واضح آرشیو وب فارسی:پرشین وی: وقتي شاهد بسياري از نابهنجاريهاي رفتاري و گاهي اوقات وقوع جرايم هستيم علتش را حسادت ميناميم. دكتر مسعود عارف نظري، روانشناس، ميگويد: «حسادت هم مثل خشم، قهر و... بايد وجود داشته باشد.» تقريبا اكثر قريب به اتفاق افراد، هيجانات منفي ناخوشايند مختلفي را كم و بيش در زندگي خود تجربه ميكنند كه ميتوان از اين جمله هيجانات منفي به حس حسادت اشاره كرد. اين واقعه در مردان و زنان نمودهاي متفاوتي داشته است، اما قدر مسلم برخي اوقات حسادت تا جايي پيش رفته كه سبب ايجاد دوئلهاي عشقي و در نهايت قتلهاي ناخواسته و اتفاقي شده است. عارف نظري كه قائممقام گروه روانشناسي واحد علوم و تحقيقات تهران است در اين گفتوگو به تعريف حسادت پرداخته و تاكيد ميكند: «اساسا كساني بيشتر حسادت ميكنند كه توانمنديهاي خودشان را دست كم ميگيرند و به موقعيت والاي ديگران غبطه ميخورند.» بحث ديگري كه با اين روانشناس در اين مصاحبه، مطرح و بررسي شده است حسادت در ميان مردان و زنان است تا آنجا كه اين متخصص تاكيد ميكند: مردان حسادت خود را رقابت جلوه ميدهند.» اساسا حسادت را چگونه ميتوانيم تعريف كنيم و آيا در روان شناسي تعريف خاصي براي اين حس درنظر گرفته شده است يا نه؟ من در روان شناسي به تعريف عملياتي حسادت برنخوردهام ولي در تعاريف ما حسادت نوعي هيجان ريشه در ذات رفتاري انسان و فطرت آنها دارد. حسادت به عبارتي يك عكسالعمل به اتفاقي است كه ريشه در تكامل شناختي دارد. با اين حساب تعريف شما از فطرت چيست؟ من وقتي از فطرت صحبت ميكنم منظورم تاريخچه رفتاري ژنتيكي انسانها ست. رفتارهايي كه به صورت ژن از نسل پيشين ما به نسل امروز منتقل شده است. انسانهاي امروز در واقع ادامه انسانهاي پيشين هستند. روان شناسان تكاملي عقيده دارند رفتارهايي كه انسانهاي امروز دارند ريشه در يادگيريها وانطباقپذيري ازنياكانشان دارد. اگر طبق اين نظريه پيش برويم و به جستوجو بپردازيم در تكسلولهاي اوليه هم رفتارهايي وجود داشته كه در عاليترين موجودات تكامل يافته هم به نوعي همين رفتارها ديده ميشود. در اين راستا مهم ترين خصيصه همه رفتارهاي موجودات در درجه اول بقاي نفس و در درجه دوم بقاي نسل است و البته امروزه نظريات جديد تكامل حتي بقاي نسل و نفس را هم ناشي از بقاي ژن ميداند يعني ژن هر موجود جانوري برنامهريزيهايش را ميكند كه خودش زنده بماند. اگر از اين زاويه بخواهيم حسادت را بررسي كنيم ريشه آن را در كجا ميتوانيم جستوجو كنيم؟ از اين زاويه حسادت در واقع از تمايل براي بقا و حفظ و ارتقاي جايگاه ناشي ميشود و تمامي موجودات برنامهريزي و كدگذاري شدهاند كه با هم رقابت كنند. شما به عنوان يك روانشناس چه چيزي را ميپسنديد؟ من به عنوان يك روانشناس عقيده دارم خشم، قهر و حسادت بايد وجود داشته باشند چون به نظر من اگر هست به اين معني است كه بايد باشد. يعني در حالي كه عرفا در پذيرش مطلق حرف ميزنند اما گاهي اوقات فراموش ميكنند كه پذيرش مطلق يعني اينكه بپذيرم حسادت وجود دارد. به نظر شما حس حسادت اساسا هيجان منفي است؟ من معتقدم كه حسادت ميتواند هيجان منفي و همچنين هيجان مثبت باشد.در متون اخلاقيمان هم يك نوع حسادت مثبت داريم كه به آن غبطه ميگويند. غبطه در واقع همان حسادت است اما هيجان منفي توليد نميكند. ما وقتي كه يك دانشمند ايراني را ميبينيم كه در يك المپياد علمي جايزه ميگيرد ممكن است به او غبطه بخوريم؛ در واقع حسادت و غبطه يك احساس هستند فقط جهتشان با هم فرق ميكند. ميشود دقيقا توضيح دهيد؟ حسادت جهتش به سمت شخص ديگر است. اما غبطه جهتش به سمت خود فرد است. مثلا ما وقتي به يك فرد زيبا حسادت ميكنيم در دل ميگوييم اي كاش زيبايي اش زايل شود اما وقتي غبطه ميخوريم ميگوييم من بايد ورزش كنم تا تناسب اندام پيدا كنم و پوستم شاداب شود، تا ظاهرم بهتر شود. در واقع حسادت مثل يك زخم است كه وقتي زخمي شدي ديگر زخمي شدهاي، اما ميتواني با دسترسي به يكسري راهكارها وجودت را واكسينه كني كه كمتر زخمي شوي و طوري حركت كني كه تيرهاي حسادت كمتر روي تنت بنشيند. آقاي دكتر بيشتر چه افرادي به ديگران حسادت ميكنند؟ كساني بيشتر حسادت ميكنند كه توانمنديهاي خودشان را دستكم ميگيرند ولي كساني كه خودشان را توانا ميدانند ممكن است به موقعيت والاي ديگران غبطه بخورند تا اينكه حسادت كنند. اما يك نكته ديگر در مورد حسادت وجود دارد و آن اينكه بيشتر افراد همسطح و همطبقه به هم حسادت ميكنند. هر چه پايگاه اجتماعي افراد به هم نزديكتر باشد بيشتر به هم حسادت ميكنند. مثلا دو نفر از يك شهر تبديل به چهره شدهاند. علي دايي و رضازاده كه يكي فوتباليست قهرمان و يكي هم وزنهبردار قهرمان است. حال اگر كه هر كدامشان هر چقدر هم موفقيت به دست بياورند به هم حسادت نميكنند چون نوع رشته ورزشي آنها با هم فرق دارد ولي ممكن است دو فوتباليست به هم حسادت كنند. راه از بين بردن حسادت چيست؟ راهش اين است كه تواناييهاي خود را بشناسيم و آنها را تقويت كنيم. اما ما هر چقدر تواناييهاي خود را تقويت كنيم و آنها را شكوفا كنيم همچنان همه افراد از لحاظ توانايي در يك سطح نيستند و همين امر خود سبب ايجاد حسادت ميشود! اگر هر انساني تواناييهاي خود را بشناسد و در مسير آنها هم حركت كند آن وقت اين اتفاق نميافتد آن موقع پذيرش خودت به همان صورت كه هستي آسانتر است. به گمان من اشخاصي كه حسادت ميكنند معمولا تواناييهاي خود را ناديده ميگيرند. من جملهاي از گوته نقل ميكنم كه ميگويد موفقيت يعني اينكه آنچه را كه ميخواهي به دست آوري اما خوشبختي آن است كه از آنچه به دست آوردي لذت ببري. بنابراين نكتهاي كه هست به نظر من، اگر فردي تواناييهاي خود را شناخته باشد و آنها را شكوفا كند، خواهناخواه به يك درجه از پذيرش نفس ميرسد. حال فرض كنيد يك نفر تواناييهايش را كاملا شكوفا كند اما از اينكه تواناييهايش در حد متوسط است ممكن است احساس نارضايتي كند و قطعا اين نگرش در او حسادت ايجاد خواهد كرد! اگر فردي با تواناييهاي متوسط نهايت تلاش خود را بكند و تواناييهاي خود را به اوج برساند ميزان حسادتش به شدت كاهش خواهد يافت. ولي عمدتا حسادت در اشخاصي ايجاد ميشود كه بيشتر از اينكه تلاششان را معطوف به پرورش تواناييهاي خود بكنند معطوف به اين ميكنند كه ببينند زندگي ديگران چه دستاوردي داشته است. اين افراد منتظر اين هستند كه سعادت در خانهشان را بزند و از اينكه شانس در خانه ديگران را زده هميشه گلهمند هستند. چه كنيم كه حسادت تبديل به غبطه شود؟ بايد يك مقدار ذهنمان را از آموزههاييكه اجتماع به ما تحميل ميكند منفك كنيم و يك بار ديگر واژههايمان را خودمان تعريف كنيم. ما در بمباران تبليغاتي عجيب و غريبي قرار داريم. بدون آنكه خودمان بدانيم ارزشها با ابزارهاي مختلف به ما تلقين ميشود؛بنابراين موفقيت را فقط در شكل خاصي ميپذيريم. ما اگر بتوانيم وقتي كه حسادت ميكنيم دريابيم كه اين حسادت ناشي از يك ناخشنودي از وضع موجود است و بعد وضع مطلوب و ايدهآل را كه ميتواند ما را خشنود كند در ذهنمان تعريف كنيم طبيعتا راه هم پيش روي ما گذاشته ميشود. اما هميشه اينطور نيست، گاهي اوقات ما ايدهآلها را براي خودمان تعريف ميكنيم اما به آنها نميرسيم! در اين مرحله بايد تعريفهايمان را از ايدهآل مورد بازنگري قرار دهيم. مثلا در دوره ما همه دنبال اين بودند كه دكتر و مهندس شوند؛ اين در حالي است كه ممكن است همه توانايي يك فرد در اين باشد كه مثلا يك آشپز ماهر شود. در جوامع صنعتي هر حرفه و هر تخصص جايگاه خود را دارد اما در جامعه ما فقط يكسري پوزيشنهاي خاص اعتبار دارند بنابراين، اين اشخاص هم ايدهآلهايشان همان ميشود كه جامعه به آنها ديكته كرده است. اما روح حاكم بر جامعه باعث ميشود افراد ناخودآگاه به سمت ايدهآلهاي جامعه حركت كنند، به نظر شما علت اين قضيه چيست؟ - اگر اين اتفاق بيفتد معنياش اين است كه در واقع شخصيت افراد در حال مسخ شدن است. در اين مرحله به قول پين كلويد همه اين ايدهآلها تبديل به ديوارهاي آجري ميشوند كه دورتادور ما را احاطه ميكنند و آن موقع به يك چكش نياز است كه اين ديوار شكسته شود. گاهي اين ديوار خيلي محكم است، به طوري كه با هيچ چكشي شكسته نميشود! در اين صورت حق انتخاب وجود دارد. ميتواني يك آجر شوي درون اين ديوار، در اين صورت بايد بپذيري كه آجر شدن درون اين ديوار، حسادت ورزيدن، رنج كشيدن، غصه خوردن و ساير احساسهاي ناخوشايند را به همراه دارد. اما راه ديگري هم وجود دارد و آن اينكه چكش را برداري و ديوار را بشكني تا خوشبختي را احساس كني و از هر لحظه زندگيات استفاده كني. آقاي دكتر چرا در جامعه ما زنها بيشتر از مردان به حسود بودن مشهور هستند؟ واقعيت اين است كه مردها از زنان حسودتر هستند اما مردها بسترهاي اجتماعي دارند كه حسادت خود را به عنوان رقابت جلوه دهند، ولي زنها اين بستر را ندارند. مثلا اگر مردي اتومبيلش را عوض كند ميگويد اتومبيل جديد امكاناتش بهتر از اتومبيل قبلي است اما اگر زني گردنبندش را عوض كند ميگويند انگيزهاش چشم و همچشمي با ديگران بوده است! به نظر شما انسانهاي وارسته و كساني كه به مراحل والاي خود شناسي و كمال رسيدهاند، حسادت به طور كامل از وجودشان از بين ميرود؟ من فكر ميكنم كه والاترين انسانها و حتي مثلا كريشنامورتي نيز اگر نگوييم حسادت لااقل غبطه را تجربه كردهاند. مثلا ميگويند در روز قيامت مومنان به مقام والاي اميرالمومنان علي(ع) غبطه ميخورند. با اين اوصاف ما نميتوانيم منكر وجود حسادت شويم. مهم اين است كه وقتي احساس حسادت به ما دست داد بتوانيم آن را درست مديريت كنيم. همشهری آنلاین
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: پرشین وی]
[مشاهده در: www.persianv.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 241]