واضح آرشیو وب فارسی:سیمرغ: سه «دروغ» در یک جمله! دو دروغ چندان بزرگ نیستند: نام کوچک مودیانو ژان بوده است و در بولوین ـ بیلانکور به دنیا آمده است. اما دروغ سوم دروغ سنگینتری است. در واقع.... درباره پاتریک مودیانو نویسنده «خیابان بوتیکهای تاریک» چه چیزی را پنهان میکند؟ از اقدامات والدینش در زمان اشغال فرانسه تا ملاقاتهایش با فرانسواز هاردی یا میشل اودیار؛ دنی کونار در تحقیقی پرشور به همه این موارد پرداخته است. اکسپرس این تحقیق را به عنوان یکی از مطالب ویژه ژانویه به خوانندگانش تقدیم کرده است. وقتی او در سال 1970 ازدواج میکند، دو شاهد صاحب نام پاتریک مودیانو ریمون کونو و آندره مالرو نام دارند و ما با لذت تعریفی را که مالرو، نویسنده «موقعیت انسانی» بارها تکرار کرده است به یاد میآوریم که «انسان چیست؟ توده کوچک و حقیری از رازها»؛ تعریفی که در مورد دو زوج جوان به شدت صادق است. بله، بیش از 40 سال، نویسنده «خیابان بوتیکهای تاریک» از شر تحقیق در مورد رازهای خانوادگی و ابهامهای زمان اشغال خلاص نمیشود. در کتابی بدیع و جذاب که نه یک بیوگرافی است و نه تفسیری از یک اثر، بلکه پرتو افکنی عمیق در زندگی مودیانو و به شکل نوعی ادای احترام است، دنی کونار، روزنامهنگار و گرداننده وبلاگی که به مودیانو اختصاص دارد (reseau-modiano.pagesperso-orange.fr )، مطالب مهمی را فاش میکند؛ مطالبی که اغلب شگفتانگیزند و از «حجم عظیمی» از رازهایی که پاتریک مودیانو موفق شده بود تحت لوای جنجالهای مشهور حضورهای تلویزیونیاش، آنها را پنهان کند نشات میگرفتند. راز اصلی. پشت جلد نخستین رمانش، «میدان لتوال» که در سال 1968 منتشر شد، میتوان خواند: «پاتریک مودیانو در سال 1947 در پاریس دیده به جهان گشود.» سه «دروغ» در یک جمله! دو دروغ چندان بزرگ نیستند: نام کوچک مودیانو ژان بوده است و در بولوین ـ بیلانکور به دنیا آمده است. اما دروغ سوم دروغ سنگینتری است. در واقع مدت زمان زیادی رماننویس ادعا میکرده است که در 30 ژوئیه 1947 به دنیا آمده است. بعدها برای اینکه این مطلب را توضیح دهد دلیل عجیب و باورنکردنیای ذکر میکند: در جوانیاش ناچار شده است در گذرنامهاش دست ببرد تا خود را مسنتر نشان بدهد و اینگونه بتواند شب در پاریس قدم بزند بیآنکه پلیس او را دستگیر کند. به همین دلیل او سال تولدش را از «1945» به «1943» تغییر داده است. «بعد من دوباره در گذرنامهام دست بردم تا تاریخ درست را وارد کنم اما تبدیل کردن 3 به 7 خیلی سادهتر از تبدیل آن به 5 بود» او خودش را اینگونه تبرئه میکند. بنابراین 1947... اما حقیقت کاملاچیز دیگری است: مودیانو در واقع از سال تولد برادرش رودی، که در 1947 متولد شده و در سن 10 سالگی درگذشت استفاده کرده است. در هم آمیختن احوال مدنی آن دو، زندگی این برادر کوچکتر را که خیلی زود فوت کرده ادامه داده است؛ برادر کوچکتری که رماننویس ـ در حادثهای که احتمالا در ادبیات جهان نظیری نداردـ نه تنها «میدان لتوال» که هفت اثر بعدیاش را نیز به او تقدیم میکند: «برای رودی مودیانو». بازار سیاه. تولد در سال 1947 مزیت دیگری نیز داشته است: دیگر فرزند جنگ نبوده است و اینگونه کمی از توهم همدستی با آلمانیها میگریخته است. و البته از «شجرهنامهای» تا حدودی سنگین: «من از پدر و مادری اهل فلامان به دنیا آمدم که در پاریس تخت اشغال آدمهای شناخته شدهای بودند.» بله، اما از پدری که با داروخانههای آلمانی در کار قاچاق دارو بوده است و مادری اهل فلامان که برای Continental-Films شرکتی که نازیها آن را تاسیس کردند کار میکرده است. آلبر موزیانوی پدر عامل جزئی در بازار سیاه بوده که با همکاری اطرافیان هانری لافون، رئیس خیابان لوریستون (که در رمانهای پاتریک مودیانو او را میبینیم) به کارهای مشکوکی مشغول بوده است. مادر، لوئیزا کولپین، بازیگر اغواگری که یک افسر او را به فرانسه آورد، زیر نویس هلندی فیلمهای تولیدی Continental را مینوشته است. به علاوه در سن دو سالگی پاتریک کوچک فقط زبان فلامانی را میفهمد. در واقع فرانسوی زبان مادریاش نیست. شماره 15، خیابان ساحلی کونتی. داستان عاشقانه «مرد و زن فلاماندی» در سال 1942 آغاز میشود. در سال 1944 پاتریک مودیانو متولد میشود. زوج جوان در شماره 15 خیابان ساحلی کونتی در دو قدمی آکادمی فرانسه، روبهروی سن زندگی میکردند پاتریک جوان آنجا بخشی از کودکیاش را میگذراند. در اتاقی که در آن شبح ترسناکی وجود دارد: پیش از تولد پاتریک، موریس ساش چند ماهی را در آن اتاق زندگی کرده بود و آنجا بخشی از کتابخانهاش را هم جا گذاشته بود. موریس ساش (1906-1945) که تمایلاتی همچون ژید داشت و از دوستان او و کوکتو بود، چهره تمام عیاری از «یهودیهایی را که با نازیها همکاری کردند» به معرض نمایش میگذارد و بین همین چهاردیواری که ساش با جوانان فاسد و قاچاقچیان طلا رفتوآمد میکند، پاتریک مودیانو بعدها نخستین رمانهای خود را مینویسد. بنابراین نباید تعجب کنیم که اغلب شبح ساش از همان نخستین رمانش «میدان لتوال» وجود دارد... تصحیح پنهانی. این نخستین رمان او که در سال 1968 منتشر شد و جهان و وسوسههای فکری او را نشان میدهد به زور به پاتریک مودیانو تحمیل شد. با این نسخهای که امروزه در کتابفروشیها وجود دارد به صورت مخفیانه توسط نویسنده «صافکاری» شده است. مودیانو طی چاپهای مجدد و متوالی این کتاب پاراگرافهایی را به صورت کامل حذف کرد. در بین این حذفیات، پاراگرافی وجود دارد که در آن یکی از شخصیتهای داستان به دفاع تمام قد از یهودیان زمان جنگ و مسئله آشویتز میپردازد. این بخش در سال 1985 حذف شد. بعدها به مرور صفحههایی که به عنوان ضدیهود تلقی میشدند، حذف شدند. این «خودسانسوری» بیش از اینکه در مورد مودیانو به ما چیزی بگوید، فضای آن دوران را آشکار میکند. ماجرای پروفومو. مودیانو علاقه خاصی به گنجاندن بخشهایی از تاریخ در صفحههایی از رمانهای خود دارد. چه خوانندهای آنقدر تیزبین بوده است که حدس بزند کتابهای «سیرکی میگذرد (1992)» و «دورتر از فراموشی (1996)» که دو اثر مهم فرانسه در سالهای 1960هستند، در واقع اقتباسی از جنجال پروفومو است؟ پروفومو، وزیر دفاع در سال 1963 به دلیل رسوایی اخلاقیاش با زنی به نام کریستین کلر، که با جاسوس شوروی رابطه داشت، مجبور به استعفا شد. مودیانو در رمانش این سه شخصیت را به تصویر میکشد به حدی که هویت آنها، اتوموبیلهای آنها (جگوار) و عادات آنها را نیز بیان میکند. سینما. همه مودیانو را به عنوان فیلمنامهنویس میشناسند. یکی از فیلمنامههای او را لوئی مال کارگردانی کرد که در سال 1974 جنجالهای زیادی به همراه داشت. اما کمتر کسی میداند که چهار سال بعد او با میشل اودیار همکاری کرد. در واقع این ایدهای از ژرار لوبوویچی است که قصد دارد با همکاری ژان - پل بلموندو اقتباسی از یکی از آثار مسرین تولید کند. مودیانو و اودیار به مدت یک ماه در هتلی در پاریس روی این موضوع کار میکنند. مودیانو از آن دوران حکایت میکند: «او دهها دیالوگ، کارها و ژستهای شخصیتهای متفاوت را به من تحمیل کرد و من وظیفه داشتم همه این موارد را تحمل کنم. به نوعی من نقش منشی او را داشتم.» اما یک روز مسرین نامه کوتاهی برای بلموندو میفرستد: «کلمه» پایان را قرار ندهید، هنوز تمام نشده است! مدت کمی بعد او فرار کرد. لوبوویچی به سختی پروژه را متوقف کرد. از آن پروژه چیزی جز حدود 20 صفحه و دوستیای که بین مودیانو و اودیار شکل گرفت باقی نمیماند.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سیمرغ]
[مشاهده در: www.seemorgh.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 568]