واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: تفسیر و تحلیل سریال مسافری از هند( 4 )( تفسیر و تحلیل - 10 ) در مقاله پیشین به بررسی شخصیتفروغ، همسر اول منصور نادری پرداختیم. در این مقاله قصد داریم به سراغسیمین، همسر دوم منصور برویم و شخصیت و روابط او را مورد بررسی قرار دهیم.
"سیمین"، زنی سیاستمداری است، كه نه تنها از تمام كارها و نقشه های شوهرش اطلاع دارد، بلكه توانسته رامین و كتی، فرزندان هووی خود را نیز به طرف خودش بكشاند. سیمین در ظاهر خود را دوست و دلسوز فروغ نشان می دهد، مثلاً به كتی می گوید "من به همه می گویم كتی دختر منه. چون ما همه عضو یك خانواده هستیم ." ولی در پنهان، یا زمانی كه با فرزاد تنهاست، از ناراحتی ها و درگیری های فروغ خوشحال می شود و می خندد و حتی به صراحت اعلام می كند كه قصد دارد فروغ و بچه هایش را توی كوچه بگذارد . تنها چیزی كه برای سیمین مهم است پول است؛ مثلاً با سیتا مهربان است و قصد دارد او را مسلمان كند، زیرا می داند او ارث هنگفتی دارد. با كتی همدردی می كند و می خواهد كتی از آرش طلاق بگیرد، چون چشمش به دنبال مهریه كتی است . حتی در انتهای سریال نیز اعتراف می كند كه چون خانواده اش فقیر و پدرش معتاد بوده، با منصور ازدواج كرده است.سیمین، همیشه فروغ را محكوم می كند و او را بی كفایت می نامد. او خود را زن واقعی منصور می داند و فروغ را غم ِ او. سیمین ادعا می كند بد خلقی و روابط سرد فروغ سبب ازدواج مجدد منصور بوده است.اما فرزاد پسر سیمین، همیشه در میان جر و بحث هایش با سیمین او را محكوم می كند و حتی یك بار می گوید: "تو اگر معرفت داشتی، زندگی فروغ و بچه هایش را به خاطر خودت تباه نمی كردی."سیمین بدبختی هاش را توجیه مناسبی برای عملش می داند و می گوید: " من به فكر نجات خودم و زندگی تو بودم، نه بدبختی فروغ" و اضافه می كند :"من خودمو فروختم تا بچه ام را مثل یك آقا بزرگ كنم." ولی فرزاد این عمل مادر و نتیجه اش را فنا شده می پندارد و می گوید: "ولی از من یه حیوون ساختی، نه آقا."
جالب است كه فرزاد، فروغ را "مامان" خطاب می كند ولی مادر واقعی خود را به نام صدا می زند. او در تمام مواقع حق را به فروغ می دهد و در شرایط سختی كه فروغ از رامین خبری نداشت، برخلاف نظر سیمین، به خانه فروغ می رود و همه چیز را برایش تعریف می كند. او در لحظات بحرانی كه به اتفاق مادرش قصد فرار از كشور را دارد با سیمین كه تنها به فكر نجات و رهایی خود است، نمی رود و تنها به فكر نجات جان رامین است.سیمین قصد دارد با تمام پولها از كشور خارج شود. او كه قبلا ً زندگی فروغ و بچه هایش را از نظر معنوی تباه كرده بود این بار قصد دارد با خیانت به منصور آنها را از نظر مادی هم به پایین ترین سطح بكشاند.سیمین درست نقطه مقابل فروغ است. وجود فروغ سراپا گذشت و فداكاری است و وجود سیمین، تماماً خیانت و خودخواهی.منصور بعد از این كه از خیانت سیمین مطلع می شود ، به او می گوید: "همون جوری كه اومدی، حالا هم از خونه من برو بیرون."فروغ از پشت در به جر و بحث های منصور و سیمین گوش می دهد و شاید به دار مكافات بودن دنیا فكر می كند. زمانی منصور به فروغ خیانت كرد و اکنون خودش مورد خیانت سیمین قرار گرفته است.منصور زندگی خود را تباه شده می داند و هر دو زن خود را مقصر قلمداد می كند زیرا "از ته گور اومدم تا انتقام بگیرم. هم از سیمین كه مثل افعی نشست زیر پامو زندگیمو سیاه كرد، هم از فروغ كه سال ها یه گوشه نشست و فكرش مثل خوره ذهنم را خورد".سیمین، از سوی دیگر از همان روزی كه با منصور ازدواج می كند به تنها چیزی كه فكر می كند، پول است.او خودش را به خاطر مشكلاتی كه داشته تبرئه می كند؛ ولی حتی به منصور هم حق نمی دهد، به او می گوید: "من به صورت مردهایی مثل تو كه عشقشون رو گوشه خونه میذارن و عیششون رو جای دیگه پیدا می كنن، تف می كنم."سیمین معتقد است جوانی و زیبایی خود را به خاطر پول فدا كرده است. ولی او نیز، با تمام تدابیری كه به خرج داده، نمی تواند به هدفش برسد و شكست می خورد. بعد از مرگ منصور و حذف یكی از سه رأس هرم، به قول سیمین دیگر بهانه ای برای ادامه این بازی، و درگیری و كشمكش بین او و فروغ وجود ندارد. برای همین است كه پیش فروغ می رود و می خواهد با او صحبت كند. سیمین نزد فروغ اعتراف می كند كه سال ها مثل یك دزد زندگی كرده و همیشه فكر می كرده كه زندگی كس دیگری را غصب كرده است، و حالا می خواهد برود، ولی فروغ به سیمین می گوید:" من به تو عادت كرده ام. انگار تو بخشی از وجود خود منی. منو ترك نكن."تقابل رفتارها، عكس العمل ها و پیش فرض هایی كه بین سیمین و فروغ، بعد از بیست سا ل رو در رویی بیان می شود، جالب است. سیمین فكر می كند فروغ با" طلاق نگرفتن و ماندن " قصد داشته با او بجنگد. او، فروغ را برای خود یك عذاب وجدان دائم می دانسته و می گوید: "تو همیشه با من جنگیدی .هر وقت می خندیدم، فكر می كردم تو اون پایین ناراحت میشی و هر وقت گریه می كردم فكر می كردم تو خوشحالی. هر بار اتفاق بدی برام می افتاد، فكر می كردم تو نفرینم كرده ای."ولی فروغ در كمال سادگی می گوید: "من با بودنم قصد جنگیدن نداشتم. من همان اول كه دیدمت، فهمیدم حریفت نمی شم. من طلاق نگرفتم، چون جایی را نداشتم؛ چون منصور را دوست داشتم."در انتهای سریال، هم زن اول خود را شكست خورده می داند، هم زن دوم ، و هیچ یك به سرانجام مطلوبی نرسیده اند. البته همان طور كه گفته شد ، این عاقبت یكسان، زمانی حاصل می شود كه منصور، یعنی شخص ثالث، و بهانه تمام درگیری ها، از میدان خارج می شود و دو زن ترجیح می دهند زندگی خود را با دوستی و مسالمت ادامه دهند، تا درگیری و نزاع.سكانس آخر برخورد های دو زن این سریال، زمانی است كه سیمین كنار فروغ می نشیند، دست های او را می گیرد و فروغ به او لبخند می زند.هر چند این پایانی خوب و دلنشین است، اما فیلمنامه سریال این آرامش را زمانی به وجود می آورد كه شوهر مرده است و دو زن چاره ای جزصلح ندارند.در مقاله بعد به ب ررسی زوایای شخصیتی پروانه و تقابل رفتارهایش با رامین و سیتا و عشق فرزاد می پردازیم. ادامه دارد ....
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 693]