واضح آرشیو وب فارسی:واحد مرکزي خبر: نگاهي به سينماي گيرمو دل تورو به بهانه آخرين فيلمش دومين قسمت هل بوي؛ ارتش طلايي فانتزي ترس و لرز
محمد باغباني
سلطنت بي چون و چراي جلوه هاي ويژه بصري به خصوص در زماني كه سينما پابه پاي خالقش، قدم در هزاره سوم گذاشته، باعث شده كه سينماگران جاه طلبانه تر از هر وقت ديگر به سراغ روايت هايي بروند كه در آنها، به تصوير
در آوردن دغدغه هاي گرافيكال، كانسپت و شكل اصلي كار است. بازگشت منسجم ابرقهرمانان در پس بازسازي هاي پي در پي سينمايي، بيشتر از اينكه نشان دهد سينما (به خصوص سينماي امريكا) قصد دارد به لطف حضور قهرمانان عجيب و غريبش با خطر حضور فاشيسم بجنگد، نشان دهنده آن است كه جلوه هاي ويژه و در ادامه فروش خوب، رمز موفقيت و تشريح كننده حال و روز سينماي امروز است. چيزي كه شايد بيشتر از هر چيزي يادآور مفهوم «سرگرمي ريگاني» باشد. اما اين بار بايد شرايط سياسي و اجتماعي مخاطبان جهاني اين نوع فيلم ها را طوري ديگر تلقي كرد. امريكا منطقه يي كهن و پهناور از كهن ترين قاره را به خاك و خون كشيده. ظاهراً فاشيسم از درون همان جايي (سينمايي) نفوذ كرده كه سابقاً قصد تخريبش را داشته. خيلي ها از اين سينما متنفرند. يكي از دلايل اين نفرت و روايت هاي حاضر در اين تصاوير، بي شك به جلوه هاي ويژه مربوط مي شود و به خاطر نبرد خير و شر، حضور خشونت را يك پسرفت عميق مي دانند. قصد دفاع از اين نوع سينما را ندارم كه به نظرم در اينجا، هم با آثار خوب مواجهيم (هل بوي) و هم آثار بد و ضعيف (مردآهني). كه در دسته اول نه تنها از امريكاي ناجي خبري نيست، بلكه خود عين دردسر است و در دسته دوم، به شكلي سطحي شايد ابتدا نقدي وجود داشته باشد ولي باز يك شهروند امريكايي، نقش يك ناجي را بازي مي كند. از اين بحث ها فاصله بگيريم و برسيم به اين بحث كه چرا فيلمسازان درجه يكي چون گيرمو دل تورو حاضر مي شوند اين فيلم ها را بسازند، آن هم در چند قسمت و البته تعداد اين فيلم ها حالا آنقدر زياد است كه بهتر است از مقايسه و بحث در مورد قهرمان ها فاصله بگيريم و خيلي ريشه يي تر علت هاي اجتماعي و رواني (فردي) را جويا شويم. در مورد دل تورو كه يك بخش بي شك به سود حاصل از اين فيلم ها برمي گردد؛ سودي كه باعث مي شود فيلمسازي چون دل تورو به واسطه آن، هم فيلم هاي بعدي و شخصي خود را بسازد و هم به فيلمسازاني چون كوارون و ايناريتو كمك كند، آنها هم فيلم هاي بعدي خودشان را بسازند. اين موضوع حالا ديگر يك امر طبيعي است و اگر آثار و نتايج مقبولي به همراه داشته باشد، بيشتر از هميشه ستودني است. در مورد دل تورو و با ديدن فيلم هاي قبلي، اين نتيجه گيري هم منطقي به نظر مي رسد كه اساساً او عاشق اين نوع سينما است. سينمايي كه در آن جك و جونورها (كه خود وامدار سينما هستند و مثلاً از دل فيلمي چون جنگ هاي ستاره يي بيرون مي آيند) در كنار دنياي معصومانه و در عين حال خشمگين و پرتشنج كودكان، به شكل گيري فانتزي مطلوب فيلمساز جهت بياني دراماتيك كمك مي كنند. در فيلم هايي چون ستون فقرات شيطان و هزارتوي پن، دل تورو تصويرگر شرايطي است كه كودك آماده براي عبور از يك نقطه گذار و عطف اجتماعي (كه معمولاً با مرگ فاشيسم همراه است)، يا بايد بميرد يا بي هويت و خالي از آرمان راه ناكجاآباد را در پيش بگيرد. در واقع دل تورو با بردن زمان فيلم هاي اينچنيني اش به دوران جنگ هاي داخلي اسپانيا، صرف نظر از سقوط و مرگ فاشيسم، نوعي بي اعتمادي را هم به فردا انعكاس مي دهد. حميدرضا صدر كه ترجيح مي دهم بيشتر به عنوان يك منتقد فيلم بشناسمش، در يك برنامه فوتبالي در مورد قهرماني تيم اسپانيا گفت، آنها چون از دوران فرانكو به دورند موفق اند. سوال پيش مي آيد پس چرا هميشه موفق نيستند؟ اين همان شكي است كه دل تورو از آن صحبت مي كند. مرگ تنها آغازگر فانتزي و آرامش نهايي است چراكه فتح، اين آرمان غايي در كار نخواهد بود. پس بي جهت نيست كه از بين اين همه ابرقهرمان، دل تورو يكضرب به سراغ «هل بوي» مي رود، جايي كه هم ارجاعات تاريخي حاضرند و هم پيروزي اراده. داستان هل بوي و تولد اين موجود، به اوج جنگ عالمگير دوم برمي گردد. لازم نيست اين بار فرانكويي در كار باشد به خصوص كه هل بوي اقتباسي از «كاميك بوك» است و اين محصول امريكايي طبيعتاً بيشتر از هرچيزي از نازيسم هراس دارد تا ديكتاتوري فرانكو. نكته مهم اينكه هل بوي بر خلاف «پيتر پاركر» و امثال آن، طي يك اتفاق به قهرمان تبديل نشده، او از همان ابتدا هل بوي بوده و دستي از سنگ داشته. به مانند سوپرمن كه از همان ابتدا سوپرمن بوده (ديالوگ هاي بيل در بيل رو بكش؛ جلد دوم اگر يادتان باشد كمك كننده است). پس در اينجا يك بحث كليدي مطرح مي شود؛ سرنوشت. هل بوي از همان ابتدا در راه رسيدن يا نرسيدن، پذيرش و مبارزه با سرنوشت خود است. از همين رو است كه فيلم اول به مراتب از فيلم دوم جذاب تر است. چراكه درام، تنها از راه مبارزه ابدي خير و شر شكل نمي گيرد بلكه همراهي با شخصيت اصلي فيلم و عضوي از سطوح ذهني و دغدغه هاي او شدن، يك پيشبرد دراماتيك مناسب است. در حالي كه در قسمت دوم، صرفاً رسيدن به يك مبارزه نهايي تمام مساله فيلم است كه اين هم از اول موضوعش مشخص است. در فيلم دوم البته با وارد كردن روابطي عاطفي، سعي شده داستان از آن تم كليشه يي خلاص شود كه باز اين موضوع آنقدر تحت تاثير نبرد نهايي است كه فايده يي ندارد. در واقع تا جايي كه مساله اصلي فيلم، هويت، سرنوشت و دغدغه هاي ذهني باشد همه چيز روبه راه است. انگار با يك كلاسيك طرفيم، حال هر چقدر جلوه هاي ويژه يا خشونت هاي بصري در فيلم به كار برود.
باز بي جهت نيست كه دل تورو با توجه به الگوهاي فيلم هاي قبلي اش، نوعي از شكل و سياق فيلم هاي ژانر وحشت را در هل بوي بازسازي مي كند. ترس و هراسي كه ريشه در اعماق ذهنيت و ماهيت فرد در تقابل با اجتماع خشمگين و دور از خود دارد، نكته بسيار مهم فيلم هاي دل تورو است. فضاي تيره و نئونوآر گونه هل بوي بي شك از همين جا مي آيد. شخصيت پردازي هل بوي در فيلم، يكي از مهم ترين ويژگي هاي فيلم است و دل تورو در خلق و پرداخت نهايي آن موفق است و باز اين موضوع در فيلم اول خيلي بهتر حس مي شود تا در فيلم دوم. به نظر مي رسد در قسمت دوم، ارتش طلايي، فيلم به زمان بيشتري نياز داشته تا بتواند حس و حال لازم را ارائه بدهد. شخصيت ها هم به اندازه فيلم قبلي حرف و حضور خاصي ندارد. تنها نكته مهم، اضافه شدن يك تم عاشقانه است، وراي آن چيزي كه در اين نوع فيلم ها مي بينيم، كه البته اين موضوع هم در نبرد پاياني فيلم آن قدرت و جانمايه ابتدايي را ندارد. يكي از درخشان ترين لحظات فيلم، جايي است كه هل بوي و رفيق عاشقش كنار شومينه نشسته اند و به مانند دو مجنون ترانه عاشقانه
Can,t Smile Without You (بري مينلو) را با هم مي خوانند. اينكه به هر حال هل بوي انسان نيست يا 100درصد انسان نيست نكته بسيار مهمي در ساختار روايي فيلم است. او با تقليد رفتار انسان ها (تحت تاثير تعاليم پدر يا مرشدش) جذابيت هاي خاصي به شخصيت خود و فيلم داده است. موسيقي در فيلم دوم هم به لطف حضور دني الفمن كه بي شك يك غول تمام عيار است، توانسته لايه هاي فانتزي فيلم را پررنگ تر كند و از طرفي هم موسيقي هاي انتخابي، ريتم و انسجام فيلم را تقويت كرده اند. از اين موضوع هم غافل نشويم كه فيلمنامه نويسي دل تورو در هر دو فيلم، يكي از نقاط قوت و برگ هاي برنده فيلم است.
وقتي به مجموعه فيلم هاي دل تورو نگاهي مي اندازيم، به اين نتيجه مي رسيم كه خشونت يكي از درونمايه هاي اصلي آثار او است. خشونتي كه اتفاقاً حالا ديگر اصالت خودش را دارد. اينكه هل بوي ها يا بليد، به راحتي در كنار ديگر آثار او قرار مي گيرند، بي شك به اصالت و علاقه كارگرداني برمي گردد كه براي لحظه به لحظه فيلم هايش فكر و شيفتگي به خرج مي دهد. از طرفي هم شايد او معتقد باشد، مساله امروز ما اين نيست كه خشونت در جهان حاكم است، بلكه مساله اين است كه خيلي ها اين موضوع را قبول ندارند؛ چه منتقد سينمايي چه جرج بوش. كتمان خشونت بيشتر از هر چيزي به نفع خشونت است. دل تورو در دل اين فضا هم مي تواند از اضطراب و ترس، زيبايي بيافريند.
دوشنبه 11 شهريور 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: واحد مرکزي خبر]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 137]