واضح آرشیو وب فارسی:خراسان: به غريبه ها فقط بگو « نه»
عابديان اين دفعه مي خوام سراغ بچه هاي خوب و عاقل برم و ازشون بپرسم وقتي يك فرد غريبه و نا آشنا رو ديدن چطوري باهاش برخورد مي كنن؟ آيا هر چي غريبه ها گفتن به حرفشون گوش مي دن و مانند دوستان و آشنايان نزديك باهاشون ارتباط برقرار مي كنن؟
راستش ارتباط برقرار كردن با دوست، آشنا و فاميل خيلي با غريبه ها فرق مي كنه. بهتره بچه ها حواسشون رو جمع كنن و در مواقعي كه بزرگ ترها كنارشون نيستن، بيشتر مراقب خودشون باشن و با هر كسي صحبت نكنن و جايي نرن.بچه هاي خوب، ممكنه غريبه ها حرف هايي بزنن و با ابراز محبت از شما چيزهايي بخوان و شما رو مجبور به صحبت كردن بكنن اما يك بچه عاقل سعي مي كنه هيچ وقت از مامان و بابا دور نشه و نه گفتن به غريبه ها رو ياد بگيره.هلناز 7 سال داره و مي گه: من سعي مي كنم هميشه همراه مامان و بابام به پارك، مهموني و ... برم براي همين با غريبه ها هيچ ارتباطي ندارم.
سوگل 8 ساله هم مي گه: وقتي به جاهاي تفريحي مثل شهربازي واسه بازي مي ريم و كمي از مامان و باباها دور مي شيم، بهتره سريع، پيش اون ها برگرديم. او اضافه مي كنه: مامانم مي گه بچه ها بايد خيلي مراقب خودشون باشن و تا حدي از مامان فاصله بگيرن كه بشه اون ها رو ديد و از دور هم مراقبشون بود.
هستي 9 ساله هم به خاطره تلخ جدا شدن از مامان و باباش اشاره مي كنه و مي گه: وقتي كوچولوتر بودم براي اين كه زودتر به محل بازي در شهربازي برسم از مامان و بابام دور شدم و سريع تر به محل بازي رفتم و تازه بعد از كمي بازي متوجه شدم كه مامان و بابام كنارم نيستن و گم شدم.
او ادامه مي ده: گريه كنان اين طرف و اون طرف مي رفتم تا اين كه مأمور پارك اومد و اسم و فاميلم رو پرسيد و منو همراه خودش به اطلاعات شهربازي برد و بالاخره مامان و بابام رو پيدا كرد.
هستي مي گه: حالا كه بزرگ تر شدم به اشتباه خودم پي بردم و به مامان و بابام هم قول دادم هيچ وقت از اون ها جدا نشم آخه هميشه كه يك مأمور يا پليس به داد آدم نمي رسه و ممكنه يك غريبه به ما آسيب برسونه.آراد 10 سال داره و مي گه: يك روز توي مدرسه وقتي زنگ خونه ها به صدا در اومد، بچه ها يكي يكي روونه خونه شدن من هم جلوي در مدرسه منتظر بابام بودم ولي هر چي منتظر شدم نيومد و همون موقع يك آقايي از ماشينش پياده شد و گفت: بيا پسرم سوار شو!
او ادامه مي ده: من تشكر كردم و كمي جلوتر رفتم اما اون آقاي نا آشنا دوباره اومد و ماشينو جلوي پام نگه داشت و گفت: امروز براي بابات كاري پيش اومده و نمي تونه بياد دنبالت و براي همين به من گفته تا بيام دنبالت.
آراد اضافه مي كنه: اون روز در حالي كه چشمام پر اشك شده بود و ضربان قلبم تند تند مي زد نمي دونستم بايد چي بگم و چه كار كنم؟ كه يك دفعه بابام رو ديدم.
آراد توضيح مي ده: پدرم اون روز منو با نحوه برخورد با غريبه ها آشنا كرد و گفت: كار خيلي خوبي كردي كه سوار ماشين اون آقا نشدي ممكنه غريبه ها با ابراز محبت و صميمت بچه ها رو گول بزنن ولي بچه ها بايد عاقل باشن و گول اين حرف ها رو نخورن.
دانيال 11 ساله هم عنوان مي كنه: من هيچ وقت در خونه رو به روي كسي كه نمي شناسم باز نمي كنم. او اضافه مي كنه: مامانم گفته وقتي تو خونه تنها هستم اگه يك فرد غريبه و نا آشنا در خونه رو زد نبايد باز كنم و يا اگه فرد غريبه اي تلفن زد نبايد به سؤالاتش جواب بدم. من هم به حرف هاي مامانم گوش مي دم و براي همين هم تا به حال اتفاق بدي برام نيفتاده.فرشيد 10 ساله هم مي گه: من تو راه مدرسه آدم هاي مختلفي رو مي بينم بعضي وقت ها بعضي هاشون مي خوان با من صحبت كنن و چيزي بپرسن كه من هم بي توجه از كنار اون ها رد مي شم و به حرف هاشون گوش نمي كنم.
او ادامه مي ده: مامانم گفته اگه كسي اذتيم كرد و حرفي زد به آقا پليس مهربون بگم و از اون راهنمايي بخوام.
خوبه كه همه بچه هاي خوب هم هميشه مراقب خودشون باشن و در همه موارد به نصيحت هاي بزرگ ترها گوش بدن.
سه شنبه 30 مهر 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خراسان]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 532]