واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: گفتوگو با بهمن فرسی؛«نویسندهی ایرانی مسیر ادبیات جهان را بشناسد»
بهاعتقاد بهمن فرسی - داستاننویس و نمایشنامهنویس پیشكسوت - اگر ادبیاتمان را از بند لفاظی برهانیم، موفق خواهیم بود.فرسی كه تقریبا بیش از 30 سال است در لندن بهسر میبرد، در گفتوگویی با خبرنگار ایسنا، در ارزیابی و بیان نگاه امروزیاش نسبت به وضعیت ادبیات داستانی امروز ایران، گفت كه كاملا از روند امروز ادبیات داستانی و داستاننویسی در ایران و آنچه در این زمینه پیش آمده، خبر دارد.او در بررسی این موضوع، با اشاره به وضعیت رماننویسی و نگارش داستان كوتاه افزود كه دراینباره در مقدمهی كتاب «دوازدهمی»اش توضیح كاملتر داده است.حجیمنویسی در رمان ایرانیفرسی روند آغازشدهی از حدود 30 سال پیش را «حجیمنویسی» نام نهاد و یادآور شد: این امر علت طبیعی و ریاضی محاسبهپذیر اجتماعی داشت. چون بسیاری از سرگرمیهای بیرونی زندگی تغییر یافت و سرگرمیها درونیشده، خواندن به یكی از مشغولیات مردم تبدیل شد.او شكلگیری این روند را سببی برای بهوجود آمدن نوعی ادبیات حجیم و داستانهای مفصل دانست كه به نظرش آثار نوشتهشده خیلی هم با توجه به سابقهای كه این ژانر ادبی و تعریف علمیاش در دنیا دارد، رمان نبودهاند، چون همه در بند لفاظیاند.بهمن فرسی متذكر شد: در «جنگ و صلح» و «ژان كریستف» نویسنده در بند لفاظی نیست و اثر را بهگونهای مینویسد كه برای همه قابل خواندن باشد. اما متأسفانه بسیاری از این داستانهای حجیم - كه باید اعتراف كنم حوصلهام نمیبرد هیچكدامشان را تمام كنم - فقط لفاظی شدهاند و این عارضهای برای رمان و داستان حجیم ایرانی است. یعنی اگر از بسیاریشان این لفاظیهای را جدا كنیم، به یكسوم حجم فعلی میرسند و آنوقت میشوند یك داستان بلند خواندنی معاصر.او گفت: البته وضعیت امروز در حال دگرگونی است. از سوی دیگر، دیگر دلیلی كه چندان رغبتی به داستان بلند ندارم، این است كه اصولا ریتم و ضرباهنگ زندگی امروز جهان، ریتم نشستن و رمانهای چندهزار صفحهیی خواندن نیست. این بازگشت و آغازها علتهایش به مسائل اجتماعیمان برمیگردد؛ ولی كاش ویژگیهای تاریخی رمان را در داستانهای بلند یا حجیم خودمان رعایت میكردیم؛ نه عارضههایی از قبیل زبانآوریهای خیلی ناجور یا توصیفهای عجیب و غریب و داستانپردازیهای در مواردی بدون كشش و بیمحتوا - با عرض معذرت از دوستان نویسنده!ادبیات ایران در جهانفرسی دربارهی ویژگی مهم داستانهای امروز و معرفی ادبیاتمان به جهان نیز با تاكید مجددش بر لفاظی در آنها خاطرنشان كرد: اگر بتوانیم داستاننویسیمان را از قید لفاظی برهانیم - با این توضیح كه حساب لفاظی و زبانآوری بیمورد را از حساب داستاننویسی جدا كنیم - موفق هستیم. معتقدم در ایران از كسانی كه داستاننویسی میكنند و داستان دارند، اسماعیل فصیح است. آثار بعد از انقلاب او را هم دیدهام. از كسانی است كه داستان دارد. اصل كارش داستان است و بعد لفاظیهایی كه اتفاقا در این زمینه هیچ خودرویتی ندارد و بهتر است كه آنرا رها كند و فقط به داستان بپردازد. او بین داستان ایرانی و داستان با اسلوب امروزی دنیا آشتی و پرورش ایجاد كرد. البته بعضی وقتها هم به بیراهه میرود.وی به برخی رابطهها در معرفی ادبیات ایران به جهان اشاره كرد و افزود: با دوستان تعارف ندارم. با تشبث بهجایی نمیشود رسید. خیام از طریق پیوستن به حزب، یا اینجا و آنجا و داد و ستد سیاسی و پول دادن به این مترجم و آن مترجم رباعیاتش بهدنیا نیامده است. دنیا آمده خیام را از ایران كشف كرده و شناسانده و ترجمه كرده است. بنابراین داستاننویسی ایران هم اگر یك روزی بخواهد شناخته شود، نویسندهی ایرانی باید مسیر ادبیات جهان را بشناسد كه چگونه است و در این مسیر قرار بگیرد.بهگفتهی فرسی، مثلا گابریل گارسیا ماركز تا چند سال پیش شناخته نشده بود، اما چیزی داشت كه دنیا به آن تمایل شناخت داشت. ادبیات داستانی ایران اگر به چنین مضامین بومی با زبان جهانی دست بزند، حتما به ادبیات دنیا راه مییابد. البته زبان فارسی مهجور است و خیلیها نمیدانند. با خرید مترجم و زد و بند با فلان و بقیه كه كارمان را چاپ كنند، نمیشود. خیلی از كارهای ایرانی در این سالها به زبانهای مختلف برگردانده شدهاند، ولی هیچجا نشده كه هم خوانده باشند و هم مثل بقیهی آثار صحبتش باشد. بهنظر میرسد «بوف كور» تنها كتابی است كه خیلی بیشتر از همه صحبتش میشود. اما آنرا دیگر باید كنار گذاشت و به فكر آثار تازه بود؛ نه اینكه آثار خوبمان را فراموش كنیم. هنوز كتاب «خاموشی دریا» دربارهی مقاومت نهضت فرانسه برایم نمونهی ناب ادبیات سیاسی دنیاست. ولی «بوف كور» واقعا دیگر چیزی برایم ندارد. متأسفانه بقیهی ترجمههایی كه از آثار ادبی امروز ایران صورت گرفته، ترجمههای تشبثیاند. همه متشبث شدهاند. كسی غیر ایرانی نرفته ادبیات امروز ایران را بشناسد، و درنتیجه چیزی معرفی نشده است. خوب معرفی نشده است. البته كار یك فرد هم نیست؛ كار هیأت كارشناسی با نظر وسیع است؛ نه با تنگنظری باورهای خاص اجتماعی به ادبیات نگاه كردن. معرفی و ترجمه كنند و مقدمات انتشار را فراهم آورند؛ چون در ادبیات یكصد سال اخیر آثاری هستند كه این قابلیت را داشته باشند. كوشش جمعی در این راه ندیدهام؛ مگر كوششهای انفرادی. كوششهای تشبثی هم در خارج به هیچجا نمیرسد.جوانان آوانگارد هم از آن طرف بام افتادهانداین داستاننویس در بخش دیگری از صحبتهایش، به ایسنا گفت: تعدادی از نویسندگان جوان هستند كه خیلی آوانگاردند و از آنطرف بام افتادهاند. خودم كه شاید بیشتر بهدلیل نوشتههای منتشرشده دربارهی آثارم در ایران بهعنوان فرمالیسم شناخته شده باشم و خیلی از این تفسیرها و یادداشتها را اشتباه و بعضا ناجور، سطحی و سرسری میدانم؛ ولی اینگونه فرمالیسم و بلندپروازی كه جوانها در آثارشان دارند، این هم متأسفانه یك چپافتادگی و قطعافتادگی در ادبیات است. با این حال باز در آنها بارقههای عجیب و غریب دیده میشود یا در داستاننویسانی كه در خارج از ایران هستند، كه اگر بخواهم نام ببرم، ممكن است عدهای از قلم بیافتند. البته كمی تنبلی هم دارند و ادبیات دور و برشان را كمتر میشناسند و این تا حدی لطمه میزند. جوانهای مقیم ایران هم دارند كار میكنند.بهعقیدهی بهمن فرسی، هیچ ویژگی یا دغدغهی مشتركی بین نسلهای داستانی در ایران وجود ندارد، چون ما آبشخورها و سرچشمههای اتفاقی پیدا میكنیم. هر نویسندهای با كسی دمخور میشود. مثلا دورهای تب داستایوسكی و دورهای دیگر، بالزاك. این پراكندهكاری طوری شده كه ما نتوانیم آنها را كانالیزه كنیم و خط بدهیم.وضعیت نمایشنامهنویسیفرسی كه زمانی از فعالان عرصهی كارگردانی تئاتر و نمایشنامهنویسی در ایران بوده است، حالا كمتر نمایشنامههای منتشرشدهی امروز را در ایران دیده و میخواند. اما از مجلههای تئاتر تقریبا بااطلاع است و در جریان برگزاری جشنوارههای نمایش روحوضی نیز قرار داشته است.او در اینباره گفت: متأسفانه پراكندهكاری در ادبیات ایران در تئاترمان هم هست. از قرار تئاتر امروز ایران تماشاچی خوب دارد، كارهای تجربی خوبی میشود، ولی كار شاخص عمده و بزرگی كه متن و نحوهی اجرایش عالی باشد، واقعا ندیدهام.فرسی و یادی از همنسلانشوی به داستاننویسان همدورهاش اشاره كرد و گفت كه دوستان آن سالها، خوبهایشان رفتهاند. بهرام صادقی كه خوب كار میكرد. كارهای جمال میرصادقی را میشناسم، اما متأسفانه بعد از انقلاب آثارش را چندان دوست ندارم. بیجهت سیاسی شده است. از اسماعیل فصیح هم از «ثریا در اغماء» به بعد كار خوبی ندیدهام، هرچند كه «زمستان 62» هم خیلی به دلم ننشست. از بچههایی كه در خارج از ایران هستند، كارهای بهتری دیدهام. رضا قاسمی هم خوب مینویسد. همه خسته نباشند و كار كنند و هرچه بیشتر به آشتی بین فرم و محتوا توجه كنند و ادبیات ایران را بهدرستی معرفی كنند!همراهان تئاتراو دربارهی هنر نمایش و همكارانش نیز گفت: البته من دربارهی تئاتر اصطلاح نظامی هنر تنبهتن را بر زبان میآورم و میگویم در این هنر باید در صحنه حرف زده شود و با تماشاچی داد و ستد صورت گیرد. اگر سانسور بخواهد نقش مداخلهگری بازی كند، تئاتر رونق ندارد. كما اینكه تا مدتی میشنیدم كه سانسور صحنه را اذیت میكرده است. ولی جدیدا دارم میشنوم كه گشایشهایی هم در كار شده است. علی رفیعی در تئاتر بسیار آدم برحقی است. دوستان دیگری هم هستند كه شنیدهام بعضیهاشان معتكف و منزوی شدهاند و كار تئاتر نمیكنند و بیشتر كار تحقیقی میكنند. علی نصیریان كه به سراغ سینما رفت و در بازیگری نسل شهری بینظیر است و احیانا برخی آثار ساختهشده براساس فولكلور ایران، كه از جوانها متأسفانه این كارها را ندیدهام.بهمن فرسی متولد 12 بهمن 1312 در تبریز، هماكنون در لندن ساكن است و به نوشتن داستان، نمایشنامه و ترجمهی برخی آثار از انگلیسی بهزبان فارسی مشغول است.از او پیش از این مجموعههای داستان «شب یك شب دو»، «زیر دندان سگ»، «نبات سیاه»، «دوازدهمی»، «هفا ایستوس» (قصهای برای نوجوانان)، نمایشنامههای «گلدان»، «چوب زیر بغل»، «پلههای یك نردبان»، «موش»، «صدای شكستن»، «دو ضرب در دو مساوی بینهایت»، «آرامسایشگاه»، «سقوط آزاد»، «سفر دولاب» و «نبیرههای بابا آدم» (طنز هجایی)، بههمراه «خود رنگ» (مجموعه شعر)، «با شما نبودم» (یادداشتهای پراكنده) و «سبز در سبز» (نمایش بدون حرف) منتشر شدهاند.منبع : ایسنا
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 686]