واضح آرشیو وب فارسی:عصر ایران: درد دل های یک وبلاگ نویس؛ مشایی و آزادی؛ طنز روزگار ما آقای مشایی، من در چشمان شما نشانه ای از صداقت نمی بینم. ۶ سال دولت این همه از ما شکایت کرد، کجا تشریف داشتید؟ آقای احمدی نژاد در مرداد ۸۷ خبر داد که سازمان های دولتی شکایتشان را از خبرنگاران پس می گیرند، ولی دادگاه ما در اواخر سال ۸۷ برگزار شد… آن وقت ها کجا بودید؟ این روزها عده ای از افراد دم از آزادی و حمایت از حقوق خبرنگار می زنند که بررسی سابقه خودشان در انجام رفتارهای متفاوت با این قشر نمایشی بودن اقدامات آنان را روشن می سازد. به گزارش «فردا»، در این خصوص امیرهادی انواری با انتشار مطلبی در وب سایت خود به این افراد واکنش نشان داده که بخش هایی از ان را در سایت می خوانید:کوتاه عرض میکنم، این روزها وقتی داد و بیداد و جیغ کشیدن سایت های زنجیره ای مشایی را در دفاع از "آزادی بیان و "امنیت شغلی روزنامه نگاران می شنوم، خنده م میگیرد. (اینجا و اینجا و اینجاها: یک دو سه )نمیدانم، شاید تخطئه ام کنید، اما میدانید یاد چه می افتم؟ یاد سال ۱۳۸۷، تابستان ۱۳۸۷، روزهایی که ۵ خبرنگار هر چند روز یکبار باید اواره میدان ارک و دادگاه می شدند و مقابل میز بازپرس می نشتند و پاسخ میدادند، که چرا نوشتید گوشه کلاه "جناب آقای مشایی کج است من یکی از آن خبرنگار ها بودم. در روزنامه کارگزاران کار میکردم و گذرم به دادگاه نیافتاده بود، به خاطر یک مطلب در حوزه میراث فرهنگی، توسط سازمانی که این روزها رئیسش حامی ازادی بیان شده است، متهم به هر چیزی شده بودم جز نوشته ام. یادتان هست جناب آقای مشایی؟ برای اینکه ما را بترسانید، در جوابیه اتهام زده بودید که بر خلاف نظر رهبری انقلاب کار کردیم؟(اینجا) خاطر شریفتان هست به خاطر فقط یک نوشته، چند بار مرا بردید پای میز بازپرس نشاندید؟(اینجا) خاطرتان هست برایم دادگاه راه انداختید و…(اینجا) آن وقت ها که برخی رسانه ها با اشتیاق خبر دادگاهی شدن ما را به خاطر شکایت شما کار میکردند "اقتدار گرا نبودند؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ آن روزها "آزادی بیان، "امنیت شغلی خبرنگاران و.. مهم نبود؟ تازه من که سیاسی نبودم… من فقط شمرده بودم چند نفر را عزل کردید و چند نفر را نصب.. . من و آن دختران را، دختران خبرنگار را، یادتان هست چقدر اوردید و بردیدشان پای میز محاکمه؟ حالا رنگ عوض فرمودید، شعار اصلاح طلب و … میدهید، از انحصار گرایان و اقتدار گرایان شکایت می کنید! آقای مشایی، چه خوابی برای خبرنگاران اصلاح طلب دیدی؟ آقای مشایی، من در چشمان شما نشانه ای از صداقت نمی بینم. ۶ سال دولت این همه از ما شکایت کرد، کجا تشریف داشتید؟ آقای احمدی نژاد در مرداد ۸۷ خبر داد که سازمان های دولتی شکایتشان را از خبرنگاران پس می گیرند، ولی دادگاه ما در اواخر سال ۸۷ برگزار شد… آن وقت ها کجا بودید؟ ای چهره زلال و شفاف، تو کجا بودی وقتی من دلهره داشتم که اتهام تشویش اذهان عمومی به من زدند، کجا بودی وقتی به جرم نقل کردن مطالب بولتن داخلی سازمان خود شما، به نشر اکاذیب متهم شده بودم؟ کجا تشریف داشتید... سخت آمده احضار دو نفر از نویسندگانتان؟ اصلاح طلب شدید، حالا؟ امروز اصلاح طلب شدید که زیر پایتان آب افتاده؟ باورم نمیشود شما کاره ای نبودید، یک تجربه شخصی خودم دارم. شاکی من، مدعی العموم نبود، شخص شما بودید و سازمان تحت امر شما. همین قبل عیدی، یک گزارش گرفتم و منتشر کردم، از مزایده بوداری… مزایده ای که بویش دنیا را برداشته بود، با سند و مدرک. از آواره شدن تعدادی کارگر بدبخت نوشتم، نوشتم که تعدادی از مدیران میراث فرهنگی دست راستتان و خلف بر حق تان، جناب آقای بقایی، یک تعاونی براه انداختند و نان عده ای کارگر و سرمایه گذار خرد را آجر کردند. شب عید بود، همه را از سعدآباد بیرون کردند. "دهدشت نامی، گفته بود رفته اید و مصاحبه کردید، حالا مجازات می شوید. کارگران بدبخت شب عیدی با زن و بچه، آواره شده بودند. رفتم پیش یکی از مسئولان سازمان شما، در عمرم کاری نکردم که نتوانم از آن دفاع کنم، دفاع هم داشتم، ظلم کرده بودند و من حسب وظیفه ام طرف مظلوم را گرفته بودم، می توانستم هدیه بگیرم و خفه بشوم، اما نشدم. گردن خم کردم و عذر خواهی کردم، میدانید دنیا دور سرم می چرخید وقتی می گفتم "عذر میخواهم مدیر شما وعده داد که عذر خواهی کن، تا کارگران برگردند سر کار، کردم… اما بر نگشتند. شما که به جایی وصل نیستید، دهدشت ادعا کرده بود پرینت موبایل مرا گرفته، شنود کرده و کارگرانی که با من مصاحبه کرده بودند را عقوبت خواهد کرد. خاطرتان هست؟ گفتم کارگران گناهی ندارند، اصلا بگیرید من اغفالشان کردم(که نکرده بودم) بگیرید من به دروغ نگفتم خبرنگارم و از زیر زبانشان حرف کشیدم( که نکرده بودم) به نکرده اعتراف کردم، که نان آن همه کارگر بد بخت آجر نشود… قول دادند و زیر قولشان زدند. خاطر شریفتان هست؟ از پول ایشان روزنامه و سایت براه انداختید؟ دنیا بیایند و به حقانیت و عدالت شما شهادت بدهند، ولله که باور نمیکنم، به چشمم دیدم چه کردید… خبر هم زیاد هست… به وقتش انشالله، به امید همان خدایی که بازخواستش به قیامت نمی ماند، توکل به همان خدا، به وقتش می نویسیم. بخدا که حاضرم از جیب خرج کنم و خبر کار کنم… حاضرم زندگیم را بدهم و خبر کار کنم، در مورد کس و کسانی که به اشک کارگران رحم نکردند. در مورد کس و کسانی که شش سال بیش از صدها جوابیه رکیک به اهالی رسانه دادند، خبر کار کنم برای کسانی که ۶ سال، اهالی رسانه را به کرده و ناکرده شان متهم کردند. از حق خودم هم بگذرم، کینه بیکاری آن کارگران، شرمندگی آن مردان پیش زن و بچه شان، انهم شب عید … هیچ وقت از دلم بیرون نمی رود. یا حق
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: عصر ایران]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 399]