واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
این شهرک تا به حال بسیاری از صحنه های تاریخ ایران را به خود دیده است، که صحنه های واقعه کشف حجاب یکی از آنهاست.ساعت 9 و نیم صبح است، در سالن حراست دفتر جام جم منتظر نشسته ام تا همراه گروهی که از دفتر امور زنان صدا و سیما برای بازدید از پشت صحنه سریال کلاه پهلوی دعوت شده اند به شهرک سنمایی غزالی برویم. بالاخره ساعت 10 صبح اتوبوس آماده حرکت می شود و با وجود برفی که می بارد همه راهی شهرک سینمایی می شویم. حالا در چنين روزي سوار بر خودرويي كه فاصله تهران تا شهرك سينمايي را لحظه به لحظه كم ميكند نشستهام و حواسم به اتفاقاتی است که حدس می زنم باید در شهرک روی دهد. اتوبوس با سرعت مناسبی در حرکت است. خيابانها خلوت تر از آن است كه پشت چراغ قرمزي معطل بمانيم. بالاخره به شهرک می رسیم و هماهنگی های لازم انجام می شود و مسئولی که راهنمای ما محسوب می شود ما را از خیابان های دهه 20 می گذراند. اینجا هنوز مجسمه شاه برپاست و مغازه ها اجناسی می فروشند که به نظر عتیقه می رسند و خانم ها کت و دامن به تن دارند و آقایان کتب و شلوار با کلاه پهلوی. در راه آقای دری کارگردان سریال را می بینیم که برای تنظیم محل دقیق دوربین ها کنار خیابان ایستاده، گفتگوی مختصری با ما می کند و درمورد گریم و نوع لباس بازیگران توضیحاتی می دهد. اين شهرک يك مسجد یک بازارچه و یک كافي تريا هم دارد. جلوتر كه ميروم مغازههاي ديگري را ميبينم كه يكي به فروش اجناس خرازي اختصاص دارد و ديگري لوازم لوكس و فرنگي ميفروشد. راهنما، ما را به یک قهوه خانه سنتی می برد که بساط پذیرایی اش مهیاست. چند لحظه ای که می نشینیم آقای دری وارد می شود و بحث مفصلی درمورد هسته اصلی شکل گیری مجموعه، اولین داستان فیلم نامه و خلاصه ای از ماجرای داستان و بازیگران هر نقش می دهد. در حین گفتگو با کارگردان هستیم که امین حیایی با گریم و لباس های نقش «کریم» وارد می شود، سلام می کند و داخل آشپزخانه می شود. با این لباس و چکمه قدش بلندتر از آنی که تصور می کردم به نظر می رسد. سید ضیاء الدین دری بعد از پایان صحبت هایش از همه ما دعوت می کند تا بعد از آماده شدن قسمت هایی از کار برای تماشای فیلمبرداری بخشی از مجموعه که در بازارچه انجام می شود سر صحنه برویم. تا شروع فيلمبرداري يك ساعت ديگر زمان مانده و اين فرصت خوبي براي گشت و گذار در كوچه پسكوچههاي شهرک است. به اتاق گریم سری می زنم و با گریمور زن مجموعه «میهن نظیری» آشنا می شوم در گفتگوی مختصری که با او می کنم از گریم متفاوت این سریال صحبت می کند و اینکه قرار است برای خانم ها از موی مصنوعی استفاده شود. نظرات جالبی دارد. می گوید: ما قصد داریم مو را در تلویزیون طوری نمایش دهیم که مختص شخصیت های منفی شود، دوست دارم این فرهنگ سازی را داشته باشیم که وقتی یک بچه کسی را در خیابان می بیند که موهایش معلوم است با تاسی از فیلم هایی که تا به حال دیده اینطور قضاوت کند که این شخص شخصیتی مفنی دارد. دیدگاهش برایم جالب بود، به نظر می رسد نظر خوبی باشد. به صحنه فیلمبرداری می روم، قرار است صحنههایی از این مجموعه که در بازارچه شهرک اتفاق می افتد، در برف زمستانی گرفته شود. برف های روی زمین را جارو می زنند چون زمان این سکانس با زمستان برفی 23 دی 87 جور نیست. در این صحنه، محمدرضا شریفی نیا به عنوان بازیگر اصلی حضور دارد و نقش «ميرزا رضا» را بازی میكند. سارا خوینی ها دیگر بازیگری است كه روز دوشنبه قرار بود در پشت صحنه این سریال با لباس مخصوص حاضر شود و آنطور كه خودش می گفت نقش زنی به نام عالیه را بازی می کند که در ابتدای سریال نقش یک زن روستایی را دارد و بعد از ماجراهایی که برایش اتفاق می افتد در نقش یک زن متجدد که فرهنگ کشف حجاب را پذیرفته است ایفای نقش می کند. قرار بود نگين محسني در نقش بلانش در صحنه ای از فیلم بازی کند. او يك فرانسوي است كه به ايران آمده و بعدها اداره يك مزون را به عهده ميگيرد. گریمور از ما دعوت کرد تا گریم بلانش را از نزدیک ببینیم که به خاطر وقت کم و حجم کارهایی که قرار بود انجام دهیم این اتفاق نیافتاد. امين حيايي هم ديگر بازيگر اين سريال است كه امروز به شهرک آمده تا به سر صحنه بيايد. او در اين صحنه نقش یک پلیس را ايفاء ميكند که میرزا را با دست بند از بازارچه عبور می دهد. سارا خوینی ها در توضیحی که از نقش امین حیایی دارد، او را فردی معرفی می کند كه از موقعيت يك درشكهچي بيسواد، به مقامات عاليرتبه ميرسد. بالاخره بعداز ظهر فیلمبرداری از صحنه شروع می شود. دري با لهجهاي خاص صحبت ميكند و ميكوشد صداي خود را به گوش همه عوامل برساند. چند دقيقه بعد دوربين فيلمبرداري 35 ميليمتري شروع به کار می کند. از همه می خواهند موبایلهایشان را سایلنت کنند و از جلوی دوربین کنار بروند. برای صحنه ای که شاید یک دقیقه در تلویزیون پخش شود چیزی حدود یک ساعت وقت صرف می شود. کلافه می شوم، سختی کار واقعا زیاد است. یکبار صدا خوب نمی شود، یکبار بازیگری دیر روی صحنه می آید، یکبار ... صحنه فیلمبرداری را ترک می کنم و به کافه تریا می روم، ناهار را قرار است اینجا بخوریم. در فضایی که آدم را به سال های 1320 می برد، جای پیانویی که در فیلم کیف انگلیسی در این کافه دیده بودم خیلی خالی است. بعد از ناهار دوباره به سراغ آقای دری می روم و او از چند قسمت ابتدایی سریال که قرار است در خارج از کشور فیلمبرداری شود و 5 سال از قصه داستان را حکایت می کند، می گوید. دری معتقد است در صورت تامین بودجه آن قسمت کار بسیار راحت خواهد بود. ساعت از 3 گذشته است از آقای دری خداحافظی می کنم و همراه زنان دیگری که اغلب آنها از دفتر امور زنان صدا و سیما به این شهرک آمده اند آماده بازگشت به تهران می شویم. و شهرک سینمایی را که تا به حال بسیاری از صحنه های تاریخی کشورمان را نمایش داده است به حال خود می گذارم تا باز هم شاهد واقعیتی البته تلخ از تاریخ این مرز بوم باشد. تاریخی که خدا را شکر می کنم در زمان من اتفاق نیفتاد.***گزارش از کبری بهروز
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 636]