تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1837520516
از محمود خروس تا آچار فرانسه سينماي ايران
واضح آرشیو وب فارسی:عصر ایران: از محمود خروس تا آچار فرانسه سينماي ايران گفت و گو با محمود بصیری
چيزي حدود يك سال طول كشيد تا بالاخره محمود بصيري خاطراتش را برای ما تعریف کند.او تجربه كار با كارگردانان شناختهشدهاي مثل امير نادري و مرحوم علي حاتمي را داشته. تجربة بدلكاري هم داشته و كارهاي مختلفي در پشت صحنة فيلمها كرده، اينها را اضافه كنيد به بازيهايش، از «مرثيه» امير نادري بگيريد تا حضور او در كارهاي مرضيه برومند كه شروعش از «آرايشگاه زيبا» بود و آخریش همین «کتابفروشی هدهد». يك روز باراني و سرد فصل زمستان با يك كت و شلوار طوسي رنگ و چتري مشكي به دفتر مجله آمد. قرار بود بعد از مصاحبه به عروسي هم برود. اما بعدا گفت از بس مصاحبه طولاني شد، به جشن عروسي هم نرسيد! دهه 40 و 50 بازيگر شدن خيلي آسان نبود. چطور شد سر و كلهتان توي سينما پيدا شد؟از يك روز مصادف با نيمة شعبان شروع شد. البته قبلش بايد بگويم كه من از وقتي بچه بودم، ميتوانستم اداي همه را در بياورم.وقتي سه چهار ساله بودم، جمعهها همه جمع ميشدند خانة عمهام و ميگفتند امروز محمود كوچولو را ميآورند. من جمعه به جمعه براي همه تياتر درميآوردم. پيرزن ميشدم و اداي هر كسي را كه آنجا بود، در ميآوردم. پس اين نقش پيرزني را كه در فيلم دستفروش (مخملباف) بازي كرديد، از همين جا شروع شد!من قبل از دستفروش، بازيهاي زيادي كرده بودم. مرثيه را با امير نادري(کارگردان فیلم دونده) كار كردم. در فيلم سازدهني و انتظار هم در انتخاب بازيگرها و حتي لوكيشنها در كنار نادري بودم. وقتي نادري ميخواست انتظار را بسازد، براي انتخاب بازيگر از بين بچه مدرسهايها نامه گرفته بود و 9 ماه تو دبيرستانهاي دخترانه، همه بايد دستهايشان را روي ميز ميگذاشتند تا او براي فيلمش سه تا دست انتخاب كند! اصلا نادري يك اعجوبه بود. من هيچكس را نديدم كه مثل او فيلم بسازد. آنقدر فكر و ذهنش به كارش بود كه توجهي به ظاهرش نداشت. من در «مرثيه»، هم مديرتوليد بودم و هم مدير تداركات و هم بازي ميكردم. چطوري مرثيه را ساختيد؟براي «مرثيه» سه چهار ماه شب و روز تو خيابان ميخوابيدم. يك وانت نو خريده بودم و روي آن چادر كشيده بوديم، و سه طرف آن را به اندازة جاي لنز دوربين درآورده بوديم و با دوربين به شكل مخفي فيلمبرداري ميكرديم، براي اين كه همه چيز طبيعي باشد. اصلا چطوري با نادري آشنا شديد؟من سال 49، فيلم خروس را با شاپور قريب كار كردم. اين جا بود كه با داوود رشيدي آشنا شدم. همان موقع بود كه جمشيد مشايخي اسم من را گذاشت «محمود خروس». قديميها من را به نام محمود بصيري نميشناسند. اگر بگوييد محمود خروس، من را ميشناسند. من در پشت صحنة فيلم خروس، همه كاري ميكردم و همه را به خنده ميانداختم. يك بار اداي يك ميمون را آنقدر عجيب درآوردم كه داوود رشيدي انگشت به دهان مانده بود و ميگفت اين چه بدني داره! يك روز آقاي رشيدي داشت من را معرفي ميكرد، گفت: «بصيري كمپوزيسيون خوبي داره.» من نميدانستم چي ميگويد. فكر ميكردم ميگويد خيلي قزميت است. چون نميفهميدم معني آن چي است! پشت صحنة فيلمها همه كاري ميكردم، از چاي دم كردن و چاي آوردن بگيريد تا انتخاب بازيگرها و لوكيشن و درست كردن ماشينها و... موتور را ميگذاشتم روي كولم و از كوه بالا ميرفتم. اين كه ميگويند بايد خاك صحنه بخوريد، اين است. من همه كاري ميكردم تا كار كسي زمين نماند. نگفتيد چطور با امير نادري آشنا شديد؟امير نادري آن زمان عكاس فيلم بود و منزل آقاي رشيدي زياد رفت و آمد داشت. وقتي حاج حسين گيل، من را براي فيلم «پل» معرفي كرد، با توجه به كارهايي كه من در پشت صحنة اين فيلم كردم، امير نادري زماني كه ميخواست فيلم مرثيه را بسازد، گفته بود تا بصيري نباشد من مرثيه را نميسازم. بعد از آن مرحوم علي حاتمي هم وقتي ميخواست هزاردستان را بسازد، همين جمله را گفته بود. اينجا كات بدهيد، برويم سراغ آن روز نيمهشعبان و شروع بازيگري شما.من در مدرسه خيلي كارها ميكردم. اصلا درسم خوب نبود. تا سيكل بيشتر درس نخواندم. يك روز كه روزهاي آخر من است، يادم بندازيد يك چيزي را كه تا حالا نگفتهام براي شما بگويم. خب، الان بگوييد.نه، آنوقت ديگر همه چيز را دربارة من ميدانيد و ديگر به سراغم نميآييد... در مدرسه معلم و ناظم ميگفتند تو كه درس نميخواني، خب برو تئاتر و بازيگر شو.
مرحوم مادرتان هم شما را تشويق ميكرد؟خدا بيامرزد مادرم را (بيبي بگم سادات موسوي). اتفاقا خيلي هم دوست داشت، او هر چه من دوست داشتم، دوست داشت. مادرم خياطي ميرفت، يك روز تو خياطي، زن «احمد شيرازي» كه يكي از فيلمبرداران باسابقة آن زمان بود، يكسري لباس آورده بود كه مادرم بدوزد. مادرم پرسيده بود چرا اينقدر عجله داريد؟ گفته بود شوهرم فيلمبردار است و براي فيلم لازم دارند. مادرم هم گفته بود من يك پسري دارم كه عاشق سينماست و دوست دارد بازي كند، يك كاري كنيد كه او هم بيايد بازي كند. گذشت و آن خانم هم تلفن آقاي خاني نامي (فيلمبردار سينما) را به مادرم داد و گفت بگوييد به او زنگ بزند. من هم زنگ زدم و آقاي خاني گفت فردا 7 صبح اينجا باش. آن زمان آنها داشتند فيلم «قهوهخانه قنبر» را كار ميكردند. به من گفت 7 صبح خيابان ارباب جمشيد باش. من رفتم و گفتند بايد كراوات بزني و ريشهايت را هم بزني. آن زمان 19 سالم بيشتر نبود. بلد نبودم كراوات ببندم. كراوات را بردم مدرسه و معلممان برايم گره زد و آن را جايي گذاشتم كه كسي به آن دست نزند. اين شكلي، من وارد سينما شدم. يادم هست تو اين فيلم، يكي من را بلند ميكرد و ميچرخاند و ميزد زمين ولي من خودم 10 تا معلق ديگر هم ميزدم. يعني اين كه اين آقا من را محكم زده و به اين شكل من با بدلكاري معروف شدم. يك اسلحه و هفتتير چوبي دست ما ميدادند و ميگفتند از اين طرف برو آنطرف. تا اين كه ورق برگشت و به اينجا رسيديم. نمک و نکته های ظریف بازی تان از کجا آمد؟بهترين سوژههاي من حرفها و نكتههاي مادرم بود. يادش بهخير، مرحوم حاتمي خانة ما ميآمد فقط براي اين كه كنار مادرم بنشيند و صحبتهاي او را گوش كند. مادرم هميشه پنج زاري ميگذاشت توي جيب من با دو تا بليت، ميگفت: «اگر گشنهات شد نون ميگيري و ميخوري.» يادم هست توي آن خيابوني كه فيلم بازي ميكرديم، ديزي بود هشت زار. ميگفتند بيا ناهار بخور، نميرفتم. خدا بيامرز مادرم ميگفت: «با كسي كه نميشناسي، چيزي نخور. يادت باشد ظرفي كه پر ميآيد، پر هم بايد برگردد.» به اين شكل، من فيلم قهوهخانة قنبر را كار كردم و بعدش «سه فراري» را كه در آن نقش يك پيشخدمت را بازي ميكردم كه فقط يك تعظيم ميكردم. اولين فيلمي كه من را نشان داد، همين فيلم بود. تنها كسي كه وقتي اولين بار سكانسي را در فيلم «پل» بازي كردم، من را تشويق كرد، جمشيد مشايخي بود. من هم دنبال او شروع كردم به دست زدن. نميدانستم براي من دست ميزنند! پدرتان چه حرفهاي داشتند؟پدرم كفاش بود. سه سالم بود كه پدرم فوت كرد. خودتان به غير از بازيگري و فعاليتهاي هنري كه داشتيد، چه كار ميكرديد؟من شاگرد مكانيك بودم. آن پيكان وانتي راكه تو فيلم مرثيه استفاده كرديم، داوود رشيدي با 20 هزار تومان براي من خريده بود...يك روز آقاي رشيدي دست من را گرفت و برد دانشگاه تهران سركلاس درس و گفت: «معرفي ميكنم، محمود بصيري يكي از بازيگراني است كه با هم بازي كرديم.» اين براي من خيلي ارزش داشت. سر كلاس او خيلي بازيگرهاي معروف ديگر هم بودند. آن روز آقاي رشيدي به من گفت ميتواني بيايي سر كلاس بنشيني، من 4 سال سر كلاسهاي او ميرفتم... از آن به بعد، داوود رشيدي براي من حكم استاد و برادر بزرگ را پيدا كرد. مثل پدرم به او احترام ميگذاشتم. من جايگاه خودم را با كمك حسين گيل، جمشيد مشايخي، داوود رشيدي و امير نادري به دست آوردم و شــدم مـحـمـود بصيري. پس از آن زمان به بعد، ارتباط شما با آقاي رشيدي و خانوادهاش (همسرشان خانم احترام برومند و خواهر همسرشان خانم مرضیه برومند) نزديكتر شد؟ بله، آقاي رشيدي سه ماه به خارج رفت و از من ميخواست كه مراقب خانوادهاش باشم. ليلي (رشيدي) را من بزرگ كردم. يادم هست يك روز مادر آقاي رشيدي مريض بود. من رفتم حال او را بپرسم، گفت مريضام نميتوانم قرآن بخوانم. من گفتم قرآن را من براي شما ميگيرم، شما بخوانيد. ديدم همينطور شروع كرد به اشك ريختن و گفت نميداني چي دارد ميگويد. گفتم چي ميگويد: گفت: «تُعِزُّ مَنْ تَشاءُ و تذِلُّ مَنْ تَشاءُ». من اين آيه را حلقة گوشم كردم. يك روز با پسرخالة حسين گيل، مهندس قربان رفته بوديم مشهد. جلو حرم امام رضا(ع) ديدم عبدالباسط اين آيه را ميخواند و مهندس قربان هم شروع كرد به اشك ريختن. اين آيه از آن روز در ذهن من حك شد و ميخواهم روي سنگ قبرم هم آن را بنويسم و باور كنيد يك بار هم در زندگيام لنگ نماندم.
خب رسيديم به آنجايي كه بعد از پل، تنگسير را بازي كرديد و بعد هم مرثيه را. بعد از آن با امير نادري رفتم بوشهر و تنگسير را بازي كردم. من یك سكانس بيشتر بازي نداشتم. سكانسي كه ميزنم عنايتالله بخشي را از اسب مياندازم پايين و بعد من را ميزنند. من سه ماه بوشهر بودم، فقط براي يك سكانس بازي در تنگسير. بعد از آن براي «سازدهني» چه كار كرديد؟ در كل فيلمهايي كه نادري ساخت اگر بازي نكردم، ولي حداقل در جريان آن بودم. مثلا براي سازدهني، براي اين كه بازيگر نقش پسر را انتخاب كند، با همديگر لباس خاكي بچههاي فوتبال را ميپوشيديم و توي خاكها دراز ميكشيديم و بچهها را نگاه ميكرديم. امير نادري ميگفت: «محمود خوب نگاه كن و ببين.» نادري آدمي نبود كه از او فرار كنيد. آدم دوستداشتنياي بود. ما با 110 هزار تومان، مرثيه را ساختيم. به شما چقدر دستمزد دادند؟ از اين 110 هزار تومان، 55 هزار تومان به من دادند، چون ماشينم توي آن فيلم بود. حتي توي صحنهاي از اين فيلم، خواهرم و بچههايش را به عنوان سياهي لشگر آوردم كه بازي كنند. از چه وقتي از امير نادري بيخبريد ؟از زماني كه داشت فيلم «آب – باد – خاك» را ميساخت، ديگر نديدمش. ولي از كساني كه ميرفتند پيش او، سراغش را ميگرفتم. اما الان سه چهار سالي است كه اصلا از او اطلاع ندارم. ميرسيم به نقش شما در فيلم دستفروش. عبدالله اسكندري كه به نظر من يكي از بهترين گريمورهاي ايران است، من را براي نقش پيرزن در فيلم دستفروش به مخملباف معرفي كرده بود. او گريمور باهوشي است و با دقت آدمها را نگاه ميكند. توي فيلم، صحنهاي بود كه مرتضي ضرابي بايد يك پيرزن يعني مادرش را جابهجا ميكرد. ولي اين را نميشد نشان داد. به همين خاطر، من براي آن نقش انتخاب شدم. عبدالله اسكندري از سر من قالب گرفت و بعد آن قالب را گذاشت روي صورت من. خيليها زماني كه فيلم را ديدند، ميگفتند رفتي نقش جنازه بازي كني؟ ميگفتم باشد، چه عيبي دارد؟ داوود رشيدي ميگفت: «محمود چي فكر كردي كه رفتي اين فيلم را بازي كردي؟» واقعا چه فكر كرديد؟ ميدانستم اين نقش، يك نقش استثنايي ميشود. آن زمان، مجلة فيلم مصاحبهاي را با من انجام دادند كه مصاحبة خوبي هم شد. اين فيلم در خارج از كشور هم انعكاس خوبي داشت، ولي شايد در كشور خودمان هيچكس متوجه نشد كه آن نقش، من هستم. شايد فقط 500 نفر بدانند. آنها هم كساني هستند كه اهل فيلم و فيلم ديدن هستند. براي آن نقش چقدر دستمزد گرفتيد؟ براي آن نقش، 15 هزار تومان گرفتم. من براي آن نقش، از ساعت 2 نصفه شب تا 4 صبح زير گريم بودم و چهار نفر دستيار، همكار اسكندري بودند. اما گريم آنطور كه بايد و شايد، در كشور ما مورد توجه قرار نميگيرد. از مرحوم علي حاتمي و همكاريتان در سوتهدلان و هزاردستان هم بگوييد. بعد از كارهايي كه در سينما كردم و آشناييام با جمشيد مشايخي و داوود رشيدي، آنها من را به علي حاتمي معرفي كردند. يك روز ديدم علي حاتمي نگران است و در فكر. به او گفتم: «آقاي حاتمي چته؟ اگر كاري از دست من بر ميآيد، بگو انجام بدهم.» او هم خنديد و با بيتفاوتي گفت: «هيچكس نميتواند هيچ كاري بكند.» گفتم شما بگو. گفت: «نياز به يك تراولينگ داريم براي فيلمبرداري.» گفتم: «سه روز ديگر تراولينگ آماده است.» باز هم باور نكرد و خنديد. من كه مكانيكي وارد بودم، ظرف سه روز يك تراولينگ ساختم كه با موتور كار ميكرد. زمان فيلمبرداري هزار دستان، 19 نفر از عوامل روي آن بودند و 4 تا دوربين فيلمبرداري روي آن بود. علي حاتمي انگشت به دهان مانده بود و ميگفت: «تو اين را چطوري ساختي؟». تمام فيلمبرداران ميگفتند: «برو اين را به ثبت برسان.» يادم هست آن صحنهاي را كه 6 انگشتي ميآيد شعبون استخوني را ميكشد. علي حاتمي، خانمش و ليلا كه كوچك بود، روي تراولينگ بودند و من با يك انگشت كوچك، در سراشيبي تراولينگ را تنظيم ميكردم. يك روز وزير ارشاد تركيه آمده بود پشت صحنة هزاردستان. علي حاتمي ميگفت: «محمود تراولينگ را روشن كن، اين وزير فكر نكند ما امكانات نداريم.» آرايشگاه زيبا و نقش اصلان سيگارفروش چطوري شروع شد؟ ببينيد، خانم برومند گذري به آدمها نگاه نميكند. ميداند هر كس براي چه نقشي مناسب است. به همين خاطر، من هر نقشي كه براي ايشان باشد، بازي ميكنم. حتي اگر يك يا دو سكانس باشد. اصلان غمخوار را از ميان همين مردم پيدا كردم. يا اين كه در كارآگاه شمسي و مادام، من فقط دو سكانس بازي داشتم. اگر خانم برومند بگويد يك پلان هم بازي كن، بازي ميكنم. الان در كتابفروشي هدهد هم من چاشني كار هستم. دوست نداريد جدا از نقشهاي طنزي كه بازي كرديد، نقش جدي هم بازي كنيد؟ چرا، يك روز مانده به عمرم حتما بايد يك نقش جدي بازي كنم. هنوز هيچي نشده براي آن اسم هم گذاشتهام: «بزرگ مرد كوچك». اسم قصهاي است كه من آن را بازي ميكنم و يك روز آن را مينويسم. راستي متولد چه سالي هستيد؟ من متولد 1326 و بچة شهر انار هستم. هنوز مشخص نيست انار متعلق به يزد است يا رفسنجان! اما ادامة فاميلم را كسي نميداند. من محمود بصيري شهربابك هستم. خاطرهاي مانده كه نگفته باشيد؟ يك چيزي ميخواهم دربارة تئاتر سياهبازي بگويم. من بايد 15 سال پيش نقش سياه را بازي ميكردم، ولي به خاطر سعدي افشار، اين كار را نكردم. چطور؟ سال 54 در يك نمايش تختحوضي، من نقش سياه را بازي كردم. آن زمان سياهبازهاي حرفهاي زياد بودند. سعدي ميآيد رو دست همة اينها ميزند. وقتي در خارج، بازي او را ميبينند، ميگويند اين استاد بازيگري است. من يك شب آن نمايش را بازي كردم و دوستهاي سعدي افشار، شرطبندي كرده بودند كه اين سعدي نيست و عدهاي هم گفته بودند اين سعدي افشار است. سر 70 هزار تومان شرطبندي كرده بودند. ميروند پيش سعدي و ميگويند سعدي مگر آن شب تو نبودي كه بازي كردي؟ اما سعدي به خاطر اين كه رفيقش نبازد، ميگويد من آن را بازي نكردم اما جاي او حرف زدم، بعدا به خانم برومند گفته بود: «من چنين دروغي گفتم و از محمود بصيري عذرخواهي كنيد.» در هر حال گذشت، اما سعدي افشار يكي از دوستان خوب من است. او كسي است كه وقتي بچهاش ميميرد، بچه را ميگذارد تا برود روي صحنه بازي كند و بعد ميآيد او را خاك ميكند، آنقدر كه به كارش عشق دارد. منبع: همشهری آن لاین
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: عصر ایران]
[مشاهده در: www.asriran.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 651]
صفحات پیشنهادی
از محمود خروس تا آچار فرانسه سينماي ايران
از محمود خروس تا آچار فرانسه سينماي ايران گفت و گو با محمود بصیری چيزي حدود يك سال طول كشيد تا بالاخره محمود بصيري خاطراتش را برای ما تعریف کند. ...
از محمود خروس تا آچار فرانسه سينماي ايران گفت و گو با محمود بصیری چيزي حدود يك سال طول كشيد تا بالاخره محمود بصيري خاطراتش را برای ما تعریف کند. ...
مطابق با میل بدنتان غذا بخورید تا چاق نشوید !
از محمود خروس تا آچار فرانسه سينماي ايران · مطابق با میل بدنتان غذا بخورید تا چاق نشوید ! فال مقام معظم رهبری بعد از رحلت امام . ...
از محمود خروس تا آچار فرانسه سينماي ايران · مطابق با میل بدنتان غذا بخورید تا چاق نشوید ! فال مقام معظم رهبری بعد از رحلت امام . ...
ناگفتههای زندگی محمدرضا شریفینیا از زبان خودش
از پنج صبح تا 9 شب در مدرسه بودم و تنها براي خواب به خانه ميرفتم. ... در اين رده سني حدود 15 كتاب ديگر هم نوشتم، مثل؛ قصه خروس، ماه و پلنگ، خورشيد را ... بخواهم از همدورههاي خودم يادي كنم، بايد اشارهاي به محمدرضا هنرمند، محمود جعفري، ... بهترين فيلم سينمايي ايران براي ما و شما بايد جالب باشد كه بدانيد نظر محمدرضا ...
از پنج صبح تا 9 شب در مدرسه بودم و تنها براي خواب به خانه ميرفتم. ... در اين رده سني حدود 15 كتاب ديگر هم نوشتم، مثل؛ قصه خروس، ماه و پلنگ، خورشيد را ... بخواهم از همدورههاي خودم يادي كنم، بايد اشارهاي به محمدرضا هنرمند، محمود جعفري، ... بهترين فيلم سينمايي ايران براي ما و شما بايد جالب باشد كه بدانيد نظر محمدرضا ...
نصيرزاده: نتيجه تساوي در ديدار شهرآورد به سود تركي خواهد بود
چه مدل ابرویی به صورت شما می آید · انتشار سخنان جرج سوروس در مورد خاتمی · از محمود خروس تا آچار فرانسه سينماي ايران · خشكی صبحگاهی زانوها ...
چه مدل ابرویی به صورت شما می آید · انتشار سخنان جرج سوروس در مورد خاتمی · از محمود خروس تا آچار فرانسه سينماي ايران · خشكی صبحگاهی زانوها ...
-
گوناگون
پربازدیدترینها