متن را به سخن بيآوريم. تخريب متن، ناديده گرفتن متن، و واگويي مقلدانه متن كه در ميان ما ايرانيها، و در دوران انحطاط كنوني، بسيار رواج پيدا كرده، هر سه نشانه انحطاط تاريخي و فرهنگي ماست.
عبدالكريمي با تاكيد براين مهم كه در روزگار ما سخن گفتن از انديشه هاي شريعتي، بسيار بسيار دشوار شده است، به تشريح دلايل اين دشواري پرداخت و گفت: دليلش اين است كه جهان دگرگون شده است. افق معنايي متن و افق معنايي خوانش متن، كاملا دگرگون شده است. متن در يك افق معنايي ديگري شكل گرفته، امروز، افق معنايي ما دگرگون شده است.اما آشنايان با هرمونوتيك ميدانند ما حق نداريم انديشه شريعتي يا هر متن ديگري را صرفا در افق معنايي خودمان تفسير بكنيم.
وي ادامه داد: متاسفانه بخش اعظم روشنفكران ما؛ چه مخالفان شريعتي و چه شيفتگان وي، در سطح ظاهر الفاظ باقي ميمانند و اين تفكر است كه ميتواند متن را به گفتن وادارد و به پس ظاهر واژگان رسوخ كند و از متن بصيرتهاي بنياديني را كه بخصوص در لابلاي متن به خصوص در خطوط سفيد متن كه بصيرتهاي بنيادين دارد كشف كند. درغيراينصورت بصيرتها و سرمايههاي فرهنگي در پس گذر زمان مدفون ميشوند.
اين استاد دانشگاه با اشاره به اين مهم كه نبايد فراموش كنيم كه درجه عمق فهم و تفسير بستگي تام و تمام به درجه عمق فكري و روحي خوانشگر دارد، يادآور شد: به ميزاني كه خوانشگر عميقتر است و از درجه فرهيختگي و فهم بالاتري برخوردار است، مي تواند متن را به سخن گفتن وادارد.نافرهيختگي و ناتواني در خودمان را مسئوليتش را برعهده متنهاي گذشته نيافكنيم.
* معناي تفكر آينده چيست؟
بيژن عبدالكريمي سخنراني اش را در خانه موزه دكتر شريعتي با طرح سوالاتي پيرامون اينكه اصلا معناي تفكر آينده چيست؟ تفكر چگونه چيزي است؟ يا چرا تفكر را متصف به صفت آينده مي كنيم؟ مگر تفكر، امري پيش بيني پذير است؟ مگر مي توان تفكر را پيش بيني كرد؟ ادامه داد.
عبدالكريمي گفت: وقتي ما از تفكر آينده حرف مي زنيم اين مفروض را در خود دارد كه ما به نحو تاريخي به تفكر نظر مي كنيم. تفكر امري است متحول.چون انسان به ذات يك موجود تاريخي است؛ لذا تمام شئونات انسان يك امر تاريخي است. حقوق، هنر و حتي تفكر هم يك امر تاريخي است. پس وقتي از تفكر آينده صحبت مي كنيم صحبت بر سر اين است كه در آينده، تفكر آينده چگونه خواهد بود ؟يا آينده تفكر بشر چگونه خواهد بود؟ اگر تاريخ، را نمي توان پيش بيني كرد، آيا سخن گفتن از آينده امري گزاف و بي مورد نيست. به اعتقاد من نه.
عبدالكريمي تصريح كرد:اگر سوداي اين را نداشته باشيم كه بخواهيم پيامبرگونه از آينده بشر صحبت كنيم و اگر حد و حدود بشري را بدانيم و سوداي محال نداشته باشيم كه بخواهيم آينده بشر و آينده تفكر را پيش بيني كنيم اول يك نكته را مي دانيم: آينده با امكانات كنوني نسبتي دارد.چنانكه حال ما با امكاناتي كه در گذشته وجود داشت، نسبتي دارد. حال ما منقطع از گذشته نيست. آنچنانكه آينده ما منقطع از حال نيست.لذا متفكران با انديشيدن به زمان حال و امكاناتي كه دارد، مي كوشند پاره اي از نشانه ها را از تفكر آينده دريابند.اما مي دانند كه همه اينها تنها يك حدس وگمانهايي بيش نيست و ادعا ندارند كه يك ادعاي علميِ پوزيتيويستيِ آزمايش پذير را بيان مي كنند اما دارند با انديشيدن درباره پديدارهاي تاريخي و روندهاي تاريخي كه در دوران كنوني هست و با خيره شدن به زندگي انسانها و نسلي كه در آن بسر مي برند و نسلهاي جديدي كه ظهور پيدا ميكند، مي كوشند تا نشانه هايي از تفكر آينده را بيابند و پيش يابي كنند.
عبدالكريمي با بيان اين مهم كه نكته اي باريكتر از مو هم هست و اينكه تفكر همواره نوعي طرح افكني است،گفت: تفكر فقط اين زائيده اين نيست كه من فقط مثل آينه اي باشم كه پديدارها در ذهن من منعكس شوند.تفكر با بيمها و اميدهاي من، با ترسها و انتظارات من هم عجين است لذا وقتي من از تفكر آينده صحبت مي كنم بي ترديد، بخشي از آن، سخن از اميدو آرزوهاي من است.سخن از طرحهاي من است اما اگر اين طرحها با واقعيت نسبتي نداشته باشد، توهمي بيش نخواهد بود.
* شريعتي آينده را در واقعيت ها مي بينيد
بيژن عبدالكريمي سخنان خود را در خانه موزه دكتر شريعتي با بسط اين موضوع ادامه داد كه من مي گويم نشانه هايي از تفكر شريعتي هست كه او دارد آينده را در واقعيتها مي بينيد. توجه داشته باشيد وقتي از تفكر آينده حرف مي زنيم نه ادعاي علمي داريم نه آنكه مي خواهيم بگوييم اين روندهايي كه ما داريم تعيين ميكنيم صددرصد است. نه.تنها نوعي توصيف پديدارهاي كنوني است و سعي به نزديك شدن به فهم جهان و روند اجتماعي-تاريخي دارد.
وي افزود: حالا من دو حرف اصلي دارم: سخن من اين است كه افق معنايي روزگار ما با افق معنايي روزگار گذشته از جمله روزگاري كه شريعتي در آن مي زيسته ، بسيار بسيار متفاوت است. همين امر يعني تغيير افق معنايي، فهم شريعتي را بسيار دشوار كرده است و كسي كه مي خواهد به خوانش شريعتي بپردازد حتما مي بايد مراقب اين امر باشد كه افق معنايي كنوني را به افق معنايي متن تحميل نكند. البته اين سخن من فقط درباره متن شريعتي نيست. شما قرآن را هم اگر مي خوانيد بايد سعي كنيد متن را باتوجه به افق معنايي خودش درك كنيد.
سوال ديگري كه اين فيلسوف مطرح كرد اين بود كه چرا شريعتي در روزگاري بسيار استقبال شد؟ عبدالكريمي در پاسخ به اين سوال تصريح كرد: براي اينكه افق معنايي او با افق معنايي خوانندگانش يكي بود و او به نيازهاي زمان خودش جواب داد.
وي با طرح سوال ديگري درباره اينكه چرا امروز، شريعتي آنچنان مورد استقبال قرار نمي گيرد؟ به تشريح دليل آن پرداخت و گفت: دليل عمده اش اين است كه افق معنايي خواننده و مخاطب با افق معنايي شريعتي يكي نيست. اما نه آن استقبال پرشور از شريعتي نشانه اي از حقانيت شريعتي بود؛ نه اين بي مهري و بي تفاوتي مخاطب امروز دليلي است بر اينكه اصالتي در تفكر شريعتي وجود ندارد.
* مقايسه دو روزگار: روزگار شريعتي و روزگار ما
عبدالكريمي در ادامه سخنراني خود پيرامون "شريعتي و تفكر آينده" كه در روز چهارشنبه 21 ديماه در خانه موزه دكتر شريعتي برگزار شد، به بررسي و مقايسه روزگار دوره شريعتي و روزگار كنوني پرداخت. وي در ابتداي اين بحث با تاكيد براين مهم كه من بيشتر به شرايط جهاني توجه دارم گفت: من جدولي كشيده ام كه در يك سمت آن دهه هاي پيشين را توصيف كرده ام و در سمت ديگر موقعيت كنوني را.بايد توجه داشته باشيم كه آثار شريعتي در دوره هاي پيشين،در دوره پهلوي بوده. دوره اي كه حكومت سكولار است. خواهان مدرانيزاسيون از بالاست. غرب زدگي رواج دارد.حكومت با سنت تاريخي ما مخالف است. مرحله، مرحله جنبش است. اما روزگار ما، يك حكومت ديني شكل گرفته:حكومتي كه سنت گرا، ضدغرب، بومي گراست و بجاي تكيه بر روند جهاني بر ارزشهاي بومي تكيه مي كند.اينها نشان مي دهد كه چقدر كانتكست متن با هم تفاوت دارند. اما مساله به انيجا ختم نمي شود. مساله بسيار عميق تر است. انسان روزگار ما و عالميت تاريخي دوران ما، باعالميت تاريخي شريعتي و انسان روزگار او، متفاوت شده است.عصر شريعتي، عصر جنبش بود،روزگار ما روزگار نهادست.
وي ادامه داد: شريعتي طالب اصالت بود.در روزگار ما، اصالت مرده. شريعتي در روزگاري مي زيست كه فرهنگ برتر وجود داشت:روشنفكر، توده را به فرهنگ برتر دعوت مي كرد و روشنفكر به معناي يك گروه مرجع بود. در روزگار ما سلسله مراتب ارزشها فروريخته. روشنفكري، نه تنها به عنوان ارزش تلقي نمي شود بلكه به عنوان نوعي بيماري اجتماعي تلقي مي شود.در روزگار ما اين ناخويشتن بودگي غلبه پيدا كرده است.يكي از مسايل سياسي ما اين است:از جامعه اصالت و حركت ميخواهد؛جامعه تكان نمي خورد.اين معضل سياسي نيست. اين معضل انسان شناختي است كه در روزگار ما زندگي روزمره، حرف اول را مي زند. درروزگار گذشته مبارزه با امپرياليسم يك سيطره بود.امروز مفهوم امپرياليسم از جهان ما رخت بربسته است. غرب زدگي جهاني سيطره پيدا كرده. حتي براي برخي از روشنفكران، تعبير امپرياليسم وجود ندارد.
وي به حوادث عراق و تونس اشاره كرد و گفت: آنجا ناتو به عنوان نيروي امپرياليسم نرفته است.ناتو به عنوان فرشته نجات است كه توده هاي عرب را از زير يوغ استعمار و استبداد محلي درآورد. روزگار شريعتي روزگاري بودكه استعمار داشت پايان مي يافت.روزگار ما، روزگار پسااستعمار است.روزگار شريعتي روزگاري بود كه بر ارزشهاي بومي دست گذاشته مي شد.اما امروز،روزگار ما، روزگار ظهور شهروند جهاني است.به تعبير فوكوياما، پايان تاريخ است.ديگر كسي به غرب به منزله استعمار نمي نگرد. غرب به منزله سرزمين موعود است.همه مي خواهند بروند به آن طرف آبها.
عبدالكريمي با بيان اينكه درروزگار شريعتي هنوز ذره هايي از ايمان و مذهب گرايي در جوامع جهان سوم جاني داشت، ادامه داد: امروز متافيزيكي آنچنان بسط پيدا كرده كه سكولاريسم، بي ايماني يكي از مقدمات جهان ما شده است. در روزگار شريعتي تفكر معنوي وجود نداشت اما هنوز خاطره هايي از درون بيني و معرفت باطني وجود داشت. اما نسلهاي جديد، معرفت باطني را به طور مطلق از ياد برده اند.
در روزگار شريعتي هنوز دربرابر روزمرگي مقاومت مي شد امروز در روزگار ما روزمرگي غلبه پيدا كرده است و روزمرگي به يك مساله متافيزيكي تبديل شده است.شريعتي ما را به مواجهه اصيل با سنت تاريخي دعوت مي كرد.امروز اساسا سنتهاي تاريخي معنا ندارند.زمان حال مهم شده است. شبكه را نگاه كنيد. در شبكه شما گذشته نمي بينيد، آينده هم نمي بينيد.در شبكه اينترنت فقط زمان حال وجود دارد. به تعبيري وقتي ميگويم معناي زمان و مكان در روزگار ما دگرگون شده است در روزگار جديد زمان حال گسترش پيدا كرده است و بر آينده و گذشته غلبه پيدا كرده است.به اين معنا كه ديگر ما رجوع به مَاثر تاريخي نداريم. به اين معنا كه ديگر بشر اتوپيا ندارد. آينده به معناي اتوپيا و گذشته به معناي م مَاثر تاريخي. در روزگار شريعتي هنوز ايدئولوژي ها وجود داشتند.اسلام به منزله روايت كلان بود.روزگار ما روزگار به پايان رسيدن فراروايتهاست.
از ديگر تفاوتهاي روزگار شريعتي و روزگار ما كه عبدالكريمي به آن اشاره كرد، اين بود كه در روزگار شريعتي اسلام و توحيد به منزله متافيزيك فهم جهان بود اما در روزگار ما جهان بي متافيزيك شده. همه نظام هاي فلسفي آنتولوژيك در هم شكسته اند. در روزگار شريعتي هويت گرايي وجود داشت. در روزگار ما جهان وطني شده. ديگر امروز كسي نمي گويد چراغم در اين خانه مي سوزد.
اين فيلسوف تصريح كرد: شريعتي از ايدئولوژي صحبت مي كرد اين ايدئولوژي، تحت سيطره گفتمان چپ بود. اما در روزگار ما گفتمان ليبرالي.در فضاي آن موقع ، ايدولوژي يك ارزش بود. امروز ما ايدولوژي را نقد مي زنم. ايدئولوژي را نه در گفتمان چپ، ايدئولوژي را در گفتمان ليبرالي نقد مي كنيم.
* شريعتي به نگاهي رازآلود به جهان تاكيد مي كرد
عبدالكريمي ادامه داد: در روزگار شريعتي، انديشه به مثابه عمل است. در روزگار شريعتي هنوز بارقه هايي از نگاه رازآلود به جهان وجود دارد و شريعتي به همين نگاه رازآلود به جهان تاكيد مي كرد.امروز راززدايي كامل از جهان شده است. جهاني بدون راز.
در روزگار شريعتي آرمان گرايي هنوز جان داشت. در روزگار ما مرگ اتوپياست.حاكميت مصرف گرايي است.در روزگار شريعتي اخلاق گرايي هنوز جان داشت.در روزگار ما اخلاق،بي بنياد شده.معضل روزگار ما، معضل بداخلاقي نيست.چرا كه بداخلاقي در همه دوره هاي تاريخي وجود داشته. در همه دوره هاي تاريخي،دروغ و زنا و تجاوز بوده. معضل روزگار ما،بي اخلاقي به اين معناست كه اخلاق بي بنياد شده است. يعني من براي اينكه فداكاري كنم ،براي اينكه راستگو باشم، بنيادي در دست ندارم. من حتي زيست اخلاقي هم ندارم.در روزگار شريعتي يك نوع جامعه گرايي يك نوع سوسياليسم وجود داشت. جامعه بر فرد غلبه كرده بود. در روزگار ما فردگرايي به آخرين حد ممكن رسيده است. در روزگار شريعتي بر هويت هاي قبيله اي، بر هويت هاي چادر قبيله اي تاكيد مي شد:ما شرقي ها، ما مسلمانها، ما جهان سوميها، ما ايرانيها. امروز هويتها موزائيكي شده.
از ديگر مباحث مقايسه روزگار ما با روزگار دكتر شريعتي كه دكتر عبدالكريمي در خانه موزه دكتر شريعتي به آن اشاره كرد اين بود كه در روزگار شريعتي مذهب در سپهر عمومي حضور داشت.روشنفكر مي كوشيد كه مذهب را به سپهر عمومي بياورد. امروز تمام تلاشمان اين است كه مذهب را به سپهر خصوصي بازگردانيم. در روزگار شريعتي هنوز بينش و تحليل و جهت گيري طبقاتي وجود داشت. اما در روزگار ما با شكست ماركسيسم، ديگر بينش و تحليل و جهت گيري طبقاتي طرفدار آنچناني ندارد.
وي ادامه داد: در روزگار شريعتي انسانها از يك امنيت و آرامشي بهره مند بودند. يك آرامشي داشتند. اسلام داشتند و در اين نظام انديشه مأوا ميكردند.امروز همه ما دچار هراسيم. ما امنيت فلسفي خودمان را از دست داده ايم.نمي دانيم براساس كدام نظام انديشه مي خواهيم زيستن مان را متحقق بكنيم.در روزگار شريعتي هنوز اعتقاد به حقيقت وجود داشت.امروز،روزگارِ مرگ حقيقت است. در روزگار شريعتي گفته مي شد حقيقت وصفي اكتشافيست اما امروز گفته مي شود حقيقت وصفي توليدي است. حقيقت را ما مي سازيم. آن وقتها مي گفتيم بايد حقيقت را كشف كنيم. در روزگار شريعتي حقيقت به منزله امري متعالي از انسان بود. امروز حقيقت به تمامي، انساني شده است.در روزگار شريعتي اعتقاد به عالم ابديت، هنوز جاني داشت. روزگارما، روزگار مرگ عالم فرامحسوس است. روزگارمرگ ابديت است.در روزگار شريعتي هنوز تلاش مي شد تا جهان را به كمك عنصر ثبات، تبيين بكنيم.
عبدالكريمي خاطر نشان كرد: درروزگار شريعتي مقولات متافيزيكي متزلزل شده بود و امروز همه اين مقولات يكسره انكار مي شود. در روزگار شريعتي مرزي ميان علم و افسانه وجود داشت امروز در روزگار ما جهان و علم به منزله افسانه است. علم هم نوعي افسانه هاي مفيد است.در روزگار شريعتي جهان تعيّن داشت. امروز جهان ما، جهان بي تعيُن است. در روزگار شريعتي زبان به منزله حكايتگر حقيقت بود امروز حقيقت به منزله بازي زباني ست.با بازيهاي زباني، حقيقت را مي سازيم. هر رسانه با يك نظام زباني تلاش مي كند تا حقيقت را براي شما ايجاد كند.
در روزگار شريعتي ميان فلسفه و حقيقت رابطه وجود داشت. اما امروز همه مرزها فروريخته است.در روزگار شريعتي مثل جهان كهن پيشين، بين حقيقت، فضيلت و سعادت رابطه وجود داشت. براي اينكه به سعادت برسي بايد شايستگي داشته باشي. براي اينكه به فضيلت برسي بايد آگاهي داشته باشي اما در روزگار ما رابطه حقيقت، فضيلت و سعادت فروريخته است. چه كسي گفته بايد براي رسيدن به سعادت، فضيلت داشت؟ در روزگار شريعتي هنوز رمقي از انسان، يعني اراده و تفكر وجود داشت.روزگار ما روزگار مرگ انسان است و انسان ديگر به منزله يك موجود آزاد نيست.انسان شبيه يك كوه يخي است كه فقط مقداري از آن بيرون آب است. اما عناصر تعيين كننده زير آب هستند. فرويد و ماركس را به ياد بياوريد. در روزگار شريعتي تلاش ميشد تا جهان را معنا دار كنيم.امروز مرگ معناست.
* امروز همه مرزها فروريخته؛ ما بي وطنيم
عبدالكريمي بحث خود را با اين جمله ادامه داد: امروز همه مرزها فروريخته؛ ما بي وطنيم. امروز، روشنفكر فكرش هم درگير مصرف روزمره است.مفهوم رسالت و تعهد ديگر از مفاهيم كهنه شده است و بويِ نا گرفته است.در روزگار شريعتي هنوز رگه هايي از رماتيسيسم و تخيل گرايي وجود دارد. امروز عقلانيت دكارتي آنچنان غلبه پيدا كرده كه جايي براي شعر، اتوپيا و رمان نمانده است. روزگار شريعتي، روزگار اسلامگرايي است. روزگار ما، روزگار اسلام سيتزي. روزگار شريعتي روزگاري است كه تلاش مي شده تا از اسلام تفسيري نو به عمل بيايد. امروز روشنفكران ما به تفسير روشنگرانه در قرن 17 و 18 از عصر روشنگري پرداخته اند كه نشانگر عقب افتادگي است.
من با دوگروه دعوا دارم:دو گروهي كه به آنها عشق دارم:
گروه اول كه از مخالفان شريعتي هستند كه مي كوشند گفتمان زمان حال يعني افق معنايي زمان كنوني را بر متن شريعتي تحميل كنند اما نزاع كوچكي هم با برادران خودم به كسانيكه به شريعتي عشق مي ورزند دارم. پيروان شريعتي مي خواهند افق معنايي شريعتي را به زمان كنوني تحميل كنند. يعني در همان افق معنايي بسر مي برند. سخن من با سنتي ها چيست؟ سنت احيا نشده سنت نيست. بلغور كردن سنت، سنت نيست.اگر اين سنت قرار است زنده شود بايد به كمك تفكر اين سنت را احيا كرد.سنت احيا شده، سنت نيست . جسد سنت است. مرگ سنت است.
عبدالكريمي با بيان اين كه وقتي از تفكر آينده سخن مي گويم من دو معنا دارم ، تصريح كرد: ما دو تا آينده داريم: يك آيندۀ ما ايرانيها ست. يعني اينكه در دهه هاي آينده جامعه ما دارد به كدامين سو مي رود؟ اما يك آينده جهاني يعني بشريت عمدتا غرب جهاني شده چون غرب هژموني دارد، بقيه جهان را هم به دنبال خودش مي كشاند: پس يك آينده ، آينده ما ايرانيهاست و يك آينده آينده غرب است. چون وقتي مي گوييم غرب، منظورمان غرب جهاني شده ست.
عبدالكريمي ادامه داد: حالا اگر بخواهم نشان دهم كه شريعتي با آينده ما چه نسبتي دارد بايد به اين موضوع اشاره كنم كه يكي از ويژگي هاي شريعتي اين عناصراست كه شريعتي را به آينده نسبت ميدهد: برخورد فعال با جهان مدرن است. شريعتي به ما آموخت با جهان مدرن، فعال برخورد كنيم.در قياس با سنت گرايان ما كه به نحو انفعالي با جهان ما برخورد مي كنند.شريعتي زيستن در جهان مدرن را به رسميت شناخت.اما خواهان هويت بخشي به جامعه ايراني براساس فرهنگ و سنت بومي خودش بود.درحاليكه بنيادگرايي به هيچ وجه جهان مدرن و زيستن در آن را به رسميت نشناخته بود. مدرنيته را به منزله نوعي انحراف در حيات بشر تلقي مي كند.بنيادگرايي از مواجهه با جهان مدرن مي گريزد.اگر هم به عالم مدرن تن مي دهد به خاطر اقتضائات عملي است؛نه به لحاظ بينشي. تاريخ آينده اين كشور، شريعتي خواهد بود.به اين دليل كه ما نمي توانيم برخورد انفعالي با جهان مدرن داشته باشيم.همانگونه كه شريعتي اين راه را در برابر ما قرار داد ما و جوانان ما برخوردي فعال با مدرنيته خواهند پرداخت.
* شريعتي با نقد توأم مدرنيته و سنت راه سوم را مي گشايد
بيژن عبدالكريمي در ادامه مباحث خود پيرامون "شريعتي و تفكر آينده" در خانه موزه دكتر شريعتي به اين موضوع اشاره كرد كه به اعتقاد من شريعتي فقط يك بصيرت بنيادين است.اگر به اين معنا من شريعتيسم هستم، به اين معنا من شريعتيسم هستم. به معنايي غير از اين نه. يعني من نمي خواهم همه حرفهاي شريعتي را تكرار كنم اما به يك معنا من مديون شريعتي هستم. شريعتي اين امكان را به ما داد و ما مي توانيم ديالوگي ميان سنت و جهان مدرن برقرار بكنيم. از اين رو شريعتي برخلاف سنت گرايان نمي خواهد سنت را بر مدرنيته تفوق بدهد و يا نمي خواهد همچون روشنفكران، مدرنيته را بر سنت تفوق بدهد. در واقع شريعتي تلاش مي كند از طريق نقد توأم مدرنيته و سنت راه سومي بگشايد. اين راه سوم يكي ديگر ازويژگيهاي شريعتي است. من نمي گويم شريعتي اين ديالوگ را برقرار كرد.در يك نظام معرفت شناختي و موفق بود.او فقط جهت ها را به ما نشان داد.
وي با بيان اينكه شريعتي از پايگاه سنت به نقد عقل مدرن مي پردازد و از پايگاه عقل مدرن به نقد سنت تاريخي ما مي پردازد، اين وضعيت را شاخصه اصلي تفكر شريعتي عنوان كرد و گفت: شريعتي به ما كمك كرد كه سنت را در افق معنايي دوران مدرن،فهم كنيم. اين كار بزرگ شريعتي بود. ما گريزي نداريم. گريزي نداريم كه اگر از سنت دفاع مي كنيم، سنت را وارد افق معنايي دنياي مدرن بكنيم. اين به اين معنا نيست كه سنت را مدرنيزه بكنيم. يكي از مُقَوّمات دنياي مدرن، آزادي است. سنت گرايان ما هنوز نفهميده اند، آزادي يكي از مُقَوّمات اصلي جهان جديد ست و دين، اخلاق و معنويت، سنت تاريخي، اگر با اين مقوله نسبت برقرار نكند، پا در هواست.
اين استاد دانشگاه ادامه داد: اگر با هگل موافق باشيم كه گفت دنياي مدرن يعني آزادي سوبژه سه تا جريان، سه تا حادثه ، قوام بخش دنياي جديد هستند:
يك - پروتستانتيسم، يعني آزادي سوبژه از مرجعيت كليسا
دو- انقلاب كبير فرانسه يعني آزادي انسان از مرجعيت سياسي
سوم - نهضت روشنگري يعني آزادي عقل از دست سنت تاريخي و شريعتي هر سه دعوت را دارد.
عبدالكريمي با طرح سوالي با اين مضمون كه حالا غير از اينها شريعتي براي تفكر جهاني چه مي تواند داشته باشد؟ گفت: به اعتقاد من شريعتي دعوت بزرگ دارد.شريعتي ما را دعوت مي كند تا با سنت تاريخي مان تجديد عهد بكنيم. اين همان موضوعي ست كه خشم روشنفكران عقب افتاده ما را بر مي انگيزد. چون روشنفكران ما به اين دليل كه دچار عارضه سياسي هستند در واقع از سنت تاريخي پشت كرده اند.اما توجه داشته باشيد كه نه شريعتي و نه هيچ متفكري ما را دعوت نمي كند كه سنت تاريخي را همانگونه كه هست، احيا كنيم. يعني شريعتي، سلفي نيست. قرار نيست سنت تاريخي ما همانگونه كه هست احيا شود.چرا؟ چون زمان به عقب بازنمي گردد.اما شريعتي يك امكان را در برابر ما قرار مي دهد و آن تجديد عهد با سنت تاريخي است.اين تجديد عهد به اين معناست كه ما براي خروج از اين بحران كنوني و نيهيليسم و مرگ جهان،مي توانيم نشانه هايي براي تفكر آينده پيدا كنيم.اين همان موضوعي است كه بسياري از متفكران غربي براي برون شد از بحران كنوني ما را به بازگشت به سنت دعوت مي كنند.
اين فيلسوف ادامه داد: نيچه براي مقاومت در برابر نيهيليسم، دعوت به زايش تراژدي مي كند. مي گويد در تراژدي يوناني بصيرتهايي وجود دارد، نوع مواجهه اي با جهان و با انسان وجود دارد كه مي تواند به نكبت امروز ما، به بحران كنوني ما پاسخ دهد. هايدگر ما را دعوت به بازگشت به دوران پيشا سقراط و قبل از ظهور فلسفه مي كند. او هم معتقد است كه در سنت گذشتگان ما بصيرتهايي وجود دارد كه مي توانيم بر بحرانها غلبه پيدا كنيم لذا دعوت شريعتي به سنت تاريخي، به هيچ وجه يك دعوت ارتجاعي نيست.
سوال بنيادين ديگري كه عبدالكريمي مطرح كرد كه چطور شد نيچه و هايدگر به اسطوره ها باز ميگردند اما شريعتي حق ندارد به حسين بن علي(ع) بازگردد؟ براي اينكه مايه اي براي زندگي امروز پيدا كند؟بازگشت به خداي آپولون ارتجاعي نيست اما بازگشت شريعتي به ماثر بزرگ تاريخي ،ارتجاعي است؟ جاي سوال دارد.
* درسهاي بزرگ شريعتي
بيژن عبدالكريمي در ادامه سخنراني اش در خانه موزه دكتر شريعتي به درسهاي بزرگ شريعتي اشاره كرد و گفت: يكي ديگر از تلاشهاي بزرگ شريعتي را تلاش براي رهايي سازي سنت تاريخي از انحصار متوليان رسمي سنت است.سنت گراياني هستند خود را صاحب سنت مي دانند و سنت تاريخي را ملك پدري خودشان مي دانند.شريعتي اين درس بزرگ را به ما داد كه سنت تاريخي ملك پدري هيچكسي نيست.او به ما آموخت سنت تاريخي آن چيزي نيست كه سنت گرايان رسمي و متوليان رسمي سنت تاريخي ما مي گويند و اين حادثه بسيار بزرگي است. اين درس بسيار بزرگي است. از اين درس به سادگي نمي توان گذشت.در جهان آينده اگر معنويتي ظهور پيدا كند اين معنويت ديگر به هيچ وجه در چارچوب كليسا يا نهادهاي ديگر رسمي نخواهد بود.در جهاني كه عدم وجود فراروايتها وجود دارد و سلسله مراتبها فروريخته است در جهاني كه نهادهاي سنتي فروريخته است اين جهان با اين انديشه شريعتي كاملا همسو هست.
به گفته اين نويسنده ايجاد شكاف در سنت، يكي ديگر از درسهاي بزرگ شريعتي، است. سنت گرايان از سنت به نحو يكپارچه دفاع مي كنند. روشنفكران ما سنت را به طور يكپارچه نقد مي كنند. شريعتي نشان داد كه سنت ما يكپارچه نيست. آموزه مذهب عليه مذهب او، آموزه بزرگي براي ماست و اين آموزه فقط، آموزه شريعتي نيست.
از ديگر درسهاي شريعتي كه عبدالكريمي به آن اشاره كرد اين بودكه شريعتي درك غير تاريخي از دين دارد به اين معنا كه درك اگزيستانسياليستي از دين دارد. اين عناصر را شما مي توانيد در شريعتي پيدا بكنيد.مرادم از تئولوژي مجموعه اي باورهاي نهادينه شده تاريخي است.يعني سنت تاريخي به جسد تبديل شده است. مجموعه اي باورهاي نظري، گزاره هاي بومي، محلي، جغرافيايي، نژادي، طبقاتي، كه اينها خودش را به صورت حقايق ازلي ابدي ارائه ميدهد.
وي ادامه داد: شريعتي با تفسيرهاي تاريخي كه ارائه مي دهد، نشان مي دهد بسياري از اين باورها، باورهاي تاريخي است. در واقع او تفسيري اگزيستانسياليستي از دين ارائه مي دهد. بي آنكه به اين معنا باشد كه دين، اگزيستانسياليست است. نه. رويكرد را مي خواهم بگويم.
عبدالكريمي با تاكيد براينكه نمي گويم با شريعتي كاملا از مرزهاي تفكر تئولوژيك مي گذريم، به انتقادي اشاره كرد و گفت: ولي من يكي از انتقاداتم به شريعتي اين است كه هنوز بارقه هايي از تفكر تئولوژيك در تفكر شريعتي هست.اما شريعتي فروريختن ديوارهاي تفكر تئولوژيك را آغاز كرد و بسيار نيرومند. شريعتي تعريفي از دين ارائه مي دهد و ميگويد: آنچه را كه من عنوان كردم تنها تعريفي براي مذهب نيست. بلكه تعريفي براي مذهب، عرفان و هنر است. شريعتي مذهب، عرفان و هنر را كنار هم مي نشاند. گذشته از اينها ميگويد اين تنها تعريفي براي مذهب و عرفان و هنر نيست بلكه تعريفي براي انسان است. اساسا نمي خواهد اينجا پاي آسمان و خدا را براي تبيين مذهب وارد كند. در واقع آسمان وجود دارد. شريعتي همه اينها را با حقيقت آدمي يعني با اگزيستانس نسبت مي دهد. اينها نتايج بسيار ژرفي براي يك شيفت پارادايمي دارد. شريعتي مي خواهد مذهب را از درون حقيقت انسان به بيرون بكشد.
مي گويد: مذهب تلاش انساني است به هست آلوده تا خود را پاك سازد. ببينيد تعريف، عكس تعريفي است كه نظامهاي تئولوژيك دارند. همه اينها يعني تخريب تئولوژي و ضربات مهلك به تئولوژي. پس عناصر تخريب تئولوژي را مي توان در انديشه هاي شريعتي يافت. شريعتي حيث تاريخي اديان را به ما نشان مي دهد. تفسير تاريخي از اديان مي كند.
وقتي شريعتي از امامت سخن مي گفت امامت را به عنوان فلسفه سياسي با توجه به جامعه شناسي سياسي مطرح مي كرد. اينها يعني همان تخريب تئولوژي .
دكتر عبدالكريمي، با بيان اينكه شريعتي دين را به منزله جوهره عرفان مي داند گفت: پس بسياري از باورها نظام ها نظري تاريخي فرو مي پاشد. شريعتي از وحدت هنر، فلسفه و دين سخن مي گويد درست در برابر نيچه كه معتقد بود مسيحيت زيبايي را نمي فهمد شريعتي از وحدت اين سه مقوله سخن مي گويد.
شريعتي،جوهره دين را عرفان مي داند و عرفان را ذاتي بشر مي داند.شريعتي بين علم جديد و دين رابطه برقرار مي كند و ميان علم مادون علم و دينِ مافوق علم تميز قائل ميشود.
* سوداي بزرگ شريعتي
بيژن عبدالكريمي، در ادامه سخنراني خود به سوداي بزرگ شريعتي اشاره كرد و گفت: شريعتي يك سوداي بزرگ دارد. اين سوداي بزرگ خيليها بود: جمع بين غرب و شرق. اين آرزوي هايدگر هم بود. چشم انتظار ظهور تفكري بود كه شرق و غرب با هم پيوند بخورند.
شريعتي ما را به يك راه سوم دعوت ميكند.تفكري كه مثل تفكر جديد سكولار نيست اما به دام تفكر تئولوژيك نمي افتد.به اعتقاد من جوهره تفكر هايدگر همين است.شريعتي نظام معرفت شناختي به ما عرضه نمي كند اما جهت را به ما نشان مي دهد.
وي با بيان اينكه شريعتي معتقد بود در سنت تاريخي ما، چهره هايي وجود دارد كه مي توان با توسل به آنها به بحران انسان امروز جواب داد، ادامه داد: نكته بعدي اينكه شريعتي توسل به نبي مي كند. تمام تلاش شريعتي توسل به نبي است. او محمد مصطفي(ص)، نبي، را به عنوان انسان كامل مي گذارد. درد بشر امروز چيست؟ماركوزه از انسان تك ساختي صحبت مي كند. وبر از انساني كه مهندسي عقلانيت علمي غلبه پيدا كرده، هايدگر از انساني صحبت مي كند كه نسبت خود را با وجود از دست داده.همه متفكران غربي از انساني سخن مي گويند كه دچار اعواج شده است.من در مقام مبلغ دين نيستم اما آيا واقعا نمي توان به مسيح انديشيد؟به محمد مصطفي (ص)، به عنوان يك نحوه بودن و يك نحوه تحقق آدمي نمي توان انديشيد؟
اين فيلسوف تصريح كرد: شريعتي چند طرح بزرگ هم دارد نجات آزادي از سرمايه داري.يك ايده جهاني است. نجات خدا از كليسا. اينها آرمانهاي بزرگ بشري در سراسر جهان است.
عبدالكريمي به موضوع ديگري نيز اشاره كرد و آن ايدئولوژي در تفكر شريعتي بود. وي تاكيد كرد: ايدئولوژي در تفكر شريعتي به هيچ وجه آنچه ناقدان وي مي گويند، نيست.نكته اساسي كه محل حمله به شريعتي است مفهوم ايدئولوژي ست. ايدئولوژي در تفكر شريعتي يعني خودآگاهي انساني و اجتماعي. آنچه كه افلاطون از آن به عنوان دانش شاهانه و حكمت نام مي برد.نيچه براي جامعه غرب علامت گذاري مي كند و يك اسطوره ايجاد ميكند به نام ابر انسان. شريعتي براي انسان امروز يك الگو مي گذارد. اسمش را مي گذارد علي. براي اين انسان سه وصف هم قايل است: عرفان، برابري و آزادي.
اين فيلسوف با تاكيد براينكه همه حرف من دعوت به امكان نحوه ديگري بازخواني متن است، ادامه داد: مگر درد همه ما اين نيست كه احساس مي كنيم به نحو كاملي متحقق نشده ايم؟ شريعتي براي اينكه اين اسلام تجزيه شده را نجات دهد اين جامعه تكه تكه شده و متلاشي شده را نجات دهد، يك الگو مي گذارد به عنوان انسان كامل.
بيژن عبدالكريمي، سخنان خود پيرامون شريعتي و تفكر آينده در خانه موزه دكتر شريعتي را با اين مقوله به پايان برد كه حقيقت اين است ما در دنياي مدرني زندگي مي كنيم كه همه زمانها و همه مكانها يكسان است . اين در تفكر سنتي است كه همه زمانها و همه مكانها يكسان نيستند و براي مني كه تعلق خاطري به عالم سنت دارم، براي من همه مكانها يكسان نيست. اينجا خانه شريعتي است. مكاني كه با شريعتي نسبتي دارد.من به تعبير يك بانوي ژاپني اسلام شناس درمورد شريعتي اشاره ميكنم كه گفته بود: پاكترين، صميمي ترين و خالصانه ترين روحي كه در دو قرن اخير در ايران ظهور پيدا كرده است. صرفنظر از هر انديشه اي، پاكي و خلوص و عش و صميميت جان آدمي را گرم مي كند.
دومين نشست روضه عقل و عشق با بررسي موضوع شريعتي و تفكر آينده از ساعت 18 تا 20 روز چهارشنبه 21 ديماه برگزار شد.
نخستين نشست روضه عقل و عشق نيز با مباحثه پيرامون كتاب حسين، وارث آدم و با سخنراني حجت الاسلام و المسلمين خسروپناه، در روز 26 آذرماه برگزار شد.
پايان پيام
يکشنبه|ا|25|ا|دي|ا|1390
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ايلنا]
[مشاهده در: www.ilna.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 83]
-
گوناگون
پربازدیدترینها