واضح آرشیو وب فارسی:عصر ایران: نامه ای از هند: خانم رجبی آیا علم غیب می دانید؟ به دوستان همفکر و همرای خانم رجبی نیز باید هشدار داد که ای بسا مهرههای سربازی که چون به خانهی آخر میرسند، داعیهی «وزارت» میکنند و دیگر سخت است که از آن بالا به پایینشان آورد. عصرایران- یکی از کاربران سایت تحلیلی -خبری عصرایران مطلبی را به سایت ارسال داشته که از نظرتان می گذرد: با سلام به دوستان عزیز در تارنمای خوب عصر ایران! من یکی از خوانندهگان هر روزهی تارنمای شما هستم و ساکن کشور هند. بسیار از این صفحات، لذت میبرم . با توجه به اینکه خودم نیز دانشجوی رشتهی خبرنگاری هستم، درک میکنم که با چه میزان حساسیت و دقت، این اخبار هر روزه، به دست من و امثال من میرسد. اما بعد... در گفتار سرکار خانم رجبی دو مورد هست که باید به آن اشاره شود؛ نخست؛ ایشان میفرمایاند: «و مگر چه كسي در اين مملكت امام زمان عجلالله تعالي فرجهالشريف "حرف آخر" را بايد بزند؟ و مگر در دولت نهم كه به فرموده مقام معظم رهبري "محبوبترين دولتهاي پس از مشروطيت است"، و به دليل مباني و عملكرد دينمدارانه "مشروعترين" نيز ميباشد...» بسیار واضح است که مقام رهبری در سخنان خود به نکتهی ظریفی اشاره کردهاند و کلمهی «محبوب» را با علامت جمع «ها» آوردهاند. این یعنی که دولت آقای احمدینژاد، «محبوبترین» نیست. بلکه یکی از محبوبترینها به شمار میرود. در حالی که سرکار خانم رجبی، قید «مشروعترین» را آوردهاند و نه «یکی از مشروعترینها». چه مشکلی پیش میآیاد؟ آن این که خانم رجبی، احیانن خاطرشان باید باشد که خودِ مقام رهبری، مدتی در جایگاهِ ریاست جمهوری و صدارتِ دولت بودهاند، و البته منظور خانم رجبی، نباید این باشد که دولت آقای احمدینژاد، حتا از دولتِ تحت نظارت مقام رهبری و نخست وزیری میرحسین موسوی، مشروع تر باشد؟ اگر اینطور است، باید دوستان، به محضر رهبر این پیام را ببرند، که در لباس دوست و در هیئت دوستان نزدیک و به اصطلاح «ذوب در ولایت»، هستند کسانی که به قول معروف «نان دارا می خورند و مهر اسکندر دارند!»... یعنی؛ زیر چتر ولایت هستند و دارند حتا «مشروعیت» دوران ریاست جمهوری ایشان را مورد خدشه قرار میدهند. این هشداریست به ایشان و به همهی دوستان و دلسوزان نزدیک ایشان، که کسی چون خانم فاطمهی رجبی، دیگر کمکم، دوستیاش، به دوستی «خاله خرسه» شبیه شده و آنقدر در طرفداری و جانبداری از دولت نهم، سنگ به سینه میزند، که گاه، شک و شبهه به وجود میآیاد که آیا ایشان جناب احمدینژاد را بیشتر قبول دارند؛ یا مقام رهبری را؟ دو دیگر؛ روشن است که کسی با ناشناختهگی و خمول ایشان، دست پروردهی نیروهایی پنهان است که پشت در پشت قدرتی بسیار دارند که اینگونه بیمحابا به ارکان نظام میتازد. ظن بر این است که چنین قلمدارِ بیفساری، مشابه کسانی چون «اکبر گنجی» ست اما از گونهی راست افراطی! علم کردن چنین شخصی در مقابل کسی چون «گنجی»، مقابله به مثلی را میماند که دو سوی بازی در این عرصه ی شترنج سیاسی، بدان دست مییازند. این بار اما جناج تندرو، تنها بیدق [سرباز] بیخطری را پیش آوردهاند که اگر هم دست بر قضا، مهرهی سرباز مذکور، به هر دلیلی کشتهی مهرههای دیگر رقیب شد، چیزی از توان مهرههای اصلی، نکاهد! ولی به دوستان همفکر و همرای خانم رجبی نیز باید هشدار داد که ای بسا مهرههای سربازی که چون به خانهی آخر میرسند، داعیهی «وزارت» میکنند و دیگر سخت است که از آن بالا به پایینشان آورد. لامحاله، سخن گفتن بر انسان، آزاد است. اما اگر خبر روزنامهی جمهوری اسلامی را مبنی بر «منع شرعی رجبی توسط مقام رهبری به جهت هتاکی به ارکان نظام» صحیح بدانیم، باز هم باید گفت، ایشان انگار به چیزی جز ولایتِ ولیی حاضر، اعتقاد و التزام دارند. اگر نیز آن خبر را از صحت، ساقط بپنداریم، باز هم جنبهی اخلاقیی قضیه حکم می کند به کسانی چون «آقای دکتر روحانی»، نباید قبل از سخنرانی، چنین اتهاماتی وارد کرد. ایشان روایتِ مربوط به حضرتِ مولا را که خاطرشان هست؟وقتی آمدند و به حضرت امیر گفتند که کسی ست در کوفه و اعتراف کرده که می خواهد شتر بزرگ کوفه [منظور حضرت علی(ع) را] نهر نمایاد [قربانی کند یا بکشد]، حضرت عکس العملی نشان ندادند. یاران گفتند: «یا امیر! اجازه بده او را زندان کنیم!»، گفت: «قصاص قبل از جنایت کنیم؟ هرگز!»... گفتند: «لااقل بگذار برایاش جاسوس بگذاریم»... گفت: «آزادیهای کسی را بگیریم؟... هرگز!» حالا خانم رجبی بفرمایاند که چه طور شده قبل از سخنرانی آقای روحانی، به مفادِ دشمنانهی آن، یا حداکثر به وطنفروشانه بودن آن، آگاهی یافتهاند؟ علم غیب میدانند؟عالِم به عَوالِم اسرار هستند؟نعوذ بالله با امام زمان در ارتباط اند؟ چهگونه می شود بدون آگاهی از متن بیاناتِ کسی، او را متهم به وطنفروشی و دینسوزی و با دشمنسازی، کرد؟ افسوس! افسوس! افسوس! که دوستان، آن قدر حلقهی یاران خویش را تنگ می کنند که بیم آن میرود تا خود مقام رهبری را نیز به انکار بگیرند و با ایشان، در پیکار افتند. مگر عایشه با علی(ع) چه کرد؟... مگر طلحه و زبیر، چه کردند؟... مگر خوارج از کجا آمدند؟ خانم رجبی! عناد با کسانی چون آیت الله رفسنجانی و حجت الاسلام خاتمی، و بزرگان مشابه دیگر، همان است که مولانا می فرمایاد؛ «یکی بر شاخ و، بُن می بُرید» یعنی تو گویی، شما حکم آن دارید که بر شاخه نشستهاید و دارید بُنپایهی شاخه را میبُرید، و هر آن، بیم آن است که چون شاخه به تمامی بریده گردد، شما نیز از صَدر، به ذِیل بیافتید! و لاجرم استخوانتان نیز، سختتر خواهد شکست! با پوزش از اطالهی کلام. تنها برای دوستان و سردبیر و ویراستار عزیز ِاین پیامها باید خاطر نشان سازم که شیوهی نگارشیی حقیر، به این صورت است و مسلمن این بنده به مواردی چون «تنوین» و ... یا املای «شترنج» و «حتا»... وقوف دارم. این از آن گفتم که اگر کسی خواست تا در نقدِ نوشتار حاضر، چیزی بنگارد، دستآویزی بر «نگارش» واژهها نداشته باشد که نگارنده، به حد کفایت، از چهگونهگی نگارش واژهگان، آگاه است. با سپاس بیکران از این تارنمای خبریی بسیار سودمند. آرش خیرآبادی
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: عصر ایران]
[مشاهده در: www.asriran.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 233]