واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: فرهنگ > سینما - سحر عصرآزاد «مرهم» بازگشت موفقی است از علیرضا داودنژاد به نقاط اوج کارنامهاش با نگاهی موشکافانه، تلخ و گزنده به جوانان بحرانزده امروز و مسائلشان. این فیلمساز که آثار قابل توجهی چون «نیاز»، «عاشقانه»، «مصائب شیرین» و «بچههای بد» را با محوریت جوانان و نوجوان ساخته، چند سالی بود که علاقهمندان این فیلمها را دچار شگفتی و پس از آن ناامیدی کرده بود. ناامیدی از این جهت که به نظر میآمد سرخوشانه فیلم ساختن بدون دغدغهای خاص و عمیق به مذاق وی خوش آمده و سهلالوصول بودن تبدیل به عادت ناخوشایند داودنژاد شده است. فیلمهایی چون «ملاقات با طوطی»، «هشتپا»، «هوو» و «تیغزن» با تکیه بر قصههایی سطحی که گاه بیجهت پیچیدهنمایی هم میکرد تا از مفهوم تهی ننماید و البته با فهرست بلندبالای بازیگران مشهور، به تدریج چهرهای از این فیلمساز در پایان راه جوشش خلاقیت و دغدغه ثبت کردند. این نوع فیلمسازی درست نقطه مقابل نقاط اوج کارنامهاش قرار داشت که معمولاً با قصههایی ساده، تکیه بر جزئیات و بازیگرانی که در آن زمان چهرههای مشهوری نبودند، به طرح مسائل و روابطی میپرداختند که به شدت انتقادبرانگیز بودند. در واقع جسارت پرداختن به این مضامین با ساختاری متناسب با مضمون، این فیلمها را پذیرفتنی کرد. از رقابت دو نوجوان شهرستانی برای مرد شدن در «نیاز»، تا عشق سودایی دو جوان «عاشقانه» که بر عشق پیرانهسری غلبه کرد و ... آن ساختار پیچیده روایی در «بچههای بد» که ارتباط سه جوان بحرانزده را به گونهای مدرن به تصویر میکشید -(هرچند این ساختار متقاطع در تدوین وارد کار شده باشد). «مرهم» بازگشتی است به همین سینمایی که از داودنژاد میشناسیم و فیلمهایی که از او در خاطرمان ماندگار شده، فیلمی خوشساخت با قصهای به ظاهر ساده درباره نسل جوان معترض که از ریشههای خود دور افتاده و تنها مرهم زخمهای ناپیدایش بازگشت به اصل خود و عشق واقعی در دامان خانواده است. فیلمنامه حسابشده و حضور بازیگرانی که گیشهای نیستند، اما درست همان چیزی هستند که باید باشند، در این فیلم به نتیجه قابل قبولی رسیده است.«مرهم» قصه دختر جوانی است که علیه سنتهای خانوادگی میشورد تا به زعم خود یک زندگی آزاد را تجربه کند، اما در همان اولین جاده بنبست متوقف شده و گرفتار اعتیاد میشود. در این شرایط که تصور او از عشق هم وارونه میشود و بردیا هم تنهایش میگذارد، مریم تازه متوجه میشود که تنها خواستهاش از زندگی یک اتاق خالی بدون مزاحم است تا فقط بنشیند و فکر کند. در این کشمکشهای درونی و بیرونی این نکته خودنمایی میکند که چه بسا مهمترین کاستی او به عنوان نماینده نسل جوان بیآرزوی امروز، یافتن تکیهگاهی امن با عشقی بی حد و حصر است؛ همان چیزی که مادربزرگ به مریم میدهد. عشقی که در آن هیچ ملاحظه و باید و نبایدی نیست، عشقی که در قالب معیارهای مرسوم سود و زیان نمیگنجد، عشقی که به بدهبستانهای معمول نمیماند؛ یک عشق ناب و بیپایان که تنها میتوان آن را در آغوش بخشنده یک مادر پیدا کرد. «مرهم» فیلمی است که برای رسیدن به این پایان که در بدترین شکل ممکن میتوانست یک نسخه پیچیدن ناکارآمد تلقی شود، وارد لایههای درونی نسل جوان امروز با همه انرژی و تیرگیهایش و همچنین نسل گذشته با همه اصالت کهنه و روشنیهایش میشود و از خلال آن راهکار ساده و صمیمانه خود را با مخاطبش در میان میگذارد. * تیتر مطلب برگرفته از مجموعه شعر و طرح «خنده در مراسم تدفین» سروده علی رضا لبش است. 5858
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 329]