واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: حوادث > داخلی - دادگاه جنحه دادسرای ناحیه یک تهران جوانی به نام رسول را به اتهام رانندگی بدون پروانه به 45 روز حبس محکوم کرد. روزنامه اطلاعات دوشنبه هیجدهم دی ماه سال 1340 در صفحه 18 نوشت: رسول در دادگاه میگفت: چند روز پیش در چهارراه پل چوبی ایستاده بودم، دیدم اتومبیلی در سر چهارراه خاموش شده و روشن نمی شود و این امر باعث ناراحتی سایر رانندهها شده است. به راننده اتومبیل پیشنهاد کمک دادم. او گفت: شما ضعیف هستید و نمی توانید اتومبیل را هل بدهید اگر از رانندگی سررشته دارید پشت فرمان بنشینید من هل می دهم. من قبول کردم و پشت فرمان نشستم. او اتومبیل راه هل داد که ناگهان اتومبیل روشن شد و به راه افتاد. من با وجود اینکه چند بار تمرین رانندگی کرده بودم از این پیشامد آن هم در یک خیابان شلوغ دست و پایم را گم کردم و پس از طی مسافتی از مسیر منحرف شدم و با یک دختر 17 ساله تصادف کردم و اتومبیل به داخل جوی آب افتاد. مرا گرفتند و دختر را به مریضخانه بردند. برای من در دادسرا قرار صادر کردند و من با سپردن قرار آزاد شدم، بعد به بیمارستان رفتم و دختر را به بیمارستان خصوصی منتقل کردم و تا شب بر بالینش ماندم و در آنجا عاشقش شدم. او نیز به من اظهار علاقه کرد و با هم نامزد شدیم و دو روز پیش که او از بیمارستان مرخص شد با هم ازدواج نمودیم. چون من محصل هستم او را به خانه پدرم بردهام و او چون همسر من شده از شکایت خود منصرف شده است. دادگاه پس از شنیدن اظهارات رسول، او را به اتهام رانندگی بدون پروانه به 45 روز زندان محکوم کرد. موش مرده و طلاق زن در حالی که با لنگه کفش بر سر شوهرش می کوبید، می گفت: می خواستی با این موش مرده مرا دیوانه کنی و اموالم را تصاحب کنی. روزنامه اطلاعات دوشنبه هیجدهم دی ماه سال 1340 در صفحه 18 نوشت: در نتیجه بارندگی حادثه جالبی روی داد که نزدیک بود کار یک زن و شوهر به طلاق و طلاقکشی خاتمه پیدا کند. ماجرا از این قرار بود اسمعیل که در یک مغازه فروشنده است پس از تعطیل شدن مغازه پیاده به طرف خانهاش به راه افتاد. مسیر او از کوچههای تنگ خیابان ری بود و باران هم به شدت می بارید و از ناودان ها پایین می ریخت. موقعی که اسمعیل زیر ناودانی رسید موش مردهای که روی پشتبام افتاده بود با آب به پایین افتاد و تصادفاً یکراست وارد جیب پالتوی ضخیم اسمعیل شد که آن را روی دوشش انداخته بود. می خواستی مرا دیوانه کنیاسمعیل به خانه آمد و خوابید. هنوز چشمش گرم نشده بود که سر و صدای زنش بلند شد اسمعیل از خواب پرید که با لنگه کفش زنش مواجه شد. زنش می گفت چه خوب کاری میکنم که هر شب جیبت را میگردم تا علیه من توطئه نکنی، امشب این موش مرده را در جیب پالتویت گذاشتی که آن را نیمه شب در لحاف من بگذاری و مرا دیوانه کنی و بعد به تیمارستان تحویلم بدهی و اموالم را بالا بکشی. چون تو خوب می دانستی که من از موش وحشت دارم و ممکن است از دیدن آن دیوانه شوم! باران لنگه کفشبه دنبال این حرف ها ضربات لنگه کفش بود که بر سر اسمعیل باریدن گرفت و اسمعیل که هاج و واج مانده بود و نمی دانست موش مرده از کجا در جیبش افتاده، نیمه شب با پای برهنه فرار کرده و به خانه همسایگان پناه برد و تازه در آنجا حدس زد که موش از کجا آمده است. بالاخره کار این زن و شوهر به کلانتری کشیده شد و در آنجا اسمعیل با شرح ماجرا زنش را راضی کرد که از شکایت خود صرفنظر کند. خودکشی جوان سرطانی جوان بیمار خود را از طبقه دوم بیمارستان به زمین پرتاب کرد و کشته شد. پزشک بیمارستان می گوید: بیماران نباید نومید شوند چون هر روز داروی جدیدی کشف می شود و راه معالجه یک بیماری پیدا می شود. روزنامه اطلاعات سهشنبه نوزدهم دی ماه سال 1340 در صفحه 18 نوشت: دیشب جوانی که به بیماری سرطان خون مبتلا بود خود را از پنجره اتاق بیمارستانی که در آن بستری بود بر زمین انداخت و کشته شد. علی برقانی 19 ساله که فارغالتحصیل دبیرستان است دو هفته پیش برای معالجه به بیمارستان رازی مراجعه کرد. پزشکان بیمارستان پس از معاینات لازم تشخیص دادند که او به سرطان خون مبتلا است و به او گفتند که باید در بخش خون بستری شود. علی به پزشکان بیمارستان رازی گفت من مدتها است که بیمارم و پزشکان به من می گفتند به بیماری حصبه مبتلا هستم و معالجات حصبه را درباره من بعمل میآوردند. روز بعد ورقه اپسرواسیون علی تهیه شد و او در بخش خون بیمارستان رازی که در طبقه دوم قرار دارد بستری شد. علی از همان روز اول که فهمید به سرطان مبتلا است از زندگی مایوس شده بود تا اینکه دیشب نامهای نوشت و در آن توضیح داد چون بیماری سرطان صعبالعلاج است و زحمت دکتر و مخارجی که بابت خرید دارو می کند بی فایده است از این جهت دست به خودکشی زده است. او سپس پرستار بیمارستان را که در اتاقش بود به بهانه آوردن لگن پایین فرستاد و سپس پنجره اتاق را باز کرد و قبل از آنکه سایر بیماران متوجه کار او شوند با سر خود را بر زمین انداخت. پرستاران در اثر صدای سقوط به محل حادثه آمدند و علی را که به شدت مجروح شده بود به بخش جراحی بیمارستان بردند، ولی معالجات مفید واقع نشد و مجروح ساعت یک بعد از نیمه شب درگذشت. نباید نومید بودیکی از پزشکان بیمارستان می گفت عمل علی صحیح نبوده و نباید سرمشق سایر بیماران قرار بگیرد، زیرا معالجه او قطعی بود. اساساً بیمار نباید مایوس شود زیرا هر روز داروهای تازهای به بازار می رسد و راه جدید معالجه یک بیماری کشف میشود. گذشته از آن روحیه بیمار در معالجه بیماری او بسیار مؤثر است بیمارانی هستند که با روحیه قوی بر بیماری صعبالعلاج خود فایق آمده و بهبودی حاصل کردهاند. وی افزود: ما به بهبودی علی امیدواری زیادی داشتیم اما او بسیار مایوس شده بود و عاقبت دست به خودکشی زد. 56181
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 369]