محبوبترینها
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
در خرید پارچه برزنتی به چه نکاتی باید توجه کنیم؟
سه برند برتر کلید و پریز خارجی، لگراند، ویکو و اشنایدر
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1825918049
آب زنید راه را...
واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: آب زنید راه را...
روایت آزادی آزادگان به قلم سرهنگ پاسدار علی رستمیروایت اولصدام در فکر الحاق کویت به عنوان استان نوزدهم به عراق است و برای کاهش فشار افکار عمومی تهییج مردم عراق به همراهی اش در یورش به کویت و گرفتن ژست حسن نیت درخواست تبادل اسرا را به جمهوری اسلامی ایران پیشنهاد می کند.روایت دومجمعی از پاسداران سپاه در مرز قصر شیرین پادگان الله اکبر اسلام آباد غرب اردو می زنیم و منتظر ورود همرزمان خود می شویم. اسرای عراقی گروه گروه از اتوبوسهای زیبا در نقطه مرزی (خسروی – منظریه) پیاده می شوند آنچه به هیمنه و هیکل آنان نمی خورد "اسیر" است. انگار نه انگار که بعد از 10 سال به وطن خود بر می گردند. همه شیک پوش و ساک بدوش با کوله های پر از سوغات محلی و ریش های آنکارد شده حتی ریش بعضی از آنها به ریش بعضی از ماها طعنه می زند!روایت سومبا چشمانی اشکبار در کناره مرز نظاره گر اتوبوسهایی هستیم که آرام آرام به ما نزدیک و نزدیکتر می شوند از پله اولین اتوبوس "تن" هایی رنجور با لباس های زرد و یک دست که برگودی کمر آنان عبارت P.W "اسیر جنگی" نقش بسته، یکی یکی پیاده می شوند با مأمورانی از U.N که سخت مراقب آنانند و رفتاری مهربانانه و البته ساختگی از چهره هاشان می بارد! ولی آثار خشم و عصبانیت متقابل بین نگاههای افراد زردپوش و نظامیان عراقی رد و بدل می شود. آنان ناباورانه ما را می پایند و ما نیز ناباورانه منتظر ورود آنان هستیم.روایت چهارمرهبر گروه مارش نظامی ما دستانش را به حالت ضربدری بالا می برد و با پایین آوردن یکباره دستان او، طبل و شیپور و سنج نوای غمگینانه سر می دهند گروهی از سربازان نیز همنوا با موسیقی سرود "به ایران خوش آمدی" با هیمنه خاصی می خوانند. با ورود اسیران ایرانی، بغض ها در گلو به یکباره می ترکد، اشک ها جاری می شود همه حتی گروه موسیقی می گریند ولی از نواختن دست بر نمی دارند، گروه سرود هم می گریند و ما نیز چون دیگران شیون می کنیم. روایت پنجمهم خسته چهره شان مثل لباس شان زرد، و همه صورتها به تیغ تراشیده شده و گونه های استخوانی و ساکهای کوچک از جنس پارچه زرد لباس ها ولی چشمانی اشک آلود و آشنا که ما را و ایران ما را به نظاره نشسته اند. به دستور یکی از U.N ها شروع به حرکت به سمت ما نه اشتباه می کنم به سمت ایران ما گام بر می دارند. قبل از اینکه آنان در آغوش ما جای گیرند بر خاک وطن سجده می کنند چه سجده کردنی!روایت ششمپادگن الله اکبر اسلام آباد اولین منزل آنان است می بایستی لباس اسارت را از تن بکنند با آب وطن، تن خود را به آب دهند. سوله های بزرگ حمام های صحرایی، لباس های شیک دامادی و... آماده پذیرایی از اسیران ایرانی است. از جای جای آن دود کباب با دود عود و اسپند در هم آمیخته...روایت هفتمدژبانی پادگان مملو از جمعیت است اتوبوس ها به سختی وارد می شوند. زنان و مردانی که ساعتها که نه روزهایی را به انتظار فرزندان خود نشسته اند، فرزندان خود نه همسنگران فرزندان خود. هر کدام از آنان قاب عکسی در دست دارند، آخرین عکس فرزند و با پدر خود یا برادر خود را بر دست گرفته اند و با ورود هر اتوبوس دور آن حلقه می زنند و مانع ورود آنان به داخل پادگان می شود هر کس چیزی به آزاد شده ها می گوید. قاب عکس را نشان می دهند:- این پسر من است. یوسف محمدی آیا او را ندیده ای؟- این بابای من است علیرضا اللهیاری او را نمی شناسی؟و در این میان پیرزنی که عکس شهید مفقود الجسدش را به همراه آورده و به امیدی که شاید اسیر او هم باشد.روایت هشتمحضرت آقا پیام می دهد و به اسیران رها شده از چنگال دژخیمان لقب آزادگی می دهد. در و دیوار پادگان پر از پلاکاردهای خوش آمد گویی است. و پرده بزرگی که عکس حضرت امام(ره) و مقام معظم رهبری بر آن نقش بسته و شعر "چون که گل رفت و گلستان شد خراب بوی گل را از چه جوئیم از گلاب" نوشته شده.روایت نهمهمه سوله ها عزاداری است همانند ظهر عاشورا بر سر و سینه می زنند و فریاد "وا اماما" از همه جا بلند است و سینه زنی آنان برای ما که وظیفه حفاظت و پرستاری از آنان نقش بر زمین می شوند و بسیاری از ماها هم مثل آنان بی هوش می شویم از بس که گریه کرده ایم نای جابجایی تن رنجور خود را نداریم چه رسد به تن های انباشته روی هم که بر اثر شور عزاداری روی هم تل انبار شده اند. مداحشان را می خوانیم تا آنها را آرام کند ولی چه بی فایده است او می گوید: «ما یکسال است که برای امام پنهانی گریه کرده ایم چرا اجازه نمی دهید...»چند روزی است که از صبح تا عصر کارمان شده فقط گریه و سینه زنی. آزادگان هر کمپی که وارد می شوند آهنگ و سبک خاصی در سینه زنی دارند و در این میان نوحه آن عزیز آذری جگر سوزتر از بقیه است همه نوحه ها برای امام است.بر سر در یکی از سوله ها نوشته شده: اگر اسیران آمدند و من نبودم سلام مرا به آنان برسانید و بگویید خمینی همیشه به فکرتان بود.روایت دهمدر گوشه ای جمعی از آزاد شدگان حلقه بر آرم سپاه که در چارچوبی جای گرفته زده اند و دست بر آن می کشند و تبرک می جویند و بر گونه هاشان می مالند. یکی از آنان می گوید 10 سال می شود که من از این پرچم دورم او می گوید چند نفر از دوستانم را که با لباس سپاه اسیر شدند در حالی که مجروح هم بودند در مقابل چشمان ما به رگبار بستند او با حسرت می گوید ای کاش من هم لباس سپاه داشتم و این روز را و زندگی بدون امام(ره) را نمی دیدم.روایت یازدهمچشمان به گود نشسته آزاده ای مرا وادار به پرسش از او می کند.- چشمت ترکش خورده؟با کمال تعجب می گوید: نه شلاق خورده. شلاق عراقی ها - چرا به صلیب سرخ نگفتی؟سری تکان می دهد و می گوید ای بابا دلت خوشه آقا صلیب هم از خودشون بود گفتم چرا نگفتم؟ گفتند اگر بگویی شلاق خورده از اسرا جدات می کنیم و به اردوگاه مفقودین بی شماره صلیب می روی.یکی از صلیب ها که فارسی هم بلد بود گفت: نوشتم ترکش خورده. و برای همین بود که به من شماره صلیب دادند.روایت دوازدهمسه چهار نفر از آزادگان که با لهجه اصفهانی با هم صحبت می کنند متوجه من می شوند از نگاهشان درمی یابم که می خواهند با من گپی بزنند. هر سه لاغر با بدنهای تکیده و صورتهای استخوانی همه شوخ طبع. یکی از آنها به خنده به من که لباس سبز سپاه تنها نشان پاسداری من است می گوید: تا حالا پاسدار دیدی که ریشش را با تیغ بزند؟! و من هم می خندم و می گویم نه. و او می گوید ما همه عضو سپاهیم. او ادامه می دهد راستی برادر، آقای قربانی را می شناسی؟ مرتضی قربانی را می گویم. می پرسم مرتضی قربانی را چطور می شناسی و قبل از آنکه بگویم او هم اکنون فرمانده قرارگاه سپاه در غرب کشور است با نگاهی ملتمسانه می پرسد: نکند شهید شده؟! می گویم نه اتفاقاً یه ساعت قبل، پیشش بودم اگه دیدم چی بهش بگم؟! می خندد و می گوید بهش بگو احمد سلام رساند، احمد اسرائیلی با تعجب می پرسم اسرائیلی؟! می گوید آره که اسرائیلی این حکایت دارد. ازش بپرس بهت می گه.روایت سیزدهممی شوم مسئول گروهی از آزادگان که باید آنها را تحویل فرودگاه باختران بدهم داخل یکی از اتوبوس هایم که یکسره مورد سؤال آنها هستم از انواع و اقسام سوالات از قیمت پیکان گرفته تا دلایل قبول قطعنامه و تا عزل...از شهر اسلام اباد عبور می کنیم یکی از آزادگان در رابطه با عملیات سازمان منافقین می پرسد و به دنبال آن همه به اتفاق می خواهند ببینند آنچه که آنجا شنیده اند درست است یا دروغ های ساخته پرداخته سازمان در اردوگاهها.بلند می شوم و در وسط اتوبوس با صدای گرفته «مرصاد» را برایشان شرح می دهم و وقتی به «چهارزبر» می رسیم می گویم: بله تا اینجا آمدند ولی نه رفتند و نه برگشتند.روایت چهاردهمفرودگاه باختران تا امروز این قدر هواپیما و این قدر مسافر به خود ندیده با همه خداحافظی می کنم پس از چند بوسه برگونه هم، آنان بوسه ای بر آرم سپاه که روی سینه ام نقش بسته زنند و از من دور می شوند. یکی از آنان پس از خداحافظی برگه ای دستم می دهد فرصت که می کنم در آن شلوغی فرودگاه آن را می خوانم.مادر از راه سفر برگشتم با دلی پر ز شرر برگشتمشرر از داغ غم روح الله دیدگانم همه تر برگشتممن جوان بودم و از داغ غمش شد خمیده کمرم برگشتم مادر غم زده ای شادی کن چشم بردار ز در برگشتمو زیر شعرش نوشته بود «تقدیم به تو برادر خوبم: احمد یوسف زاده اعزامی از کهنوج» شعر احمد به دلم می نشیند. طاقت نمی آورم از بلندگوی فرودگاه او را می خوانم: برادر احمد یوسف زاده به اطلاعات احمد می آید و برای بار دوم او را می بینم جوانی به نظر 20 ساله، سابقه هجرانش را می پرسم با خنده می گوید هفت، هشت سالی می شه می خواستم سال 61 خرمشهر را آزاد کنم که اسیر شدم! با تعجب می پرسم: مگه چند سالت بود که اسیر شدی. باز هم می خندد می گوید اسارت من حکایت دارد من جز اسرای خردسال ایرانی بودم. بلندگوی فرودگاه او را از من جدا می کند کلیه آزادگان کرمانی. کلیه آزادگان کرمانی آماده سوار شدن.روایت پانزدهمهمه اسرا مبادله می شوند. ای کاش مرا هم با گذشته ام مبادله کنند آیا کسی هست که مرا هم آزاد کند و مرا به گذشته ببرد.والسلام
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 2226]
صفحات پیشنهادی
محمود علیقلی...آب زنید راه را
محمود علیقلی...آب زنید راه را-«محمود علیقلی» تنها یک مجری نبود...به بهانهی 15 آذر ماه، سومین سال درگذشت خوانندهی سرودهای مدرسهمحمود علیقلی تنها یک مجری موفق ...
محمود علیقلی...آب زنید راه را-«محمود علیقلی» تنها یک مجری نبود...به بهانهی 15 آذر ماه، سومین سال درگذشت خوانندهی سرودهای مدرسهمحمود علیقلی تنها یک مجری موفق ...
آب زنید راه را...
آب زنید راه را...-آب زنید راه را...روایت آزادی آزادگان به قلم سرهنگ پاسدار علی رستمیروایت اولصدام در فکر الحاق کویت به عنوان استان نوزدهم به عراق است و برای کاهش ...
آب زنید راه را...-آب زنید راه را...روایت آزادی آزادگان به قلم سرهنگ پاسدار علی رستمیروایت اولصدام در فکر الحاق کویت به عنوان استان نوزدهم به عراق است و برای کاهش ...
آب زنید راه را ( گزارش تصویری 1 )
آب زنید راه را ( گزارش تصویری 1 )-آب زنید راه را ( گزارش تصویری 1 )
آب زنید راه را ( گزارش تصویری 1 )-آب زنید راه را ( گزارش تصویری 1 )
آب زنید راه را ( گزارش تصویری 2 )
آب زنید راه را ( گزارش تصویری 2 ). آب زنید راه را ( گزارش تصویری 2 ) شما هم رأی بدید . [ارسال شده از: تبیان]. [مشاهده در : www.tebyan.net]. [تعداد بازديد از اين مطلب: 12] ...
آب زنید راه را ( گزارش تصویری 2 ). آب زنید راه را ( گزارش تصویری 2 ) شما هم رأی بدید . [ارسال شده از: تبیان]. [مشاهده در : www.tebyan.net]. [تعداد بازديد از اين مطلب: 12] ...
آب زنید راه را هین که نگار می رسد
آب زنید راه را هین که نگار می رسد-احمدی نژاد جمعه به اصفهان می آید به گزارش راسخون ، حجت الاسلام والمسلمین سید محی الدین میرمرشدی در ادامه با اشاره به سفرهای استانی ...
آب زنید راه را هین که نگار می رسد-احمدی نژاد جمعه به اصفهان می آید به گزارش راسخون ، حجت الاسلام والمسلمین سید محی الدین میرمرشدی در ادامه با اشاره به سفرهای استانی ...
آب زراعي 100 هكتار از اراضي، روستاي كاپيك سلماس تامين شد
آب زراعي 100 هكتار از اراضي، روستاي كاپيك سلماس تامين شد. 12 روش برای ایجاد نشاط در زندگی آب زنید راه را... آب زراعي 100 هكتار از اراضي، روستاي كاپيك سلماس ...
آب زراعي 100 هكتار از اراضي، روستاي كاپيك سلماس تامين شد. 12 روش برای ایجاد نشاط در زندگی آب زنید راه را... آب زراعي 100 هكتار از اراضي، روستاي كاپيك سلماس ...
یکی از راه ها؛ جذب قلوب...
لینک مطالب مرتبط: دل ها را به هم نزدیک کنید به آغوش مردم پناه ببرید نا امنی سیاسی تا نا امنی اجتماعی رویترز به نقل از رهبری :شکست بوش؛ پیروزی ایران آب زنید راه ...
لینک مطالب مرتبط: دل ها را به هم نزدیک کنید به آغوش مردم پناه ببرید نا امنی سیاسی تا نا امنی اجتماعی رویترز به نقل از رهبری :شکست بوش؛ پیروزی ایران آب زنید راه ...
راه هاي ساده مراقبت از پوست
براي شست و شوي دست ها از آب ولرم و صابون استفاده کرده و کف دست ها، مچ ها، لاي ... اگر زياد جوش نمي زنيد، بهترين راه رهايي، تميز کردن و تميز نگاه داشتن پوست است.
براي شست و شوي دست ها از آب ولرم و صابون استفاده کرده و کف دست ها، مچ ها، لاي ... اگر زياد جوش نمي زنيد، بهترين راه رهايي، تميز کردن و تميز نگاه داشتن پوست است.
در اين خانهها دست به سياه و سفيد نمی زنيد
در اين خانهها دست به سياه و سفيد نمی زنيد-اگر بخواهيم تصويری از زندگی آينده را در ... شوند استفاده میكنیم، متفاوت هستند بدون نیاز به آب و به محض انداختن لباس در آن، .... پيشگيري از ازدياد کک و مک اگر شما هم کک و مک مي زنيد، راه هايي را به شما ياد .
در اين خانهها دست به سياه و سفيد نمی زنيد-اگر بخواهيم تصويری از زندگی آينده را در ... شوند استفاده میكنیم، متفاوت هستند بدون نیاز به آب و به محض انداختن لباس در آن، .... پيشگيري از ازدياد کک و مک اگر شما هم کک و مک مي زنيد، راه هايي را به شما ياد .
زیر پرچم کدام حزب سینه می زنید؟
زیر پرچم کدام حزب سینه می زنید؟ ... اینها گروهى هستند كه براى حفظ منافع خویش، رابطه دوستى با دشمنان خدا برقرار مى كنند و راه نفاق و دورویى را پیش مى گیرند و تكیه ...
زیر پرچم کدام حزب سینه می زنید؟ ... اینها گروهى هستند كه براى حفظ منافع خویش، رابطه دوستى با دشمنان خدا برقرار مى كنند و راه نفاق و دورویى را پیش مى گیرند و تكیه ...
-
گوناگون
پربازدیدترینها