محبوبترینها
چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟
بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1845004697
خواستگار قلابي چگونه دختران دم بخت را فريب ميداد
واضح آرشیو وب فارسی:نیک صالحی: دختران جوان هميشه طعمه خوبي براي تبهكاران و مجرمان حرفهاي محسوب ميشوند و آسيبپذيريشان نسبت به ساير افراد جامعه بيشتر است نقاب به صورت ميزدم دختران جوان هميشه طعمه خوبي براي تبهكاران و مجرمان حرفهاي محسوب ميشوند و آسيبپذيريشان نسبت به ساير افراد جامعه بيشتر است. فرامرز يكي از متهماني است كه با بازي در نقشهاي مختلف دختران دمبخت را فريب ميداد و خانواده آنها را سركيسه ميكرد. او كه اكنون در انتظار ارجاع پروندهاش به دادگاه به سر ميبرد، خودش را اين طور معرفي ميكند: «27 سال دارم و سابقهدار هستم. به جرم سرقت، زورگيري وضرب و شتم به 5 سال زندان محكوم شده بودم اما همه حبسم را نگذراندم و بعد از مدتي كه در زندان ماندم درخواست مرخصي كردم، وثيقه گذاشتم و وقتي بيرون آمدم فراري شدم.» فرامرز در حالي كه خونسردياش را حفظ كرده و فقط سعي ميكند چهرهاش از ديد دوربين عكاسي دور بماند، درباره علت فرارش از زندان ميگويد: «به هر حال زندان است ديگر و تحملش سخت است. آدم تا وقتي آزاد است قدر آزادي را نميداند ولي وقتي به زندان ميافتد تازه ميفهمد چه شرايط سختي دارد. 5 سال حبس واقعا طولاني است من هم نميخواستم اين اوضاع را تحمل كنم.» فرار از زندان براي انجام جرمي ديگر. در واقع اين مسيري بود كه فرامرز طي كرد و به جاي تلاش براي اصلاح رفتارش، اين بار نقشهاي تازه براي تبهكاري طراحي كرد. خودش ميگويد: «كار و منبع درآمدي نداشتم. چه كار بايد ميكردم؟ فراري بودم، سوء سابقه داشتم. برگشتن به زندگي عادي براي آدمي در شرايط من تقريبا غيرممكن است.» وقتي به متهم ميگويم ميتوانست دوران محكوميتش را بدون فرار سپري و بعد از آن مانند بسياري از زندانيان اصلاح شده به راه راست برگردد، سري به نشانه تاسف تكان ميدهد. براي لحظاتي سكوت ميكند و بعد ميگويد: «بعضي آدمها به خاطر دلايل مختلف مثل خانواده، محيطي كه در آن بزرگ شدهاند، دوستاني كه داشتهاند و هزار و يك دليل ديگر جرم، دزدي و كلاهبرداري كاملا عادي ميشود ديگر به چيز ديگري فكر نميكنند. همه هوش و حواسشان پي اين است كه چطور ميتوانند از راه خلاف پول درآورند و بقيه را سركيسه كنند. چنين آدمهايي اصلا به راه راست و زندگي سالم فكر نميكنند، من هم شايد يكي از آنها بودم. البته هميشه دلم ميخواست مثل بقيه مردم زندگي عادي داشته باشم ولي وقتي توي اين راه افتادم ديگر نتوانستم جلوي خودم را بگيرم. درست مثل يك سرازيري است با شيب خيلي تند و وقتي ترمز بگيري ديگر هيچ جوري نميتواني ماشين را نگه داري.» شيوه كلاهبرداري فرامرز ميتواند هشداري جدي براي دختران دم بخت محسوب شود. او ميگويد: «من دختران پولداري را كه در سن ازدواج بودند شناسايي ميكردم و با آنها طرح دوستي ميريختم و اعتمادشان را جلب ميكردم و بعد به بهانههاي مختلف از آنها پول ميگرفتم.» سوءاستفاده از احساسات دختران جوان و بهره بردن از سادهدلي آنها ترفند اصلي فرامرز بود. متهم در حالي كه يقه پيراهناش را صاف ميكند و دستي به موهايش ميكشد، توضيح ميدهد: «لباسهاي شيك ميپوشيدم و خودم را پسري متشخص نشان ميدادم. براي هر دختري يك دروغ سرهم ميكردم. ميگفتم پزشك هستم يا تاجر، حقوقدان و ... ادعا ميكردم از خانوادهاي ثروتمند هستم و عاشق شدهام. طوري خودم را دلباخته نشان ميدادم كه طرف مقابل حرفهايم را باور ميكرد و اصلا اين فكر به ذهنش نميرسيد كه ممكن است من يك كلاهبردار يا دروغگو باشم.» دختران را چه طور شناسايي ميكردي؟ اين سوالي است كه متهم قبل از جواب دادن به آن نفس عميقي ميكشد، دور و اطرافش را نگاه ميكند و بعد ميگويد: «در جاهاي مختلف فرقي نميكرد. در رستوران، خيابان، بازارچهها، پاركها هر كجا كه ميشد دختران پولدار را پيدا كرد. حس ششم من خوب كار ميكرد. همين كه ظاهر و تيپ دختران را ميديدم، ميفهميدم از چه خانوادهاي هستند و وضع ماليشان چه طور است. در همان جملات اول همه چيز دستم ميآمد. هر دختري به يك موضوع اهميت ميدهد. يكي از پول خوشش ميآيد، ديگري دوست داشت به خارج از كشور سفر كند، بعضي دخترها عاشق پسران تحصيلكرده و دانشگاه رفته هستند. من اين نقطه ضعفها را خيلي زود تشخيص ميدادم و نقشم را خوب بازي ميكردم.» فرامرز كه از گفتن اين جملات كمي به هيجان آمده است، دوباره به ياد خطاها و جرمهايش ميافتد و سرش را پايين مياندازد: «چه بگويم. همين كارها را ميكردم. حالا نوشتن اينها چه فايدهاي دارد. اين همه آدم را گرفته و آوردهاند اينجا حالا چرا به من گير دادهاي.» قبل از اين كه بخواهد مصاحبه را به بنبست بكشاند از او ميخواهم ماجراي يكي از خواستگاريها را تعريف كند. آهي ميكشد و انگار كه فهميده باشد راهي براي فرار از پاسخ دادن به سوالها ندارد، ميگويد: «دختري بود به اسم مينا. خانوادهاش خيلي ثروتمند بودند. پولشان از پارو بالا ميرفت. سراغ دختر رفتم، خودم را مهندس كامپيوتر معرفي كردم و گفتم تازه از هلند به ايران آمده و به او علاقهمند شدهام. دختر از شنيدن حرفهايم كمي جاخورد اما آنقدر تند و سريع يك ماجراي دروغ برايش ساختم كه فرصت واكنش نشان دادن پيدا نكرد، البته همان موقع هم جواب مثبت نداد ولي قبول كرد با هم بيشتر آشنا شويم و بالاخره با دروغهايم اعتمادش را جلب و كاري كردم كه به من علاقهمند شود. بالاخره بعد از چند جلسه ملاقات، قبول كرد به خواستگارياش بروم. با خانواده صحبت كرده و گفته بودم كه خانواده من در ايران نيستند و تنهايي به خواستگاري ميروم. آن روز مراسم به خوبي برگزار شد. همان داستاني را كه قبلا به مينا گفته بودم براي پدر و مادرش هم تعريف كردم و گفتم به ايران آمدهام تا يك شركت راه بيندازم و چون اين روزها گرفتار كارهاي شركت هستم، همه با من موافقت كردند و قرار شد بعد از اين كه كارهايم را انجام دادم زمان عقد و عروسي را تعيين كنيم.» مينا براحتي فريب حرفهاي جوان شياد را خورد. بعد از آن هم پدر و مادرش بدون تحقيق در مورد فرامرز هرچه كه او گفته بود پذيرفتند و به اين ازدواج رضايت دادند. متهم ميگويد: «آنها هيچ تحقيقي از من نكردند . تنها مدركي كه همراه داشتم يك شناسنامه جعلي بود. خودم را به اسم علي معرفي و يك شناسنامه قلابي درست كرده بودم. فريب دادن آن خانواده كار زياد سختي نبود و فقط به چربزباني و ظاهري تر و تميز احتياج داشت. بعد از مدتي زمان اجراي مرحله دوم نقشهام رسيد. خودم را به ناراحتي و افسردگي زدم، هرچه مينا ميپرسيد چه اتفاقي افتاده است جوابي نميدادم تا اين كه بالاخره يك روز به عنوان درددل به او گفتم قرار بود سرمايه شركت را پدرم برايم بفرستد اما چون در هلند براي او مشكلي پيش آمده نميتواند مبلغ مورد نيازم را حواله كند. مينا كه به خاطر ناراحتي من نگران شده و تحت تاثير قرار گرفته بود قول داد كمكم كند. بعد موضوع را با خانوادهاش در ميان گذاشت و پدر مينا يك قطعه زمين در اطراف تهران فروخت و 60 ميليون تومان به من داد، من هم از دو روز بعد فراري شدم.» فرامرز دوباره عصباني ميشود: «اين حرفها را قبلا 10 بار گفتهام. حالا از من سين جيم ميكني كه چه بشود.» اين بار هم بدون مكث با پرسيدن سوالي حرفهايش را قطع ميكنم تا فرصت پيدا نكند از زير بار سوالها شانه خالي كند: براي دختران ديگر چه دروغي سرهم كردي؟ «به هر كس چيزي ميگفتم. به يك دختري كه اگر اشتباه نكنم اسمش مريم بود گفتم پزشك هستم. از وضع مالي خوبم صحبت كردم و درباره اين كه والدينم در خارج از كشور زندگي ميكنند داستانها ساختم و اين بار هم بعد از مدتي مشكل مالي براي اجراي يك پروژه بزرگ را بهانه كردم و از خانواده او 20 ميليون تومان گرفتم. در مجموع سر 12 دختر كلاه گذاشتم و 300 ميليون تومان به دست آوردم. » متهم در حالي كه دوباره سعي ميكند، با پايين انداختن صورتش، چهره خود را پنهان نگه دارد درباره اين كه در طول انجام اين كلاهبرداريها از برملا شدن رازش و دستگيري و مجازات نميترسيده است، ميگويد: «پول زيادي از اين راه به دست ميآوردم و آنقدر اين موضوع برايم شيرين بود كه به هيچ چيز فكر نميكردم. با مبلغ كلاني كه به جيب زده بودم ميتوانستم مثل ثروتمندان زندگي كنم و به آرزويي كه هميشه در حسرت آن ميسوختم رسيده بودم.» دستگيري فرامرز پس از دو ماه تحقيقات ويژه پليسي انجام شد. دختران بعد از اين كه از دام خواستگار قلابي باخبر شدند و فهميدند به چه آساني فريب خوردهاند يك به يك به پليس شكايت كردند. متهم خودش ادامه ماجرا را تعريف ميكند: «من پيش هر دختري خودم را با يك اسم و يك سمت و مدرك تحصيلي معرفي كرده بودم اما وقتي آنها در اداره آگاهي از من چهرهنگاري كردند معلوم شد همه كلاهبرداريها توسط يك نفر انجام شده است. بعد هم چون عكس من را در آلبوم مجرمان سابقهدار داشتند شناسايي و خيلي زود دستگير شدم. اول ميخواستم همه چيز را انكار كنم ولي وقتي با دخترها و خانوادههايشان روبهرو شدم ديگر راهي براي كتمان برايم باقي نماند. پسر جوان علاوه بر فريب دختران و كلاهبرداري اتهام ديگري هم دارد، جعل و استفاده از سند مجعول: «براي اين كه هويت خودم را به دختران ثابت كنم 12 شناسنامه جعل كردم. ميدانم دوباره بايد براي مدت طولاني به زندان بروم. مجازات جرم اولم را هم بايد تحمل كنم. ضمن اين كه هر چه پول به دست آوردهام را بايد پس بدهم و چيزي براي خودم نميماند. من بازنده بزرگي هستم. عاقبت آنهايي كه ميخواهند از راه خلاف به آرزويشان برسند همين است.» ----------------------- زندان براي تاجر ايراني دزد صفحههاي كتاب ناشر و تاجر ثروتمند ايراني - به اتهام سرقت برخي از صفحههاي ارزشمند كتابهاي ناياب از كتابخانههاي انگلستان، به دو سال زندان محكوم شد. به گزارش ايسنا، حكيمزاده در دادگاه وود گرين در شمال لندن پذيرفت كه صفحاتي از حدود 150 كتاب ارزشمند و ناياب را از كتابخانهي بودليان و همچنين كتابخانهي انگلستان به سرقت برده و آنها را در داخل نسخههايي از همان كتابها كه در اختيارش بودهاند، قرار داده است. در اين جلسهي دادگاه، ويليام بويس - وكيلمدافع حكيمزاده - تلاش كرد تا دادگاه را متقاعد كند، موكل وي كه فردي ثروتمند است، نه به انگيزهي مالي؛ بلكه به دليل علاقهي فراوانش به كتاب، به اين كار اقدام كرده است. در اين دادگاه اعلام شد، كتابخانهي شخصي حكيمزاده در نوع خود، پس از كتابخانههاي انگلستان و بودليان و همچنين يك كتابخانهي دانشگاهي در آمريكا، چهارمين كتابخانهي ارزشمند در جهان است. به گزارش روزنامهي گاردين، 10 كتاب متعلق به كتابخانهي انگلستان كه او به سرقت برخي صفحات آنها اعتراف كرده است، به تنهايي بيش از 140هزار دلار ارزش داشتهاند و قدمت آنها به قرن شانزدهم بازميگردد. همچنين يك نقشهي ناياب به ارزش 60هزار دلار از ميان صفحات اين كتابها پاره شده است. در اين جلسه، قاضي پيتر آدر خطاب به حكيمزاده اعلام كرد: بهعنوان يك نويسنده، امكان ندارد از آسيبهايي كه به كتاب وارد ميكنيد، مطلع نباشيد. شما علاقهي بسياري به كتاب داريد؛ علاقهاي كه برخي مواقع شكل افراطي پيدا ميكند. من اطمينان دارم اين سرقتها را براي گسترش كتابخانه و مجموعهي ادبي خود انجام دادهايد. اينكه با انگيزهي مالي يا انگيزهي گسترش كتابخانهتان اين اقدام را انجام دادهايد، هيچ تسلياي براي مالباختگان نخواهد داشت. ---------------------------- 10 سال حبس ، مجازات قتل زن مطلقه به دست پدر مردي که دختر جوان خود را قرباني خشم آني کرده بود، پس از محاکمه در شعبه 71 دادگاه کيفري استان تهران به 10 سال حبس محکوم شد. محمد شادابي نماينده دادستان تهران در جلسه محاکمه يي که ديروز برگزار شد، به توضيح پرونده پرداخت و گفت؛ سوم ارديبهشت ماه سال گذشته به پليس گزارش داده شد جسد دختري به نام اعظم در خانه اش پيدا شده است. در جريان تحقيقات معلوم شد اين دختر 27 ساله ابتدا با کسي درگير شده و در حين نزاع احتمالاً سرش به جايي برخورد کرده است. اين در حالي بود که پدر اعظم ابتدا اعلام کرده بود دخترش خودکشي کرده اما در تحقيقات بعدي مشخص شد ضارب خود اين مرد است. وي که حسينعلي نام دارد در بازجويي ها به قتل دخترش اعتراف کرد و جزئيات را شرح داد. شادابي ادامه داد؛ متهم 11 فقره سابقه کيفري دارد و اکنون من به عنوان نماينده دادستان تهران با توجه به مدارک موجود در پرونده، تقاضاي صدور حکم قانوني را دارم. در ادامه جلسه دادگاه با توجه به اينکه مقتول ولي دمي نداشت و تنها ولي دم پدرش بود، به دستور هيات قضات متهم در جايگاه حاضر شد تا از خود دفاع کند. مرد 60 ساله گفت؛ اتهام قتل دخترم را قبول دارم اما من نمي خواستم او را بکشم و يک لحظه دچار عصبانيت شدم. اعظم سال ها پيش ازدواج کرده بود اما مدتي بعد شوهرش فوت و دخترم تنها شد. از آن به بعد با ما زندگي مي کرد. اعظم ديگر آن دختر سابق نبود و به حرف ما گوش نمي کرد. وي ادامه داد؛ به خاطر رفتارهايي که دخترم داشت هميشه با هم درگيري داشتيم. او هر کاري که دوست داشت، انجام مي داد تا اينکه تصميم گرفت از ما جدا شود. اعظم گفت مي خواهد خانه يي اجاره کند. من فکر نمي کردم تصميمش جدي باشد. ولي او بالاخره خانه يي اجاره کرد و اطلاع داد به زودي از ما جدا مي شود. مي دانستم اگر دخترم خانه يي جداگانه داشته باشد، اوضاع بدتر خواهد شد اما نتوانستم جلوي کارش را بگيرم. شب حادثه در واقع آخرين شبي بود که قرار بود اعظم در خانه من باشد و مي خواست روز بعد اسباب کشي کند. آن شب قرار نبود من به خانه بروم چون جايي که کار مي کردم از منزلم فاصله زيادي داشت و کارم هم دير تمام مي شد اما حدود ساعت 9 شب دلشوره عجيبي گرفتم. بالاخره حدود ساعت 11 شب به خانه برگشتم. کليد داشتم و بدون اينکه در بزنم وارد شدم. در قسمت پذيرايي دخترم را در شرايط نامناسبي با مردي غريبه ديدم. متهم به قتل ادامه داد؛ مردي که در خانه من بود، پا به فرار گذاشت و من از ترس آبرويم نتوانستم از همسايه ها کمک بگيرم. به سراغ دخترم رفتم. دستم را روي گلويش گذاشتم و او را به عقب هل دادم. نمي دانم چه شد که به يکباره به سمت ميز کج شد و سرش از پشت به ميز برخورد کرد. او را به بيمارستان رساندم و پزشکان گفتند فوت شده است.در اين هنگام قاضي از متهم پرسيد اگر دخترت را به بيمارستان رساندي پس چرا جسدش در خانه پيدا شد؟ متهم جواب داد؛ بعد جسد را به خانه آوردم و در همان جايي که به زمين خورده بود، گذاشتم. البته پليس از من خواست اين کار را بکنم. اي کاش همان روز من هم مي مردم و در اين مدت اينقدر عذاب نمي کشيدم. پس از پايان جلسه محاکمه هيات قضات وارد شور شدند و متهم را به 10 سال حبس محکوم کردند. -------------------------- همدستي مادر و پسر براي اخاذي از دختران جوان اين مادر و پسر دختران را بيهوش و از آنها فيلم هاي غيراخلاقي تهيه مي کردند مادر و پسري که با تهيه فيلم هاي غيراخلاقي از زن هاي جوان اخاذي مي کردند هنگامي که قصد داشتند از آخرين طعمه شان باج خواهي کنند توسط پليس دستگير شدند. مدتي قبل يکي از واحدهاي گشتي پليس از وقوع نزاع دسته جمعي در يکي از خيابان هاي محدوده تهرانپارس مطلع شدند و براي بررسي ماجرا به آنجا رفتند. آنان در بدو حضور در محل با چند جوان که به شدت مجروح شده بودند مواجه شدند و بلافاصله با هماهنگي با اورژانس مجروحان به بيمارستان منتقل شدند. شواهد حاکي از آن بود که اين نزاع ناموسي است و چند جوان براي انتقام جويي به آنجا رفته و با عربده کشي اين دعوا را آغاز کرده اند. در ادامه نازنين خواهر يکي از طرفين درگيري که در آنجا حضور داشت در مورد اين حادثه توضيح داد؛ مدتي است به خاطر شغلم در شهرستان سکونت دارم. هشت ماه قبل که به طور سرزده به تهران آمدم با درهاي بسته خانه مان روبه رو شدم. چون کليد نداشتم زنگ يکي از همسايه هايمان را زدم تا از آنها در مورد خانواده ام پرس وجو کنم. زن همسايه که مدت ها بود مرا نديده بود استقبال گرمي از من کرد و مرا به داخل خانه دعوت کرد، من هم چون گمان مي کردم پدر و مادرم به زودي به خانه برمي گردند به منزل همسايه مان رفتم. زن همسايه و پسرش ناصر به من گفتند پدر و مادرم به مسافرت رفته اند و فردا برمي گردند. چون من از قديم با آن خانواده آشنا بودم در خانه شان ماندم. پس از خوردن ناهار ناصر قليان آماده کرد و من هم در رودربايستي قرار گرفتم و چند پکي به قليان زدم اما هنوز چند دقيقه يي نگذشته بود که دچار سرگيجه شدم و از هوش رفتم و وقتي به خودم آمدم که زن صاحبخانه در حال خوراندن شربت به من بود. با خوردن شربت کمي سرحال شدم اما در همين حال فيلمي را در گوشي موبايلش نشانم داد که در آن ناصر در حال تعرض به من بود. به آنها در مورد اين کارشان اعتراض و خواهش کردم فيلم را پاک کنند اما آن زن و پسرش گفتند براي اين کار بايد به آنها پول بدهم. من که نگران آبرويم بودم و مي ترسيدم اين فيلم به دست خانواده ام بيفتد با گريه و زاري به آنها التماس کردم اما فايده يي نداشت و به ناچار مجبور شدم مبلغي پول بپردازم. پس از اين ماجرا چند بار ديگر ناصر با من تماس گرفت و گفت هنوز فيلم را پاک نکرده و باز هم پول مي خواهد. من در شرايط بسيار سختي قرار داشتم و خودم را براي اينکه آن روز به خانه همسايه قديمي مان رفته بودم بارها سرزنش کردم اما ديگر فايده يي نداشت و آنها مدام از من باج مي خواستند. نازنين ادامه داد؛ مدتي گذشت و اين ماجرا به همين روال ادامه داشت تا اينکه همه ماجرا را براي برادرانم تعريف کردم. آنها پس از فهميدن اين موضوع براي دفاع از حيثيت خانوادگي مان تصميم گرفتند هر طور شده تصاوير را از چنگ ناصر دربياورند. همگي به در خانه او رفتيم و يکي از برادرانم از وي خواست فيلم را پاک کند اما او همه چيز را منکر شد سپس آنها با هم درگير شدند. در اين دعوا برادرانم با چاقو ناصر را مجروح کردند. پس از اظهارات اين دختر پرونده يي در اين باره تشکيل شد و ماموران پليس آگاهي با تحقيق درباره اين ماجرا به صحت گفته هاي نازنين پي بردند. همچنين ادامه بررسي ها نشان داد ناصر از افراد خلافکار و سابقه دار منطقه است و چند زن و دختر جوان ديگر نيز از سوي او مورد سوءاستفاده قرار گرفته اند. به همين خاطر پرونده براي بررسي به دادسراي ناحيه چهار تهران ارسال شد. بنابر اين گزارش هم اکنون با صدور مجوز قضايي ناصر و مادرش به اتهام چندين مورد سوءاستفاده از زنان و دختران در بازداشت به سر مي برند و تحقيقات از آنان ادامه دارد. منبع:
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: نیک صالحی]
[مشاهده در: www.niksalehi.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 430]
صفحات پیشنهادی
مادر و پسر پزشک قلابی دستگیر شدند
خواستگار قلابي چگونه دختران دم بخت را فريب ميداد. ... گروهي از پزشكان عمومي بدون آزمون در دوره تخصص شركت مي كنند ... خواستگاری شوم از دختر عکاس · 19 ايده جهانى ...
خواستگار قلابي چگونه دختران دم بخت را فريب ميداد. ... گروهي از پزشكان عمومي بدون آزمون در دوره تخصص شركت مي كنند ... خواستگاری شوم از دختر عکاس · 19 ايده جهانى ...
هر خواستگار، 5 هزار تومان
خواستگار قلابي چگونه دختران دم بخت را فريب ميداد 5 سال حبس واقعا طولاني است من هم نميخواستم اين اوضاع را تحمل كنم. ... در رستوران، خيابان، بازارچهها، پاركها هر كجا ...
خواستگار قلابي چگونه دختران دم بخت را فريب ميداد 5 سال حبس واقعا طولاني است من هم نميخواستم اين اوضاع را تحمل كنم. ... در رستوران، خيابان، بازارچهها، پاركها هر كجا ...
2 قلوی استثنایی به دنیا آمد
خواستگار قلابي چگونه دختران دم بخت را فريب ميداد - اضافه به علاقمنديها 2 قلوی استثنایی به دنیا آمد · توليد 680 هزار خودرو در هشت ماه · ماجراي «بنتون» از هياهو تا ...
خواستگار قلابي چگونه دختران دم بخت را فريب ميداد - اضافه به علاقمنديها 2 قلوی استثنایی به دنیا آمد · توليد 680 هزار خودرو در هشت ماه · ماجراي «بنتون» از هياهو تا ...
خودداري 3 بانك ژاپني از همكاري با بانك صادرات
خواستگار قلابي چگونه دختران دم بخت را فريب ميداد خودداري 3 بانك ژاپني از همكاري با بانك صادرات · تیم ملی فوتسال ایران به مصاف برزیل، چك، اوكراین و ایتالیا ...
خواستگار قلابي چگونه دختران دم بخت را فريب ميداد خودداري 3 بانك ژاپني از همكاري با بانك صادرات · تیم ملی فوتسال ایران به مصاف برزیل، چك، اوكراین و ایتالیا ...
جزئیات محاکمه قرن
خواستگار قلابي چگونه دختران دم بخت را فريب ميداد ... بيش از 140هزار دلار ارزش داشتهاند و قدمت آنها به قرن شانزدهم بازميگردد. ... وي که حسينعلي نام دارد در بازجويي ها ...
خواستگار قلابي چگونه دختران دم بخت را فريب ميداد ... بيش از 140هزار دلار ارزش داشتهاند و قدمت آنها به قرن شانزدهم بازميگردد. ... وي که حسينعلي نام دارد در بازجويي ها ...
مسعود دهنمکی: شما هنوز عصبانیت من را ندیدهاید
خواستگار قلابي چگونه دختران دم بخت را فريب ميداد 5 سال حبس واقعا طولاني است من هم نميخواستم اين اوضاع را تحمل كنم.» فرار از زندان براي انجام جرمي ديگر. ..... مسعود ...
خواستگار قلابي چگونه دختران دم بخت را فريب ميداد 5 سال حبس واقعا طولاني است من هم نميخواستم اين اوضاع را تحمل كنم.» فرار از زندان براي انجام جرمي ديگر. ..... مسعود ...
-
گوناگون
پربازدیدترینها