تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 31 فروردین 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):هر كس به خدا و روز قيامت ايمان دارد، بايد ميهمانش را گرامى دارد.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

بلومبارد

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

خرید اکانت اسپاتیفای

کاشت ابرو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

لوله پلی اتیلن

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

مرجع خرید تجهیزات آشپزخانه

خرید زانوبند زاپیامکس

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

کلاس باریستایی تهران

تعمیر کاتالیزور

تعمیر گیربکس اتوماتیک

دیزل ژنراتور موتور سازان

سرور اختصاصی ایران

سایت ایمالز

تور دبی

سایبان ماشین

جملات زیبا

دزدگیر منزل

ماربل شیت

تشریفات روناک

آموزش آرایشگری رایگان

طراحی سایت تهران سایت

آموزشگاه زبان

اجاره سند در شیراز

ترازوی آزمایشگاهی

رنگ استخری

فروش اقساطی کوییک

راهبند تبریز

ترازوی آزمایشگاهی

قطعات لیفتراک

وکیل تبریز

خرید اجاق گاز رومیزی

آموزش ارز دیجیتال در تهران

شاپیفای چیست

فروش اقساطی ایران خودرو

واردات از چین

قیمت نردبان تاشو

وکیل کرج

تعمیرات مک بوک

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

سیسمونی نوزاد

پراپ تریدینگ معتبر ایرانی

نهال گردو

صنعت نواز

پیچ و مهره

خرید اکانت اسپاتیفای

صنعت نواز

لوله پلی اتیلن

کرم ضد آفتاب لاکچری کوین SPF50

دانلود آهنگ

طراحی کاتالوگ فوری

واردات از چین

اجاره کولر

دفتر شکرگزاری

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1796977298




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

انقدر نگویید امام حسین(ع) فریب اهل کوفه را خورد


واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: اندیشه  - آیت‌الله مجتبی تهرانی تأکید کرد: این که گاهی بعضی می­گویند حضرت فریب اهل کوفه را خورد، اشتباه است. این حرف­ها صحیح نیست، حالا از هر دهانی بیرون بیاید فرقی نمی­کند. مطلب زیر خلاصه ای از جلسه سخنرانی آیت الله مجتبی تهرانی است که از سایت ایشان انتخاب شده است. حسین(ع) فریب اهل کوفه را نخورد این‏طور نبود که حضرت ـ‏نعوذبالله‏ـ فردی فریب خورده بر اثر بی‏خبری باشد، چون بعضی‏ها به من گفتند که چه شد؟ مگر حضرت نمی­دانست؟ گفتم نخیر شماها نمی‏دانید. من هم از نوشته‏ها و هم از گفتارها مطلع هستم. این هم که گاهی بعضی می­گویند حضرت فریب اهل کوفه را خورد، اشتباه است. ـ‏إن­شاءالله‏ـ تسامح می‏کنند و مغرض نیستند. آقا این حرف را نزنید. این حرف­ها صحیح نیست، حالا از هر دهانی بیرون بیاید فرقی نمی­کند. شیطانی نمی‏توان به اهداف الهی رسید  شما می‏دانید که در باب تعلیم و تربیت، بُرد عمل بیشتر از حرف است. ظاهراً در این شبهه‏ای ندارید که بُرد عمل بالاتر از حرف است. امام حسین(ع) یک درس عملی داد و آن درس این بود که اگر هدفی کلی و الهی داشته باشی، با ابزار مادی و شیطانی به هدف نمی­رسی. راه رسیدن به هدف الهی چیست؟ دُرُست عکس است؛ راه رسیدن به هدف الهی، گذشت از این ابزار مادیت است. این خیلی مسئله مهمی است. یک‏وقت این ابزار مادی پیش تو جلوه نکند که خیال کنی با اینها می‏توانی به هدفت برسی؛ یعنی اگر هدف الهی داری، نه باید از تطمیع استفاده کنی و نه تطمیع شوی؛ نه تهدید کنی و نه از تهدید بهراسی؛ نه تحمیق شوی و نه تحمیق کنی. نقل کردم آنهایی که مقابل امام حسین(ع) بودند، کارشان یا تطمیع بود یا تهدید بود و یا تحمیق. بعد هم شایعه‏پردازی کردند، از قبیل اینکه ـ‏نعوذبالله‏ـ امام حسین علیه خلیفه قیام کرده است. حتی گفتند خارجی‏ است. دیگر نمی‏خواهم بالاتر از این بگویم. یک دست «بوق» است و یک دست «اسلحه» است؛ با یک دست بوق، یک دست اسلحه کارِ الهی پیش نمی‏رود. مبنای خدا بر این است که این ابزار، ابزار مادّیت است. اینها ابزار مادی است و ابزار مادّی برای رسیدن به اهداف معنوی کاربرد ندارد. این اولین درسی است که ما از عمل امام حسین می‏گیریم. برای رسیدن به هدف الهی باید از «جان» هم بگذری این را هم بگویم که از نظر زندگی دنیایی ما، بالاترین و ارزشمندترین چیزی که برای ما هست، جان ما است. دُرُست است که مال، بستگان و سایر علاقه‏های مادی هم هست، اما رأس مخروط برای زندگی و نشئه دنیایی، جان است که امام حسین فاتحه‏اش را خواند! از اول تا آخر گفت هر کسی هدف الهی دارد و بخواهد به هدف الهی‏اش برسد، راهی جز این ندارد که از جان بگذرد. چه در نامه‏اش، چه در خطبه‏هایش، چه مکالمات شخصی‏اش با افرادی که نصیحتش کردند، همین مطلب را مطرح می‏فرمود. ما تعبیر می‏کنیم «بالاتر از سیاهی رنگی نیست». حتی نگفت اگر کُشته هم شوم از هدفم دست بر نمی­دارم، بلکه گفت می‏دانم کشته می‏شوم، می‏دانم قطعه‏قطعه‏ام می‏کنند، می‏دانم سر من را می‏برند، جای قبرم را هم می‏دانم، ولی اینها برای این است که به هدف معنوی و الهی خودم برسم. از جان‏گذشتگی برای اهداف الهی، سنتی الهی است این یک اصل معرفتی از معارف الهی است. یک‏وقت می‏گویی از معارف اسلامی است، اما این از معارف الهی است. آیه­ای می‏خوانم که این سنّت الهی را مطرح کرده است: «إِنَّ اللَّهَ اشْتَرى‏ مِنَ الْمُؤْمِنینَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّة»؛ اوّل رأس مخروط را می‏گوید؛ اول «أنفسَهم» است، بعد می­گوید «أموالَهم»، بعد هم می‏گوید «فَیَقْتُلُونَ وَ یُقْتَلُون وَعْداً عَلَیْهِ حَقًّاً فِی التَّوْراةِ وَ الْإِنْجیلِ وَ الْقُرْآنِ». (سوره توبه، آیه 11) یعنی سنت الهیه است و اختصاص به هیچ دین خاصّی هم ندارد. اینجا جای این نیست‏ که بخواهم برای شما آیه را تفسیر کنم، چون در آن یک جنبه معادله‏ای نهفته است. «جاودانگی» و «خوشی» را در نشئه دنیا نخواهی یافت! آنهایی که می‏گویند ما اعتقاد داریم، یعنی می‏گویند مبدأ و معاد را قبول داریم، اگر مبدأ و معاد را قبول دارید، نشئه دنیا و آخرت را قبول دارید، این را بدانید که یک تقابل بین نشئتین است. هستی ما در این عالم و خوشی ما در رابطه با این هستی، دو مورد است؛ هم می‏خواهیم باشیم و هم می‏خواهیم خوش باشیم. بدانید اولاً اینجا از آن «بودِ جاودانه» خبری نیست. هستیِ اینجا، هستیِ حقیقیِ واقعی نیست؛ بلکه «نمودی از بود» است. زندگی همیشگی و جاودانه برای آن نشئه دیگر است. به تعبیر قرآنی، «دارِ حَیَوان» آنجا است. از طرف دیگر، می‏خواهی خوش باشی؛ بدان خوشی‏های دنیا، خوشیِ ناخالص است؛ «إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْراً».(سوره انشراح، آیه 6) خوشیِ خالص در نشئه آخرت است. بعد برای دستیابی به آن بودِ جاودانه و آن خوشیِ خالص، باید از این بودِ موقت که نمودی از «بود» است، دست برداشت و از این لذت آمیخته با درد و از این شیرینی آمیخته به تلخی باید صرف نظر کرد. حسین (ع) آمد به شما این را گفت. روایتی می‏خوانم از امام علی(ع) که فرمودند: «فَلَا یَغُرَّنَّکُمْ مَا أَصْبَحَ فِیهِ أَهْلُ الْغُرُورِ»؛ یعنی فریب آن چیزهایی را نخورید که مغرورین به این حیات دنیوی، فریبش را خوردند. به دو جهت: «فَإِنَّمَا هُوَ ظِلٌّ مَمْدُودٌ»؛ اوّل اینکه این چیزی که می‏بینی، سایه است و نور نیست؛ نمود است و بود نیست.دوم اینکه خیال نکنی این سایه پایان ندارد! بلکه: «إِلَى أَجَلٍ مَعْدُودٍ».(بحارالانوار، 34، 252) فریب‏خورده‏ها اینها هستند که این ابزارها را به دست می‏گیرند، ولو اینکه به ظاهر هم بگویند ما به مبدأ و معاد معتقد هستیم. آیه‏ای که اول جلسه می‏خوانم خیلی گویا است: «الَّذینَ اتَّخَذُوا دینَهُمْ لَهْواً وَ لَعِباً وَ غَرَّتْهُمُ الْحَیاةُ الدُّنْیا». اینها دینشان را مسخره کرده‏اند و به مسخره گرفته‏اند؛ می‏گوید مسلمانم، می‏گوید متدیّنم، می‏گوید متشرّع هستم، شعار اسلام هم می‏دهد، امّا مغرور به این زندگی دنیا است؛ چون هم اهل تطمیع، هم تهدید و هم تحمیق است. این شخص مصداق همین آیه است: «الَّذینَ اتَّخَذُوا دینَهُمْ لَهْواً وَ لَعِباً وَ غَرَّتْهُمُ الْحَیاةُ الدُّنْیا». حسین(علیه­السلام) آمد این مسأله را عملاً مطرح کرد. این را هم به همه گفت،؛ نه خود مغرور بود نه دیگران را مغرور کرد. حالا اگر انسان بخواهد بفهمد به معنای واقعی و حقیقی دین دارد یا دین ندارد، هر کسی برود بنشیند پیش خودش فکر کند. در روایات ما، این را در یک قالب به اسم دوراهی دنیا و آخرت می‏ریزند. «بدتر از بد» کسی است که آخرتش را به دنیای دیگری بفروشد حالا من اینجا این نکته را بگویم؛ یک وقت شما مثلاً ـ‏نعوذ بالله‏ـ به فکر دنیای خودتان هستید و برای دنیای خودتان و ریاست و پول و امثال این حرف‏ها تطمیع می‏شوید. وعده پُست و پول به شما می‏دهند و یا تهدید یا تحمیق می­شوید و از باورهای دینی شما می‏خواهند سوءاستفاده کنند و در دام این فریب‏ها قرار دهند، یا ـ‏نعوذ بالله‏ـ دیگری را فریب می‏دهید که عُمده این است که دیگران را فریب می‏دهید برای اینکه به اهداف شیطانی‏تان برسید. اینها برای خودتان است. امّا یک‏وقت نه، وضع بدتر است؛ و آن جایی است که می‏خواهید برای دیگری پل پیروزی شوید تا او به دنیایش برسد. من دینم را بگذارم برای اینکه دنیای دیگری آباد شود. باید راجع به حماریّت چنین کسی افعل تفضیل درست کرد! روایتی از پیغمبر اکرم است که فرمود: «شَرُّ النَّاسِ مَنْ بَاعَ آخِرَتَهُ بِدُنْیَاهُ»؛ بدترینِ مردم کسی است که آخرتش را به دنیا بفروشد، یعنی آن نشئه جاودانه و خوشی خالص را با نشئه دنیایی که موقت و خوشی‏اش ناخالص است، مبادله کند. «وَ شَرٌّ مِنْ ذَلِکَ مَنْ بَاعَ آخِرَتَهُ بِدُنْیَا غَیْرِه».(بحارالانوار، 74، 46) و بدتر از آن کسی است که بیاید آن نشئه‏اش را بگذارد برای اینکه کسی دیگر به دنیایش، به پول و به ریاست برسد. دین‏دارِ حقیقی، سرِ دوراهیِ دنیا و آخرت دست از آخرت برنمی‏دارد اگر می‏خواهی بفهمی واقعاً و حقیقتاً متدینی یا نه، ببین سرِ دوراهی دنیا و آخرت، کدام را انتخاب می‏کنی؛ اگر دیدی از این مواهب دنیایی گذشت کردی و آن طرف را ترجیح دادی، بفهم دین‏داری. اگر این­چنین نبود، برو دین پیدا کن. در روایتی مفصل از امام صادق(علیه­السلام) از آباء گرامی‏شان، از پیغمبر اکرم نقل می‏کنند که حضرت فرمودند: «ألا وَ مَنْ عُرِضَتْ لَهُ دُنْیَا وَ آخِرَةٌ فَاخْتَارَ الدُّنْیَا عَلَى الْآخِرَةِ لَقِیَ اللَّهَ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَ لَیْسَتْ لَهُ حَسَنَةٌ یَتَّقِی بِهَا النَّارَ»؛ کسی که سرِ دوراهی دنیا و آخرت برسد و دنیا را انتخاب کند، روز قیامت خدا را طوری ملاقات می‏کند که دیگر حسنه­ای ندارد که بتواند از آتش دوزخ نجات پیدا کند. «وَ مَنِ اخْتَارَ الْآخِرَةَ عَلَى الدُّنْیَا رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ وَ غَفَرَ لَهُ مَسَاوِیَ عَمَلِهِ».(بحارالانوار، 70، 103) اما اگر آخرت را انتخاب کرد، خشنودی خدا را به دنبال دارد. حُر، بر سر دوراهی دنیا و آخرت تمام این حرکت‏هایی که حسین(ع) کرد برای ابنای بشر خیلی چیزها را روشن کرد. می‏خواهم وارد توسلم شوم. نقل می‏کنند در بین راه به یکی از منازل که رسید، دستور داد آب زیاد بردارید. حرکت کردند. در بین راه یکی از این اصحاب حسین(ع) گفت: «الله اکبر، الله اکبر». امام فرمود چرا تکبیر می‏گویی؟ گفت در این بیابان بی‏آب و علف نخلستان پیدا شده است! این معجزه است! اینجا بیابان بی‏آب و علف چطور نخلستان پیدا شده است؟! یکی از اینها دقت کرد، گفت نه آقا، نخلستان نیست؛ سوارها با سرنیزه‏ها است. چه می‏گویی تو؟! حسین(ع) گفت صبر کنید. ایستادند تا آنها آمدند و نزدیک شدند و بالأخره دیدند حُر است با هزار نفر سوار. حسین(ع) گفت آب‏هایی که گفتم بردارید، بدهید به اینها؛ اینها در این بیابان تشنه هستند. واقعاً در ابنای بشر حسین(ع) کارهایی کرده که واقعاً عجیب است. گفت آبشان بدهید، اینها تشنه هستند. حتی دارد یکی از آنها که عقب مانده بود وقتی رسید، خودِ حضرت با دست مبارکش به او آب داد. ما واقعاً چه باید بگوییم؟! آخر این پسر علی است و دیده است پدرش در صفین با معاویه چه کار کرد. اینها دشمن‏ هستند، اما حسین به ابنای بشر درس داد و گفت دشمن خونی‏ات هم که آمده و می‏خواهد تو را بکُشد و تو هم می‏خواهی جانش را بگیری، اما برای او از آب دریغ نکن. می‏خواهی بجنگی، بجنگ؛ می‏خواهی بکُشی، بکُش؛ امّا به او تشنگی نده؛ آب به او بده. آمدند و آن صحبت‏ها بین حضرت و حُر رد و بدل شد که من دیگر نمی‏خواهم زیاد طول بدهم؛ گذشت تا اینکه موقع ظهر و نماز شد و حسین(ع) به حُر گفت، تو برو با اصحابت نماز بخوان، من هم با اصحابم نماز می­خوانم. حُر گفت نه، من هم می‏آیم خدمت شما، من با شما نماز می­خوانم. همین‏جا آرام‏آرام نشانه‏های سعادت‏مندی حُر دارد نمایان می‏شود. حُر درست است که مَساویِ عمل داشت، نه اینکه نداشت، اما بین دوراهی دنیا و آخرت ببین دارد چه‏کار می‏کند. این اولین دوراهی بود. دوراهی دوم وقتی بود که حسین(ع) حرکت کرد و گفت حالا که نمی‏خواهید به کوفه بیایم، من می‏روم. حُر آمد جلوی حضرت را گرفت و گفت من نمی‏گذارم بروی. حسین(ع) به او گفت: «مَا تُرید؟ ثَکِلَتکَ أمُّک»؛ چه می‏خواهی؟ مادرت به عزایت بنشیند! خیلی تند بود! برای عرب خیلی تند است. رو کرد به حسین چه گفت؟ ببین حُرّ سرِ دوراهی دنیا و آخرت چه می‏کند! گفت به خدا قسم، اگر غیر تو این‏طور اسم مادر مرا برده بود، من هم اسم مادر او را همین‏طور می‏بردم؛ امّا چه کنم که مادر تو زهرا(ع) است و چاره‏ای جز این ندارم که نام او را به بهترین وجه ببرم. سومین دوراهی روز عاشورا بود. امام حسین با ابوالفضل پیش عمرسعد آمد. حُر هم بود؛ او اولین سردار لشکر عمرسعد است. عمر سعد پیشنهادهای امام حسین را قبول نکرد. حُرّ رو کرد به عمرسعد و گفت پیشنهادهای امام حسین را قبول نمی‏کنی؟ گفت نه، می‏خواهم با او آن‏چنان جنگی کنم که آسان‏ترینِ آن این باشد که دست‏ها از پیکرها و سرها از بدن‏ها جدا شود. اینجا بود که حُر کنار کشید. مهاجر بن‏اوس می‏گوید من دیدم حُر سوار مَرکَب است، اما بدنش دارد می‏لرزد. بین دوراهی دنیا و آخرت قرار گرفته است؛ انتخاب برایش خیلی سخت است. به او گفتم ای حُر، اگر از سردارهای کوفه سؤال می‏کردند، من از تو تجاوز نمی‏کردم؛ این چه حالی است که در تو می‏بینم؟! گفت ای مهاجر، خودم را بین بهشت و جهنم می‏بینم. به خدا قسم جز بهشت هیچ چیز را انتخاب نمی‏کنم. مهاجر می گوید دیدم حُرّ رکاب را زد و حرکت کرد و به سوی خیام حسین(ع)رفت؛ اما جملاتی را هم می‏گوید: «اللّهمَّ إلیکَ أنَبتُ فَتُب عَلَیَّ»؛ خدا تو را انتخاب کردم. می‏دانی مساوی عملم چه بود؟ «فَإنّی فَقَد أرعَبتُ قُلُوبَ أولِیَائِکَ وَ أولَادِ بِنتِ نَبِیِّکَ»؛ من دل دوستان تو را لرزاندم؛ من دل بچه‏های دختر پیغمبرت را لرزاندم؛ من این زن و بچه را ترساندم... نزدیک خیام حسین رسید. اینجا یک جمله از حسین نقل کرده‏اند. وقتی حُرّ پیاده شد، نمی‏دانم صورتش روی خاک گذاشت یا سرش پایین بود که حسین(ع) به او گفت: «إرفَع رَأسَکَ». سرت را بلند کن! خدایا ما را امشب به حُبّ حسین(ع) سربلند کن! به حسین(ع) عرض کرد: «هَل لِی مِن تَوبَة»؟(اللهوف، 102) آقا، آیا خدا توبه من را قبول می‏کند؟ حسین فرمود بله، خدا توبه‏پذیر است...




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 701]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن