واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: بین الملل > آمریکا - زمان پایان حکمرانی ایالات متحده فرا رسیدهاست فرید زکریااگر تنها از میان هزاران جملهای که بر زبان باراک اوباما رئیسجمهوری ایالات متحده در باب افغانستان خارج شد، یک جمله را پررنگ کنید،متوجه خواهید شد که اوباما ماموریت سربازان هموطن خود در این کشور را همزمان متمرکز و محدود کرد. هدف باراک از نبرد در افغانستان همانگونه که خودش تصریح کرد،به سختی قابل تبیین است. اهدافی که بر زبان او رانده شد غالبا نظامی بود.اهدافی از جمله ممانعت از بازتبدیل افغانستان به بهشتی برای القاعده، برهم ز نی تشکیلات طالبان و البته تقویت نیروهای امنیتی دولتی در این کشور جنگزده. اما غایبان بزرگ این سخنرانی اهداف کلیتری بودند مانند گسترش دموکراسی،دفاع از حقوق بشر یا فراهم کردن فضایی برای تحصیلات عالیه زنان افغان. اوباما به صراحت اعلام کرد که کشوری که او به دنبال بالا بردن استانداردهای زندگی در آن است آمریکاست و نه هیچجای دیگر. درست بعد از این جملات بود که آن یک جمله اساسی از زبان باراک شنیده شد: "من به قطعیت رسیدهام که اعزام 30 هزار نیروی بیشتر به افغانستان به نفع امنیت ملی آمریکا است." در همین یک جمله تمامی تنش و تندی سیاست باراک اوباما نفهته بود. باراک به دنبال پیاده کردن دیپلماسی شفافتر و منظمتر است. دیپلماسی که به تعهد بیش از اندازه و دخالت بیپایان در امور داخلی کشوری دیگر که در زمان جورج بوش باب شدهبود،پایان دهد . دیپلماسی حتی منظمتر از آنچه که بیل کلینتون در دوران ریاست جمهوری خود به تصویر کشید . در جریان رقابتهای انتخاباتی بود که باراک اوباما چندین بار به کرات تاکید کرد که دیپلماسی که جورج بوش پدر در دوران ریاست جمهوری خود پیاده کرد،مورد قبول او هم است . اما ایالات متحده در میانه نبردی است که هیچچیز آن خوب پیش نمیرود. در چنین شرایطی عقبنشینی یعنی کمآوردن و فرار کردن. اوباما به دنبال یافتن سیاستی فرا امپریالیستی برای بحرانی امپریالیستی است . حمله ای مدبرانه شامل بر دو مرحله: نخست افزایش نیرو برای به دست آوردن قدرت در کشور مورد نظر و سپس کاهش آن و بازگشت به وطن. این معادله قابل درک و کارآمد است. اما در این معادله زیرکانه هم تصمیم نهایی به میزان موفقیت سربازان آمریکایی در مهار ناامنی بستگی دارد. از همین امروز شمارش معکوس آغاز شدهاست و باراک اوباما باید هجده ماه دیگر به این پرسش اساسی پاسخ دهد که : آیا افغانستان دارای ثبات امنیتی و کارآمد، ارزش حضور جدی و مداوم سربازان امریکایی را دارد یا اینکه تامین امنیت ایالات متحده با هزینه کمتر هم ممکن است؟ نخستین سال حضور باراک اوباما در قدرت ،پنجرهای بود به نگاه او به مسائل بینالملل. غالب روسای جمهور به محض آنکه از اشتیاق پیروزی تهی میشوند نمیتوانند بر میل باطنی خود برای تبدیل شدن به وینستون چرچیل غلبه کنند. تمامی این رهبران سینه را سپر میکنند و از آزادی و دیکتاتوری سخن میگویند و در باب مسئولیتهای خود به عنوان رهبران جهانی آزاد چه سخنرانیها میکنند. حتی جورج بوش پدر هم که شاید بتوان او را عملگرا خواند، در صحن سازمان ملل از نظم نوین جهانی سخن گفت . اوباما اما از این قاعده مستثنی است. او خونسرد و محاسبهگر است چه در مقام معامله با روسیه ،ایران ، عراق یا افغانستان. پس از ریچارد نیکسون اوباما شاید بیش از هر رئیسجمهوری دیگری به تبیین منافع ایالات متحده میاندیشد.او بستر لازم برای نیل به این منافع را تامین میکند و البته چشمی هم به جایزه دارد. سال 1943 بود که والتر لیپمن در تبیین معنای سیاست خارجی نوشت:" متعادل کردن تعهدهای یک کشور با قدرت ملی آن. "تنها در چنین شرایطی است که ایالات متحده میتواندبه ثبات استراتژیک در خارج از مرزهای خود و حمایت داخلی برسد. عمدا یا سهوا باراک اوباما به این تعریف لیپمن جامه عمل پوشاندهاست. اوباما در بخشهایی از سخنانش در این خصوص گفت:" به عنوان رئیسجمهوری از تبیین اهدافی که خارج از مسئولیت ،ابزار در اختیار یا منافع ملی ما است خودداری میکنم. " اوباما در ادامه سخنانش افزود: در چند سال گذشته ما تعادل میان تعهدها و منافع ملی را گم کردهایم.اوباما در پایان سخنانش با استناد به این حقیقت که آمریکا تنها به واسطه توان نظامیاش نیست که رهبری جهانی محسوب میشود، تاکید کرد که توسعه اقتصادی و تکنیکی این کشور هم در جایگاهی که امروز برای آن تعیین شده،دخیل است. اوباما در دیدار با ستوننویسهای مطبوعات ایالات متحده که من هم جزئی از آنها بودم تاکید کرد که وی نمیخواهد دو جنگ را همزمان هدایت کند. اوباما تلویحا ادعا کرد که دو جنگ عراق و افغانستان راه حیاتی برای تامین امنیت ایالات متحده در دراز مدت نیست . رئیسجمهوری در همین دیدار تاکید کرد که رشد اقتصادی، نوآوریهای تکنیکی و اصلاحات آموزشی از جمله مواردی است که کشورش را تبدیل به ابرقدرت در جهان میکند. اکنون بر همگان روشن است که اوباما مسیری جدید را در سیاست خارجی کشورش افتتاح کرده است. مسیری که چندان تبلغاتی و پرطمطراق نیست. مسیری که ایستگاه نخست آن محدود کردن مبارزه با ترور است و البته عقبنشینی از موضع تقابل با کشورهای اسلامی. باراک احیای روابط با دیگر ابرقدرتها مانند روسیه و چین را هم آغاز کردهاست. او چشمان خود را بر اختلافهای کوچک بسته است تا به اهداف بزرگتر برسد. این استراتژی به معنای فاصلهگیری از سیاست رهبری آمریکا بر جهان است. سیاستی که در آن همگان باید جامه مورد پسند ایالات متحده را بر تن میکردند. اما در خصوص بحث افغانستان. تاریخ در کاخ سفید تکرار میشود. سال 1969 بود که ریچارد نیکسون و هنری کسینجر پا به کاخ سفید گذاشتند. انها جنگ ویتنام را به ارث برده بودند. جنگی که شاید تا حدودی به آن اعتقاد داشتند اما در خونریز بودن آن هم شکی نداشتند. در طول سالهای حضور در قدرت هر دو طرف درهای دیپلماسی را گشودند. رابطه با اتحاد جماهیر شوروی سابق،چین،مصر و اسرائیل از جمله استراتژیهای به کار گرفته شده بود . همزمان هر دو نفر پذیرفتند که باید با بحران در ویتنام کنار آمد و در نتیجه متعهد شدند که میزان دخالت خود را در این منطقه کاهش دهند . در آوریل سال 1069 زمانی که نیکسون به کاخ سفید راه یافت،540 هزار سرباز امریکایی در ویتنام بودند. در پایان نخستین دور ریاست جمهوری او ،کمتر از 20 هزار سرباز در این کشور باقی مانده بودند. در میانه این مدت اما نیکسون و کسینجر برای مهار بازاحیای دشمن در ویتنام چندین عملیات نظامی گسترده را رهبری کردند. دلیل شکست نهایی در ویتنام اما بر سه محور استوار بود: 1. عدم محوبیت دولت مرکزی مورد حمایت واشنگتن در این کشور.2. برخورداری دشمن از پناهگاههای امن در حاشیه مناطق جنوبی ویتنام3. قطع کامل کمکهای واشنگتن به ویتنام جنوبی که 60 هزار سرباز خود را از دست داده بود. در افغانستان اما در خصوص هر سه مورد بالا، اوضاع بهتری حکمرانی می کند. با وجود تمامی مشکلات در مسیر انتخابات، حامد کرزای رای بخش حائز اهمیتی از افغانها را بر عهده دارد . طالبان در سرتاسر افغانستان منفور است و البته ارتش ایالات متحده هم به کمک ارتش پاکستان در حال انهدام پایگاههای نظامی طالبان و القاعده در این کشور است . طالبان و القاعده با موجی از مخالفان از ناتو تا ایالات متحده روبهرو است . شاید موفقیت در افغانستان برای ایالات متحده مشکل باشد اما به دست گرفتن مجدد قدرت توسط طالبان هم غیرممکن خواهد شود . ایالات متحده نه عراق را به حال خود رها کرده است و نه چنین نسخهای را برای افغانستان خواهد چید . ماه جولای سال 2011 که فرا برسد،اوباما باز با چالش دیگری روبهرو خواهد شد. پیشبینی را به عهده من بگذارید . زمام افغانستان در این تاریخ به افغانها سپرده نخواهد شد. افغانستان کشوری مانند فرانسه نیست با دولت مرکزی مقتدر و کارآمد. موفقیتهای به دست آمده هم شکننده خواهد بود. شرایط امنیتی همچنان متزلزل میماند. اما در این تاریخ باید روند انتقال قدرت را آغاز کرد. پایان سال 2011 میلادی یعنی ده سال حضور نظامی ایالات متحده در افغانستان، کشته شدن هزاران سرباز امریکایی و البته بر باد رفتن دلارهایی که قابل شمارش نیستند. نیوزویک / ترجمه: سارا معصومی
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 323]