تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 20 آبان 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):شتاب کردن در کاری پیش از بدست آوردن توانایی و سستی کردن بعد از به دست آوردن فرصت...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

اوزمپیک چیست

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

چراغ خطی

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1827984009




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

امام فرمودند حدس شما صائب بود


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:

    تاریخچه فرهنگی نهضت امام در گفتگو با آیت الله مصباحعرصه مبارزات سیاسی، همواره در صدد تدوین مبانی نظری مبارزه و حکومت اسلامی و نیز پیرایش مداوم آن از آفت التقاط بودند.این رویکرد عوارضی داشت که درآویختن با عوامل پنهان و پیدای انحراف در لباس انقلابیگری و نیز متهم شدن به بی اعتقادی به اساس مبارزه، از جمله مهم ترین آنهاست.آیت الله محمدتقی مصباح یزدی که پس از 8 سال رویگردانی از هر گونه مصاحبه ای با مطبوعات، به گفت و گو نشست، هر چند ماهیت جریان تئوری پردازی حکومت اسلامی در حوزه را به خوبی موشکافی کرد و تفاوت های رویکرد آن را با مبارزین فعال سیاسی برشمرد، اما کماکان و به شیوه مالوف خویش، در مقام دفاع از اتهاماتی که در این باره متوجه وی می شود، تنها به اشاراتی اکتفا کرد که همانها به قدر کفایت، گویا هستند. در ادامه بخش اول گفتگو با آيت الله مصباح که طي روزهاي آينده در نشريه يادآور منتشر مي شود، آمده است. با سپاس از دست اندرکاران اين نشريه.با امتنان فراوان از حضرتعالی که پذیرای این گفت و گو شدید، موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران در نظر دارد برای حضور جدی تر در عرصه پژوهش های تاریخی و مطبوعاتی، ماهنامه ای را منتشر کند.در این ماهنامه، بنابر این است که نقاط حساس سه برهه مهم از تاریخ معاصر، یعنی دوران قاجار، دوران پهلوی و دوران انقلاب و برقراری نظام اسلامی، با اتکای به اسناد و ناگفته های مرتبط با هر مقطع و رویداد، مورد بازبینی قرار گیرند؛از این روی در آغاز بحث، شنیدن رهنمودهای فرهنگی و تاریخی جنابعالی برای ما مغتنم است.ضمن عرض خوشامد به شما و دعا براي موفقيت شما در خدمت به نظام اسلامي و حفظ اسناد و تاريخ صحيح انقلاب، همان طور كه مي‌دانيد تحريف تاريخ چيزي است كه سابقه بسيار طولاني‌اي دارد و كمتر جامعه‌اي و نحله ای است كه به اين آسيب مبتلا نشده باشد. نمونه بارز آن تحريف تمام اديان آسماني است. ما امروز از اديان گذشته هيچ دين دست نخورده‌اي نداريم. دو تا دين ابراهيمي معروف هست كه كم و بيش با محيط اسلامي و خاورميانه ارتباط داشتند و قاعدتاً مي‌بايست اسنادشان محفوظ می ماندند.حتي در قرآن كريم اشاره شده كه علماي اين اديان موظف بودند كه حقايق اين دين را حفظ كنند، «تحفظوا من كتاب الله» يعني حفظ كتاب الهي از اينها خواسته شده. اما به رغم اينها، تورات دچار تحريف‌هاي رسوائي شده و تناقض‌هائي در آن وجود دارد كه در شأن يك انسان صالح متعارف هم نيست، چه رسد به انبياء. واقعاً هر كس كه مروري بر تورات بكند، مي‌فهمد كه نمي‌تواند كتاب خدا باشد.  از انجيل حضرت عيسي(ع) هم که هيچ خبري  نيست و آنچه هم که به نام كتاب عهد جديد بين مسيحيان رایج است، به ادعاي خودش، نوشته‌هاي شاگردان حضرت عيسي (ع) است که در آن هم تناقص‌هائي وجود دارد و البته خودشان هم ادعا ندارند كه اين كتاب خداست؛بنابراين تحريف در اديان، موضوع سابقه‌داري است. اين مهم‌ترين نمونه تحريف در تاريخ است، با اينكه قداست دين اقتضا مي‌كند که چنین نشود و خدا هم علماي دين را مكلف كرده كه اصالت دين را حفظ كنند، با این همه چنين انحرافاتي پيدا شده است. خوشبختانه و به فضل الهي ضمانت شده بود كه در قرآن تحریفی واقع نشود و نشد. اين را خدا ضمانت كرد، زيرا آخرين كتاب الهي است و براي اتمام حجّت، مي‌بايست سالم بماند، اما در زمان پيامبر اكرم (ص) فرمايشات خود ايشان را تحريف كردند. بعد از رحلت ايشان كه الي ماشاءالله و خود ايشان هم پيش‌بيني كردند كه: «ستكتر عليه و علي قال» و سفارش كردند آنچه را كه از من نقل مي‌كنند با كتاب خدا مقايسه كنيد، اگر چيزي برخلاف كتاب خدا بود، ‌من نگفته‌ام. «اضربوا علي الجدار»، یعنی آن را به ديوار بزنيد، چون ایشان پيش‌بيني مي‌كردند كه چنين تحريفاتی واقع مي‌شود، پيشاپيش چنين دستوراتي دادند.همين طور هم درباره فرمايشات ائمه اطهار سلام‌الله عليهم اجمعين. در کتاب‌هاي رجال داريم: «كذاب و ضاّع» و امثالهم، اينها همه نشانه اين است كه اين يك سنّت سيئه شيطاني است كه از ديرباز در بين انسان‌ها وجود داشته. اين شگردی شيطاني است كه به بني آدم ياد داده شده، ‌البته اگر خودشان بلند نبوده باشند!از اول انقلاب هم اين خطر احساس مي‌شد که تحريفاتي انجام بگيرد، اسناد جا به ‌جا و يا گم شوند، تغييراتي در آنها ايجاد شود.همين طور كه مي‌دانيد از همان اوايل انقلاب، امام خودشان عنايت داشتند كه براي حفظ اسناد، افراد یا مؤسّساتی برای این کار وجود داشته باشند. كسانی كه مورد اعتماد باشد، مسئول حفظ اسناد باشد. عين عبارت امام يادم نيست و نديده‌ام كه در جائي ضبط شده باشد، اما اين به خاطرم مانده كه می فرمودند:«ديگر نمي‌دانم چه جور صحبت كنم كه حرف‌هايم تحريف نشوند»، يعني ايشان در زمان حيات خودشان اظهار نگراني مي‌كردند از اينكه حرف‌هايشان جور ديگري نقل شود. مي‌گفتند به اين سادگي و صراحت صحبت مي‌كنم و حرف‌هايم را شکل  ديگري تعبیر مي‌كنند. چه جور صحبت كنم؟  بالاخره اين سنّت شيطاني، برداشته شدني نيست. تا شيطان هست، اين روش‌هاي شيطاني هم وجود خواهند داشت.شيطان هميشه هم لازم نيست که ابليس باشد. قرآن شياطين را انس والجن و شياطين انس را بر شياطين جن مقدم مي‌داند.اين آسیب وجود دارد و ضروری است تا جائی كه توان داريم اسناد را درست حفظ کنیم تا ویژگی های خط امام و منش امام و سيره عملي ايشان تبیین شود.من متأسفانه شنيده‌ام در فرمايشات مكتوب امام هم تصرفاتي شده.اينها مسموعات و احتمالات است و من به آنها استناد نمي‌كنم، اما به عنوان هشدار عرض مي‌كنم كه احتمالش هم منجّز است كه باید پيگيري و معلوم شود كه آيا صحت دارد يا نه.گفته مي‌شود كه حتي در چاپ دوم كتابي از ايشان تغييراتي داده شده و جا دارد كه اين موضوع به دقّت بررسي شود، چون اگر واقعيت داشته باشد، بسيار نگران‌كننده است كه: «هرچه بگندد نمكش مي‌زنند/ واي بر آن دم كه بگندد نمك». ان‌شاءالله كه نشده و دروغ است و اگر هم پيش آمده، اشتباه در چاپ بوده و تعمّدي  در كار نبوده، ولي در آينده هم چنين چيزهائي محتمل است.در میان   منابع ديني، در كتاب‌هاي اهل تسنّن اين جور چيزها را زياد مشاهده مي‌كنيم كه يك جلد با جلد ديگرش فرق دارد و از يك كتاب، يك حديث حذف شده، حتي در كتاب نويسنده‌اي عبارتي بوده كه با مذاق چا‌پ‌كنندگان سازگار نبوده و در چاپ بعد، تغييرش داده‌اند. اينها بزرگ‌ترين خيانت به علم و فرهنگ و دين و انسانيت است، ولي به هر حال دست شيطان هنوز بسته نشده و احتمال دارد كه باز هم از اين خيانت‌ها اتفاق بيفتد، ‌بنابراين كساني كه مي‌توانند، مخصوصاً اگر مقتضاي رشته و تخصص و اشتغالشان است، باید به این مهم مبادرت بورزند که مسلماً خداوند فراموش نخواهد كرد و نسل‌هاي آينده هم فراموش نخواهند كرد. آنچه كه مهم است اين است كه صاحبكار بداند و راضي باشد، ديگران چندان مهم نيستند. اگر روزي از ما بازخواست شود كه مي‌دانستيد و يا حتي احتمال مي‌داديد كه اين اسناد و حرف‌ها تحريف مي‌شوند، چه اقدامي كرديد؟ فقط اين عذر از ما پذيرفته خواهد شد كه بتوانيم اثبات كنيم كه كاري از دستمان برنمي‌آمد. در پيشگاه الهي هم كه نمي شود خلاف واقع گفت. اگر انسان تواني داشت، نمي‌تواند پنهان كند. اين است كه عرض مي‌كنم هر كس توان داشته باشد كه  حقايق و اسناد انقلاب را درست حفظ كند و در اين جهت كوتاهي كند، مسئوليت بزرگي بر دوشش قرار دارد. اميدواريم كه ان‌شا‌ءالله خداي متعال به شما و امثال شما اين توفيق را بدهد كه امانتدار اسلام و انقلاب و در پيشگاه الهي روسفيد باشيد.تاكيد حضرت امام بر گردآوري و حفظ اسناد انقلاب از همان دوره‌اي كه در نجف بودند، آغاز شد.ايشان مي‌فرمودنداگر شما اين كار را نكنيد، ديگران مي‌آيند و حقایق را تحريف مي‌كنند، كما اينكه همين حالا هم مشاهده مي‌كنيم كه اين تحريفات به شكل گسترده‌اي شروع شده و در متوني كه در داخل و خارج كشور چاپ مي‌شوند، تحريفات درباره انقلاب اسلامي ديده مي‌شود. برخي هم ژست علمي به خود مي گيرند و مي‌گويند تا از يك واقعه‌اي صد تا صد و پنجاه سال نگذرد، نمي‌شود درباره آن تاريخنگاري كرد، اما خودشان اين كار را مي‌كنند. كاري كه كسروي و ناظم‌الاسلام كرماني كردند كه در آن مقطع زندگی می کردند و وقایع را به شکلی که مطلوب خودشان بود، نوشتند و منبع درست كردند و اينك نوشته‌هاي آنها از جمله مستندات بسياري از كتاب‌هاست. يكي از راه‌هاي مقابله با اين تحريفات، مراجعه به كساني است كه در كنار امام حضور و با سيرة ايشان آشنائي كامل داشتند و لذا بر آنیم که اين مسائل را با آنها مطرح كنيم و ديدگاه‌هاي آنها را درباره آرا و شخصيت امام جويا شويم.البته همان طور كه اشاره كردم به هر صورتي كه بشود حقايق اسلام و انقلاب را حفظ كرد، يك تكليف واجب است، اما خيال مي‌كنم هنوز نوبت به امثال بنده نرسيده. بزرگاني هستند كه هم ارتباطشان با حضرت امام بيشتر بوده، هم صلاحيت بيشتري دارند و مسئوليت‌هاي بيشتري داشته‌اند. اگر بنده هم اطلاعي داشته باشم، مضايقه ندارم.حضرتعالي از جمله شخصيت‌هائي هستيد كه هم اینک وارد موج خاطره نويسي نشده‌ايد و هنوز خاطراتي از جنابعالي منتشر نشده و از اين جهت طبيعتاً در مقام بيان خاطرات از حضرت امام، سئوال ابتدائي ما اين است كه جنابعالي از كجا و چگونه با حضرت امام آشنا شديد؟ ارتباط شما با ايشان در چه حدّي و در چه عرصه‌هائي بود و چگونه ادامه پيدا كرد تا برسيم به مقطع آغاز نهضت.ارادت بنده به حضرت امام مثل هر طلبه ديگری كه در آن زمان زندگي مي‌كرد، از حضور در درس ايشان يا شنیدن فرمايشاتشان و يا خواندن كتاب‌هايشان حاصل مي‌شد. شروع طلبگی من از سال 26 بود، ‌يعني دوره ابتدائي مدرسه كه تمام شد، ‌بلافاصله مشغول تحصيلات ديني شدم. تا سال 30 در يزد بودم و در اين مدت، نام حاج‌آقا روح‌الله خميني را به عنوان يك استاد برجسته قم كه محفل درسی ممتازي دارند، مي‌شنيدم و از بعضي از كتاب‌هاي ايشان، به خصوص كتاب كشف‌الاسرار اطلاع داشتم و به عنوان عالم برجسته‌اي كه آگاه به وظايف اجتماعي زمان خود است و غيرت ديني‌اش اقتضا مي‌كند كه در مواقع خطر وارد میدان شود واز حقايق اسلام و تشيّع دفاع بكند، غايبانه به ايشان ارادت داشتم تا اينكه در سال 30 براي تحصيل به نجف رفتم و تقريباً يك سال تحصيلي در آنجا بودم و در اواخر  بهار 31 از نجف به ايران برگشتم و در مهرماه به قم آمدم. من در آن ایام در اواخر سطح بودم و مقداري از مكاسب و مقداري هم از كفايه مانده بود. طلبه‌ها در اين مقطع كه قرار مي‌گيرند، به شکل امتحانی در درس‌هاي خارج شركت، و سعی می کنند استادان را بشناسند و ببينند شیوه تدریس كدام يك را بيشتر مي‌پسندند تا بعد، آسان تر درس خارج را انتخاب كنند.ما در عين حال كه درس خيارات مكاسب را خدمت حاج آقا مرتضي حائري رضوان‌الله‌عليه مي‌خوانديم، در درس حضرت امام و بعضي از مراجع ديگر هم شركت مي‌كرديم و از همان وقت من به درس بسیار ايشان علاقمند شدم.درس اصول؟ بله، ابتدا در درس اصول ايشان شركت داشتم تا سال بعد كه رسماً‌ درس فقه را شروع کردند، در آن هم شركت كردم. درس اصول ايشان در مسجد محمّديه تشکیل می شد. البته ارادت من به ايشان تنها از جهت درس نبود. منش و رفتار ايشان جاذبه خاصي داشت كه بنده و خيلي‌ها را تحت تأثير قرار داده بود. جهات اخلاقي و وارستگي ايشان و سابقه‌اي كه در دفاع از اسلام داشتند و در نگارش كشف‌الاسرار مشهود بود، بر ارادت ما مي‌افزود. وقتي ما آمديم، درس اخلاق ايشان تعطيل شده بود. و درس اخلاق رسمي نداشتند، ولي به مناسبت‌هائي، به خصوص در پايان سال تحصيلي، معمولاً توصيه‌هاي اخلاقي مي‌كردند و همان كلمات ايشان بسيار مؤثر بود. اينها باعث شد كه ما نسبت به ايشان ارادت خاصي پيدا كنيم و وقتي سطح را تمام كرديم، درس اصلي ما درس ايشان شد. فقه مرحوم آقاي بروجردي مي‌رفتيم و اصول ايشان. بعدها هم در فقه ايشان كه در مسجد سلماسي بود، شركت كرديم؛  بنابراين آغاز آشنائي من دورادور و از آوازه ايشان بود و ديدن كتاب ايشان؛ آشنائي نزديك هم از سال 31 بود كه در درس ايشان شركت مي‌كردم. اما يك اخلاق نامطلوبي که بنده داشتم كه ظاهراً هنوز هم کم و بیش در من باقي است و اين است كه خيلي خودم را در اجتماعات نشان نمي‌دهم.اين شايد نوعي درون گرائي شخصیتی باشد. بعضي از طلاب‌ هستند كه وقتي به قم مي‌آيند دوست دارند به منزل مراجع بروند و با استادشان ارتباط بسیار نزدیک برقرار كنند. بنده اين طور نبودم. الان هم كه اينجا خدمت شما نشسته‌ام، منزل بعضي از مراجع فعلی قم را به رغم ارادتی که به آنها دارم، بلد نيستم. در زمان حيات مرحوم آقاي بروجردي هم به خاطر روضه‌اي كه دو بار در سال داشتند به منزل ايشان مي‌رفتم، ولی در ايام ديگر نمي‌رفتم. درس امام را هم علاقه داشتم و مرتب مي‌رفتم، اما اينكه بروم و خودم را خدمت ايشان معرفي كنم، اين طور نبود و با اينكه چند سال شاگرد ايشان بودم، منزلشان نرفتم. دنبال كار و درس خودم بودم تا زمانی که مسئله نهضت شروع شد.آيا قبل از شروع نهضت درگفتار و رفتار ايشان نشانه‌اي دال بر گرايشات سياسي، مشخص بود؟ چون برخي معتقدند كه ايشان به احترام آقاي بروجردي، از منویات سیاسی خود   چيزي نمي‌گفتند. البته در كشف‌الاسرار گريزهاي سياسي بسيار قوي هست. آيا شما متوجه نكته‌اي  شديد؟  قبل از آن تاريخ چيزي را كه مي‌شود گفت، نشانه گرايشات ايشان بود، اين بود كه شنيده مي‌شد ايشان حركت مرحوم نواب صفوي را رد نمي‌كردند، ولي همان طور كه فرموديد ايشان مبنائي داشتند كه قداست رياست آقاي بروجردي و قداست تشيّع را كاملاً حفظ كنند و با اينكه از بيت ايشان گلايه‌هائي داشتند و مدتي هم خيلي كم به آنجا مي‌رفتند، ولي هيچ وقت يك كلمه كه نشانه گله يا انتقادي باشد، از ايشان شنيده نشد. در اين زمينه داستاني از  مرحوم اشراقي به یادم آمد. پدر ايشان، حاج محمد تقي اشراقي، از وعاظّ معروف قم بودند و با مرحوم امام آشنائي و رفاقت و رفت و آمد داشتند كه همین منشاء آن شد كه آقازاده‌شان داماد امام بشود. آقاي اشراقي برای بنده مي‌گفتند ما با فرزند امام نامزد شده بودیم، ولی هنوز عروسي نكرده بوديم. تابستان بود و امام در همدان بودند. ما تازه داماد بوديم و رفتيم آنجا كه با امام  دیداری داشته باشیم. رفتیم و احوالپرسي کردیم و ایشان طبق معمول از من پرسيدند: «چه خبر؟» من مي‌خواستم انتقادهائي را كه عده ای از فضلای حوزه از بیت آقای  بروجردي داشتند، مطرح كنم، ولی همين كه امام احساس كردند كه من مي‌خواهم چيزي در اين زمينه بگويم، اشاره كردند كه صحبت نكنم. كلي به من برخورد كه ما تازه داماد ایشان شده یم و پسر آقای اشراقي هستیم و طلبه عادي هم نيستیم و از همه جا خبر داریم. خواستم ادامه بدهم كه امام گفتند صحبت نكنيد. من بيشتر به غرورم برخورد. گفتم: «آقا! ما كه نامحرم نيستيم و شما هم كه همه چيز را مي‌دانيد.» امام گفتند: «اگر مي‌خواهيد از اين صحبت‌ها بكنید، بلند شويد و برويد.»  ايشان حتی حاضر نشدند كه من با اشاره هم، از بيت آقاي بروجردي انتقاد كنم و معتقد بودند که احترام ايشان به عنوان رئيس تشيّع بايد محفوظ باشد. علاوه بر آن، اصل غيبت حرام است، مگر آنكه مجوز شرعي در ميان باشد.منظور اين است كه احترامي كه امام براي مقام مرجعيت و به خصوص شخص آقاي بروجردي قائل بودند، موجب مي‌شد كه رفتاري يا گفتاري كه نشانه مخالفت با ايشان باشد از ايشان ديده و شنيده نشود، با این همه، اجمالاً در مورد حركت فدائيان اسلام مي‌شد استشمام كرد كه امام با حركت مرحوم نواب مخالف نيستند و شايد تأئيد هم می کردند. در اين حد و اندازه مي‌شد گرايشات ايشان را حدس زد، ولي اظهارنظر صريح، سخنراني و بيانيه‌اي در كار نبود.خاطراتي را كه از آغاز نهضت و تاملاتي را كه با حضرت امام داشتيد، بيان بفرمائيد.جريان نهضت كه معلوم است و چيزي نيست كه بنده بخواهم دوباره ذكر كنم و تاريخ آن متواتر است كه از مسئله تصويب نامه دولت علم شروع شد. مراجع عكس‌العمل‌هاي خاصي نشان دادند، اما عكس‌العمل امام جدی تر و در حدّ سخنراني در مسجد اعظم بود. ایشان تنها به اعلاميه اكتفا نكردند، بلکه يك حركت علني عمومي را شروع كردند. قبلاً هم به بازاری ها اطلاع داده و هماهنگي شده بود كه من دقيقاً نوع ساز و كارش را نمي‌دانم و يادم نيست كه به چه وسيله‌اي اين كار انجام شد، اما بودند كساني از معتمدين و سران بازار كه به امام ارادت داشتند، بيشتر این ارادت هم از جهت شرکت در درس اخلاق امام بود و وقتي فهميدند ايشان مي‌خواهند پا به ميدان بگذارند و سخنرانی مهمی داشته باشند، مردم و طلبه‌ها به شکل گسترده ای آمدند و ایشان سخنراني مفصّلي در مورد مسائل روز ايراد كردند.حركت امام نسبت به ساير مراجع و علما بسيار عميق‌تر بود و معلوم مي‌شد كه ايشان مسئله را خيلي جدي گرفته‌اند. مسئله 15 خرداد مدرسه فيضيه و باقي رويدادها را كه همه مي‌دانند و نيازي به ذكر مجدد نيست. اولين عكس‌العملي كه دستگاه نشان داد، در روز وفات امام صادق سلام‌الله عليه بود كه مرحوم آيت‌الله گلپايگاني در مدرسه فيضيه، مجلس عزاداري گرفته بودند و مرحوم آقای حاج انصاري قمي منبر ‌رفت. كماندوها به آنجا ريختند و طلبه‌ها را زدند.به هر حال از آن وقتي كه امام حركت سياسي‌شان را شروع كردند، عموم طلبه‌ها، حتّي كساني كه وارد اين مسائل نمي‌شدند و سرشان توي لاك خودشان بود، احساس مسئوليت كردند. از آن به بعد بود كه ما در واقع به عنوان حمايت از حركت امام به منزل ايشان مي‌رفتيم و ايشان در صحن حياطشان نماز جماعت مي‌خواندند و ما کسب فیض می کردیم. بعد هم هرگاه مراسمي بود، مثل همه طلبه‌ها ما هم مي‌رفتيم.آشنائي نزديك بنده خدمت ايشان از اينجا شروع شد كه بعد از رحلت مرحوم آقاي بروجردي، مراجع بزرگي در نجف و قم و تهران مطرح بودند، ولي كساني، از جمله بنده، معتقد بودند كه حضرت امام اولي هستند. البته ما موقعيتي در جامعه نداشتيم كه كسي حرف ما را بخواند، ولي بستگان و اقوام و خانواده و كساني را كه با ما سرو كار داشتند به امام ارجاع داديم و مقلّد امام شدند. امام رساله نمي‌دادند، هرچه هم درخواست مي‌کرديم، ابا داشتند، تا اينكه كسي غير از خود ايشان باني شد كه فتاواي ايشان را از حاشيه عروه استخراج كند و توضيح‌المسائل را با اين حواشي تطبيق بدهد و رساله را چاپ كند. اين رساله هم برخلاف معمول به هيچ كس مجاني داده نمي‌شد. مرسوم است كه در بيوت مراجع، وقتي كساني‌ مي‌روند، ‌هديه‌اي به آنها داده مي‌شود و رساله آقايان را به آنها اهدا مي کنند، اما امام، ‌خود را مالك رساله نمي‌دانستند، چون از سرمايه ديگري چاپ شده بود و به كسي هم هديه نمي‌دادند و هر كس مي‌خواست، بايد مي‌رفت و مي‌خريد.ايشان كتاب‌هاي فقهي داشتند كه طلبه‌ها دوست داشتند چاپ شود و استفاده كنند. آقاي مسعودي از دوستان ما كه حالا متولي آستانه حضرت معصومه(س) هستند، پيشنهاد كردند كه بيائيم كتاب طهارت ايشان را چاپ كنيم. ظاهراً‌ باني آن، مرحوم آقاي پسنديده بودند. البته اين را با احتياط نقل مي‌كنم چون خيلي به حافظه‌ام اعتماد ندارم. ايشان اقدام كردند كه كتاب‌هاي امام چاپ شوند، چون خود امام كه حاضر نبودند اين كار را بكنند. من يك مقداري با تصحيح كتاب آشنائي داشتم. براي چاپ اقدام كرديم و تصحيح آن را هم بنده به عهده گرفتم. بعضي جاها نياز بود كه مطلب با خود ايشان در ميان گذاشته شود، چون اشتباهي در نوشتن وجود داشت و يا نياز به تغيير لفظي بود. تابستان بود و ايشان در تهران بودند. گاهي به امامزاده قاسم مي‌رفتند، گاهي هم در خود تهران بودند. خانواده‌شان هم مي‌دانيد كه اهل تهران بودند.امام در تهران منزل مرحوم آقای حاج سید محمد صادق لواساني در كوچه حمام خشتی، سه راه سيروس اقامت داشتند. ایشان با مرحوم آقاي لواساني دوستي خيلي نزديكي داشتند و چهره و اخلاقشان هم خيلي شبيه به هم بود. ما گاهي براي تصحيح كتاب به آنجا مراجعه و زيارتشان مي‌كرديم و اجازه مي‌گرفتيم كه برخی از مطالب کتاب را تصحيح كنيم. از آنجا ارتباط نزديك با ايشان برقرار شد. امام هم عنايت و لطف خاصي به بنده داشتند. در مواردی بنده افرادی را برای گرفتن اجازه در امور حسبیه، خدمتشان معرفی می کردم. به رغم اینکه ایشان برای صدور اجازه، مقیّد به دو شاهد بودند، اما در این گونه موارد به بنده اکتفا می کردند و اجازه صادر می فرمودند.آقاي مسعودي نقل مي‌كرد كه امام  فرموده بودند كه ايشان «ذوالشهادتين» است، در حالی که در مورد ديگران دو شاهد مي‌خواستند.تنها در مورد اجازات؟بله، مواردي كه لازم بود بنده معرفي كنم يا مسئوليتي را به كسي واگذار كنند. البته امام عنايت پدرانه به همه داشتند و اين عنايتشان شامل حال ما هم مي‌شد. همين رابطه استاد و شاگردي و مريدي و مرادي بود و ارادتي كه به ايشان داشتيم. بعد كه رسماً فعاليت‌هاي مبارزاتي آغاز شدند، ما هم مثل همه طلبه‌ها وظيفه خود مي‌دانستيم كه در نشر افكار و اعلاميه‌ها و بيانات ايشان و توضيح مواضع ايشان و دفاع از آنها، هرچه كه از دستمان برمي‌آمد، انجام بدهيم، ولي خيلي هم كاري از دستمان برنمي‌آمد، چون نه منبري معروفي بوديم، نه شخصيت شناخته‌ شده‌اي.در زندگينامه حضرتعالي جريان نامه‌اي هست كه به حضرت امام نوشته بوديد و پيش‌بيني‌هايي هم فرموده بوديد كه امام بعد از آزادي فرموده بودند كه پيش‌بيني‌هاي شما صائب بودند. اين خاطره را با تفصيل بيشتري بيان بفرمائيد.البته اين نامه مربوط مي‌شود به بعد از 15 خرداد 42 كه ايشان را دستگير كردند و مدتي هم هيچ خبري از ايشان نبود تا بعد از چند ماه كه معلوم شد ايشان را از عشرت آباد به قيطريه برده اند. در آنجا به چند نفر اجازه ملاقات داده بودند. يكي به آقای حاج سید محمد صادق لواساني، يكي هم به حاج شيخ حسن صانعي كه در واقع پيشكار امام بودند و كارهاي جاري منزل امام را انجام مي‌دادند و نیز آقاي پسنديده.روي همان عالم كم تجربگي خودمان احتمال مي‌داديم كه حالا كه ايشان مدتي در حبس و بعد هم محصور بوده‌اند، بعضي از قضايا درست به ايشان منتقل نشده باشد؛ اين است كه فرصت را غنيمت شمرديم و در سه چهار صفحه بزرگ، گزارشي از اوضاع بعد از دستگيري ايشان و تحليلي درباره اوضاع و پيش‌بيني نسبت به آينده را نوشتیم؛ از جمله اين پيش‌بيني‌ها يكي اين بود كه حدس من اين است كه شما ان‌شاءالله به همين زودي‌ها آزاد مي‌شويد. آمدنتان به قم با موقعيت قبلي شما خيلي تفاوت دارد. حالا بار سنگيني روي دوش شما قرار دارد. حالا رهبري امّتي بر دوش شما قرار گرفته و لذا لازم است اطلاعاتي داشته باشيد كه چه كساني با شما همسو هستند، چه كساني با شما اختلاف دارند، چه اقشاري در اين مدّت همكاري كردند و هنگامي كه آزاد شديد، پيشنهاد من اين است كه خوب است اين كارها را انجام بدهيد. نسبت به حوزه چه اقداماتي بكنيد، ‌نسبت به دولت چه اقداماتي بكنيد و حتّي نسبت به نيروهاي مسلح چه بكنيد... جواني بود و بچگي! شايد هم يك مقدار گستاخي بود كه حالا ما خدمت امام عرض بكنيم كه شما چه بكنيد. به هر حال بچگي بود و نامه را توسط آقاي صانعي فرستاديم خدمت ايشان. امام توسط آقاي صانعي پيغام داده بودند كه از فلاني به خاطر نامه‌اش تشكر كنيد. البته از بزرگواري ايشان بود كه خواستند از يك بچه طلبه دلجوئي كنند. خيلي طول نكشيد كه ايشان آزاد شدند. شبي بود كه چند نفري نشسته بوديم و اعلاميه‌اي را براي ايام حج مي‌نوشتيم. اعلاميه عربي بود كه در ايام حج منتشر شد و بالاي آن هم نوشته شده بود: «اجيبوا داعي الله». اعلاميه بزرگي هم بود.آيا در آن مقطع مرسوم بود كه در ايام حج، اعلاميه صادر شود؟مراجع كه خير. ما به عنوان جمعي از طلاب قم اعلاميه را صادر مي كرديم؛ البته امضاي آن اعلاميه درست يادم نيست كه به عنوان مدرسين قم بود يا طلاب. اوايل شب بود كه خبر آوردند امام به قم تشريف آورده‌اند. بسيار هيجان زده شديم. بعضي از دوستان گفتند همين حالا برويم زيارت امام. نمي‌توانيد تصورش را بكنيد كه زيارت امام در آن وقت چه معنائی داشت. به هر حال هيجان خاصي به وجود آمد. در عين حال، خودمان را كنترل كرديم و گفتيم اعلاميه را تمام كنيم چون آقا حتماً خسته هستند و لابد الان شلوغ هم هست و اگر برويم فقط ارضاي احساس خودمان است و بهتر است كه امشب مزاحم نشويم. به هر حال نشستيم و اعلاميه را نوشتيم و فردا صبح رفتيم.جمعيت زیادی آمده بود و امام در همين منزلي كه الان به نام ايشان هست، در درگاهي كه رو به حياط باز مي‌شد، نشسته بودند و مردم مي‌آمدند که ايشان را ببينند. من وقتی رفتم دست ايشان را ببوسم، نگاهشان به من كه افتاد، لبخند بسيار جذابي كه هنوز شيريني آن را فراموش نمي‌كنم و لبخند بسيار مليحي بود، بر لبانشان نشست و فرمودند: «حدس شما صائب بود». درآن لحظه از شدّت هيجان ذهنم متمركز نبود كه كدام حدس را مي‌فرمايند. بعد كه رفتم و كمي آرام گرفتم، يادم آمد كه منظورشان نامه‌اي بود كه به ايشان نوشته بودم. آن نامه در هجومي كه مجدداً به بيت ايشان كردند‌، به دست ساواك افتاد و به خاطر آن به ضميمه اساسنامه‌اي كه به خط بنده و مربوط به يك هيئت 11 نفري بود و از بيت يكي از دوستان به دست ساواك افتاده بود و اسباب تعقیب ما توسط ساواک شد؛ چون اولاً خط و حتی کاغذ هر دو نوشته، یکی بود و ثانیاً نامه ای که برای امام فرستاده بودم، امضا داشت، لذا فهمیدند که نویسنده هر دو مطلب یکی است. مدتي در قم نبوديم و بعد كه برگشتيم آب ها از آسياب‌ها افتاده بود و به هر تقدیر،  خيلي به ما سخت نگرفتند. ما هم تكذيب كرديم كه خط ما نيست و در بازجوئي‌ها هم خطّم را تغيير دادم. مدتي هم كلنجار رفتند كه چه كسي می آید به نام تو نامه مي‌دهد و از اين جور بحث‌ها كه البته بنا بر سختگيري نبود، وگرنه بهانه خوبي بود كه اذيّت كنند. اسنادش در ساواك هست كه در يزد و اصفهان وكرمان ما را تعقيب كردند.تحليلتان در آن دوره از اوضاع چه بود كه مي‌فرمائيد در نامه هم منعكس شده بود. عده‌اي با نهضت امام همراهي كردند و عده‌اي همراهي نكردند. آنهايي كه همراهي نكردند، داعيه‌شان چه بود و چه تحليلي از شرايط داشتند؟ چه ملاحظاتي را در نظر داشتند؟ و ديگر اينكه آيا در ميان دوستان امام و كساني كه با امام همراهي مي‌كردند، ‌مي‌شد به نوعي تقسيم‌بندي رسيد؟كته‌اي كه مي‌توانم عرض كنم اين است كه بايد توجه داشته باشيم انسان‌ها با يكديگر خيلي فرق دارند و روحيات و منش‌‌ها و گرايش‌هاي آنها بسيار متفاوت است و همه هم در يك خط نيستند كه انسان بتواند درجه بندي كند و بگويد نمره‌اش اين است. محورهاي مختلف دارد. مثل محور مختصات است، هم محورها x ها دارد هم محور y ها. در همه هم این روحیات، بالا و پائين دارد. مثلاً افراد سطحي تصور مي‌كنند كه همه مراجع به دليل آنكه مرجع ديني هستند، يك جور فكر مي‌كنند يا همه متديّنين، مخصوصاً آنهائي كه همه شاگرد يك استاد بوده‌اند و در يك مدرسه درس خوانده‌اند، بايد شبيه هم باشند، ولي كساني كه كمي با روانشناسي انسان‌ها آشنا هستند، تفاوت بين دو انسان را مي‌دانند و متوجهّند كه حتی تفاوت دو برادر با هم، گاهي از زمين تا آسمان است.اختلافات اينها گاهي در مسائلي است كه با وظايف و ارزش‌های شرعي اصطكاكي ندارد؛بلکه بر اساس سليقه‌هاي مختلف است. مسئله تفاوت‌هاي فردي و روانشناسي، ‌بحث شناخته شده‌اي است. اين گرايش‌ها در قضاوت‌هاي انسان هم اثر مي‌گذارند. فرض بفرمائيد كسي كه شجاع است و كسي كه ترسوست. كسي كه ماجراجوست و كسي كه عافيت طلب است. اين تفاوت‌هاي فردي در كودكان هم ديده مي‌شود. مي‌بينيد بچه‌اي است پرتحرّك و حتّي بيش فعال كه يك لحظه هم آرام نمي‌گيرد، اما بچه‌اي هست كه بايد به زور او را از جا تكان بدهيد. اين تفاوت‌ها در رفتار و گرايشات فردي و اجتماعي انسان هم اثر مي‌گذارد و بالاخره يكي از چيزهائي كه در اختلاف موضعگيري‌ها مؤثر است، باورهاي ديني است. اين جور نيست كه همه مؤمنين، ايمانشان در يك حد باشد، اعتقادشان به خدا، قيامت، وحي، پيغمبر، امام در يك حد باشد، ولو اينكه همه هم معمم باشند، عالم باشند، مجتهد باشند و صاحب رساله باشند. مراتب فرق مي‌كند. التزام به ارزش‌ها بسيار متفاوت است. درک صحیح از ماهیت رویدادها و عملکرد شخصیت ها و تفاوت افراد در بهره مندی از این درک هم خودش مسئله مهمی است. به عنوان مثال عرض می كنم.شما نگاه کنید به حضرت امام و با اخوي‌شان مرحوم آقاي پسنديده. امام به ايشان بسيار احترام مي‌گذاشت. حتي يك بار ديده نشده كه امام در جائي مقدم بر آقاي پسنديده، قدم برداشته باشند. در منزل، نشست و برخاست‌ها، واقعاً احترام كامل به ايشان مي‌گذاشتند. در مدتي كه امام نجف بودند، ‌اعتماد به تقواي ايشان در حدّي بود كه نماينده تام‌الاختيار امام بودند و واقعاً هم مرد بسيار شريف و با تقوائي بود، اما در تشخيص‌هاي سياسي تفاوت داشتند. اگر اشتباه نكنم مرحوم آقاي پسنديده تا آخرين روزهاي عمرشان كه خدمتشان مي‌رسيدم، نام دكتر مصدق را با ضمير جمع مي‌گفتند و مثلاً‌ مي‌گفتند مرحوم دكتر مصدق اين جور گفتند، اما امام در مورد دكتر مصدق گفتند: «او هم مسلم نبود.»اين همه تفاوت، اما احترامي در آن حد. امام به قدري آزاد منش بود كه حتّي به فرزند خودش هم چيزي را تحميل نمي‌كرد كه چرا اين طور فكر مي‌كني؟ ‌اشتباه مي‌كني و لذا مي‌دانيد كه در بيت ايشان، در مواردی حتّي نزديك‌ترين افراد هم در مسائل سياسي با ايشان اختلاف داشتند ‌ولي ايشان در مقابل اين نوع اختلافات، واکنشی نشان نمي‌دادند. منظورم اين است كه يك مقدار از اين اختلاف‌ بينش‌ها طبيعي و مربوط به محيط تربيتی، روحيات افراد و ملكات اخلاقي انسان‌هاست. بالاخره كسي را كه ذاتاً ترسوست، نمي‌شود به هيچ قيمتي شجاع كرد و نهايتاً به هنگام قضاوت، اين منش در او اثر مي‌گذارد و در مسائل سياسي، سازشكار مي‌شود و اهل خطر نيست. بخشي از خصال، طبيعي هستند كه منجر به اين گرايشات مي‌شوند. يك مقدار هم به مسائل و ارزش‌هاي ديني و مراتب ايمان و اخلاق ديني انسان ارتباط پیدا می کنند. امام علاوه بر اينكه در اخلاق انساني امتيازات فوق‌العاده‌اي داشتند و يك نمونه بارز آن كه همه عالم بارها شنيده‌اند اين است كه  فرمودند: «والله كه تا كنون از كسي نترسيده‌ام.» خيلي حرف است. آن وقتي كه ايشان را گرفته بودند و معلوم نبود كه اينها كه هستند، مي‌خواهند ایشان را كجا ببرند و چه كار بكنند و احتمال اين هم بود كه ايشان را همان وقت سر به نيست كنند، آرام نشسته بودند. راننده ايشان سرلشكر بود و داشت از ترس مي‌لرزيد. امام دلداريش مي‌دادند كه:« آقا! چرا مي‌ترسيد؟» ايشان را نمي‌شود مقايسه كرد با كسي كه از صداي تق مي‌ترسند. چه مي شود كرد؟ او لابد در محيط بي‌ سروصدا و آرامي بار آمده و عافيت طلب است. يك مقداري طبيعي است. يك مقداري هم به ايمان افراد مربوط مي‌شود. درجات ايمان اشخاص فرق مي‌كند.ابتدائاً تصور سطحي نگرانه عامه مردم اين است كه همه مراجع در يك سطح هستند؛ نه به تفاوت‌هاي فردي توجه دارند و نه به مراتب ايمان و معرفتشان. امام هم از نظر منش‌هاي شخصي ممتاز بودند، هم از نظر مراتب ايمان. درجه تقواي امام را مردم نشناختند. اين هم باز يكي از ويژگي‌هاي ايشان بود كه چنان كتمان مي كرد كه هيهات كه بتوانيم ايمان و معرفت ايشان را درك كنيم!ما يك چيزي مي‌گوئيم و یک چیزی مي‌شنويم. ايشان واقعاً انتظار داشتند كه فرزندشان، حاج آقا مصطفی، در آینده مرجع بزرگي شود و راه ايشان را ادامه بدهد. امام خيلي به مرحوم حاج آقا مصطفي علاقه و اميد داشتند، هم به هوش و فراستش، هم به توانائي‌هاي علمي او. چنين فرزندی را انسان ناگهان از دست بدهد، اما نه گريه كند و نه ضعف نشان بدهد و بگويد: «از الطاف خفيه الهي بود.» چون اين واقعه باعث مي‌شود كه نهضت اوج بگيرد و ما پيروز بشويم. اين فقط گفتن و شنيدنش آسان است. چه ايماني مي‌خواهد؟ ‌آدم يك بچه كودن فلج هم داشته باشد، راضي نمي‌شود از دنيا برود. با اينكه امام اطمينان قوي هم داشتند كه حاج آقا مصطفي را به شهادت رسانده‌اند، ولي خيلي آرام برخورد مي‌كنند. اينها گفتنش آسان است. چنين شخصيتي طبعاً در مقام برخورد با امريكا به صراحت مي‌گويد: «امريكا هيچ غلطي نمي‌تواند بكند.» اما كس ديگري هست كه مي‌خواهد بگويد امريكا، همه بدنش مي‌لرزد، آن هم هنوز هيچ چيز نگفته! وقتي هم که آمریکائی ها مي‌گويند كه كسي را براي مذاكره فرستاده‌اند، از اين طرف اولین نفری است که می گوید من می روم و وقتي هم مي‌رود آنجا، از تمدّنِ نبوده ی آنها تعريف مي‌كند! رئيس جمهور امريكا پيغام مي‌فرستد كه من نماينده شخصی خودم را مي‌فرستم كه با شما صحبت كند و امام مي‌گويند من او را راه نمي‌دهم و راه ندادند. ما حرفش را مي‌زنيم و فكر مي‌كنيم ساده است. امام در مقطعي اين طور برخورد مي‌كنند كه همه چيز از دست رفته بود و كشور نه نظامي داشت و نه ارتشي و سنگ روي سنگ بند نبود. در چنين وضعيتي ايشان در مقابل امريكا مي‌گويند من نماينده شما را نمي‌پذيرم. حاضر نيستم اصلاً با شما صحبت كنم. چه قدرتي مي‌خواهد؟انسان مي‌بيند كه كس ديگري نه تنها خود آمریکا كه نوكر نوكر او را هم مي‌پذيرد و پنهاني هم می پذيرد. مي‌ترسد چون نه آن شخصيت را دارد، نه آن شجاعت را دارد و نه‌ آن ايمان را. بنابراين ما اگر انتظار داشته باشيم كساني كه همراه امام بودند و يا در جاهائي با ايشان تلاقي داشتند، مثل ايشان باشند، توقّع نابه جائي است. در تاريخ هم همیشه عده‌اي ضعف ايمان داشته‌اند و موجب دوروئي و دو چهرگي آنها شده. اين همه آيات منافقين در قرآن است. چرا منافق شدند؟ از ترس جانشان. «كانّهم خشب» سست وبي اراده‌اند، تنبلند، راحت طلبند.اينهائي هم كه در اطراف امام بودند از طيف‌هاي مختلف بودند. در اينها قطب‌زاده بود، بني صدر بود و كساني هم حتی در بيت امام حامی اینها بودند. در كنار امام مراجعي هم بودند كه تا حدودي با امام موافقت داشتند و يك جاهائي هم نظرشان مخالف امام بود و بالاخره هم آنهائي كه مخالفتشان اساسي بود، آشكار شد و دیدیم كه به كجا رسيد. چيزي كه بنده به سهم خودم، به مخيّله ام هم خطور نمي‌كرد، ولي شد. اين جريان با رفتن امام تمام نشد و امروز هم هست. روحيه عافيت طلبي، راحت طلبي، ضعف ايمان، سازشكاري يا روحيه شجاعت و شهامت و پايداري تا پاي جان و نترسيدن از مرگ، در اشخاص با هم متفاوت است. توقّع هم نمي‌شود داشت كه همه يك جور باشند.آنچه مهم است اين است كه كسي كه در مقام رهبري و مديريت كلان جامعه قرار مي‌گيرد، بداند با اين گروه ها و افراد مختلف چگونه برخورد كند كه برآيند آن مصلحت اسلام باشد، والاّ انسان توقع داشته باشد كه منافقين را بريزند توي دريا، شدني نيست. نه خدا خواسته و نه عملاً ممكن است که از روز اول اينها را رسوا كنند كه نتوانند جای پا پيدا كنند. قرآن مي‌گويد اگر ما مي خواستيم معرفي‌شان مي‌كرديم. «لعرفتهم بسيماهم»، خدا به پيامبرش هم معرفي نكرد، البته معرفي صريح كه ديگران هم بفهمند، وگرنه خود ايشان مي‌دانست: «ولتعرفنهم في لحن القول»‌تو از لحن كلامشان هم مي‌فهمي كه اينها چه كاره‌اند. يادم نيست خودم از امام شنيده باشم، ولي آدم موثّقي ازامام نقل مي‌كرد كه اگر كسي بيايد با من بنشيند، دو تا جمله كه حرف بزند، مي‌فهمم چه كاره است. از راه دور هزاران مقدمّه چيني هم كه بكند، دو جمله كه گفت مي‌فهمم! خدا چنين قدرتي به امام داده بود. خدا به پيامبرش مي‌فرمايد كه تو از لحن آنها مي‌فهمي چه كاره‌اند، اما بنا نبود كه از روز اول منافقين را معرفي كند، چون سنّت الهي بر کتمان است و هم عملاً ميسّر نبود، چون اگر از اول با اينها در مي‌افتادند، معلوم نبود كه اسلام پا بگيرد. حالا شما حساب كنيد كه اگر امام از روز اول قطب‌زاده و بني‌صدر و امثال اينها را بيرون مي‌كرد و يا افشا مي‌كرد كه اينها امريكائي هستند و اينها كم هم نبودند، به پست‌هاي بالا هم رسيدند و شناخته شدند.اگر قرار بود همه را از همان اول حذف كنند، امام با چه كسي مي‌ماند؟‌ مهم اين است كه رهبر اوّلاً اينها را بشناسد و  گول نخورد، ثانياً بداند كه با اينها چگونه برخورد كند، وگرنه توقع اينكه همه خالص و پاك باشند، شوخي است و خداوند هم انسان‌ها را اين گونه نيافريده است. انسان‌ها از نظر فكري با هم فرق شخص بنده نسبت به آقاي پسنديده، کوچک ترین تردید و سوءظني ندارم.شخيص ايشان در مورد دكترمصدق با تشخيص امام 180 درجه تفاوت داشت و غرضي هم در كار نبود، ولي بعضي‌ها چيزهائي كه بر تشخيص انسان تأثير مي‌گذارند، منافع، منش‌ها، ترسو بودن و عافيت‌طلبي شخصي است. اينكه مي‌پرسيد در آن وقت هم بودند، بله بودند. بعضي‌ها را همه شناختند و طوري شد كه همه فهميدند. كساني كه در عرض امام حساب مي‌شدند و عكسشان با امام چاپ مي‌شد و شايد در بعضي از مناطق كشور، طرفدارانشان از طرفداران امام هم بيشتر بود. عاقبتشان به كجا انجاميد؟‌اما منحصر به همين يك نفر و دو نفر هم نبود. كسان ديگري هم بودند كه حتّي به پست‌هاي عالي نزديك به رهبري هم معرفي شدند، ولی كارشان نگرفت. هنوز هم بعضي‌ باور نمي‌كنند كه اينها خطري براي كشور هستند. فكر مي‌كنند در حق اينها كوتاهي شده! اين هم يك نوع قضاوت است. امروز هم در سطوح مختلف اين اختلاف فهم‌ها، اختلاف تشخيص‌ها، اختلاف مراتب معرفت، مراتب ايمان، مراتب اخلاص، مراتب فداكاري وجود دارد.  همه هم در يك جهت نيستند؛ممكن است يكي در يك جهت امتياز مثبت داشته باشد و در جهت ديگر امتياز منفي.اين طور نيست كه انسان بتواند بگويد همه در يك جهت هستند و درجه‌بندي كند. جهات هم فرق دارند. روحيه‌هاي آدم ها هم فرق دارد. هر كسي در بُعدي توانائي هائی دارد. تا جائي كه مربوط به خود شخص است و تأثيرش به ديگران سرايت نمي‌كند، بايد به همه خوش‌بين بود و بگوئيم آدم خوبي است، احترام هم بايد به او بگذاريم و غيبت هم در باره‌اش نكنيم؛ اما آنجا كه مربوط به مصالح اجتماعي مي‌شود و خوب و بد بودن او و احراز پست كردن و كنار گذاشته شدنش، به مصالح اسلام و مسلمين مربوط مي‌شود، ديگر حسن ظن و اين حرف‌ها مطرح نيست. اگر احراز شد كه چه كسي به درد اين كار مي‌خورد يا نمي‌خورد و اثبات شد كه افساد مي‌كند، بايد او را افشا كرد. نبايد گفت كه ايشان مسلمان است و غيبت مسلمان حرام است؛غيبت مسلمان حرام، اما در چنين مرحله‌اي، واجب است. همان طور كه در مقام مشورت اگر كسي پرسيد كه دخترم را به فلاني بدهم يا نه، اگر صلاح نيست بايد بگوئيد كه نيست؛اگر نگوئيد خيانت كرده‌ايد. اين غيبت واجب است. يا در مورد كسي كه هيچ راهي براي جلوگيري از منكر او وجود ندارد جز اينكه او را افشا كنيد. در چنين جائي اين افشا واجب است. نبايد اين را براي مسلمان‌ها چماق كرد كه غيبت هميشه حرام است، در چنين مواقعي واجب است. همان كسي كه گفته حرام است، در اينجا گفته‌ كه واجب است، چون مصالح مسلمين در خطر است. كساني مشورت مي‌كنند كه به اين رأي بدهم يا ندهم. وقتي صلاح نيست بايد بگوئيد رأي نده. خوش‌بيني و حسن ظن تا وقتي است كه مطلب مربوط به خود شخص است، ولي وقتي عِرض و ناموس و دين مردم را مي‌خواهيد بسپاريد به دست كسي، حسن ظن كافي نيست.افراد هم مختلفند.‌نه به ريش مي‌شود نگاه كرد، نه به عمامه مي‌شود نگاه كرد، نه به نماز شب مي‌شود نگاه كرد، نه به حافظ قرآن بودن مي‌شود اعتماد كرد. مگر خوارج نهروان حافظ قرآن نبودند؟ مگر پينه پيشاني نداشتند؟ همان‌ها بودند كه اميرالمؤمنين(ع)‌را كشتند و با او جنگيدند. به اينها نمي شود اعتماد كرد. بايد با تجربه كامل سنجيد كه اين به درد اين كار مي‌خورد يا نه. ممكن است هزار تا حسن هم داشته باشد، اما به درد اين كار نخورد.آدم عالمي است، مجتهد است، نماز شبش ترك نمي‌شود، متقّي است، اما مسائل سياسي سرش نمي‌شود، بنابراین به درد اين كار نمي‌خورد. حيثيت‌ها را بايد تفكيك كرد. ابتدا بايد دانست كه انسان‌ها چنين اختلافاتي دارند، بعد هم در عمل بايد ديد چگونه برخورد مي‌كنند. رهبر در يك افقي قرار دارد كه بايد مجموع مصالح جامعه را در نظر بگيرد كه با هر كسي چگونه برخورد كند. ممكن است او با منافق هم مهرباني كند، ملاطفت كند، مدارا كند، براي ينكه در افقي قرار دارد كه بايد همه اينها را جرح و تعديل كند، اما معنايش اين نيست كه همه بايد اين جور عمل كنند. هر كسي در هر پستي كه هست بايد ببيند موقعيت خودش چه اقتضائي مي‌كند و چه وظيفه ای ‌دارد.    





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 319]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن