واضح آرشیو وب فارسی:نیک صالحی: خشونت خانگی در کشور ما در قیاس با پارهای از کشورها کمتر اتفاق می افتد، اما در کل واقعیت تلخی است که وجود دارد و عواملی نظیر بی پناهی اعضای آزار دیده ، ترس و شرم اعضای خانواده در بیان آزار، کاستی های قانونی ، بیتوجهی نهادهای حمایتی و هزاران عامل دیگر در گسترش این امر دخیل است. خشونت خانگی می تواند جسمانی، جنسی، روانی یا عاطفی باشد. سوءاستفاده مالی و محدود کردن فرد نیز از جمله مشخصه های دیگر خشونت خانگی است. امکان بروز خشونت خانگی در هر زمان، چه در ابتدا و چه پس از گذشت چند سال از ارتباط میان دو نفر وجود دارد، متاسفانه کودکان نیز از تاثیر منفی خشونت خانگی چه در کوتاه مدت و چه در دراز مدت درامان نیستند. تمام اشکال خشونت روانی، اقتصادی، عاطفی و جسمانی ، از قدرت طلبی و سلطه گری فرد آزار رسان ناشی می شود. دکتر امان قرایی مقدم جامعه شناس و استاد دانشگاه در گفتگو با “دی نا” برخوردهای خشن در محیط خانواده را بر اساس نوع طبقه اجتماعی، فرهنگ، تحصیلات، اعتقادات و باورهای دینی، محل زندگی و باورهای ارزشی و هنجاری جامعه متغیر دانست. همسرآزاری حاصل مشکلات درون جامعه است و متاسفانه ریشه آن درتاریخ فرهنگهای غلط ما وجود دارد، باید اذعان داشت برخورد فیزیکی نسبت به گذشته کمتر شده است، اما متاسفانه حالت روانی تحقیر کردن و سرزنش کردن بسیار گسترده تر شده است. در گزارش های مربوط به خشونت در خانواده معمولا زنان و کودکان به عنوان قربانیان اصلی، و مردان به عنوان افراد خاطی معرفی می شوند. چون بنابر آمار جهانی حدود ۹۰ درصد از قربانیان خشونت خانگی زنان و حدود ۱۰ درصد مردان هستند. مردان نیز مورد سوءرفتار زنان قرار می گیرند اما بخش عمده خشونت خانگی، به ویژه موارد مرگ آور و خطرناک آن، از سوی مردان علیه دختران و زنان خانواده صورت می گیرد. همچنین مردانی که مورد خشونت زن قرار گرفته اند پس از ترک او با تهدید جانی مواجه نیستند، اما دوره پس از ترک مرد برای زن می تواند بسیار خطرناک باشد. دکتر قرایی مقدم خاطرنشان کرد: چنانچه کودک در دوران کودکی مورد خشونت قرار گرفته باشد در بزرگسالی براحتی می شود پیامدهای آنرا مشاهده کرد، مانند بیجه و قاتلان دیگر که همگی در دوران کودکی خود مورد آزار و اذیت قرار گرفته بودند. کودکانی که در دوران طفولیت مورد آزار و اذیت قرار گرفته اند و دچار بد سرپرستی شده اند و پدر و مادر نسبت به آنها خشونت داشته در بزرگسالی حس انتقامجویی در آنان بوجود خواهد آمد. باورهای دینی و کاهش خشونت قرایی مقدم درباره رابطه باورها و اعتقادات دینی با خشونت خانگی گفت: در خانواده هایی که اعتقادات دینی و باورهای مذهبی و تعهدات اخلاقی قوی تر است، کودکان کمتر عصبانی می شوند و کمتر به سوی خشونت گرایش پیدا می کنند، همسرآزاری نیز در این خانواده ها کمتر به چشم می خورد . تعهدات دینی و اخلاقی تا حد زیادی می تواند خودکنترلی را در فرد بوجودآورد. تغذیه کودک و خشونت نحوه تغذیه کودک و استفاده از شیر مادر تاثیر بسزایی در خلق و خوی کودکان دارد، نوع پوشش نوزادان و قنداق کردن کودک نیز باعث فشارهای عصبی در کودک می شود که در بزرگسالی منجر به خشونت های مختلف رفتاری و گفتاری می شود. ریشه های کودک آزاری و همسرآزاری در دوران طفولیت در ذهن کودک نقش می بندد و گاها در بزرگسالی این خشونتها باعث ناتوانی جنسی در مردان می شود. امروزه برخوردهای فیزیکی به علت جو و شرایط اجتماعی، نبود تفریحات سالم، نبود برنامه ریزی خوب برای زندگی، مشکلات اقتصادی، تورم، بیکاری و مشکلات دیگر ازعوامل و علل خشونت در خانواده است. علل رواج پرخاشگری و خشونت گسترش تعارضات خانوادگی ، عدم صمیمیت بین پدر و مادر ، زد و خورد ، خانواده از هم گسیخته ، طلاق و فرزندانی که توسط تک والد نگهداری میشوند ، باعث ایجاد فضایی بارور جهت پرخاشگری کودکان خواهد بود. مشخصه افراد پرخاشگر عمده ترین مشخصه افراد پرخاشگر پایین بودن اعتماد به نفس و ناتوانی در برقراری یک ارتباط انسانی است. معمولاً افراد پرخاشگر، زمانی چنین رفتاری دارند که در وضعیت قدرت یا برتری باشند ؛ یعنی زمانی که فرد مقابل آنها قوتی تر باشد ، پرخاشگری نخواهند کرد که این نشان می دهد افراد پرخاشگر ، حسابگرانه پرخاشگری می کنند . عدم مهارت در گفتمان غلامرضا علیزاده جامعه شناس، محقق و مدرس دانشگاه در گفتگو با “دی نا” نبود مهارتهای گفتمانی در خانواده ها را دلیل پیدایش فرایند خشونت در خانواده عنوان کرد. علیزاده یادآور شد: جامعه شناسان معتقدند در پیدایش هر فرایندی در روند زندگی هر دو طرف اثر گذار هستند، بنابراین در درگیریهای خانوادگی معتقد به یک تعامل و کنش اجتماعی هستیم، متاسفانه افراد در یکدیگر باعث تحریک عصبی می شوند، نوعی تنش عصبیت و تاثیر گذاری منفی شکل می دهند و نوعی بازتاب منفی را در فرد مقابل ایجاد می کنند،هنگامی که این فرایند صورت می گیرد اگر مهارتهای منطق و گفتمان بین دو نفر نباشد، طبیعتا به صدای بلند مردان و زنان و سپس برخورد فیزیکی می انجامد. ترس و دلهره کودکان “خشونت” و “تنبیه” در خانواده گاهی تبلور ترس و دلهره است زیرا فرزندانی که از کودکی فقط آموختهاند که به همه درخواستهای موجود پاسخ “آری” بدهند و اگر “نه” بگویند در معرض تنبیه قرار میگیرند، در بزرگسالی احتمال آنکه هرگاه “نه” میشنوند ،از ابزار خشونت استفاده کنند بیشتر است ، همانطور که فرزندان خانوادههای پدرسالار، غالبا یا خشونتگرا هستند و یا از افسردگی رنج میبرند. علیزاده ناراحتی و برخورد خشن با کودکان را خطرناک و دارای پیامدهای منفی بسیاری عنوان کرد و گفت: نشان دادن ناراحتی با داد وفریاد و ایجاد رعب و وحشت در تربیت کودک منطقی نیست و شاید عبارت دیگر تو را دوست ندارم از بلندترین فریادها و شدیدترین برخوردهای فیزیکی نیز موثرتر باشد. خشونت صورت گرفته توسط والدین ، مهمترین عامل از بین رفتن اعتماد و صمیمیت در خانواده است. ترس از جدایی ، شب ادراری و وجود علائم روان تنی از جمله تاثیرات کوتاه مدت خشونت نسبت به کودکان است. متاسفانه اثرات درازمدت خشونت بر کودک تاثیرات مخرب بسیاری به همراه دارد ،اعتماد بنفس پایین و احساس شرم از مهمترین این تاثیرات است ، این کودک در بزرگسالی تبدیل به یک والد مهاجم، خشن و آزاردهنده می شود و کودک خود را مورد آسیب قرار میدهد. راهکارهای پیشگیری از خشونت داشتن این تفکر که هر آنچه بر خود می پسندیم برای دیگران بپسندیم و بالعکس، به عنوان اصل در زندگی خانواده ها باعث پیشگیری از بسیاری از برخوردها در خانواده ها می شود. تفکیک نقش ها در خانواده و محل کار بهترین راه کاهش استرس و عصبیت است، جدا کردن مشکلات خانواده در محل کار یا بالعکس بهترین راه ممکن برای ایجاد تعادل روحی و روانی است. در وهله اول برای پیشگیری از خشونت و عصبانیت می بایست هرگاه یکی از افراد عصبانی می شود، فردی که داناتر است باید برای مدت کوتاهی فضا را ترک کند تا فشار و بار استرسی و عصبیت فضا کاهش پیدا کند، بنابراین همیشه در فرایند درگیریها مقصر کسی است که داناتر است چرا که فرد دانا باید فضا را مدیریت کند. باید مهارتهای زندگی آموزش داده شود،می بایست این مساله که مجاب کردن طرف مقابل با صدای بلند کارساز نیست در خانواده ها ترویج شود،چرا که اگر صدای بلند ملاک حق و حقوق فردی باشد، بلندگوها محق ترین خواهند بود، چرا که صدای به مراتب بلندتری دارند. می بایست در خانواده، گفتمان منطقی حاکم باشد و از طریق آن بحرانهای گوناگون را مدیریت کرد. احترام متقابل راهکاری کارساز هنگامی که فرد احترام به خود را یاد نگرفته است و از کودکی با احساس تحقیر زندگی کرده، طبیعتا به دیگران نیز احترام نمی گذارد و این بیاحترامی نسبت به فردی که در خانواده از او ضعیف تر است نمود پیدا می کند. این تحقیر به مثابه عقده سرکوفته ای است که از کودکی در درون فرد باقی مانده است، هنگامی که فرد توسط عوامل بیرونی تحریک میشود آن را به شکل پرخاشگری و خشونت بیرون میریزد. در چنین شرایطی فرد بیمار، با تصور اینکه دوست داشتنی نیست و برای دیگران غیرقابل احترام است، در دریایی از احساس شرم نهفته در درون خود شناور می شود، درمقابل قربانی خشونت نیز به تصور اینکه فردی ضعیف و بی کفایت است، و زیر بار تحقیر و سرزنش و اهانت فردی دیگر قرار گرفته است، خود را اسی امواج متلاطم دریایی طوفانی می بیند که هر لحظه امکان بلعیدن او را دارد. این کنش و واکنش بین خاطی و قربانی پیام آور جامعه ای ملتهب و سرشار از تشنج و استرس است که در صورت عدم رسیدگی به نقطه انفجار خواهد رسید. منبع:
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: نیک صالحی]
[مشاهده در: www.niksalehi.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 638]