واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
منتقد معروف نوام چامسکی طی گفتگویی با مایکل شانک در نشریه فارن پالسی این فوکوس، از راه های جدید برای فرار از سلطه بینالمللی میگوید. مایکل شانک: در دسامبر 2007 ،هفت کشور آمریکای جنوبی به صورت رسمی بانک جنوب را در پاسخ به رشد مخالفت با بانک جهانی و صندوق بین المللی پول و چند موسسه بین المللی مالی دیگر شکل دادند. این چرخش چقدر مهم است و به چه میزان بر روی جهان در حال توسعه تاثیر خواهد گذاشت؟ آیا تاثیر بانک جهانی و صندوق بین المللی پول را از بین خواهد برد؟ نوام چامسکی: به نظر من این خیلی مهم است، به ویژه به خاطر اینکه بزرگترین کشور یعنی برزیل از آن حمایت میکند. پروپاگاندای آمریکایی و غربی همواره سعی کرده است یک مرز میان خوب و بد ایجاد کند. خوب مانند دولت لولا در برزیل است که 40 سال پیش با زور سرنگون شد. اما امروز، امید، باعث نجات این دولت شده است. اما این تقسیم بندی اساسا تقسیم بندی مصنوعی است. البته اینها با هم متفاوت هستند. لولا، چاوز نیست. اما با هم راحت متحد میشوند و همکاری میکنند و الان در بانک جنوب مشغول همکاری هستند. بانک جنوب میتواند به یک موسسه با دوام و ماندنی تبدیل بشود. مشکلات متعددی در منطقه وجود دارد. یکی از مسائل بسیار مهمی که در چند سال اخیر در آمریکا اتفاق افتاده است و از زمان اشغال اسپانیاییها تا کنون بیسابقه بوده است رشد تعارضات و تمایلات جداییطلبانه در داخل کشورهاست. این قاره یک قاره از هم پاشیده است. اگر به سیستمهای حمل ونقل نگاه کنید میبینید که خیلی کاری به هم ندارند و چشم همه آنها به سمت قدرت امپراطوری بوده است که در منطقه سلطه داشته است. بنابراین آنها با صدور مواد اولیه و سرمایه یک طبقه نخبه ثروتمند کوچک به وجود میآوردند که در ریوریا کاخ دارد و از آسایش کامل بهره میبرند. اما این طبقه با دیگران خیلی آشنایی ندارد. همچنین یک تقسیم بزرگ دیگر میان طبقه نخبه ثروتمند، سفید پوست اروپایی شده و تودههای جمعیت وجود دارد. در واقع آن چه که در بولیوی اتفاق میافتد یک نمونه واقعی است. نخبه اروپایی شده و اکثرا آن چه که در بولیوی اتفاق میافتد یک نمونه واقعی است. نخبه اروپایی شده و اکثرا سفید که به لحاظ جمعیتی یک اقلیت را تشکیل می دهند بر روی بیشترین منابع هیدروکربن نشستهاند و برای اولین بار است که بولیوی دموکراتیک شده است و به تلخی باید گفت که این دموکراسی مورد نفرت غرب است سفید که به لحاظ جمعیتی یک اقلیت را تشکیل می دهند بر روی بیشترین منابع هیدروکربن نشستهاند و برای اولین بار است که بولیوی دموکراتیک شده است و به تلخی باید گفت که این دموکراسی مورد نفرت غرب است و دموکراسی را تحقیر میکند؛ مساله ای که خیلی خطرناک است. وقتی اکثریت محروم جامعه قدرت را برای نخستین بار طی یکی از دموکراتیکترین انتخاباتها در نوع خودش بهدست آورد عکس العمل غرب کاملا خصومت آمیز بود. به خاطر میآورم مقاله فایننشال تایمز را که ملی کردن صنعت نفت در آمریکای جنوبی را به دیکتاتوری نسبت داده بود. البته حمایت 90 درصدی جمعیت مردم در این مقاله ذکر نشده بود و این استبداد است. استبداد یعنی شما کاری را که آمریکا میگوید را مو به مو اجرا نکنید. درست مانند معنی مدرنیزاسیون است که شما میخواهید عربستان سعودی همان کاری را بکند که آمریکا میگوید. بخش نخبهگان قدمهایی به سوی خود مختاری بر میدارند که البته از حمایت آمریکا بی بهره نیستند و این اقلیت خود مختار به دنبال خدشهدار کردن توسعه نظام دموکراتیک مورد تایید اکثریت است و این در حالیست که این نظام برگرفته از اکثریت محروم، نقش خود را در زمینه حقوق فرهنگی و کنترل منابع طبیعی و سیاست گذاری اقتصادی و سیاسی و مانند این به خوبی ایفا میکند. چنین امری در جاهای دیگر هم اتفاق میافتد اما در بولیوی بارزتر است. بانک جنوب گامی به سمت همبستگی کشورهاست. اینکه آیا میتواند صندوق بین المللی پول را تضعیف کند، بله میتواند و در واقع الان آنها تضعیف شدهاند. صندوق بین المللی پول تقریبا از آمریکای جنوبی دور انداخته شده است. آرژانتین به وضوح بیان کرده است که: "خوب اکنون ما از شر صندوق بین المللی پول خلاص شدیم." این در حالی است که آرژانتین معروفترین پیرو صندوق بین المللی پول بود. آنها سیاستهای پیشنهادی صندوق را مو به مو اجرا میکردند و این امر باعث سقوط اقتصاد آنها شد و تنها با کنار گذاشتن آن سیاستها اقتصادشان دوباره سامان یافت و بدهی خود را پرداختند. ونزوئلا بخش عمدهی بدهیهای خود را پرداخت کرده است و برزیل نیز با صندوق بین المللی پول تسویه حساب کرده است و بولیوی هم به همین سمت حرکت میکند. صندوق بین المللی پول دچار بحران شده است چرا که ذخایر خود را از دست میدهد. این صندوق بر اساس پس گرفتن وامها کار میکند و اگر یک کشور ساختار بدهی خود را تغییر دهد یا از پرداختن آن خودداری کند صندوق دچار مشکل خواهد شد. ضمنا به لحاظ قانونی بسیاری از کشورها میتوانند از دادن بخش عمده بدهی خود سر باز بزنند، چرا که به نظر من این اتفاق از ابتدا غیر قانونی بوده است. به عنوان مثال من به شما پولی قرض میدهم و میدانم آرژانتین معروفترین پیرو صندوق بین المللی پول بود. آنها سیاستهای پیشنهادی صندوق را مو به مو اجرا میکردند و این امر باعث سقوط اقتصاد آنها شد و تنها با کنار گذاشتن آن سیاستها اقتصادشان دوباره سامان یافت و بدهی خود را پرداختند. که ریسک قرض دادن به شما بالاست به همین خاطر اقساطی با بهره بسیار بالا برای شما تعیین میکنم و در یک جایگاهی شما به من میگویید من دیگر نمیتوانم بپردازم. من نمیتوانم از همسایههایم بخواهم که شما را مجبور کنند که وام مرا بپردازند. یا من نمیتوانم از همسایگان شما بخواهم که وام شما را بپردازند. اما این روشی است که صندوق بین المللی پول بر اساس آن کار میکند. شما به یک دیکتاتوری یا طبقه نخبه وام میدهید و مردم هیچ ربطی به آن ندارند و شما بهره زیاد میگیرید چرا که خطر پذیری آن بالاست و آنها میگویند که نمیتوانند آن را بپردازند و شما میگویید عیبی ندارد همسایگان شما خواهند پرداخت. این روش تنظیم ساختاری خوانده میشود و همسایگان من پرداخت خواهند کرد. صندوق بین المللی پول یک کارتل اعتباری است. بانک جهانی مانند صندوق کار نمیکند اما تعارضات مشابهی دارد. در بولیوی یک از اساسیترین پس زمینهها که باعث به روی کار آمدن قدرت سیاسی دموکراتیک بود تلاش بانک جهانی برای خصوصی سازی بخش آب بود. با اشاره به یک آموزهی اقتصادی آنها خواهند گفت که با این روش شما قیمت بازار را برای آب خواهید پرداخت. اما در واقع این به این معنی است که مردم فقیر و محروم که اکثریت جمعیت هستند دیگر آبی برای نوشیدن نخواهند داشت. کاری که جمعیت به ویژه روستائیان کردند این بود که شرکتهای آب بین المللی را بیرون انداختند و باعث شدند که بانک جهانی از این کار منصرف شود. از جهت دیگر برخی کارهایی که بانک جهانی انجام میدهد سازنده است و کاملا یک موسسه ویرانگر نیست اما به هر حال در حال تضعیف است. امر مشابهی در آسیا در حال شکلگیری است. بانک توسعه آسیا را در نظر بگیرید. در زمان بحران مالی 1997-98 آسیا، ژاپن بر روی طرح بانک توسعه آسیایی کار کرد تا یک ذخیره حیاتی ایجاد گردد تا به کشورها کمک کند تا بدهیهای خود را بپردازند و مجبور نباشند داراییهای خود را به غرب بفروشند. اما آنها نتوانستند این کار را بکنند. اما به هر حال منابع در آسیا بسیار بالاست و آمریکا امروز هیچ گاه نمیتواند به بانک توسعه ی آسیایی بگوید که کاری نمیتواند انجام دهد. چنین امری در خاورمیانه هم در حال شکل گیری است. شانک: با به وجود آمدن چنین موسساتی در جهان در حال توسعه به عنوان جایگزینی برای صندوق بینالمللی پول و بانک جهانی، چه ابتکارات جدیدی در جهان در حال توسعه با توجه به این روابط ارزی جدید به وجود خواهد آمد؟ چامسکی: این موضوعی است که تقریبا در حال رخ دادن است. کویت حرکت محدودی را به سمت سبدی از ارزها را آغاز کرده است. امارات متحده عربی و دبی به طور جزئی اولین تلاش کشورهای نفت خیز برای ملی کردن صنعت نفتشان بود. فقط بخوانید که نویسندگان و تحلیلگران آمریکایی چه چیزهایی نوشتهاند. آنها میگفتند که کشورهای نفتخیز هیچ حقی نسبت به نفت ندارند. نویسندگان افراطیتر مینوشتند که برای منفعت همه جهان نفت باید بین المللی بشود به سمت سرمایه گذاری توسعهای داخلی حرکت میکنند. عربستان از همه مهمتر اگر وارد این بازی بشود میتواند یک مرکز مستقل عظیم سرمایه گذاری، وامدادن و خرید و فروش به وجود بیاورد و این تقریبا در حال رخ دادن است. سرمایهگذاری در کشورهای ثروتمند و تا حدودی در منطقه به ویژه شمال آفریقا باعث میشود که سرمایهگذاریهای توسعهای از بانک جهانی و صندوق بین المللی پول جدا شود. البته این یک حرکت محدود است و آنها نمیخواهند آمریکا را خشمگین کنند. البته نخبگان آنها در بسیاری جهات به آمریکا تکیه دارند. به ویژه چین به شدت وابسته به بازار آمریکاست. آنها نمیخواهند این بازار را نابود کنند. همچنین ژاپن. اما این یک وضعیت بسیار شکننده است. آنها به راحتی ممکن است هر جای دیگری بروند و الان هم مشغول این کار هستند. من فکر نمیکنم که کسی بداند که چه رخ خواهد داد اگر این کشورهای با منابع غنی به دنبال سرمایه گذاری پر سود بروند و دیگر از بازار پر مصرف و بدهکار آمریکا حمایت نکنند. شانک: غرب با ملی سازی منابع نفت و گاز کشورها مخالفت میکند و کسی به این تمایل توجهی نمیکند. این به کجا منجر خواهد شد؟ آیا به نظر شما کشورهای غنی از منابع نفت و گاز به دنبال یک بازار جایگزین خواهند رفت؟ چامسکی: آنها با اپک به دنبال همین هستند و تا حدودی موفق هم بودهاند. اما با این واقعیت روبرو خواهند شد که غرب اجازه چنین اتفاقی را نخواهد داد. به سال 1974 برگردید که اولین تلاش کشورهای نفت خیز برای ملی کردن صنعت نفتشان بود. فقط بخوانید که نویسندگان و تحلیلگران آمریکایی چه چیزهایی نوشتهاند. آنها میگفتند که کشورهای نفتخیز هیچ حقی نسبت به نفت ندارند. نویسندگان افراطیتر مینوشتند که برای منفعت همه جهان نفت باید بین المللی بشود. ثروت کشاورزی آمریکا نباید بین المللی بشود اما نفت عربستان سعودی باید بین المللی بشود. افراد افراطیتر که حدس میزنم اروینگ کریستول بود که میگفت: ملل ناشناخته مانند افراد ناشناخته اند گاهی اوقات دچار توهم مهم و مشهور بودن میشوند. بنابراین عصر دیپلماسی قایقهای توپ دار هیچ گاه به پایان نمیرسد و ما این را از آنها با زور خواهیم گرفت. رابرت تاکر یک متخصص جدی روابط بین الملل که بسیار مورد توجه است میگوید: این افتضاح است که ما بگذاریم آنها با منابع خود هر کاری میخواهند بکنند. پس ما این جا برای چه نشستهایم. ما این قدرت نظامی را داریم که این منابع را از دست آنها در بیاوریم. اگرکمی به عقبتر برگردیم به شخصی مانند جرج کنان که یک اومانیست بزرگ شناخته میشود بر می خوریم. وقتی او در سالهای دهه 40 و اوایل دهه 50 در بخش طراحی بود گفت: برای حفظ منابعمان باید عوامل بسیار نظریه رسمی کلینتون این بود که دولت آمریکا بدون هیچ محدودیتی میتواند در هر جا که بازار و منابعش به خطر افتد از قدرت نظامی استفاده کند. اما نظریه بوش این است که ما باید از هر کسی یک بهانه داشته باشیم که بتوانیم او را تهدیدی برای منافعمان معرفی کنیم خشنی را به کار بگیریم و گاهی این منابع در یک کشور دیگر است و این فقط یک تصادف جغرافیایی بوده است. آنها منابع ما هستند که ما باید با برخی عوامل خشن آنها را حفظ کنیم که البته گاهی شامل دولتهای پلیس و امثال آن میشود. بیل کلینتون را در نظر بگیرید. او هم یک نظریه داشت، هر رئیس جمهوری یک نظریه دارد. او کمتر مانند بوش بیباک بود و مانند بوش مورد انتقاد واقع نشد. اما نظریه او به شدت افراطیتر از نظریه بوش بود. نظریه رسمی کلینتون این بود که دولت آمریکا بدون هیچ محدودیتی میتواند در هر جا که بازار و منابعش به خطر افتد از قدرت نظامی استفاده کند. اما نظریه بوش این است که ما باید از هر کسی یک بهانه داشته باشیم که بتوانیم او را تهدیدی برای منافعمان معرفی کنیم. نظریه کلینتون این قدر هم جلو نرفته بود. ما به هیچ بهانه نیاز نداشتیم. وقتی در چنین شرایطی کشوری بخواهد در زمینه منابع خود به استقلال دست یابد قطعا دچار تعارض با منافع آمریکا خواهد شد و برای همین است که بودجه نظامی آمریکا در یک سال بیش از بودجه نظامی کل جهان است. ما برای چنین امری نیاز به نیروی نظامی داریم. این نیروی نظامی برای دفاع از مرزها نیست. شانک: به نظر شما آیا هند در چنین فضایی به سمت چین و روسیه میرود یا پیمانهای هستهای با آمریکا هند را نزدیک آمریکا نگاه خواهد داشت؟ چامسکی: هر دو طرف اتفاق خواهد افتاد. بخشی از هدف آمریکا در قرارداد هستهای این بود که هند را تشویق کند تا به آمریکا نزدیک شود. اما هندیها یک بازی دو طرفه انجام میدهند. روابط را با چین هم بهبود میدهند. روابط تجاری و روابط دیگر و سرمایه گذاری در حال رشد است. آنها هنوز به عنوان عضو پیمان شانگهای انتخاب نشدهاند اما عضو ناظر رسمی هستند. پیمانی که توسط چینیها برای مقابله با ناتو شکل داده شده است.که شامل دولتهای آسیای مرکزی میشود. این معاهده شامل اقتصاد روسیه با منابع عظیمش و چین با اقتصاد در حال رشد بزرگش میشود. اعضای ناظر شامل هند، پاکستان و از همه وخیمتر ایران هستند و احتمال دارد که ملحق شوند.اما آمریکا حذف شده است. آمریکا میخواست به عنوان عضو ناظر انتخاب شود اما پذیرفته نشد. مقامات پیمان شانگهای رسما اعلام کردند که نیروهای آمریکا باید خاورمیانه را ترک کنند. و فقط این یک بخش از حرکت به سمت توسعه آن چیزی است که شبکهی امنیت انرژی آسیا خوانده میشود. و قدمهای دیگری برداشته میشود که دولتهای منطقه متحد شوند و در برابر امپریالیسم و سلطه غرب مستقل شوند. قدرت صنعتی دیگر یعنی کره جنوبی ملحق نشده است ولی احتمال آن هست. بنابراین این توسعههای گریزان از آمریکا در همه جای جهان در حال شکلگیری است.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 219]