محبوبترینها
چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟
بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1846191941
ღ ❤ ღ یه دنیا دلم گرفته.باز گفتی غریبه کیستیღ ❤ ღ : شعر
واضح آرشیو وب فارسی:آشپز آنلاین: شب سردي است و من افسرده
راه دوري است و پايي خسته
تيرگي هست و چراغي مرده
مي کنم تنها از جاده عبور
دور ماندند ز من آدم ها
سايه اي از سر ديوار گذشته
غمي افزود مرا بر غم ها
فکر تاريکي و اين ويراني
بي خبر آمد تا با دل من قصه ساز کند پنهاني
نيست رنگي که بگويد با من
اندکي صبر سحر نزديک است
هر دم اين بانگ برآرم از دل
واي اين شب چقدر تاريک است
خنده اي کو که به دل انگيزم؟
قطره اي کو که به دريا ريزم؟
صخره اي کو به بدان آويزم؟
مثل اين است که شب نمناک است
ديگران را هم غم هست به دل
غم من ليک غمي غمناک است
تنهایی های من
کسی دیگر نمی کوبد در این خانه متروکه ویران را
کسی دیگر نمی پرسد چرا تنهای تنهایم!!!
ومن چون شمع می سوزم ودیگر هیچ چیز از من نمی ماند
ومن گریان ونالانم ومن تنهای تنهایم !!!
درون کلبه ی خاموش خویش اما
کسی حال من غمگین نمی پرسد!!!
و من دریای پر اشکم که طوفانی به دل دارم
درون سینه ی پرجوش خویش اما!!!
کسی حال من تنها نمی پرسد
ومن چون تک درخت زرد پاییزم !!!
که هر دم با نسیمی میشود برگی جدا از او
ودیگر هیچی از من نمی ماند
خداحافظ رفیق نارفیق من!
تو هم رفتی!
تو هم از کوی من چون دیگران بی اعتنا رفتی!
تو هم
با اولین بوران پاییزی چو انبوه درختان برگ و بر کندی
تو هم رفتی!
تو رفتی و نفهمیدی
که من دیوانه ات بودم
چه شوری در من افکندی
چه سان دلداده ات بودم!
تو رفتی و دل من مرد
رفاقت سوخت
صداقت را نخستین باد پاییزی ز پیش ما به یغما برد!
تمام بیدلان اینک ز سوگت اشک می بارند
تمام بلبلان اکنون ز هجر خانمان سوزت ، سکوتی تلخ می رانند.
زمان در شیونت گویی چو قلبت منجمد ماندست
هوای دل ز بهت دوریت امشب چو احساس تو یخ بسته ست
درختان در نبود تو عجب بی تاب و لرزانند
تمام عاشقان امشب سرود گریه می خوانند!
خداحافظ رفیق نارفیق من!
تو رفتی و ندانستی
از این بیداد بیگاهت چه سان چون بید می لرزم!
چه سان برسوگ احساسم شبی صد شمع می بندم!
دلم هرگز نمی پنداشت تو هم چون دیگران باشی
تو هم چون بیوفا مردم
رفیق نیمه راه عمر من باشی!
تو رفتی و مرا بر لب نوای کاش و حسرت هاست
که ای کاش آن حبیب من محبت را به سر می برد،
که کاش آن نا رفیق من رفاقت را به سر می برد!
تو رفتی و من آخر هم نفهمیدم
چرا از عشق ترسیدیم؟!
چرا از بیم شور و مهر و شیدایی
مثال موج لرزیدیم؟!
خداحافظ رفیق نارفیق من!
خداحافظ نمی گویم تو را ای مهربان همراه!
که می خواهم تو را تا لحظه بدرود عالم یار خود دانم
که می خواهم
وجودم را فدای لحظه دیدار تو سازم
خداحافظ نمی گویم
نرو ! ای مهربان یارم
خداحافظ
.
.
نمی گویم!
ماه من غصه چرا ؟
آسمان را بنگر ،
که هنوز بعد صدها شب و روز
مثل آن روز نخست ،
گرم و آبی و پر از مهر به ما می خندد
یا زمینی را
که دلش از سردی شبهای خزان
نه شکست و نه گرفت
بلکه از عاطفه لبریز شد
نفسی از سر امید کشید
و در آغاز بهار ،
دشتی از یاس سپید ،
زیر پاهایمان ریخت
تا بگوید که هنوز ،
پر امنیت احساس خداست
ماه من دل به غم دادن و از یاس سخن ها گفتن
کار آنهای نیست
که خدا را دارند
ماه من !
غم و اندوه اگر هم روزی ،
مثل باران بارید
یا دل شیشه ای ات
از لب پنجره عشق ، زمین خورد و شکست
با نگاهت به خدا چتر شادی واکن
و بگو با دل خود
که خدا هست
خدا هست هنوز
او هما نیست که در تارترین لحظه شب ،
راه نورانی امید نشانم می داد
او هما نیست که هر لحظه دلش می خواهد
همه زندگی ام ، غرق شادی باشد
ماه من !
غصه اگر هست بگو تا باشد
معنی خوشبختی ، بودن اندوه است
این همه غصه و غم ، این همه شادی و شور
چه بخواهی و چه نه ،
میوه یک باغ اند
همه را با هم و با عشق بچین
ولی از یاد مبر
پشت هر کوه بلند
سبزه زاری است پر از یاد خدا
و در آن باز کسی می خواند !
که خدا هست....
خدا هست ....خدا هست هنوز ..
کودک خواهر من
نونهالی ست که من می بینم
می کشد قد چو یکی ساقه سبز گیاه
او چه داند که چرا
باغ بی برگ و گیاه
از درختان تنومند تهی ست
او به من می گوید
چه کسی با تبر انداخته است
این درختان را بی رحمانه
او به من می گوید
باز در باغ ، درختان تنومند و قوی خواهد رست ؟
من به او می گویم
من نهالی بودم
که مرا محنت بی آبی در خود
افسرد
می توانی فردا
توتنومند درختی باشی
او نمی داند اما
ریشه را با تیشه
صحبت از الفت نیست
کودک خواهر من
نو نهالی ست که در حال برآورد شدن است
من به او می خواهم
سخت هشدار دهم می ترسم
هیبت تیشه اش افسرده کند
کودک خواهر من
غرق در بی خبری ست
دلم براي کسي تنگ است که آفتاب صداقت را
به ميهماني گلهاي باغ مي آورد
و گيسوان بلندش را به بادها مي داد
و دستهاي سپيدش را به آب مي بخشيد
دلم براي کسي تنگ است
که چشمهاي قشنگش را
به عمق آبي درياي واژگون مي دوخت
و شعرهاي خوشي چون پرنده ها مي خواند
دلم براي کسي تنگ است
که همچو کودک معصومي
دلش براي دلم مي سوخت
و مهرباني را نثار من مي کرد
دلم براي کسي تنگ است
که تا شمال ترين شمال با من رفت
و در جنوب ترين جنوب با من بود
کسي که بي من ماند
کسي که با من نيست
کسي که . . .
دگر کافي ست.
چشمهايم خسته است
و از مژههايم گريه ميچكد
حال، تو را چگونه باور كنم
سايه ها آنقـدر آفتاب خوردهاند
كه پوسيدن را انكار مي كنند
از نگاهت بارها زمين خوردن را آزموده ام
اكنون تو در چشمهاي شكسته ام
كدام آفتاب را جستجو مي كني
در حاليكه سالهاست
كفشها يم را بر گـردن آويختهام
و پاهايم فاصله را در سكوت كوچه مينوشد
مرا درياب
تو اي تنهاترين شاهد
تو اي تنها در اين دنيا و هر دنيا
بجز تو آشنايي من نمييابم
بجز تو تكيهگاه و همزباني من نميخواهم
مرا درياب
تو ميداني كه من آرام و دلپاكم
و ميداني كه قلبم جز به عشق تو
و نام تو
و ياد تو
نخواهد زد
و ميداني كه من ناخوانده مهماني در اين ظلمتسرا هستم
مرا درياب
كه من تنهاترين تنهاي بيسامان اين شهرم
مرا بنگر.. مرا درياب
قسم به راز چشمانم
به اقيانوس بيپايان رويايم
به رنگ زرد به رنگ بيوفاييها
به عشق پاك
به ايمانم
به چين صورت مادر
به دست خستهي بابا
به آه سرد تنهايي
به قلب مردهي زاغان
به درد كهنهي زندان
به اشك حسرت روحم
به راز سر به مُهر سينهي اسبم
اگر دستم بگيري و
از اين زندان رها سازي
برايت عاشقانه شعر خواهم گفت
همين يك قلب پاكم را
و روح بيقرارم را كه زندانيست
به تو اي مهربان تقديم خواهم كرد
مرا از غربت زندان رها گردان
نگاه بيپناهم بر در زندان تنهايي روح خستهام خشكيد
مرا درياب
مرا درياب كه غمگينم
ببار باران
که دلتنگم....مثال مرده بی رنگم
ببار باران
کمی آرام....که پاییز هم صدایم شد
که دلتنگی و تنهایی رفیق با وفایم شد
ببار باران
بزن بر شیشه قلبم....بکوب این شیشه را بشکن
که درد کمتری دارد اگر با دست تو باشد
ببار باران
که تا اوج نخفتن ها مدام باریدم از یادش
ببار باران
درخت و برگ خوابیدن
اقاقی....یاس وحشی....کوچه ها روزهاست خشکیدن
ببار باران
جماعت عشق را کشتن
کلاغا بوته ی سبز وفا را بی صدا خوردن
ولی باران ، تو با من بی وفایی
توهم تا خانه ی همسایه می باری
و تا من
میشوی یک ابر تو خالی
ببار باران
ببار باران.......که تنهایم
دستمال كاغذي به اشك گفت:
قطره قطرهات طلاست
يك كم از طلاي خود حراج ميكني؟
عاشقم
با من ازدواج ميكني؟
اشك گفت:
ازدواج اشك و دستمالِ كاغذي!
تو چقدر سادهاي
خوش خيال كاغذي!
توي ازدواج ما
تو مچاله ميشوي
چرك ميشوي و تكهاي زباله ميشوي
پس برو و بيخيال باش
عاشقي كجاست!
تو فقط
دستمال باش!
دستمال كاغذي، دلش شكست
گوشهاي كنار جعبهاش نشست
گريه كرد و گريه كرد و گريه كرد
در تن سفيد و نازكش دويد
خونِ درد
آخرش، دستمال كاغذي مچاله شد
مثل تكهاي زباله شد
او ولي شبيه ديگران نشد
چرك و زشت مثل اين و آن نشد
رفت اگرچه توي سطل آشغال
پاك بود و عاشق و زلال
او
با تمام دستمالهاي كاغذي
فرق داشت
چون كه در ميان قلب خود
دانههاي اشك كاشت.
رفت .. یا .. آمد ...
سالهاست که معنای این را نفهمیده ام :
رفت و آمد ...
یا ...
آمد و رفت ؟
آدما میروند که برگردند یا می آیند که بروند ؟
در سکوت شب به خاطرت فریاد زدم
شبی دل خویش را به دریا زدم
به شوق دیدنت در افکار خام خود
دلم را به چشمان تو پیوند زدم
همیشه کشیدم دلم را به دنبال تو
منی که بی پروا به چشمان تو زل زدم
همیشه دلم پیش تو خوار بود
همیشه دلم در تمنای تو بی تاب بود
دلا خسته از تنهایی و بی کسی
به دنبال چشمان تو مبتلا بود
همیشه دلم غرق افکار توست
همیشه دلم در تمنای توست
تنهایی شب تو به خیال من بیا
برای با هم بودن تنها و بی صدا تو بیا
امشب سرشت من از غم فزون شده
تنهایی دلم بی تو خزون شده
شب در میان خود تنهاترین منم
دل از جنون لبریز غمگین و دلزدم
گاه اَرزوی دل شب دیدنیست
اَواز عاشقی در شب شنیدنیست
پیش دلم بیا یک شب تو نازنین
از شادی دل فزون از غم شکستنی
من چشم به راه و منتظر ای بهترین بهانه ام
یک شب به دیدن دلم بر خیز تو بهترین
پيوست ها:
75.jpg [ 104.17 KiB | بازديد 52 بار ]
به بلندای طلوع اَفتاب دوستت دارم
به نیاز کویر بر اَب دوستت دارم
همه حال چشم به راه و منتظر
من به زیبایی رنگین کمان دوستت دارم
نیمه شب چشم به ماه و اَسمان
من به زیبایی افلاک دوستت دارم
خبرکوتاه بود و ساده،کسی که دوستش داری دیگر نیست،اَری به همین سادگی...
نه برای وصف اَمدم نه برای خشم اَمده ام خبری بدهم از یک جدایی، دل بستن
یک عاشق جدایی یک معشوق، خبری به اَرامی نسیم در بهار به کم رمقی
باران در تابستان به غم انگیزی پائیز و سردی زمستان، خبر کوتاه بود
به احترام رجعتش گوشه نشین می شوم و بی ادعا، قفل سکوت
بر دهان می زنم و تنهایی پیشه می کنم، ختم کلام
نه اَمده ام برنجانم نه ترحمی برانگیزم تنها
اَمده ام خبری دهم از یک سکوت
یک سکوت ابدی شاید ابدی
کاش این سکوت و گوشه نشینی مرحمی باشد بر دل شکسته ام
..سکوت سکوت سکوت بهترین تسلی برای تنهایی دلم
تمام قسمت تنهایی من برای توست
اَنجا که دلم خسته چشم به انتظار توست
درد کمی نیست بدون تو و احساس تو
گاه باید تحمل کرد ولی برای رسیدن به تو
از تنهایی بی تو گفتن همین بس است
که دنیا بدون تو برایم یک قفس است
استعاره می کنم بی تویی را شبیه مرگ
نه من اشتباه می کنم مرگ واژه گنگ و مبهم است
چه باید کنم بدون حس چشمان مست تو
کاش تحمل مرا دهد تسکین به شوق وصال تو
در نهایت زیبارو گویم من امشب بدون تو
محال است زندگی بدون امید به چشمان مست تو..
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: آشپز آنلاین]
[مشاهده در: www.ashpazonline.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 634]
-
گوناگون
پربازدیدترینها