واضح آرشیو وب فارسی:اطلاعات: كجايي تو؟!...

دعاي ما را از مدينه مي شنويد
اكبر كتابدارـ مدينه، 5 آذر 87
قطره قطره باران ميبارد. باران عاشقي، باران مهرورزي، باران مهرباني، باران..... نه از آسمان، از زمين، از زمان، از ايران..... باران از چهار سو ميبارد. نه، از چندين و چند سو، از همه سو. باراني كه نمنم از زمين اطراف مدينه ميجوشد و ميرويد، سيل ميشود براي كميل، باران دعا، دعاي كميل. سيلي نه ويرانگر كه سيلي روحبخش و دلنواز. سپس كمكم دريا ميشود. دريايي از مردان و زنان با ايمان ايران.
لحظاتي به اطراف خيره ميشوي. چه جمعيتي!..... چه شور و حالي، چه غوغا و غلغلهاي!..... لحظهاي ايران را ميبيني. كاروانهايي كه مهرباني را حمل ميكنند از اين سو و آن سو ميآيند. گويي عصارهاي از شهرهاي كشور پهناورت ايران، در اين نقطه مبارك و متبرك نمود يافته است.
از هر شهر و دياري، كسي را ميبيني و كساني را. يكي با لحظة آذربايجاني از ديدن دوستي قديمي سر ذوق ميآيد كه در اين شب دعا، او را در اين مكان مقدس يافته است. يكي با لهجة شيرين اصفهاني با هموطنش خوش و بش ميكند. ديگري با لهجة گيلكي با همشهريهايش از فضاي لطيف و معنوي امشب حرف ميزند. آن يكي كرد كرمانشاهي است و ديگري كرد كردستاني . حتي ايرانياني را ميبيني كه در خارج از كشور ساكن هستند و امشب به شوق دعاي كميل، از اقصي نقاط دنيا آمده و در اين نقطه جمع شدهاند تا دريا را اقيانوس كنند.
اينجا احساس ميكني در ايراني و با خود ميگويي اينجا ايران است. مدينه النبي. شهر يثرب، دارالهجره اينجا ايران است. اينجا دارالايمان است. به هر سو كه مينگري، ايران را ميبيني و عظمت جمهوري اسلامي را. ايران را ميبيني و ايراني را كه حرم شريف نبوي را در آغوش كشيده است... و ايرانيان عاشقي را نظارهگري كه هواي معطر محله بني هاشم را استنشاق ميكنند و با مستي و سرمستي، بقيع تاريك را در چشمان خويش به مهماني ميبرند و آه ميكشند.
اينجا ايران، به گونهاي بيتاب و بيقرار است كه در بين حرمين است. در بينالحرمين است. لحظات به تندي ميگذرند و آرامش به سخن ميآيد و سكوت حرف اول را ميزند وقتي آواي جانبخش و دلنواز قرآن كريم با آواي ملكوتي قاري برجسته، حسين فردي، فضاي بينالحرمين را معطر ميگرداند. عطر معنويت در همه جا پراكنده ميشود. چشمها گوش ميشود و گوشها جان. عطر دعاي كميل، مدينه را سرشار ميكند: اللهم اني اسئلك برحمتك.......
اميرالحاج آرامتر از همه در برون و بيقرارتر از همه در درون، همراه با ذاكر، دعاي كميل را زمزمه ميكند...... وَ بِسُلطانِكَ الَّذي عَلا كُلّ شيءٍ.......
چه شور و غوغايي است امشب. چه حال زيبايي است امشب. چه ذكر پرشور دعايي است امشب. دعاي لطيف كميل است امشب. يا علي، دعاي اهل دل است امشب. اللهم اغفرلي ذنب كل ذنبٍ آذنبُتُه......
خدايا، بيامرز برايم هر گناهي را كه كردهام و هر خطايي را كه از من سر زده. خدايا به سوي تو تقرب ميجويم به وسيلة ذكر تو و شفيع ميآورم به درگاهت خودت را، و به جود و كرمت از تو ميخواهم كه مرا به مقام قرب خويش نزديكسازي....
اينبار، زمين پاك و مطهر بينالحرمين، از زمين كنده ميشود و شانهها از اشك و استغاثه به لرزه ميافتد و زلزلهاي به وقوع مي پيوندد. آتش درون فوران ميكند و آتشفشاني برپا ميشود. چه لحظات نابي است اين لحظات روحاني و رحماني دعاي كميل، و چه جاي پاكي است اين مكان مقدس بينالحرمين.....
شور و هيجان درونيات، مضاعف ميشود وقتي ذاكر اهل بيت رمضانپور شور و شوق تو را شيرين ميكند و توفيق كه به ماهرخسار ميرسد دقايقت شورانگيز ميشود و نام زهرا(س) دلت را به آشوب ميكشاند.
نشستهاي روبه سوي كعبه. در سمت راستت حرم شريف نبوي و سمت چپت بقيع مظلوم؛ و تو اشك ميريزي و زمزمه ميكني: اِرحَمَ مَنْ رأسُ مالِهِ الرَّجاءَ...... رحم فرما بر كسي كه سرمايهاش اميد و ساز و برگش گريه و زاري است اي تمامدهندة نعمتها. اي برطرفكنندة گرفتاريها، اي روشني وحشتزدگان در تاريكيها، و اي داناي بيمعلم، درود فرست بر محمد و خاندان محمد.....
با دعاهاي اميرالحاج، عاشقانههايت بيشتر رقم ميخورد. سرمستي از دعاي كميل از يك سو و سرخوشي از اينكه آمينگويي هستي در كنار حرم شريف نبوي از سوي ديگر، از خودت بيخودت ميكند. اصلاً اين لحظههاي كميل را با دلخوشي لحظههاي دعا زمزمه كردهاي.
دعاي كميل به نقطه پايان كلمات ميرسد، اما حال و هواي تو و يارانت، هموطنانت، هم دينانت، چنان تغيير كرده است كه گويي دل رفته است ز دست صاحبدلان خدا را...... و ميخواهي از كنار بقيع دور شوي، اما مگر ميتواني؟ ميخواهي بينالحرمين را بگذاري و بگذري، اما مگر قادري؟ بقيع را از بينالحرمين سلام ميدهي و به سمت حرم شريف نبوي ميروي تا عقدة دل بيشتر بگشايي و بيشتر از پيش از خويش رها شوي و خودت را كمكم بسپاري به مسجد شجره تا به زودي گرد كعبه يار بگردي و بگردي تا.....
ساعت، نيمه شب را مدتي است كه وداع كرده است و جرس فرياد ميدارد كه بربنديد محمل ها. جرس كه از صدا ميافتد، ندايي به دلت ميافتد كه صبح نزديك است. صبح سپيد..... صبح سپيد كه ميرسد، ميداني كه كمكم بايد با مدينهالنبي وداع كني. ميداني كه امروز و فردا خواهي رفتَ؛ اما كولهبارت پر است از كميل. پر است از شبي سرشار. و پر است از نور عشق و شور دعا....
شبي كه با تو بودم ياد از آن شب
شبي كه بيتو بودم داد از آن شب
چهارشنبه 6 آذر 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: اطلاعات]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 68]