واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: اخبار ادبی وهنری 22 مهر 1383رئیسجمهور در همایش بزرگداشت حافظ
رئیسجمهور در همایش بزرگداشت حافظ لسانالغیب، حافظ شیرازی، گفت: حافظ، حافظهی قومی ماست؛ بیشك شناخت او، شناخت وجوه پوشیده وجود ایرانیان است. روشن از پرتو رویت نظری نیست كه نیستمنت خاك درت بر بصری نیست كه نیستناظر روی تو صاحب نظرانند آریسر گیسوی تو در هیچ سری نیست كه نیست «حافظ» یكی از بزرگترین شاعران جهان، مطابق آنچه از ارباب تراجم و تذكرهنویسان ذكر كردهاند، ناشی از آن بود كه خواجه شمسالدین محمد، حافظ قرآن مجید بود و آن كتاب عزیز را با چهارده روایت از حفظ میخواند:عشقت رسد به فریاد، ار خود بسان حافظقرآن زبر بخوانی، بر چارده روایت ولی كم نبودند - و امروز نیز نیستند - كسانی كه حافظ قرآن مجید بودند؛ تنها از حفظ خواندن كتاب كریم- گرچه فی نفسه فعل بافضیلتی است- اما برای حافظ شدن، كفایت نمیكند، حافظ خود توجه ما را به نكتهای مهم جلب میكند: ز حافظان جهان كس چو بنده جمع نكردلطایف حكما با كتاب قرآنی
آن «لطایف حكما» یا «لطایف حكمی» كه حافظمدعی جمع بین آنها و قرآن است چیست؟ در اینجا به اختصار میتوان توضیح داد كه دقت در این بحث، به چه دلیل، یكی از مسئولیت های بزرگ فكری، هنری، فرهنگی و سیاسی امروز ماست و چرا حافظ، امروز میتواند ما را در رویكردی انسانی به مسائل اصلی اجتماعی و سیاسی، یاری كند.همه حافظان و مفسـّران قرآن، همیشه فهم درستی از آن نداشتهاند. منظور از «فهم درست»، تنها فهمی نیست كه از لحاظ نظری، دارای منطقی استوار و خالی از تناقض باشد، بلكه بیش از آن، فهمی را باید «درست» خواند، كه در سطح تنظیم روابط اجتماعی و سیاسی، موجب پیدایش مناسباتی شود كه نهایتاً زندگی مردم را سامان دهد، عدالت و آزادی و نشاط به ارمغان آورد و از اندوه و پریشانی و اغتشاش بكاهد.بنابراین این سؤال ما، وجه و عمقی دیگر پیدا میكند؛ آیا میتوان فهم حافظ از قرآن را به معنایی كه توضیح دادیم، «فهمی درست» خواند. جواب به این سؤال آسان نیست، مخصوصاً دشواری راه، وقتی بیشتر درك میشود، كه به موانع و مشكلات راهی كه باید برای كسب پاسخ پیمود، توجه دقیقتری بكنیم...محمد گلندام، كسی كه دیوان حافظ را جمع كرده است و بر آن مقدمه نوشته و با او معاصر است، او را شخصی معرفی میكند كه در كتب شرعی و تفاسیر قرآن متتبع و محقق بوده است، گلندام، «او را چندین بار در مجلس درس قوامالدین ابوالبقا عبدالله بن محمود بن حسن اصفهانی شیرازی» مشهور به «ابن الفقیه نجم» عالم معروف به قرائات سبع و فقیه بزرگ عهد خود دیده و غزلهای سحارش را در همان محفل علم و ادب شنیده بود.باید بتوانیم تصور كنیم كه حافظ در مجلس درس فقه و قرائت قرآن میخوانده است: می خور كه شیخ و حافظ و مفتی و محتسبچون نیك بنگری، همه تزویر میكنند بسیار ساده لوحانه خواهد بود اگر فكر كنیم حافظ مخاطب خود را آن هم در حلقه درس فقه و قرآن به میگساری دعوت میكرده است؛ اگر این نیست - كه مطابق تمام قرائن و شواهد و اشعار دیگری از خود او مثل اینكه میگوید: صبحخیزی و سلامت طلبی، چون حافظهرچه كردم، همه از دولت قرآن كردم نمیتواند چنین باشد - پس حقیقتا او چه میخواسته بگوید و ما چگونه میتوانیم از صراحت لفظ او، به معنی پوشیده در پس پشت شعر او عطف عنان كنیم؟...
معمولا در كتابهای تاریخی، ادبی، كلامی و فلسفی از اختلافات حل ناشدنی میان فقیهان و صوفیان و فیلسوفان و متكلمان و محدثان بحث میشود؛ معلوم است كه اختلافات بین ایشان واقعی است و نمیتوان آن را انكار كرد؛ اما از طرف دیگر، بسیاری از فقیهان نامدار را میشناسیم كه معلم عرفان بودهاند و بسیاری از محدثان معروف وجود دارند كه اهل فلسفه و كلام و عرفان بودهاند.شرح ملاصدرا بر اصول كافی و كتب حدیث فیض كاشانی و تفسیر قرآن ابن عربی و زبان و فكر دینی رئیس فیلسوفان اسلامی یعنی ابنسینا و استهشادات قرآنی سهروردی همه از مصادیق این امر هستند، با كمال تاسف فرصت آن نیست كه در اینجا به وجوه مغفول این بحث، توجه بیشتری بكنیم و توضیح دهیم كه به چه دلیل این بزرگان، مرزهای فلسفه و كلام و تفسیر و عرفان را، نه تنها مرزهای غیر قابل عبوری تلقی نكردهاند، بلكه بسیاری از ایشان از وحدت میان قرآن و برهان و عرفان بحث كردهاند؛ شاید تنها بتوان به این نكته توجه كرد كه آن «دلایل» هر چه بوده، بیشك «زبان شعر» در این میان، تاثیر كمنظیر داشته است...حافظ، حافظهی قومی ما نیز هست؛ بیشك شناخت او، شناخت وجوه پوشیده وجود ایرانیان است؛ اگر تا همین امروز سلفیگری و ظاهرپرستی كسانی مثل ابنتیمیه در ایران چه در میان شیعیان و چه در میان اهل سنت هیچگاه رونق نگرفت، باید دلیل آن را در دولت بیزوال زبان شاعران بزرگ ما و از جمله در زبان حافظ دانست.اهمیت بینظیر بحث در زبان شعر حافظ و ادب فارسی، از حیث موقعیت سیاسی امروز جهان اسلام از تامل در این نكته، بر ما روشن میشود.اگر حافظ «آسایش دو گیتی» را تفسیر این دو حرف میداند كه با «دوستان مروت» و با «دشمنان مدارا»، این توصیه ناشی از فهم اوست نسبت به نظری كه در باب انسان و محدودیتهای وجود او دارد. جامعهی آرمانی حافظ، خرابآبادی است كه در آن «نقش خودپرستیدن» و تحقیر دیگران «نقش خرابی دارد». این خرابات، آبادترین جای زمین است؛ جایی كه با دشمنان مدارا میكنند و با دوستان مروت؛ و طبعاً در چنین جایی، نه از جنگ خبری است و نه از ظلم. در مقابل، نظریات كسانی چون ابن تیمیه وجود دارد كه از بیخ و بن با چنین اموری ناآشنا هستند و میان نگاه آنان به اسلام و مسلمانی با آنچه شاعران و عارفان ما میگویند حقیقتاً تفاوت از زمین تا آسمان است. مقابلهی این دو نظر، كار را برای سنجش و مقایسه میان این دو گروه، آسان میكند. این مقایسه تنها در سطح مسائل اجتماعی و ارتباط مسلمانان با سایر اقوام و رفتار مسلمانان با یكدیگر، باقی نمیماند و به طبقات عمیقتر فكر كلامی و فلسفی نیز تسری مییابد. تا این لایههای زیرین فلسفی و كلامی كه در حقیقت شالودههای فكری جریانهای اجتماعی و سیاسی عالم اسلام است به خوبی از یكدیگر بازشناخته نشود، مسائل عالم اسلام، به طور عمیق و همهجانبه از نگاه محققان سیاسی و اجتماعی، پوشیده خواهد ماند...
حافظ، در حافظهی ما، معنایی از قرآن را حفظ كرده است، كه امروز میتواند ما و جهان را نجات دهد. آنچه او جمع میان «لطائف حكمی» با «كتاب قرآنی» مینامد در حقیقت تفسیری عارفانه از خود قرآن است؛ تفسیری كه موجب پیدایش لطائف حكمی در میان حكیمان و عارفان ما شده است و در اینجاست كه معنی كلمه «حافظ» یعنی حافظ قرآن، عمق و ظرافت خاصی مییابد؛ او در حقیقت علاوه بر حفظ كلمات قرآن در حافظهی خود، حافظ فهمی از قرآن است كه میتواند امروز و فردای ما را نجات بخشد؛ برای فهم آن معنی باید بتوانیم به صدای او گوش فرا دهیم و آشنایان این راه، به خوبی با مشكلات و خطرات آن آشنا هستند. قطع این مرحله بیهمرهی خضر مكنظلمات است، بترس از خطر گمراهی اگر ما در اینجا فرصت بحث دربارهی شرایط شنیدن صدای شاعر را نداریم، اما شاید بتوانیم عملاً وقت خود را با ابیاتی از آن «كلمات آتشافروز» خوش كنیم. منم كه شهره شهرم به عشق ورزیدنمنم كه دیده نیالودهام به بد دیدنوفا كنیم و ملامت كشیم و خوش باشیمكه در طریقت ما كافری است رنجیدن آنچه گفتیم تنها یكی از وجوه زبان رنگین حافظ و توجیه یكی ز دلایل كاربرد تعابیر رایج در شعر اوست . اگر كسی از این سخنان استنباط كند كه در این كلمات سعی در عمده كردن وجه اجتماعی شعر حافظ و غفلت یا بدتر از آن انكار سایر وجه شعر اوست ، بیشك استنباط درستی نكرده است.اجازه دهید پایان كلام همچون آغاز آن استشهاد به چند بیت از خود او باشد:ماجرای عشق ایرانیان و فارسیزبانان به حافظ، شبیه ماجرای حافظ است با معشوق خود: مرحبا طایر فرخ پی فرخنده پیامخیر مقدم، چه خبر؟ دوست كجا؟ راه كدامیارب این قافله را لطف ازل بدرقه بادكه ازو خصم بدام آمد و معشوقه بكامماجرای من و معشوق مرا پایان نیستآنچه آغاز ندارد، نپذیرد انجام
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 604]