محبوبترینها
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
در خرید پارچه برزنتی به چه نکاتی باید توجه کنیم؟
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1828686771
گفت و گو با رحيم شهريارى ،خواننده و نوازنده موسيقى آذريناچاريم از غافله عقب نمانيم
واضح آرشیو وب فارسی:حيات نو: گفت و گو با رحيم شهريارى ،خواننده و نوازنده موسيقى آذريناچاريم از غافله عقب نمانيم
محمود توسليان - حقيقت اين است كه در حال حاضرصرف پرداختن به موسيقى هنرى و خلق آثار فوقالعاده با كيفيت بسيار دشوار است. در شرايط امروز اقتصاد به شكل عجيب و غريبى در همه چيز- حتى در هنر كه به نظر مىرسد كمتر قرابتى با پول و سرمايه دارد- رخنه كرده و سبب شده كه هنرمند به سمت چيزى برود كه درآمدزاست. شكى نيست كه موسيقى مناطق مختلف ايران گنجينههايى ابدى و گرانبها هستند، اما سليقه مخاطب امروز در سطح پديدهها حركت مىكند. موسيقى پاپ يا موسيقى روز در اين شرايط متولد مىشود. حالا شما به تركيبى از گلستان موسيقى نواحى و ابزار آلات الكترونيك فكر كنيد كه مىخواهند دل همه مخاطبان را به دست بياورند. رحيم شهريارى خواننده و نوازند گارمون، كارش را با موسيقى اصيل آذربايجان شروع كرده و به آن سخت تعلق خاطر دارد. اما به قول خودش به ناچار به سمت موسيقىاى رفته است كه دايره مخاطبان او را گسترش بدهد. اما اينكه او از كجا آمده و به كجا مىرود در اين گفت و گو روشن مىشود. بخوانيد:
از چه زمانى به فراگيرى موسيقى پرداختيد؟ شرايط آن سالهايتان چگونه بود؟
در يك خانواده فقير در شهر تبريز متولد شدم. خانوادهام اهل موسيقى بودند و آن را از گذشته تا امروز با خود حفظ كردهاند. در واقع به نوعى موسيقى در خانواده ما موروثى بود. منتها شرايط آغازين زندگى من مصادف شد با سالهاى قبل و بعد از انقلاب. در آن شرايط موسيقى در تعطيلى به سر مىبرد. اغلب بستگان من در شهر تبريز مشغول موسيقى بودند و اين باعث شد كه من هم در فضاى جذاب و پرشور آذرى قرار بگيرم. در سالهاى نوجوانى كارم را با فرا گرفتن و خواندن آثار فولكور شروع كردم تا اينكه تقريبا در اثناى سالهاى 66 و 67 به تهران آمدم، همراه برادرم و يك آكاردئون خريدم. از كودكى عاشق صداى گارمون بودم اما در آن روزگار گارمون چندانى در ايران وجود نداشت. حتى در شهرى مثل تبريز كه به نظر مىرسد بايد لااقل گارمون خريد و فروش مىشد، فروشگاهى وجود نداشت كه ما بتوانيم ابزارآلات موسيقى را از آنجا بخريم. از سوى ديگر سازهايى كه در تهران بود به دليل مركزيت تا حدودى ارزانتر نيز بود. آمديم بهارستان و ساز را خريديم. دو روز بود كه چند آهنگ را به طور نسبى پيش خودم مىزدم. به تدريج وقتى در محافل فاميلى كنار هم بوديم من ساز مىزدم و عموهايم مىخواندند. از آنجايى كه سالها موسيقى در گوش من بود، در فاصلهاى شايد كمتر از شش ماه اندوختههاى فراوانى كسب كردم. تقريبا 16 و 17 سال داشتم كه برادر كوچكترم يك ضرب خريد كه بتواند من را همراهى كند. تا آنجا كه حتى ما توانستيم مهمانىهاى خودمان را راهبيندازيم. سال 67 همزمان با ورود به دانشكده، در يك موسسه در تبريز ثبتنام كردم تا موسيقى را به طور تخصصى و جدى دنبال كنم. خودتان بهتر مىدانيد كه در آن سالها حمل و نقل ساز به آسانى امروز نبود و مشكلات ديگرى هم وجود داشت. شرايط سختى بود. پس از ورود به دانشگاه خيلى زود وارد اركستر شدم و آكاردئون مىزدم. بد نيست بدانيد كه بسيارى از نوازندگان همنسل من كارشان را با آكاردئون آغاز كردند و بعد به آموختن گارمون پرداختند. تا سال 69 و 70 اغلب آكاردئون مىزديم تا اينكه مرزهاى بين ايران و جمهورى آذربايجان باز شد و مراودههاى فرهنگى و هنرى هم شروع شد. گارمونهايى وجود دارد به نام كازان كه در واقع به نوعى گارمونهاى آموزشى هستند. هر مسافرى مىتوانست اين سازها را بياورد كه يكى از آنها هم به دست من رسيد. ناگفته نماند كه يكى دو نفر از اساتيد تبريز در خانههايشان گارمون داشتند، اما به جرات مىتوانم بگويم، در مجموع بيش از انگشتان يك دست در تبريز گارمون وجود نداشت. ما گارمون را از نزديك با كازان لمس كرديم. يادگيرى گارمون براى ما خيلى دشوار بود. چون ما سالها آكاردئون مىزديم كه پنج انگشتى بود، در حالى كه گارمون موازى چهارانگشتى است. فراموش نكنيم كه معلم آكاردئون و تئورى موسيقى من آقاى يوسف عبدالعظيم زاده بود كه خودش كتابى تدوين كرده بود و آن را درس مىداد. وقتى مرزها باز شد ما از اساتيد جمهورى آذربايجان خيلى بهره گرفتيم. وقتى آنها به تبريز مىآمدند، سراغشان مىرفتيم و حتى آنها را در منزلمان مهمان مىكرديم تا دانش آنها را فرا بگيريم.
گارمون تكنيك خودش را مىطلبيد و ما اين را نمىدانستيم. در واقع اپوزيسيونهاى آكاردئون خيلى براى گارمون كارايى نداشت. استاد من واقف اسد اف بود كه واقعا هدفش انتقال و حفظ موسيقى بود. او با نوازندگان وخوانندگان بزرگى چون هابيل على اف و حاجىبابا و ... همكار بود و نكات بسيار زيادى براى آموختن در سينهاش داشت. اين شد كه با عدهاى از دوستان هم رديف در خانه ما جمع مىشديم و استاد مىآمد و درس مىداد.
در برخوردى كه با اساتيد جمهورى آذربايجان داشتيد، نوازندگان گارمون را چگونه ديديد؟
واقعيت اين است كه حدود هفت هشت ماه با استاد اسداف كار كردم و به اين نتيجه رسيدم كه نواختن گارمون سهلتر از آكاردئون است. منتها مشكل اين بود كه ما كارمان را با آكاردئون شروع كرديم. حالا مىفهمم كه آكاردئون دشوارتر است.
گويا يك آشنايى هم با استاد بزرگ سليمى داشتيد؟
من در آموزشگاه ايشان چند نفر را درس مىدادم و از يكى شاگردان ايشان به نام اسماعيل كريمپور رديفهايى هم آموختيم. به تدريج همنشينى من با استاد بيشتر شد تا اينكه در محافل خصوصى با ايشان همنوازى مىكردم. تا اينكه سال 72 شدو نوبت رسيد به خدمت سربازى از آنجايى كه در سالهاى جنگ تحميلى حضور داشتم، خدمت سربازى من نصف شد. تصميم گرفتم در اين شرايط به خاطر موسيقى آذربايجان ترك ديار كنم. در تبريز امكان رشد موسيقايى خيلى زياد نبود. هر روزنامهاى مىخواندم، مىديدم كه فلان گروه موسيقى آذربايجان در فلان سالن تهران كنسرت دارد. بهترين كار اين بود كه به خاطر خدمت سربازى در تهران باشم. اين شد كه به خرج خودم در تهران ساكن شدم و خدمت سربازى را گذراندم. به محض شروع خدمت به عضويت گروه سهند درآمدم و همراه اين گروه در تالار وحدت كنسرت دادم.
اولين كار حرفهاىتان كدام بود؟
آلبومى بود به نام گلمدين (نيامدي) كه با زندهياد بيژن داداشى كار كرده بودم. در واقع اين آلبوم بىكلام پيش درآمد «ايپك» بود.
تا اينجا به عنوان نوازنده كار حرفهاى كرديد. از كى به خوانندگى روى آورديد؟
آهنگى خواندم به نام آنا (مادر) كه از راديو پخش شد. آن موقع خوانندهها در راديو تست مىدادند و بعد شروع مىكردند. من در يك استوديوى خانگى اين آهنگ را خواندم و فرستادم براى راديو. آنها اين كار را پذيرفتند و بلافاصله پخش كردند. خيلى تعجب كردم وقتى اين كار مورد پذيرش قرار گرفت. فكرش را نمىكردم به اين زودى مورد قبول واقع شود. خلاصه با اين كار شروع كردم تا اينكه خدمت آقاى معلم رسيدم و با يك تنظيم مجدد آن را وارد رپرتوار «بياض گجه لر» كردم. داستان هم اين بود كه وقتى ديدم آهنگ «آنا» با استقبال عموم مواجه شد، تصميم گرفتم يك آلبوم مستقل كار كنم. به تدريج آثارى را ساختم و خواندم كه حاصلش شد آلبوم «بياض گجه لر». در واقع «آنا» استارت كار من شد.
گروه «آراز» از چه زمانى آغاز به كار كرد؟
حدود 2 سال با گروه سهند همكارى كردم و كمكم احساس كردم همراهى با اين گروه به بنبست رسيده است. گروه سهند از ساختارى سنتى برخوردار بود و اغلب مخاطبهايش از چهل سال به بالا بودند. بنابراين تصميم گرفتم از اين گروه جدا شوم. البته اول پيشنهادهايم را به سهند دادم. از آنجا خواستم كه دركنار اين گروه سازهايى از موسيقى امروز هم داشته باشيم. اما اين موافقت صورت نگرفت. من هم با حفظ دوستىها و رفاقتها و خاطرهها، رفتم و يك گروه تشكيل دادم. اين زمان مصادف شد با سالى كه موسيقى پاپ در كشورمان آزاد شد. البته من در پى موسيقى پاپ نبودم و بيشتر ذهنيت فانتزى داشتم. مثل خواننده بى بديل آذربايجان زنده ياد «رشيد بهبود اف». او70-60سال پيش مىخواند وهمزمان با آن سالها حركت مىكرد ودر كنار آن از سازهاى غربى نيز بهره مىبرد. اين نوع موسيقى در ايران هنوز جا نيفتاده بود. آنها موسيقى آذربايجان را در قالبهاى سنتى و ديرين خودشان شناخته بودند. من ديدم بيشتر حاضران در سالن هنگام اجراى موسيقى آذرى از چهل سال بيشترند و روز به روز استقبال و فروش بليت دارد كم مىشود.
مگر چه ايرادى دارد كه مخاطبهاى يك گروه يا يك نوع از يك محدوده سنى خاصى باشند؟
فراموش نكنيد كه اجراى موسيقي- بخصوص اجراى زنده آن- به حمايتهاى مادى و معنوى فراوان نياز دارد. خب! اين حمايت از طريق دولت صورت مىگيرد يا از فروش بليت كنسرت. وقتى دولت از شما حمايت نكند، مجبور مىشويد از راههاى ديگر به حفظ موسيقى خودت بپردازي. يكى از اين راهكارها فروش خوب بليت است. چند ىپيش در يك مجله مىخواندم كه سرپرست يك گروه موسيقى در آلمان، فروش بليتهاى يك كنسرت را براى ادامه بقاى گروهش كافى اعلام كرده بود. اما در كشور ما اين امكانات خيلى كم وجود دارد.
يعنى اگر شما از سوى دولت مورد حمايت قرار بگيريد، دوباره به سمت موسيقى اصيل آذربايجانى مىرويد؟
شك نكنيد كه چنين كارى خواهم كرد.
واقعيت وجودى شما در زمينه موسيقى علاقه به موسيقى روز است يا موسيقى اصيل آذربايجاني؟
من هفده سال موسيقى اصيل كار كردهام، چگونه مىتوانم آن را فراموش كنم. من كه نوازنده گيتار نبودهام. سالهاست كه دست به گارمون مىبرم و نغمههاى ماندگار خلق آذربايجان را مىخوانم. چطور مىشود كه بخواهم آنها را ناديده بگيرم.
پس درحال حاضر به نوعى ناچاريد كه نوع موسيقىتان را به سمتبه روز شدن و پاپ شدن ببريد؟
بله ناچارم. به خاطر اينكه با اين كار توانستم مخاطب جذب كنم و توانستم امرار معاش كنم.
شما طورى صحبت مىكنيد كه گويا درباره يك كالاى غيرفرهنگى است؟
اينجا نوع كالا زياد فرق نمىكند. وقتى مدير فرهنگى به جاى حمايتهاى متعدد، يكى در ميان به شما مجوز كنسرت مىدهد، شما ناچاريد كارى كنيد كه رگههاى تجارى هم داشته باشد. اگر هنرمند تامين نباشد، نمىتواند موسيقى فرهنگش را حفظ كند. فكر مىكنيد چرا خانه زيباى پدرىام در تبريز را رها كردم و آمدم تهران. علاقهام به موسيقى آذربايجان باعث شد كه به جاى گيتار- مثل هم سن و سالهايم- سراغ گارمون بروم و در يك شهر ديگر زندگى كنم. از صدا و سيما كه بريدهام، هيچ. وزارت ارشاد هم در نهايت با مجوزانتشار يك اثر از ما حمايت مىكند يا اينكه در نهايت شما را به يك كنسرت خارج از كشور مىفرستد. بنابراين تصميم گرفتم، گروه سهند را ترك كنم تا ديگر شاهد اين نباشم كه در يك سالن دويست نفرى كنسرت بدهد و پنجاه صندلى هم خالى بماند. حالا وقت آن بود كه نگاهها را كمى عمومىتر كنيم. اين شد كه وقتى در اولين سال تشكيل گروه آراز، در فرهنگسراى بهمن كنسرت گذاشتيم، جاى سوزن انداختن نبود.
اگر بخواهيد موسيقىتان را در يك طبقهبندى قرار دهيد، از آن با چه عنوانى ياد مىكنيد؟
به نظرم، موسيقى گروه آراز موسيقى فانتزى است. تركيبى از موسيقى اصيل و استفاده از سازهاى غربي. موسيقى ما، موسيقى پاپ نيست شما در كدام گروه موسيقى پاپ، صداى يك كمانچه و تار و بالابان مىشنويد. بهترين راه اين بود كه براى زنده نگه داشتن موسيقى خودمان، كارهايى نكنيم كه از غافله عقب بمانيم با وجود اينكه ميل باطنىام به اين نبود. خلاصه آراز تشكيل شد. خوانندههاى متعددى را دعوت مىكردم كه ريشه در سنت داشتند. در واقع كار ىكردم كه از همه نوع موسيقى آذرى در يك رپرتوار باشد. خدا را شكر كه از همان ابتدا تا الان روى صحنه است. نه فقط در ايران حتى در كشورهاى اروپايى و آمريكايى هم كنسرت دادهايم.
در بخشى از صحبتهايتان به بنبست موسيقى سنتى آذريابجان اشاره كرديد. منظورتان از اين بنبست چيست؟
موسيقى هيچوقت به بنبست نمىرسد. استقبالها به بنبست مىرسد.
من هم مىخواستم اين جواب را شنوم. چون در كنسرتهاى شما قطعات فولكور و اصيل بيشتر مورد توجه قرار مىگيرد؟
اين موضوع علت دارد. جوانها قبل از نصيحت به تغذيه احتياج دارند. اوايل بيشتر مخاطبان ما را جوانها تشكيل مىدادند اما حالا مىبينيم كنسرت ما محل اجتماع خانوادههاست و افرادى با سنين مختلف در آن حضور دارند. به هر حال بايد تمام جوانب را در نظر مىگرفتم. اگر به من بود هميشه سهگاه زابل مىزدم و دائم ماهور عالم قاسم اف گوش مىدادم. فراموش نكنيد كه موسيقى فولكوريك آذربايجان خيلى تاثيرگذار است. به همين دليل در اركستراسيون سعى كردم در كنار قوپوز و تار قفقازى يك گيتار هم بگذارم. در سازهاى ديگر هم اين كار را كردم. حقيقت اين است كه نمىخواستم سر مردم كلاه بگذارم. به خاطر ترويج موسيقى آذرى از خيلى چيزها گذشتيم.
نخستين آلبوم شما «بياض گجهلر» با آثار اورجينال؛ با استقبال مواجه شد. اما اين اصالت و كاربرد آن در «بياض گجهلر» رفتهرفته كم شده است. به تعبيرى موسيقى شما روز به روز ديجيتالىتر مىشود. چرا؟
سعى مىكنم زياد اينجور نشود. آلبومهاى دوم و سوم من تا حدودى لالهزارىتر شد؛ اما بعد از آن تلاشهايم را به سمت بازسازى بردم. بازسازى آثار فولكور. به هر حال در «عصرين گوزلي»، «گوزللرين گوزلي» و «گئتمهقال» اين هدف را جدى گرفتم و سعى كردم كيفيت را در كارم بالا ببرم. به جرات مىتوانم بگويم اين كارها در اين ژانر كم سابقه بوده است به لحاظ كيفيت و توجه به ساختار.
اما اين بازسازى چيزى به حلاوت آن قطعات اصيل اضافه نكرده است؟
به هر حال توجه كنيد كه من هم در طول اين سالها بنا به شرايط تغيير كردهام. من آدم هشت سال پيش نيستم كه با فكر حمايت دولت گروه آراز را تشكيل داد. من خانهام را هتل كردم كه تعدادشان زياد شود و مخاطب راضى به منزل برگردد.
فراموش نكنيد در روزگارى زندگى مىكنيم كه كيفيت بسيار مهم است. وقتى كيفيت به مفهوم ديجيتاليته مطرح است و گوش و روح مخاطب آن را مىطلبد، طبيعى است كه روح اصيل قطعات فولكوريك كم مىشود. از طرفى فراموش نكنيد كه آذرىها فقط در ايران نيستند. ما تلاش مىكنيم؛ كسى كه موسيقى آذرى را دوست دارد و در كاليفرنيا زندگى مىكند موسيقى ما را به راحتى در فرهنگ زندگىاش حل كند و بشنود . آنجا آنالوگ معنايى ندارد. خيلى از آلبومها را فارسزبانها مىخرند. وقتى در پايان يك كنسرت آمار مىگيريم و متوجه مىشويم بالغ بر 30 درصد مخاطبان فارس بودهاند، طبيعى است كه بايد بتوانيم اين طيف وسيع را در ذهن نگه داريم. الان قرار است در شهر رشت كنسرت داشته باشيم. چه مىشود كه حتى مخاطب فارسى هم در موسيقى آذرى حضور دارد؟ طبيعى است كه كيفيت تاثيرگذار است. خلاصه اينكه موسيقى ما امروز ديگر نيمى از اصالت موسيقى آذرى را در دل خود دارد كه به شرايط اجتماعى و فرهنگى ما بازمىگردد و گرنه من روزى دوباره همانى خواهم شد كه يك اركستر سنتى را رهبرى خواهم كرد. گروهى كه ديگر در آن از سينتىسايز و گيتار خبرى نخواهد بود. اين هم به شرايط بستگى دارد كه من چگونه حمايت شوم. كاراكتر داخلى من همانى است كه عاشقانه گارمون مىنوازد و مىخواند و تا ابد تغيير نخواهد كرد.
ترجيح مىدهيد مردم شما را به عنوان خواننده بشناسند يا نوازنده؟
هيچ كدام. من يك موزيسين هستم. هر دو براى من يك رنگ دارند. آلبومهاى با كلام من كمتر از آلبومهاى بىكلام فروش نمىكند.
بىشك شما خالق ملودى هستيد تا اينكه آهنگساز به معناى آكادميك آن باشيد؟ اين ملودىها را چگونه خلق مىكنيد و پس از خلق با آن چه مىكنيد؟
بله من يك ملودىساز هستم تا يك آهنگساز. از آنجايى كه قسمت عمدهاى از موسيقى ما ذوقى و برپايه احساس نوازنده است من هم با تكيه بر احساس و حال و هواى خودم گاهى ملودىهايى زمزمه مىكنم كه مال كسى ديگرى نيست. زندگى در اقيانوس نغمات به من كمك مىكند كه با افزودن احساس خودم ملودى بسازم. بعضى از عاشيقهاى آذربايجانى حتى سواد خواندن و نوشتن هم ندارند؛ اما م بينيد كه چه ملودىهاى زيبايى در لحظه خلق مىكنند. خدا را شكر تئورى موسيقى مىدانم و پس از ساختن ملودى آن را به نت مىنويسم. اگر امكانش باشد خودم براى سازهاى مختلف تنظيم مىكنم در غير اين صورت مىدهم به فرد ديگرى تا تنظيم كند. مثل آهنگ «آنا» كه آقاى رضا رضوى تنظيم كرد.
همخوانها يكى از اركان اصلى گروه شما هستند كه خيلى روى آن تاكيد داريد. گاهى حضور اين گروه مانع از فهم شعر مىشود. دليل و اصرار شما براى استفاده از گروه همخوانها چيست؟
استفاده از همخوانها در موسيقى آذرى براى اولين بار بعد از انقلاب از كارهاى گروه ما شروع شد. آمدم از بهترين همخوانهاى ايران از جمله خانمها سودابه شمس، زندهياد فتانه بهروزىنيا، ريما نوازد، شهلا ميلاني، ويدا نهرودى و... كمك گرفتم و ديدم گروه رنگ و لعاب ديگرى به خود گرفت. بودن اين گروه باعث زيبايى و رنگآميزى بيشتر در گروه است اما نبودنش لطمهاى نمىزند. اين موسيقى فىالنفسه زيباست و حضور گروه همخوانها اين زيبايى را دوچندان مىكند. از سوى ديگر اين گروه به من كمك مىكند كه در اجراهاى مداوم و سنگين خسته نشوم. بحث ديگر در اين زمينه بحث صدابردارى است. اگر گاهى شما احساس مىكنيد، صداى همخوانها بر صداى من و گروه غلبه مىكند و مانع از فهميدن شعر مىشود، به خاطر ضعف صدابردارى است؛ وگرنه ديدهايد كه پاواراتى با يك گروه كر بزرگ مىخواند ولى همچنان او در مركز يك اثر قرار دارد.
شما در اجراهايتان قطعات شاد و فولكلور را نصفه و نيمه مىخوانيد. دليل اين كار چيست؟
در واقع اين يك نوع ريميكس است. از طرفى ديگر وقتى يك آهنگ به شلوغ شدن محيط سالن كمك كند، من مجبورم آن را كات كنم. وقتى «بياض گجهلر» را مىخوانم، مىبينم سالن نيم خيز شده است و اين با شئونات مقرر منافات دارد. در قراردادمان ذكر مىشود كه هنگام اجراى موسيقى بايد بسيارى از قوانين و شئونات رعايت شود. وقتى مىبينم با خواندن يك آهنگ، مردم كفهاى آنچنانى مىزنند، ناچارم آن را قطع كنم و بروم سراغ يك قطعه ديگر. رعايت نكردن اين مسائل من را در گرفتن مجوزهاى بعدى دچار مشكل مىكند.
شما يكى از خوانندگانى هستيد كه اغلب سر گرفتن مجوز مشكل داريد. چرا اين اتفاق مىافتد؟
شما هم تنها كسى هستيد كه نظرتان با ديگران فرق مىكند. خيلىها معتقدند من راحت مجوز مىگيرم. خودم هم نمىدانم چرا اين اتفاق مىافتد يك دوره گفتند، چون كارهاى شما از شبكههاى ماهوارهاى پخش مىشود، حق اجراى موسيقى نداريد و ما هم به شما مجوز نمىدهيم. ما جلوى اين كار را گرفتيم اما بايد دو سه ماه صبر مىكرديم تا دوباره مجوز بگيريم، به دليل اينكه قبل از ما ماهواره پخش كرده بود. يعنى ارشاد حتى گاهى بدقولى هم مىكند. ما در كشورى زندگى مىكنيم كه مجوزها از مركز موسيقى وزارت ارشاد صادر مىشود كه آن هم با كسب اجازه از حراست است. ما در اروميه كنسرت داشتيم، يك نفر گزارشى فرستاده بود از اين كنسرت به وزارت ارشاد تهران و گفته بود كنسرت خيلى شاد بود و حس ناسيوناليستى مردم گل كرده بود. اين گزارش باعث شده بود درصدور مجوز براى گروه آراز خلل ايجاد شود. من از اين راه امرارمعاش مىكنم، بايد تداوم داشته باشد.
در حال حاضر چطور؟ آيا مجوز مىدهند به شما؟
من هم مثل بسيارى از موزيسينها از فردا بىخبرم. يك موقع مىبينيد كه براى گرفتن مجوز يك آلبوم مىروم و چون يكى از نوازندهها در جايى ديگر خلاف مقررات عمل كرده به من مجوز نمىدهند يا مىخواهند آن قطعه را از آلبوم حذف كنم. اين در حالى است كه براى ضبط آن قطعه متحمل هزينههاى زيادى شدهام و آنها اين موضوع را اصلا در نظر نمىگيرند. در چنين شرايطى چگونه مىتوان از موسيقى فاخر دم زد و توقع داشت موسيقىهاى ايران زمين را به ساير نقاط دنيا صادر كرد؟ موسيقى ما غنى است و در هر نقطهاى از ايران دريايى از نغمات جاريست كه هنوز كشف نشده است. در آمريكا با يك گروه زهى پانزده نفره خارجى همكارى كرديم و ملودىهاى محلى ايران را زديم. وقتى «نوايي» را زديم، آنها مبهوت ماندند. مىگفتند اين آهنگ ما را ديوانه كرده است. من هم گفتم اين فقط يك قطره از اقيانوس بىكران موسيقى در ايران است. باورشان نمىشد همينطور موسيقى ساير نواحى ايران. اين موسيقى به حمايت نياز دارد. وقتى يك هنرمند اجاره خانه خود را نمىتواند بپردازد، چگونه مىتواند موسيقى ايران را بردارد و ببرد به دنياى خارج از خود معرفى كند. وقتى اين موسيقى در سرزمين خودش سخت مجوز مىگيرد و به تعويق مىافتد، چگونه مىتواند صادر شود. موسيقى بايد جزو برنامههاى درسى وزارت آموزش و پرورش قرار بگيرد اما متاسفانه هنوز هم كه هنوز است تصوير يك ساز از رسانه ملي، پخش نمىشود. صدا و سيمايى كه فقط به سروش مجوز مىدهد و ساير خوانندهها حق اين را ندارند كه كارشان را از تلويزيون ملى خودشان تبليغ كنند، چگونه مىتواند به رشد و گسترش موسيقى فاخر كمك كند.
درباره آخرين فعاليتهايتان هم توضيحاتى بدهيد.
بخش عمده فعاليتهاى گروه آراز در كنسرتهايش خلاصه مىشود. انشاالله به زودى چند كنسرت در خارج از كشور خواهيم داشت و اگر قسمت باشد و مجوز بگيريم در پاييز و زمستان امسال مجددا در تهران و چند شهر ديگر كنسرتهايى برگزار خواهيم كرد.
يکشنبه 7 مهر 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: حيات نو]
[مشاهده در: www.hayateno.ws]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 6948]
-
گوناگون
پربازدیدترینها