تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 27 تیر 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):مؤمن را بر مؤمن، هفت حق است. واجب ترين آنها اين است كه آدمى تنها حق را بگويد، هر ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

آراد برندینگ

سایبان ماشین

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ووچر پرفکت مانی

خرید سی پی ارزان

خرید ابزار دقیق

بهترین جراح بینی خانم

تاثیر رنگ لباس بر تعاملات انسانی

خرید ریبون

ثبت نام کلاسینو

خرید نهال سیب سبز

خرید اقساطی خودرو

امداد خودرو ارومیه

ایمپلنت دندان سعادت آباد

موسسه خیریه

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1806779262




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

يك رفتار اجتماعي؟


واضح آرشیو وب فارسی:پرشین وی: جام جم آنلاين: «چقدر راي و نظر همكارتان را مي‌پذيريد، حتي اگر مخالف راي شما باشد؟»، «چقدر حرفه‌اي بودن همكارانتان را قبول داريد؟»، «چقدر حاضريد پيشرفت همكارتان را تحمل كنيد؟» و ... پاسخ به اين پرسش‌ها دشوار نيست، چون بيش از 90 درصد ما هميشه پاسخ مثبت داده‌ايم و طوري وانمود مي‌كنيم كه همكارمان از چشممان عزيزتر است و طوري رفتار مي‌كنيم كه گويا دلسوز همكارانمان هستيم و ديدگاه آنها را حتي در صورت مغايرت با راي خودمان مي‌پذيريم. نمايش چند نما از زندگي روزمره مي‌تواند حقانيت ادعاي ما را تاييد يا رد كند، به شرط آن كه شاغلان حرفه‌هاي گفته شده تصور نكنند اين چند نما، تنها به آنان اختصاص دارد، چون بسياري از ما به عاداتي مبتلا هستيم كه گاهي خودمان از آنها خبر نداريم. آن نسخه را بينداز دور... اين سردرد لعنتي تمامي ندارد. پس از 45 دقيقه انتظار حس مي‌كنم شقيقه‌هايم بيشتر تير مي‌كشد. سر و صداي اتاق انتظار آرام آرام كم مي‌شود. صندلي‌ها بتدريج خالي مي‌شود. اين چهارمين دكتري است كه براي درمان سردرد لعنتي مراجعه مي‌كنم. اولي عكس و سي‌تي‌اسكن تجويز كرد، دومي ام‌آر‌آي، سومي سردردها را عصبي خواند و چهارمي ... منتظرم كه منشي اجازه ورود بدهد. با انبوهي از عكس‌ و نوار مغزي و ام‌آر‌آي و نسخه، در مطب را بازي كنم. پزشك متخصص مغز و اعصاب و داراي بورد تخصصي است. با جيغ كشدار در، از پشت عينك كائوچويي وراندازم مي‌كند: «مشكل چيه دخترم؟» شرح حال را مي‌گويم از 4 ماه پيش تا امروز. سرش پايين است تا به جايي مي‌رسم كه مي‌گويم: «دكتر حكمت گفته‌اند ميگرن است...» يكدفعه براق مي‌شود، نسخه دكتر حكمت را مقابلم مي‌اندازد كه ... «اين چه داروي مزخرفي است، تجويز كرده. اسم خودش را دكتر مي‌گذارد. تو ميگرن نداري... اصلا چرا پيش آن بي‌سواد رفته‌اي و ...» اين، اون جنس نيست! چند ساعت پياده‌روي براي پيدا كردن يك دست لباس مناسب، كار دشواري است. بخصوص اگر ساعات پاياني روز آن هم در ترافيك و شلوغي غروب باشد. قيمت بالاي يك دست لباس مرا از مغازه‌اي به مغازه ديگر مي‌كشاند. پشت ويترين مغازه‌اي، لباس مناسبي پيدا مي‌كنم. قيمتش مناسب است 36 هزار و 500 تومان. تخفيف بي‌‌تخفيف، اين را فروشنده خوش‌اخلاق! مي‌گويد. راهي مغازه‌هاي مجاور مي‌شوم. همان لباس با همان جنس و با همان رنگ پشت ويترين ديگر خودنمايي مي‌كند. قيمت 42 هزار و 700 تومان!اعتراض مي‌كنم. چهره فروشنده درهم مي‌رود. باور نمي‌كند. نشاني فروشگاه اولي را مي‌گويم اختلاف قيمت پنج شش هزار توماني كم نيست، با اخم مي‌گويد: «خانم اين جنس، اون نيست. اون مغازه بنجل فروشه. جنس‌هاي ما مارك دارند و ...» كجا موهاتو زدي؟ افتضاحه! معمولا سالن‌هاي آرايش و زيبايي سرشار از رفت و آمد افرادي با سليقه‌ها و ديدگاه‌هاي مختلف است. صاحب آرايشگاه دختر جواني 27 - 28 ساله است كه به گفته خودش انواع و اقسام مدارك حرفه‌اي آرايشگري را دريافت كرده و انواع قاب‌ها و جوايز او در گوشه آرايشگاه گواهي مي‌دهد كه كارش درست است. خانم ميانسالي براي كوتاه كردن موهايش روي صندلي چرمي مي‌نشيند. دختر جوان كه قيچي و شانه را بالا و پايين مي‌برد، با ديدن موهاي زنان، چشم غره‌اي مي‌رود كه «موهاتو كجا زدي؟ افتضاحه ... هر كسي رو مي‌بيني اومده آرايشگاه زده»!، چند دقيقه‌اي مي‌گذرد: «موها تو كجا رنگ كردي؟ معلومه رنگش ناخالصي داشته»! مشتري ميانسال با حالتي مستاصل و حسي كه گويا حقش توسط آرايشگر قبلي خورده شده، مي‌گويد: «يعني اين‌قدر مشكل داره، اما فريده خانم كارش بيسته»...! «هِ ... فريده خانم ... واقعا كه ... اون كه كار بلد نيست»! ببر همون آقاي مدير امضا كنه بي‌حوصله و جويده جويده حرف مي‌زند. عتاب و خطاب مي‌كند. اتاق پر از ارباب رجوع سرگرداني است كه در طبقات پرسه زده‌‌اند و حالا به اين اتاق رسيده‌اند. يكي امضا مي‌‌خواهد و يكي شماره. يكي دنبال پرونده‌اش است و يكي دنبال ملاقات حضوري. پوشه نارنجي را مقابلش مي‌گذارم، دستور خورده و پاراف شده... به پاراف كه مي‌رسد، پوزخند مي‌زند. بلند مي‌گويد: آق ...اي مدير دستور دادند. رو به همكارش مي‌كند كه در ميز بغلي مشغول حل جدول است. با تمسخر مي‌گويد: «تا ديروز حرف زدن يوميه‌اش رو نمي‌‌دونست حالا دستور مي‌ده...» پوشه را مي‌بندد، با لحني جدي مي‌گويد: «ببر همون آق ...اي مدير امضا كنه»! اون‌ها يه مشت كلاهبردارن خريد يك پرايد مدل 86 در بازار خودروي تهران كار ساده‌‌اي نيست، بخصوص اگر فوت و فن معامله را نداني و از ايرادهاي فني خودرو هم اطلاع نداشته باشيد. به نظر مي‌رسد بعضي از نمايشگاه‌هاي خودرو، فضاي مطمئني براي مشاوره باشند. صاحب نمايشگاه مرد سنگين‌وزني است كه پشت ميز چوبي چاق‌تر به نظر مي‌رسد. نفس زنان روي صندلي جابه‌جا مي‌شود و تعارف مي‌كند كه بنشينم. ‌‌من هم كه از صبح بنگاه‌هاي محله را جستجو كرده‌ام، از نشستن استقبال مي‌كنم. از بس مشخصات خودروي مورد نظرم را تكرار كرده‌ام، از بر شده‌ام: «پرايد سفيد يا مشكي مدل 86، قيمت حدود 6 تا 5/6 ميليون، موتور سالم و ...» پرايد زه‌وار در رفته‌اي را نشانم مي‌دهد. وقتي توضيح مي‌دهم كه پرايدهاي بهتري را ديده‌ام كه شرايط بهتر و قيمت مناسب‌تري داشته‌اند، چشمش را مي‌بندد و زمين و زمان را به هم مي‌دوزد كه «اون‌ها كلاهبردارن، شما به يه مشت كلاهبردار اعتماد مي‌كني. دست چپ و راستشان را نمي‌دونند، اون وقت نمايشگاه ماشين زده‌اند...، به آنها اعتماد نكنيد، پول بي‌زبون رو دستشون نديد و ...» من منبع ديگري را قبول ندارم «تاريخ اجتماعي ايرانيان» و «تاريخ تفكر اسلامي» از جمله درس‌هايي است كه معمولا به جزوه‌هاي مفصلي نياز دارند، بخصوص اگر استاد اين درس خودش صاحب تاليفات و ترجمه‌هاي زيادي در اين حوزه باشد. ترجيح مي‌دهد دانشجويان از منابع علمي تاليف شده خودش استفاده كنند. استاد ... اجازه، غير از اين منبع، منابع ديگري را پيشنهاد مي‌كنيد؟ منابع زيادي در بازار هست، اما به جامعيت كتابي كه من نوشته‌ام، نيست. رقابت في‌‌نفسه بد نيست ولي ما به جاي رقابت حسادت مي‌كنيم و به جاي ارتقاي خود ديگري را پايين مي‌آوريم دانشجوي ديگري مي‌پرسد: «اما دكتر ... تاريخ جامعي را درباره فرهنگ ايرانيان تاليف كرده‌اند كه ...» استاد سعي مي‌كند از كوره در نرود و هنوز جمله دانشجو تمام نشده به وسط حرف او مي‌دود كه: «ببينيد، كتاب‌هاي چرت و پرت زيادي نوشته‌ شده ولي خريد اين كتاب‌ها فقط پول هدر دادن است. دكتر ... هنوز مهر دكتريش خشك نشده، كتاب نوشته. من منبع ديگري را قبول ندارم.» كي بهت گواهينامه داده؟!... خودش مي‌گويد كه 20 سال است رانندگي مي‌كند و همه‌جور ماشين سنگين و سبك را امتحان كرده است. پشت فرمان كه مي‌‌نشيند، طوري لم مي‌‌دهد كه انگار صندلي خودرو با پشتي منزلش هيچ فرقي ندارد. كمي كج مي‌شود. فرمان و دنده را با انگشت جابه‌جا مي‌كند و مي‌چرخاند. مي‌گويد: «هر جوجه‌اي كه مي‌ره گواهينامه بگيره، فرداش پشت فرمون مي‌شينه.» اما خط‌ها و فرورفتگي‌هاي بدنه اتومبيلش چيز ديگري مي‌گويد. از كوچه پس كوچه‌هاي خيابان اصلي ميان‌بر مي‌زند. صداي پخش هر لحظه بلندتر مي‌شود و فشار او بر پدال گاز بيشتر. براي او ورود ممنوع، يك شيرين‌كاري است بخصوص وقتي حرفه‌اي بودن را با سبقت از سمت راست خودروي جلو نشان مي‌دهد. «كي بهت گواهينامه داده؟» اين جمله را با صداي بلند به راننده خودرويي مي‌گويد كه از لحاظ سن و سال جاي پدر اوست! آنها ديگر فسيل شده‌اند تا ديروز همه تحريريه «مصطفي» صدايش مي كردند، اما از وقتي دبير سرويس اجتماعي روزنامه شده، از بچه‌ها خواسته تا او را «آقاي كمالي» خطاب كنند. از وقتي به اين سمت منصوب شده، حوزه‌هاي خبري را در بين خبرنگاران دوباره توزيع كرده، تيترها را عوض مي‌كند، خبرهاي توليدي را جلوي چشم خبرنگاران سرويس داخل سطل زباله مي‌اندازد، خلاصه اين كه مي‌گويد: «اعتراض بي‌اعتراض، دبير قبلي فسيل بوده كه نتوانسته گروه اجتماعي روزنامه را مديريت كند.»اين عادت در ما مطبوعاتي‌ها هم ديده مي‌شود، كافي است بعضي از ما سمتي بگيريم، آن وقت روزهايي را كه كنار دست همين خبرنگار، گزارش و خبر مي‌نوشتيم، فراموش مي‌كنيم، اما خبر نداريم كه ديگران هم پشت سر ما همين ايراد را مي‌گيرند. شما از كدام دسته‌ايد؟ ناديده گرفتن راي و نظر ديگران از جمله ويژگي‌هاي فكري و رفتاري است كه معمولا به چشم نمي‌آيد. خيلي از ما، اين ويژگي را در ديگران مي‌بينيم، اما در خود مشاهده نمي‌كنيم. بعضي روان‌شناسان معتقدند افراد براساس ظرفيت دروني با ديدگاه‌ها و رفتار ديگران برخورد مي‌كنند. عده‌اي نسبت به راي و نظر همكاران خود نگاه حذفي دارند و به صرف اين كه فردي از همكاران نگاه مخالف داشته باشد به حذف او مبادرت مي‌كنند. گروه ديگر راي و نظر مخالف را بويژه در حوزه تخصص و تجربه مشترك مي‌پذيرند، ولي سعي مي‌كنند او را كم‌اهميت جلوه دهند. گروه آخر به ديدگاه مخالف احترام مي‌گذارند و راي و نظر مخالف را زمينه رشد و پيشرفت خود مي‌دانند. عليرضا سعيدي، نسخه‌پيچ يك داروخانه شلوغ است، مي‌گويد: بارها با پزشكان داروسازي مواجه شده كه تخصص يكديگر را زير سوال مي‌برند. او هر چند خود را مبرا از اين ويژگي مي‌‌داند، اما مي‌پذيرد اين صفت ناشي از يك عادت ناسالم است و مي‌گويد: در ايران فرصت شغلي مناسب خيلي كم است. گاهي كه همكارم به صاحب داروخانه نزديك‌تر مي‌شود، حس مي‌كنم موقعيتم در حال از دست رفتن است.مهرناز اوجاني، معلم پايه سوم دبستان غيرانتفاعي، ريشه پس زدن ديدگاه و تخصص ديگران را در تربيت خانواده‌ها و مدارس مي‌بيند و توضيح مي‌دهد: ما دائم در حال توليد يك نوع حسادت در وجودمان هستيم. ما نمي‌خواهيم كار يا فعاليت بهتر از خودمان را بپذيريم، به همين علت به تكروي روي مي‌آوريم. بيخود نيست كه مي‌گويند ايراني‌ها توان كارگروهي را ندارند. وي به تجربه خود در كلاس‌هاي درس اشاره مي‌كند و مي‌گويد: دانش‌آموزان تشويق مي‌شوند كه بهترين باشند، گاه اين بهترين بودن بر اثر رقابت سالم ايجاد مي‌شود و گاه با تخريب ديگر دانش‌آموزان.بچه‌هاي ما شيوه دوم را بهتر فرا مي‌گيرند. تقريبا در هر جمعي فرد يا افرادي هستند كه نمي‌خواهند نظر ديگران را بپذيرند و دوست دارند نظرشان غالب باشد. اين معلم دبستان درباره الگوهاي تربيتي موجود هم اضافه مي‌كند: در الگوهاي هنري، ورزشي و علمي متاسفانه شاهد نگاه‌هاي انعطاف‌ناپذيري هستيم كه دائم در حال تخريب يكديگرند. اين كارگردان آن يكي را قبول ندارد، اين فوتباليست آن يكي را ضعيف مي‌داند و... ريشه‌هاي تربيتي يك رقابت ناسالم محمدجواد جعفرپناه، مشاور تربيتي ريشه «نگاه منفي و تخريبي نسبت به آراء و عقايد ديگران را ناشي از نبود آموزش روحيه مسامحه در دوران كودكي و بخصوص نوجواني مي‌داند. به عقيده او، ما همواره از شكست ترسيده‌ايم. او مي‌گويد: رقابت في‌نفسه بد نيست، ولي ما بيش از رقابت، حسادت مي‌كنيم و به جاي ارتقاي خودمان ديگري را پايين مي‌آوريم. به گفته اين مشاور تربيتي، حكايت مردم ما حكايت 2 پادشاهي است كه در يك اقليم نگنجند، چرا كه بسياري از صاحبان حرفه، هنر، تخصص و... از اين كه زيردست باشند، مي‌ترسند. سعي مي‌كنند رهبر فكري باشند، هميشه حرف اول را بزنند، اين نگاه و اين رفتار آفت پيشرفت علمي، فكري، هنري، ورزشي و... است.




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: پرشین وی]
[مشاهده در: www.persianv.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 634]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن