واضح آرشیو وب فارسی:همشهری: حافظ و فلسفه
حكمتو فلسفه- هفته گذشته نشست «حافظ و فلسفه» در پژوهشكده اقتصاد دانشگاه تربيت مدرس و با سخنراني دكتر اصغر دادبه، عضو هيأت علمي دايرهالمعارف بزرگ اسلامي برگزار شد.
كوتاه شدهاي از گزارش اين سخنراني به روايت خبرگزاري فارس از نظرتان ميگذرد .
اگر حافظ نبود، سعدي بود، ولي اگر سعدي نبود، حافظ هم نبود. با توجه به اين اگر در مدرسهها فقط به شاگردان سعدي بگوييم كافي است، اما نميتوان منكر هنر حافظ شد. قصه فلسفه چيزي است كه قرنهاست فراموش كردهايم. فلسفه جزوي از زندگي است. «برتراند راسل» درست ميگويد كه فلسفه علم پرسشهاست و نه علم پاسخها. پس اگر به پاسخها دست نيافتيم باز هم نبايد از پرسشها دست برداريم. اگر مطالعات و معلمي كردن فلسفه را دنبال كنيم خواهيم ديد كه بهعنوان يك انسان انديشمند، فلسفه جزوي از زندگي ما ميشود.
در كشور ما يك جعل اشتباه صورت گرفته كه مثلا به فلسفه هنر ميگوييم فلسفه مضاف. يعني فلسفه را مضاف قرار ميدهيم و هر علمي را كه به آن اضافه ميكنيم ميگوييم مضافاليه است؛ مثل فلسفه فيزيك و يا فلسفه شيمي. 3پرسش كلي در فلسفههاي مضاف مطرح ميشود، پرسشهاي «چيست»، «از كجاست» و «براي چيست» اين سه پرسش مهم در فلسفههاي مضاف است و تمام آنچه بعد از آن گسترش مييابد ذيل همان سه پرسش است.
اين بحثها از قرن 19 به بعد استقلال يافته اما موضوع مستقل بودن يك بحث است و موضوع نطفه در علوم ديگر داشتن يك بحث.
افلاطون كسي نيست جز يك زرتشت يوناني و اين در كتاب «شهر زيباي افلاطون» كه 40 سال پيش دكتر مجتبايي نوشته مطرح شده است. افكار افلاطون در مزداي ايراني نيز به چشم ميخورد، منتها افلاطون انديشهها را با فكر يوناني بيان ميكند. در پرسش نخست مطرح ميكنيم كه شعر چيست كه در آثار بهار و نظامي ميتوانيم اين پرسش را پيدا كنيم. پرسش دوم اين است كه شعر از كجا آمده كه اين يكي از جديترين پرسشهايي است كه همواره مطرح بوده است.
در پرسش سوم، سؤال ميكنيم كه شعر به چه درد ميخورد و براي چيست كه اين هم قصه درازي است و اين پرسش را با برگ و بوي خودمان در ديوان حافظ ميتوانيم ببينيم. بهنظر من غزل «بارها گفتهام و بار دگر ميگويم، كه من دلشده اين ره نه بهخود ميپويم» مصداق تمامنماي 3 پرسش فوق است. براساس اين غزل حافظ، خاستگاه شعر الهام است كه الهام نتيجه خلق هنر در حالت بيخودي است و زمان الهام شبهنگام و علتالعلل دستيابي الهام عشق است.
ما ميتوانيم بحثهاي خيالي در اشراق را با خاستگاه هنر در غزل مرتبط كنيم؛ يعني آن فرشته هنر كه افلاطون از آن سخن ميگويد همان خيال نزد عرفاي ماست. خيال به 2 اصالت عشق و الهام منجر ميشود، هنرمند يا شاعر به اين2 اصالت دست مييابد و بعد از دستيابي به آنها هنرش را خلق ميكند. پس با يك نظر الهام در نظر عرفاي ما از خيال سرچشمه ميگيرد.
سه شنبه 26 آذر 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: همشهری]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 75]