واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: بین الملل > آفریقا - موج جاری انقلابها، تنها پیشدرآمد آن اعتلای پرعاطفه عربهاست که لئو گومیلف، تاریخدان و قوم شناس برجسته روس در پژوهش های خود پیشبینی کرده بود. آلکساندر کوزنتسوف موج جاری انقلاب ها، تنها پیش درآمد آن اعتلای پرعاطفه عرب هاست که لئو گومیلف، تاریخدان و قوم شناس برجسته روس در پژوهش های خود پیشبینی کرده بود. فروپاشی دولت های مصنوعی خاور میانه باید اشتباهات سیاست استعماری اوایل قرن 20 را اصلاح کرده و به ایجاد فضای بزرگ عربی منجر شود. تحولات سیاسی در کشورهای عربی خاور میانه که باعث سرنگونی رژیم های دیکتاتوری تونس و مصر، جنگ داخلی در لیبی، ناآرامی ها در یمن، بحرین، اردن و سوریه شد، به گونه های مختلف تعبیر می شد. بعضی پژوهشگران و روزنامه نگاران در این حوادث توطئه آمریکایی را تشخیص می دهند؛ دیگران به ناکامی اقتصادی کشورهای عربی اشاره می کنند و گروه سوم به بررسی نفوذ اسلام رادیکال پدراخته اند. ولی مسلم است که انقلاب های جدید عربی زیر مرحله پیشین توسعه خاور میانه که انقلاب مصری سال 1952 سر آغاز آن بود، خط بطلان کشیده اند. شکست طرح ملی گرایی غیر مذهبی عربی انقلاب سال 1952 مصر سر آغاز مرحله توسعه سریع ملی گرایی عربی بود که در مصر با شخصیت جمال عبدالناصر ارتباط داشت و در سوریه و عراق با فعالیت حزب بعث. معمر قذافی که اکنون ورد زبان رسانه های گروهی جهان شده است، یکی از شاگردان رهبر مصر بود. قذافی در آغاز فعالیت سیاسی خود در همه زمینه های کوچک از ناصر تقلید می کرد و حتی نخواست درجه نظامی بالاتر از سرهنگ را دریافت کند زیرا ناصر هم سرهنگ بود. بدیهی است که قذافی فرشته نیست ولی او به سادیست مجنون (به تعبیر مطبوعات غرب) شباهت ندارد. اگر او «سگ هار خاور میانه» بود که ریگان درباره او می گفت، نمی توانست طی 40 سال تنها با توسل به زور کشور دشوار لیبی را اداره کند. تاریخچه رهبری قذافی در لیبی نمایان است و نشان می دهد که تلاش های رهبران ملی گرای غیر مذهبی در زمینه به روز آوری کشورهای خود شکست خورده است. قذافی طی ده سال اول حکومت خود صادقانه سعی می کرد در لیبی سوسیالیسمِ مارکسیستی برقرار کند و به همین منظور طبقه کارگر را ایجاد می نمود. ولی تلاش های او به هدر رفت: بدویان مغرور نمی خواستند در کارخانه ها کار کنند. حتی کارگران میادین نفتی لیبی عمدتاً فلسطینی، پاکستانی و آفریقایی بودند. بعد از آن رهبر لیبی به اجرای «دمکراسی مستقیم» (جماهیری) پرداخت که این اندیشه در«کتاب سبز» او بیان شد. تمام قدرت در سطح محلی به دست کمیته های مردمی (شبیه به شوراهای سال 1917 در روسیه) منتقل شد. بخش عمده بودجه در اختیار آن ها گذاشته شد، دستگاه کارکنان دولت کاهش یافت و حتی امکان داشت که یک بدوی صحرانشین یا میوه فروش شهر نشین برای مدت 6 ماه معاون وزیر امور خارجه شود. ولی در شرایط نظام قبیله ای، این سیستم باعث فرمانروایی قبایل نیرومند بر قبایل ضعیف تر شد. قذافی از اندیشه خود نومید گردیده و تصمیم گرفت بر طوایف لیبی متکی شود و دارایی بیشتری به خارج ببرد تا زندگی فرزندان خود را تأمین کند. در نتیجه، طغیان و جنگ داخلی رخ داد. ناکامی تلاش های سیاسی ملی گرایان در کشور عراق هم مشاهده می شد. فرق عراق با لیبی فقط این است که عراق از فرهنگ شهر نشینی برخوردار است. چه چیزی باعث شکست طرح ملی گرایی عربی شد که هدف ایجاد دولت های خودکفا و مدرن خاور میانه را دنبال می کرد؟ ما دو علت این ناکامی را تشخیص می دهیم. اولاً، رهبران عربی که در سال های 1960-1950 در شرایط انقلاب به قدرت رسیدند یا ورثه رهبران انقلابی (مانند مبارک در مصر) بودند، اعتقاد داشتند که تنها با توسل به روشهای شدید می توان اصلاحات را به عمل آورد که این روش ها موجبات قدرت تام یک شخص یا یک حزب را ایجاد کرده و به استبداد تکامل می یافت. در عراق این وضع به ماجراجویی های سیاسی و خارجی مانند تصرف کویت در سال 1990 انجامید. استبداد با اذهان عربی (اعم از صحرا نشینان و شهر نشینان) سازگار نیست. ثانیاً، هیچ یک از ملی گرایان غیر مذهبی (به غیر از ناصر) جهان عرب را به عنوان یک پدیده واحد در نظر نمی گرفت. همه سعی می کردند در کشور خود بدون توجه به همسایگان و گاهی به ضرر آن ها رفاه مادی تأمین کنند. حتی دو رژیم نزدیک بعثی سوریه و عراق با هم دعوای شدیدی کردند. چه رسد به کارشکنی های پنهانی رژیم های سلطنتی حاشیه خلیج فارس علیه بعثی ها و ناصری ها و نیز خیانت های مرتب روسای جمهوری و پادشاهان عربی به ملت فلسطین. عامل نفتی در حوادث خاور میانه نقش بسزایی بازی می کند. اکثر تحلیلگران اقتصادی غرب قبل از همه به فکر آینده صادرات نفتی از خاور میانه به اروپا هستند. در حال حاضر اوضاع چندان نگران کننده نیست و قسمت 115 دلار بابت یک بشکه نفت از پیشبینی های اضطراب آمیز پایین تر است. برای مثال، نقش لیبی در صادرات نفت از 2% تجاوز نمی کرد که ذخایر نفتی اتحادیه اروپا از این صادرات بیشتر است و برای 120 روز کفایت می کند. کشورهای خلیج فارس برای جبران این کمبود صادرات خود را افزایش می دهند. ولی اگر الجزایر هم صادرات نفت خود را قطع کند، قیمت نفت تا 127 دلار افزایش خواهد یافت. آلمان و بریتانیا با این قیمت می سازند ولی اقتصاد ایتالیا، اسپانیا و یونان طاقت آن را ندارد. اگر عربستان سعودی به صحنه ناآرامی ها تبدیل شود، قیمت نفت به 220 دلار می رسد. این دیگر فاجعه است. رشد این قیمت ها به نفع چه کسی بود؟ شاید به نفع آمریکا باشد که در این صورت و به منظور کمک به اروپایی ها حاضر است میادین نفتی شمال آفریقا و عربستان را تحت کنترل خود درآورد؟ بحث محافل دولتی آمریکا درباره امکان تجاوز انسان دوستانه در لیبی بر همین امر دلالت دارد. ولی تکرار می کنم: ما معتقدیم که انقلاب های عربی از خارج تحریک نشده بلکه دلایل داخلی خاصی داشتند. با این وجود، بعضی محافل جهانی می توانند از این حوادث سود ببرند. سرویس های ویژه آمریکا سال هاست که از امکان وقوع چنین حوادثی در کشورهای عربی خبر می دهند. واشنگتن می توانست تصمیم بگیرد که در رأس روندی قرار گیرد که نمی تواند از آن جلوگیری کند. فروپاشی دولت های ملی عربی، سقوط رژیم های خودکامه و تجزیه این کشورها به شیخ نشین های کوچک باعث خواهد شد که مصرف کنندگان قیمت های نفت و گاز را دیکته کنند. در این صورت آمریکاییها بخش قابل توجه منابع واردات نفتی اروپا را تحت نظارت خود در آورده و قیمت نفت تا 60 دلا رافت خواهد کرد. در همینجا باید به مسأله گران شدن مواد خوراکی اشاره کرد. به عقیده بعضی کارشناسان، زمان نفت گران به پایان می رسد و عصر مواد خوراکی گران شروع می شود. ممکن است غرب در روابط با کشورهای عربی از اصل «نفت در عوض مواد خوراکی» استفاده کند که باعث وابستگی بیشتر کشورهای خاور میانه به غرب و برقراری نظام استعماری جدید خواهد شد. ظهور فضای سراسری عربی به عنوان راه رستاخیر خاور میانه سقوط رژیم های خودکامه و تجزیه و تضعیف دولت های ملی عربی به معنی پایان جهان عرب نیست. مردم عرب که با دیکتاتورهای داخلی مخالفت ورزیدند، زیر بار شرکت های فراملیتی هم نخواهند رفت. تجزیه دولت های مصنوعی در نهایت امر به ایجاد فضای بزرگ سیاسی عرب ها منجر خواهد شد. بدیهی است که این روند یک دفعه صورت نخواهد گرفت بلکه ممکن است 30-20 سال ادامه یابد. در نهایت امر «فضای بزرگ عربی» Grossraum به صورت فدراسیون، کنفدراسیون یا خلافت ایجاد خواهد شد. در این صورت «روح مکار تاریخ» (به قول هگل) اشتباهات مرحله استعماری اوایل قرن 20 را اصلاح خواهد کرد که عرب ها را به وسیله مرزهای دولتی از هم جدا نمود. در این صورت عرب ها به عنوان واحد نیرومند سیاسی مطرح خواهند شد که این موقعیت آن ها به وسیله توافقات سال 1979 کمپ دوید متزلزل شده و بعد از فروپاشی اتحاد شوروی از بین رفته بود. نباید از اسلام سیاسی که می تواند اساس عقیدتی فضای بزرگ جدید را تشکیل دهد، واهمه داشت. اگر نیروهای مفسده جوی القاعده در نظر گرفته نشود، باید گفت که سیاستمداران مذهبی عربی (مانند «اخوان المسلمین» مصر) بر خلاف گزارش های مطبوعات غرب، به افراطیون عبوس شباهت ندارند. «جوانان خشمگین» کوچه و بازار عربی بر فناوری های اینترنتی مسلط بوده و از تجربه مبارزه مشروع سیاسی برخوردارند. بسیاری از «اخوان» طی مدت زیادی در اروپا زندگی کرده و بر خلاف طالبان افغانی از جهان برداشت درستی دارند. آن نیروهای سیاسی جهانی که ظرف چند سال آینده با نخبگان آینده عربی روابط برقرار کنند، می توانند خاور میانه را به متحد بلندمدت خود تبدیل نمایند. مجله «اودناکو»، 18 آوریل 2011،
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 302]