تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 17 شهریور 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):زكات عقل تحمّل نادانان است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1814341968




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

رويكرد سياست خارجي آمريكا در قبال جريانات اسلام گرا


واضح آرشیو وب فارسی:هموطن سلام: رويكرد سياست خارجي آمريكا در قبال جريانات اسلام گرا
مقدمه
ارزيابي اسلام به منزله يك خطر تهديد و يا چالش از سوي سياست مداران آمريكايي و به دنبال تقسيم بندي گروه ها و نيروهاي اسلامي به طيف هاي راديكال ميانه رو اصلاح طلب سياسي غيرسياسي و... موجب اتخاذ نگرش ها و رويكردهاي متفاوتي از جانب آمريكا نسبت به جريانات اسلام گرا شده است . پس از حمله آمريكا به افغانستان و عراق و قدرت يابي رسمي شيعيان در اين دو كشور و همچنين همجواري اين دو با ايران شيعي كه نفوذ منطقه اي آن در حال افزايش است موجب شده تا اين سياست ها ابعاد تازه اي به خود گيرد. قوت يافتن مباحثي همچون « هلال شيعي » و احتمال سهم خواهي بيشتر شيعيان از قدرت سياسي و اقتصادي دور تازه اي از مناسبات ميان آمريكا و جهان اسلام را رقم زده است . اين در حالي است كه احساس عدم اطمينان و تهديد ميان دو طيف ياد شده وجهي دوسويه دارد. به عبارت ديگر همان طور كه آمريكا در چهار مقوله عمده ازجمله : تروريسم افزايش احساسات ضدآمريكايي تلقي از اسلام به عنوان مانعي براي گسترش دموكراسي و قدرت يابي شيعيان در خاورميانه احساس تهديد از جانب اسلام دارد جهان اسلام نيز مجموعه اقدامات آمريكا را خطري مي داند كه از يكسو ماهيت اسلام و از سوي ديگر منافع جهان اسلام را نشانه رفته است . در تدوين سياست خارجي آمريكا در قبال جريانات اسلامي نفوذ دو جريان لابي اسرائيل و راست مسيحي (انجيليون ) غالبا موجب شكل گيري رويكردي تهاجمي و سلبي شده است .
در حقيقت گروه هاي تندروي مسيحي و يهودي آمريكا تنوع و گستردگي جريانات موجود در درون اسلام را در راديكاليسم اسلامي خلاصه كرده و لزوم مواجهه با آن را امري ضروري و اجتناب ناپذير تعريف مي كنند. با وجود اين نگرشي پرنفوذ در ميان سياست مداران آمريكايي وجود دارد كه بر حمايت از جريانات اسلام گراي معتدل و اصلاح طلب تاكيد مي كند. به باور اين گروه حتي پشتيباني از جريانات احيايي قادر است تا مسلمانان را عليه افراط گرايي اسلامي بسيج كند. اين نوشتار بر آن است تا ضمن بررسي عوامل و نگرش هاي دخيل در چگونگي سياست گذاري آمريكا در قبال جريانات اسلامي رويكردهاي موجود در اين خصوص را نيز مورد تدقيق و بازنگري قرار دهد.
مختصات جهان اسلام
امروزه اسلام و جنبش هاي اسلام گرا منبع هويت براي افرادي هستند كه قصد تقويت همبستگي اجتماعي خود را در برابر تهاجم فرهنگي غرب دارند. اين هويت بخشي از چنان تواني برخوردار است كه ملي گرايي غالبا در اسلام گرايي جذب مي شود. اسلام به عنوان عاملي هويت بخش همبستگي بيشتري به همراه مي آورد و اين امر در نهايت مي تواند منجر به افزايش نفوذ بين المللي جهان اسلام گردد. با اين حال آسيب ها و آفت هاي عمومي موجود در جهان اسلام محروميت از كسب جايگاه و تاثيرگذاري مطلوب در صحنه نظام بين الملل را به بار آورده است . اين نقصان ها در كنار مجموعه اقدامات و سياست هاي نامطلوب آمريكا در دهه هاي اخير بستر مناسبي را در جهت ظهور و بروز طيف راديكال و خشونت طلب اسلامي فراهم آورده است . وجود دولت هاي ناكارآمد اقتصاد ناسالم مشروعيت پايين عدم رعايت حقوق بشر سركوب مخالفين و فقر در برخي از كشورها از جمله عوامل بسترساز داخلي در تقويت جريانات راديكالي محسوب مي شوند. با اينكه حركت جهاني به سمت استقرار دموكراسي در جريان بوده است به نظر مي رسد كشورهاي اسلامي در حاشيه اين جريان باقي ماندند و امروزه تنها مي توان كشورهايي را كه اكثريت مسلمان دارند دموكراتيك ناميد. ضعف دولت ها و عدم استقرار اصول دموكراتيك نارضايتي نسبت به اقدامات حكومتي را افزايش داده است . از سوي ديگر خشم و انزجار نسبت به آمريكا به عنوان يكي از عوامل خارجي تشديدكننده وضع نامطلوب در اين جوامع روبه فزوني است . در چنين شرايطي اسلام گرايي با اقبال زيادي مواجه شده است . اما آنچه داراي اهميت مي باشد اين است كه پديده اسلام گرايي فاقد شكل واحدي است . در حقيقت اشكال گوناگوني از اسلام گرايي ازجمله راديكال ميانه رو. سياسي غيرسياسي خشونت گرا آرامش طلب سنتي مدرن دموكرات و اقتدارگرا در حال ظهور و تكوين هستند. شايد بتوان ريشه اين تمايزات و گرايشات متنوع را در دو جريان معتقدين به « اسلام » به مثابه مذهب و قائلين به « اسلام سياسي » به منزله ايدئولوژي بازشناسي كرد. در حالي كه « اسلام » در معناي مذهب عموما وجهي منعطف پويا و با قابليت هاي روزآمدي و انطباق پذيري از خود به نمايش مي گذارد و مي توان از آن تعبير اسلام براي اسلام را برداشت كرد « اسلام سياسي » يك ايدئولوژي را با خصائص متصلب و انعطاف ناپذير جلوه گر مي سازد كه نگاهي تاسيسي و معطوف به كسب قدرت سياسي دارد. قرائت افراطي از اين ايدئولوژي منجر به ظهور « ايدئولوژي افراطي اسلام » گرديده است . در هر حال بايد توجه داشت كه : « تنها اقليتي كوچك از جهان اسلام پذيراي ايدئولوژي افراطي اسلام هستند » . به گفته گراهام فولر : « اسلام معاصر پديده اي پويا است (شامل بن لادن طالبان ليبرال هايي كه به دنبال اصلاح و نوسازي هستند سنت گرايان و غيره ). امروزه مسئله واقعي اين نيست كه اسلام چيست بلكه آن است كه مسلمانان چه مي خواهند... افراد به هر كيش و آييني كه تعلق داشته باشند قادرند كه به سرعت تفاسيري از مذهب خود ارائه دهند كه در عمل تلاش هاي سياسي شان را توجيه كند... آزمون واقعي احزاب اسلامي هنگامي فرا مي رسد كه قدرت را از طريق صندوق هاي راي به دست آورند و سپس هنگامي كه بر سر قدرت هستند به هنجارهاي دموكراتيكي كه هنگام قرارداشتن در موضع مخالف ستايش گر آن بوده اند پايبند بمانند » . وي معتقد است كه در چنين شرايطي « هيچ كس دقيقا نمي داند كه يك دولت اسلامي مدرن چگونه خواهد بود » .
آمريكا و جهان اسلام ; نگرش ها و رويكردها
در صحنه عمل و در خلال چند دهه گذشته سياست آمريكا درقبال جهان اسلام به خصوص خاورميانه همراه با چانه زني بوده است . تا زماني كه ثبات و منافع استراتژيك آمريكا تامين مي شد اين كشور خواستار حفظ وضع موجود بود. اين رهيافت بر اين فرض اساسي دلالت داشت كه دولت ها تنها بازيگران اصلي نظام بين الملل هستند; اما حادثه 11 سپتامبر دو پيامد عمده را به همراه داشت :
1 ـ تغيير منافع آمريكا
2 ـ نفي بازيگري يگانه دولت ها .
در اين مقطع سياست مداران آمريكا ضرورت توجه ويژه به جهان اسلام را در صدر اولويت هاي سياست خارجي خود قرار دادند. آنچه به عنوان عامل و ريشه حركات راديكالي و تروريستي گروه هاي اسلامي از جانب آمريكا مورد شناسايي قرار گرفت شامل سه محور دولت هاي اقتدارگرا گروه هاي مذهبي ضد مدرنيسم و فقر فراگير و نااميدي در جوامع مسلمانان بود.
آمريكا با اين تلقي كه در جهان اسلام اين سه مولفه به صورت دايره وار يكديگر را تقويت مي كنند درصدد اتخاذ سياستي برآمد كه حلقه مزبور شكسته شود. بدين جهت راهبردي را در دو فاز نظامي (حمله به افغانستان و عراق ) و غيرنظامي (دموكراتيزاسيون ) در پيش گرفت . تا مدت ها سياست مداران آمريكا « سياست در قبال جهان اسلام » را معادل با « سياست در قبال خاورميانه » ارزيابي مي كردند در حالي كه بسياري از كشورهاي مسلمان در خاورميانه حضور ندارند. مردم عرب تنها مسلمانان جهان را تشكيل مي دهند و چهار كشوري كه بيشترين جمعيت مسلمان را دارند (هند پاكستان اندونزي و بنگلادش ) اساسا در خاورميانه نيستند. بيش از مسلمانان به عنوان اقليت در كشورهاي غيرمسلمان (چين هند فرانسه آمريكا و فيليپين ) زندگي مي كنند. به نظر مي رسد در حالي كه آمريكا انرژي زيادي براي آنچه بوش آن را « دولت هاي سركش » ناميد صرف مي نمايد مشكل اصلي از درون كشورهاي دوست برمي خيزد. به گفته فولر : « آمريكا بايد از فرمول هاي بوش مانند : كشورها يا با ما هستند يا با تروريست ها; اجتناب كند. اين چيزي نيست كه واقعا جريان دارد. همان طور كه اسلام گرايي هم همان چيزي نيست كه بن لادن آن را جدال بين اسلام و كفر مي خواند. داستان واقعي ظهور بالقوه نيروهايي در جهان اسلام است كه اسلام را تغيير نخواهد داد بلكه درك بشر از اسلام را تغيير مي دهند و زمينه را براي اصلاح و نوسازي اسلامي و ظهور نهايي سياستي هموار خواهند كرد كه هم اصالتا اسلامي باشد و هم ليبرال دموكرات . تشويق اين روندها بايد در زمره اهداف مهم سياست آمريكا قرار گيرد » .
به نظر مي رسد كه ديدگاهي در ميان صاحب نظران سياسي آمريكا وجود دارد كه به شدت بر ضرورت ارتباط گيري موثر با گروه هاي مسلماني كه روايتي تساهل مابانه معتدل گرايانه و آزاديخواهانه از اسلام دارند تاكيد مي كند. بر اين اساس حتي برخي معتقدند كه مهم ترين اقدام آمريكا در مبارزه با افراطيون اسلامي حمايت از « احياي اسلامي » است . به عبارت ديگر حمايت از حركت هاي سياسي اقتصادي و روشنفكري كه هدف آن اصلاح جوامع و سياست هاي مسلمين باشد. اين عده بر اين باورند كه آمريكا بايد با « اسلام معتدل » تعامل داشته باشد و لذا استراتژي آمريكا بايد معطوف به حمايت از جنبش هاي احيايي باشد كه قادر به بسيج مسلمانان عليه افراطگرايي اسلامي هستند. به طور كلي رويكرد تعامل گرا راهكارها و توصيه هاي زير را در خصوص چگونگي استراتژي آمريكا در برابر مسلمين پيشنهاد مي كند :
1 ـ تعامل با احزاب اسلامي ;
2 ـ توجه به اصلاحات مذهبي آموزشي و اجتماعي ;
3 ـ حمايت از خيريه هاي مذهبي مستقل (با هدف خنثي سازي فعاليت ها و اهداف موسسات خيريه وابسته به گروه هاي تندرو و تروريست كه با ارئه خدمات جذب و پرورش نيرو را تعقيب مي كنند;
4 ـ اعطا امتيازات ويژه به دانشگاه ها براي ارتقا افكار و آثار مسلمانان معتدل ;
5 ـ تمركز بر ديپلماسي عمومي ارتقا دموكراسي و برنامه هاي كمكي جهت تقويت اصلاح و احياي اسلامي (به نحوي كه ارزش هاي آمريكايي را به سنت هاي اسلامي پيوند زند).
به باور « توماس كارودرز » مدير پروژه دموكراسي در بنياد كارنگي : « سردرگمي عميقي در دولت در خصوص معناي ديپلماسي عمومي وجود دارد. براي برخي اين مفهوم تنها به سادگي ارائه تصوير آمريكا به جهان است و براي برخي ديگر مقوله اي عميق تر است كه براساس آن بايد ميان آمريكا و كشورهاي مسلمان رابطه اي برقرار كرد كه جايگزين عداوت و خصومت كنوني گردد » .
در كنار عوامل يادشده حضور اسلام و مسلمين در آمريكا به عنوان يك مولفه داخلي نيز حائز اهميت است . در حال حاضر اسلام سريع ترين مذهب در حال رشد در آمريكا محسوب مي شود و انتظار مي رود كه در چند سال آينده دومين بلوك مذهبي بزرگ كشور شود. اين در حالي است كه دولت روش استفاده و به كارگيري بهينه از اين جمعيت را ندارد. از آنجا كه جامعه مسلمانان آمريكا بخشي از « جهان اسلام » قلمداد مي شود امروزه بر ضرورت جذب اين بخش از مسلمانان در سطوحي بالاتر و به ويژه در دايره رويكردهاي معطوف به سياست خارجي آمريكا در قبال جريانات اسلامي تاكيد بيشتري مي گردد و اين اصل به عنوان مكمل سياست هاي بيروني بيشتر مورد توجه قرار گرفته است .
نقش نيروهاي مذهبي و پايگاه هاي فكري تاثيرگذار در آمريكا
سياست خارجي آمريكا در حوزه خاورميانه و اسلام ظاهرا متاثر از ريشه هاي مذهبي است . در دولت بوش لابي و مذهب دو عامل و بازيگر بسيار مهم تلقي مي شوند. به عبارت ديگر بدون توجه به ائتلاف سياسي ميان گروه هاي طرفدار ليكود حاميان نومحافظه كار اسرائيلي و صهيونيست هاي مسيحي نمي توان تصويري واضح از چگونگي سياست هاي ايالات متحده ترسيم كرد.
الف ) راست مسيحي
راست مسيحي يا انجيلي ها مدعي وجود مباني انجيلي براي حمايت از اسرائيل هستند. آنها از يكسو جمع شدن يهوديان تشكيل اسرائيل و بازسازي معابد باستاني قوم يهود را از جمله پيش شرطهاي بازگشت دوم مسيح مي دانند (دليل اصلي حمايت از اسرائيل ) و از سوي ديگر و به صورت موازي درصدد جذب يهوديان به مسيحيت نيز مي باشند. صهيونيسم مسيحي يك تئولوژي و باور ديني محسوب مي شود. پيروان اين باور جهان اسلام را سرزميني مي دانند كه پيش از بازگشت مسيح بايد در آن نفوذ كرد. آنها معتقدند كه اگر مسيح تاكنون بازگشت خود را به تعويق افكنده به دليل آن است كه آنها موفق به انجام وظايفشان نشده اند. راست مسيحي و نومحافظه كاران دو جريان عمده و غيريهودي طرفدار اسرائيل در آمريكا هستند با اين تمايز كه دلايل حمايت راست مسيحي از اسرائيل مذهبي است اما نومحافظه كاران عمدتا به دلايل سياسي و استراتژيك و منافع مشترك در اين صف قرار دارند.
راست مسيحي و نومحافظه كاران از اجزا مهم ائتلاف حكومتي جورج بوش محسوب مي شوند كه هر دو به جدال دائمي ميان خير و شر معتقدند. راست مسيحي به دنبال انجيلي كردن جهان و تغيير آيين غيرمسيحيان است و اين هدف را در قالب فكري جدال دائمي خير و شر ارزيابي مي كند. انجيلي ها از زمان دولت ريگان در روند تصميم سازي سياست داخلي و خارجي آمريكا وارد شدند; اما اوج فعاليت آنها را مي توان در دولت بوش پسر مشاهده كرد. راست مسيحي كه جرياني مذهبي و حتي به تعبيري بنيادگرا است معتقد است كه ميان اسلام و مسيحيت نقاط اشتراك اندكي وجود دارد و اساسا سرشت و ماهيت اسلام خشن است .
طيف تندروي صهيونيست هاي مسيحي حساسيت ويژه اي به مقوله اسلام دارند به گونه اي كه « جنگ عليه تروريسم » را معادل « جنگ مذهب » ميان مسيحيت و اسلام تلقي مي كنند . بعد از حوادث 11 سپتامبر راست مسيحي تلاش كرد تا حملات و هجمه ها را متوجه اسلام سازد و چنين تبليغ كند كه نظرات جريان القاعده برابر با نظرات اسلام است و مسلمانان وارد جنگ عليه مسيحيت شده اند. به عبارت ديگر طرح مطالب سو عليه اسلام از 11 سپتامبر به بعد به جز ثابتي از گفتمان سياسي راست مذهبي تبديل شده است . تندروهاي راست مسيحي راهكار مواجهه با اسلام را نفوذ و استحاله مي دانند. اين طيف به هيچ روي « كثرت گرايي مذهبي » را برنمي تابند و خود را حامل و ناقل حقيقت واحد مي پندارند. در اين ميان فعاليت هاي برخي مراكز دانشگاهي نزديك به راست مسيحي نيز حائز اهميت است . دانشگاه بين المللي كلمبيا از عمده مراكز تعليم ميسيونر (مبلغ مذهبي ) براي اعزام به سرزمين هاي اسلامي با هدف نيز برنامه هاي مشابهي Baylor تغيير مذهب مسلمانان و جذب آنها به مسيحيت است . برخي موسسات آموزشي ديگر مانند دانشگاه دارند.
امروزه راست مسيحي دفتر منافع خود را در وزارت خارجه آمريكا با نام :
» office of International Religious Freedom «
دارد و موسسات ديگري نيز با حمايت مالي دولت از جمله :
» office of Faith - Based and Community Initiatives «
وجود دارند كه بلافاصله پس از روي كار آمدن دولت بوش ايجاد شدند.
در نهايت بايد گفت كه افزايش نفوذ مسيحيان انجيلي در آمريكا كه از حاميان سرسخت اسرائيل محسوب مي شوند و در عين حال به نحوي فزاينده به ستون فقرات ايدئولوژيك دولت بوش تبديل شده اند فضاي مساعدتري را براي فعاليت گروه هاي يهودي در آمريكا و تبليغ و سياست گذاري عليه اسلام فراهم آورده اند. اين گروه نشان داده است كه به اندازه گروه هاي يهودي اگر نه بيش از آنها در جهت طرفداري از اسرائيل و مقابله با اسلام فعال و پرتحرك است .
) AIPAC (ب ) لابي اسرائيل
امروزه يكي از مهم ترين مسائلي كه ميان جهان اسلام و آمريكا قطب بندي ايجاد كرده مناقشه اسرائيل و فلسطين است . حمايت آمريكا از اسرائيل موجب شده است تا آمريكا نزد افكار عمومي مسلمانان دشمن فلسطينيان و در ادامه دشمن مسلمانان محسوب گردد و همين امر احساسات ضدآمريكايي را در جهان اسلام به شدت تقويت كرده است . در خلال جنگ سرد آمريكا و اسرائيل بلوكي را عليه كمونيسم شكل دادند . امروز و پس از 11 سپتامبر آمريكا و اسرائيل بيش از هر زمان ديگر همكاري نزديكي براي نابودي تهديدات مشترك از جانب راديكاليسم اسلامي و تروريسم دارند. نفوذ و تاثيرگذاري لابي اسرائيل در سياست گذاري هاي آمريكا به ويژه در حوزه مسائل اسلام و خاورميانه از چنان قوتي برخوردار است كه برژنسكي زماني اظهار داشت : « چه من در خصوص خاورميانه درباره خاورميانه سياستگذاري كند » . اظهاراتي از اين دست بيانگر عمق نفوذ و تاثير گذاري لابي AIPAC سياست گذاري كنم و چه اسرائيل به ويژه در جهت گيري هاي منطقه اي و خاورميانه اي مي باشد.
پل فيندلي نماينده سابق جمهوريخواه كنگره نيز معترف است كه : » بيشتر شهروندان از اين حقيقت وحشت آور غافل اند كه براي ساليان سال سياست خاورميانه اي آمريكا از سوي متخصصان و كارشناسان متعهد به مباني منافع آمريكا طرح ريزي نشده است « . در آنچنان داراي كاركرد و كارآيي است كه به راحتي مي توان از آن به عنوان « حكومت موازي » در برخي AIPAC حقيقت تكنيك هاي در بخش هاي عمده دولت آمريكا ازجمله دفتر معاونت AIPAC سياست گذاري ها ياد كرد . لابي بزرگ طرفدار اسرائيل به جلوداري رئيس جمهور پنتاگون وزارت خارجه كنگره و... نفوذ بالايي دارد. لابي اسرائيل علاوه بر اينكه از سوي طيف وسيعي از هر دو حزب The Heritage » « American Enterprise Institute سياسي اصلي آمريكا و رسانه ها پشتيباني مي شود از حمايت مالي قوي موسساتي چون « » نيز برخوردار است . Washington Institute for Near East Policy » و « Fundation
اگرچه بيشتر مقامات آمريكا در وزارت خارجه و شوراي امنيت ملي هرگونه پيوند اسرائيلي را در تدوين سياست آمريكا در قبال اسلام گرايان تكذيب مي كنند و معتقدند كه تنها ملاحظات مربوط به منافع ملي آمريكا در اين زمينه مدنظر قرار مي گيرد اما بنا به گفته يك مقام ارشد وزارت خارجه : « ما به ميزان زيادي از تعريف اسرائيلي ها از اسلام گرايان متاثر هستيم » .
بنابراين اسرائيل به عنوان بزرگ ترين متحد استراتژيك آمريكا در خاورميانه از آنجا كه هم در همجواري مسلمانان قرار دارد و هم درگير اصلي ترين چالش هاي امنيتي و منفعتي با آنان است بيشترين مساعي را در جهت همسوسازي سياست خارجي آمريكا در قبال اسلام و جريانات اسلامي و خاورميانه با منافع خود به كار مي بندند. در نهايت آنچه به عنوان سياست خارجي آمريكا در قبال جهان اسلام تدوين مي گردد بخش قابل توجهي از ملاحظات اسرائيل را در بردارد.
نتيجه گيري
سلسله وقايع 11 سپتامبر و حمله آمريكا به افغانستان و عراق بيش از پيش تنوع و مرزبندي موجود ميان جريانات اسلام گرا را نزد صاحب نظران و سياست مداران آمريكايي آشكار ساخت . هرچند گروه هايي همچون لابي پرنفوذ اسرائيل در آمريكا و نگرش هاي برخاسته از طيف راست مسيحي غالبا در مواجهه با اسلام تعابيري واحد ارائه داده و رويكردي سلبي و تهاجمي را تجويز مي كنند اما به نظر مي رسد كه جهت گيري سياست خارجي آمريكا بيش از گذشته بر لزوم تعامل با جريانات اسلام گراي معتدل و حمايت از « احياي اسلامي » تاكيد مي ورزد. در حقيقت پشتيباني از حركت هاي سياسي اقتصادي و روشنفكري اسلامي كه به قصد بهبود و پيشرفت جوامع مسلمين صورت مي گيرد جايگاه ويژه اي در استراتژي سياست خارجي آمريكا يافته است .
معتقدين به اين رويكرد در دستگاه سياست گذاري آمريكا اقداماتي از قبيل حمله به افغانستان و عراق و يا سياست هاي دموكراسي گستري در خاورميانه را براي خشكاندن تروريسم و افراطگرايي اسلامي بدون كمك از جريانات معتدل اسلامي ناكامل ارزيابي مي كنند و بر ضرورت توجه به گرايشات متنوع در درون جريانات اسلام گرا تاكيد مي كنند. به عبارت ديگر با طبقه بندي جريانات اسلام گرا براساس اهداف شيوه عملكرد و غيره تعامل با گروه هاي اسلام گراي ميانه رو و اصلاح طلب پيش نياز تقابل با جريانات اسلام گراي افراطي تعريف مي شود.
منبع : مركز تحقيقات استراتژيك
قوت يافتن مباحثي همچون « هلال شيعي » و احتمال سهم خواهي بيشتر شيعيان از قدرت سياسي و اقتصادي دور تازه اي از مناسبات ميان آمريكا و جهان اسلام را رقم زده است
آمريكا از تروريسم افزايش احساسات ضد آمريكايي تلقي از اسلام به عنوان مانعي براي گسترش دموكراسي و قدرت يابي شيعيان در خاورميانه احساس تهديد مي كند
در تدوين سياست خارجي آمريكا در قبال جريانات اسلامي نفوذ دو جريان لابي اسرائيل و راست مسيحي (انجيليون ) غالبا موجب شكل گيري رويكردي تهاجمي و سلبي شده است
گروه هاي تندروي مسيحي و يهودي آمريكا تنوع و گستردگي جريانات موجود در درون اسلام را در راديكاليسم اسلامي خلاصه كرده و لزوم مواجهه با آن را امري ضروري و اجتناب ناپذير تعريف مي كنند
 يکشنبه 8 دي 1387     





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: هموطن سلام]
[مشاهده در: www.hamvatansalam.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 140]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن