تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 27 دی 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):روزه سپر آتش (جهنم) است. «يعنى بواسطه روزه گرفتن انسان از آتش جهنم در امان خواهد بود...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

اجاره سند در شیراز

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

ثبت شرکت فوری

خودارزیابی چیست

فروشگاه مخازن پلی اتیلن

کلینیک زخم تهران

کاشت ابرو طبیعی

پارتیشن شیشه ای اداری

خرید غذای گربه

رزرو هتل خارجی

تولید کننده تخت زیبایی

مشاوره تخصصی تولید محتوا

سی پی کالاف

دوره باریستا فنی حرفه ای

چاکرا

استند تسلیت

تور بالی نوروز 1404

سوالات لو رفته آیین نامه اصلی

کلینیک دندانپزشکی سعادت آباد

پی ال سی زیمنس

دکتر علی پرند فوق تخصص جراحی پلاستیک

تجهیزات و دستگاه های کلینیک زیبایی

تعمیر سرووموتور

تحصیل پزشکی در چین

مجله سلامت و پزشکی

تریلی چادری

خرید یوسی

ساندویچ پانل

ویزای ایتالیا

مهاجرت به استرالیا

میز کنفرانس

تعمیرگاه هیوندای

تعمیرگاه هیوندای

تعمیرگاه هیوندای

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1853885341




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

حج من این‎جاست


واضح آرشیو وب فارسی:عصر ایران: حج من این‎جاست همسر خلبان شهید بابایی خانم صدیقه، حکمت سال 1354 قبل از این‎که با عباس بابایی ازدواج کند، در آموزش و پرورش استخدام شد. خانم معلم ابتدایی، بعد از پنج سال مدیر مدرسه شد. از سال 1360 مدیر بود تا سال 1384 که بازنشسته شد. 24 سال مدیر مدرسه بود؛ مدرسه‎ای با نام همسرش در پایگاه هوایی دوشان تپه. الان هم عضو شورای شهر قزوین است؛ تا همان‎طور که عباس می‎خواست در فعالیت‎‎های اجتماعی و فرهنگی شرکت کند.خانم حکمت سال 1354 که پسر عمه خلبانش برای خواستگاری به خانه آن‎‎ها آمد و گفت اگر ملیحه (صدیقه) را به من ندهید، خودم را از هواپیما پرت می‎کنم پایین، هرگز خواب این روز‎ها را نمی‎دید که با سه فرزندش؛ سلما، حسین و محمد تنها شود.نمی‎دانست 12 سال بعد سوغاتی‎‎های سفر حج؛ صندل و مسواک چوبی عباس روی دستش می‎ماند و می‎شود همسر شهید بابایی.  با توجه به شناخت خانوادگی‌اي که از شهید بابایی داشتید شخصیت ایشان در زمان نوجوانی و جوانی چگونه بود؟شهید بابایی از همان نوجوانی و جوانی با هم‎سن و سالان خود فرق داشت؛ چون رفت و آمدهایش بیشتر با پیرمرد‎ها و پیرزن‎‎ها بود، از افکار و تجربیات این عزیزان استفاده می‎کرد و احترام خاصی برای‎شان قائل بود. لوازم شخصی و لوازم التحریر خودش را به همکلاسی‎‎هایی می‎بخشید که وضع مالی خوبی نداشتند. در هر زمینه‎ای به بزرگان خود کمک می‎کرد. هیچ‎گاه توجه به بیماران و رسیدگی به آن‎‎ها را فراموش نمی‎کرد.شهید بابایی پسرعمه شما بود. کار‎هایی را که در جوانی، او را از جوانان دیگر متمايز می‎کرد، چه بود؟شهید بابایی از همان جوانی مو‎های سرش را کوتاه نگه می‎داشت، به‎ این‎ کار اعتقاد داشت و همیشه می‎گفت اگر موهایم بلند باشد، مجبورم جلوی آینه بایستم و به موهایم رسیدگی کنم، اما اگر کوتاه باشد دیگر این کار‎ها لازم نیست. یادم هست روزی سر مزار و آرامگاه علما یا یکی از اقوام قرآن می‎خواند. مردمی که از آن‎جا رد می‎شدند، نام رفتگانشان را به عباس اعلام می کردند تا برای آنها قرآن قرائت کند. چون همیشه ساده می‎پوشید و موهایش را می‎تراشید؛ حتي یک‎بار عباس را با سرباز فراری اشتباه گرفته بودند و می‎گفتند شما سرباز فراری هستید، که با ارائه مدارک شناسایی‌اي که همراه داشته، توانسته بود نیروی انتظامی را متقاعد کند که سرباز فراری نیست.  در خاطرات شما خوانده بودم که بعد از طرح مسئله خواستگاری شهید بابایی از شما، با ازدواج مخالف بودید. چرا؟ دلیل اصلی، سن و سال کم شما بود؟ چگونگی تغییر نظرتان را بیان کنید.فقط سن کم نبود، بلکه پدر و مادرم می‎خواستند تحصیلاتم را به رتبه عالی برسانم. از طرفي ازدواج با فامیل را قبول نداشتند، خصوصا اگر خواستگار، نظامی هم باشد. بعد از گذشت زمانی طولانی و صحبت های مستمر، عباس با پاکی و صداقتش و با لطف و عنایت خداوند، پدر و مادرم را متقاعد کرد، و بعد هم نظر مثبت من را از پدر و مادرم گرفت.  کدام ویژگی شهید بابایی باعث ایجاد علاقه شما به ایشان و جلب نظر مساعد شما شد؟ایمان، پاکی، صداقت، تواضع و منطقی بودن او که هر چیزی را در جایگاه خود می‎دید و احترام می‎گذاشت. ما در كنار يكديگر، زندگی شیرین و خوبی را سپری می‎کردیم.  در مورد چگونگي مراسم عروسي‌تان بگوييد.شهید بابایی ساده‎زیست بود، ولی در آن زمان، برنامه برگزاری جشن عروسی خاص بود و رسم و رسوم ویژه‎ای داشت. اصولا خانم‎‎ها بیشتر تجملاتی هستند و به این موارد بیشتر توجه می‎کنند. خانواده‎ام نسبت به توانایی مالی‌اي که داشتند، جهیزیه بسیار گران‎بها و شیکی برایم تهیه کردند و شهید بابایی همه این‎ رسم و رسوم‎‎ها را پذیرا بود و احترام می گذاشت. اما مدتی بعد از ازدواج با من مشورت کرد، با رضایت من و احترامی که برای مادرم قائل بود با اجازه او، تمام جهیزیه را به مستمندان بخشیدیم. مادرم در جواب خواسته شهید بابایی برای بخشش جهیزیه  به من گفت: وظیفه من تهیه جهیزیه بود و در بخشش آن اختیار با خودت و همسرت است. من هم به عباس گفتم برای من این مهم است که کنار تو زندگی کنم حتی اگر روی زمین خاکی باشد.   منزل شما قبل و بعد از شهادت ایشان در آپارتمان های نیروی هوایی بوده، علی رغم اینکه می توانستید در منازل ویلایی سکونت داشته باشید این کار را نکردید. چرا؟هنوز هم منزل ما در آپارتمان‎های نیروی هوایی است، با این‎که می‎توانیم در منازل ویلایی نیروی هوایی ساکن شویم. این کار مطابق با عقاید شهید بابایی است که سعی می‎کنم آن را حفظ کنم و خود من هم مایل به این روش زندگی، بوده و هستم.  رفتار ایشان در محیط خانه چگونه بود؟ ایشان فرصت می‎کرد به بچه‎‎ها رسیدگی کند؟زمانی‎که در خانه حضور نداشت؛ نیاز فرزندان و همسر را، به‎دلیل مشغله فراوان فراهم نمی‎شد، ولی وقتی می‎آمد با جوک گفتن و خندیدن و بازی با بچه‎‎ها و کمک در کار‎های منزل و... همه‎چیز را جبران می‎کرد. سعی می‎کرد در خانه به ما خوش بگذرد و محیط شادی برای بچه‎‎ها فراهم شود. این رفتار او باعث می‎شد مشکلات و سختی‎‎های زندگی، آسان به‌نظر برسد.  شما از دوران جوانی یک فعال فرهنگی بوده و هنوز هم به صورت فعال در زمینه های فرهنگی و اجتماعی شرکت دارید. نظر شهید بابایی در مورد فعالیت بانوان، خارج از منزل چه بود؟دوست داشت در فعالیت‎‎های فرهنگی و اجتماعی حضور داشته باشم. خانواده های پرسنل نیروی هوایی، در مسائل فکری، مذهبی و . . . از شهید بابایی همفکری و کمک می خواستند.او هم از من می خواست تا در این مسائل او را یاری کنم و من علاوه‎ بر مسئولیت‎ مدرسه راهنمایی، با خواست عباس در اینگونه مسائل هم شرکت داشتم.  نبود پدر در هر خانه‎ای، باعث بروز مشکلات می‎شود. شما علاوه‎بر این‎که همسرتان را از دست دادید، شاغل هم بودید. بدون حضور پدر، چطور فرزندان‎تان را تربیت کردید؟ این یک امر طبیعی است و غیرممکن است که آدم بگوید مشکل نداشتم. پدر و مادر، هر یک در جایگاه خود، خواسته‎‎های بچه‎‎ها را تأمین می‎کنند. هیچ‎یک نمی‎تواند جای دیگری را برای بچه‎‎ها پر کند ولی در بخش حاشیه‎ای سعی کردم از رفتار، کردار و صحبت‎‎های پدرشان دور نشوند. با بچه‎ها صحبت کردم و نظر آن‎‎ها را هم پرسیدم که آیا دوست دارند این‎چنین باشد؟ این‎که حس کنند که پدرشان زنده است و حس کنند با پدرشان زندگی می‎کنیم؟ آن‎‎ها هم موافق بودند. واقعا هم این‎چنین بود، لباس پروازش را آویزان کرده بودم، کلاهش هم همین‎طور. البته عباس با لباس پروازش دفن شد، ولی لباس پرواز زمستانی‎اش در خانه بود. عکس‎هایش را روی دیوار نصب کردیم و انگار با او زندگی می‎کردیم و برای بچه‎‎ها هم جا افتاده بود.از نظر موضوعات مختلف و مسائل اجتماعی مشکلات زیادی داشتم، تربیت و بزرگ کردن دو پسر در تهران واقعا سخت بود. من شاغل بودم و سن کمی هم داشتم. تازه بعد از 10 سال، داشتم معنای زندگی واقعی را درک می‎کردم و تازه متوجه شده بودم که زندگی یعنی چه. در این حال با سه فرزند، عباس را از دست دادم؛ این اتفاق در سن 28 سالگی برای من ضربه روحی بسیار سنگینی بود چه رسد به این‎که بخواهم خلاء پدر را هم برای بچه‎‎ها پر کنم و در اجتماع، سالم نگه‎شان دارم.   چرا مثل بعضی از خانواده‎‎های شهدا در موضع‎گیری‎‎های سیاسی، نامی از خانواده شهید بابایی نشنیدیم؟فعالیت اجتماعی، جدا از سیاست نیست، ولی ترجیح می‎دهم در فعالیت‎‎های مردمی که به نفع مردم هم هست شرکت کنم و به این معنا که گفتید وارد سیاست نشوم. ان‎شاءالله خداوند توفیق دهد و در این دوره که در شورای شهر اسلامی شهرستان قزوین مشغول هستم، بتوانم خدمتگزار خوبی برای شهروندان عزیزم باشم. مطلب دیگر این است كه فعال بودن در شورا حکم می‎کند 100 در صد مردمی باشید، ولی در موقعیت‎‎های اجتماعی دیگر سیاست هم لازم است و درباره این‎که از کاندیدایی حمایت نکردم، چون قضاوت کردن بسیار سخت است و دوست نداشتم وارد این قضیه شوم.به همین دلیل فکر می‎کنم بهتر است مسئولان که شناخت کاملتری دارند، از کاندیدای اصلحي حمایت کنند که به صلاح مملکت و ولایت فقیه و در راستای جمهوری اسلامی بوده و در اصل برای خدا قدم برمی‎دارند.  کدام خاطره از شهید بابایی، همیشه به یادتان هست؟زندگی کوتاه من با عباس بابایی سراسر خاطره بود. یادم هست در مدت زندگی با فرزندانم و همسرم، به سفری نرفتیم؛حتی مسافرت کوتاه. تنها تفریح ما رفت و آمد از مکانی که در پایگاه‎‎های مختلف سکونت داشتیم به قزوین بود برای دیدار پدر و مادر و اعضای خانواده. یکی از همین روز‎ها بدون اطلاع همسرم، غذا و وسایل لازم برای پیک‎نیک را آماده کردم و زمانی‎که می‎خواستیم به قزوین برویم، تصمیم گرفتم عباس را متقاعد کنم قبل از رفتن به قزوین، پارک ارم برویم و کنار هم بازی و خنده بچه‎‎ها را ببینیم و چند ساعتی استراحت کنیم.با وجود مشغله زیادی که داشت به این پیشنهاد پاسخ مثبت داد و لحظات بسیار خوبی را گذراندیم؛ به‌خصوص وقتی می‎دیدیم بچه‎‎ها خوش می‎گذرانند و می‎خندند.وقت شام که خانواده پنج نفری‎مان دور هم جمع شده بود اشک در چشمان عباس حلقه زد. رضایت و لبخند در چهره عباس تأثیر مثبتی در روحیه من داشت و باعث رفع خستگی می‎شد. آن روز، گردش و بازی بچه‎ها، برایم خاطره بسیار شیرینی است چون من و عباس و سه فرزندم در کنار هم تفریح مختصری داشتیم.خاطره تلخ رفت و آمد‎های عباس همیشه همراهم بود. شغل بسیار خطرناکی داشت. رفتنش با خودش بود و آمدنش با لطف خداوند. زمانی‎که به خانه می‎آمد تا نیمه‎‎‎های شب پاسخگوی تلفن بود. می‎گفتم این تلفن‎‎ها هووی من شده‌اند. زمانی‎که آژیر آمبولانس‎‎ها را از بیرون می‎شنیدم یا وقتی‎که عباس در خانه نبود و تلفن زنگ می‎زد، قلبم به تپش می‎افتاد مبادا برای عباس اتفاقی افتاده، داخل آمبولانس باشد؟ آيا اتفاق دیگری افتاده که با تلفن می‎خواهند به من خبر دهند؟ این‎‎ها نمونه کوچکی بود از خاطرات تلخ و شیرین زندگی ما. موارد زیادی هست که اگر بخواهم مطرح کنم زمان‎ زيادي مي‌طلبد.  شهید بابایی، در زندگی، بیشتر روی چه مسئله‎ای تأکید می‎کرد؟تأکید عباس در زندگی بیشتر برای توجه به خودم و فرزندانم برای سلامتی، نماز اول وقت، قرائت قرآن و ترجمه آن حتی چند آیه در یک روز بود. به مطالعه هم سفارش می‎کرد. به دخترم همیشه توصیه می‎کرد الگوی خودت را علاوه بر ائمه اطهار(ع)، مادرت قرار بده. هر کاری می‎کند و هرگونه پوششی دارد در جامعه همان را برای خودت بخواه.همسرم به بیت‎المال توجه زیادی داشت.خواب شیرین و آرامش در کنار خانواده بودن را فدای عقیده‎اش کرد.با وجود این‎که می‎توانست با هواپیما در زمان کمتری، سفر‎های بین شهری را انجام دهد، با ماشین رفت و آمد می‎کرد.به‎طور کلی، وقتی بنده‌اي به ایثار و فداکاری، دوری از زرق و برق دنیا، صداقت، فروتنی و تواضع، خودسازی و خداشناسی و ایمان به خدا اهمیت دهد، طبیعی است خداوند توجه خاصی به او دارد.   در مورد عید قربان سال 1366 و سفر حج ناتمام خود بگوئید؟ این مهم است که همسرم با توجه به اين‌كه مأموریت‎‎های پروازی در زمان جنگ داشت؛ و در رفت و آمد‌هايي‌كه در جاده‎‎هایی که به منطقه جنگ و جبهه و پایگاه‎‎های مختلف برای نظارت و حضور در خط مقدم و... داشت؛ تصادفی برايش رخ نداد یا در بستر بیماری از دنیا نرفت. وقتی کسی ریزترین چیز‎ها را مراعات می‎کند؛ خدا هم به بهترین شکل و با دقیق‎ترین برنامه‎ریزی، او را دعوت می‎کند.عباس، روز عید قربان، ساعت 12 ظهر، اسماعیل‎گونه به مذبح عشق رفت. ندای حق را لبیک گفت و به فیض رفیع شهادت نائل شد.قرار بود با هماهنگی مسئولان، هر دو به مکه مکرمه مشرف شویم. برنامه‎‎های سفر مهیا بود، ولی آن زمان (سال 1366) خلیج‎فارس شلوغ شد. به همین دلیل، عباس، مرا همراه همکارانش فرستاد و خودش نیامد و گفت: حج من این‎جاست؛ پاسداری از آسمان‎‎های محدوده خلیج‎فارس که مردم در امنیت و آرامش به‎سر ببرند.قبل از رفتن به مکه به دلم افتاده بود، در برگشتنم عباس شهید می‎شود و حتی لباس مشکی را تهیه کرده بودم، چون عباس چند سال قبل از شهادت مرتب از شهادتش برایم صحبت می‎کرد. از شفاعت، مورد لطف و عنایت خداوند قرارگرفتن و این چیزها. سعی می‎کرد ذهن مرا آماده کند.  خبر شهادت را چه کسی به شما داد؟وقتی عید قربان در مکه سپری شد، از طرف شهید اردستانی به من اعلام کردند کاروان ما شناسایی شده که نظامی است؛ به همین دلیل باید گروه، گروه همراه مسافران غیرنظامی به تهران بر‎گردیم.ما در مکه بودیم و درست زمان واقعه خونین مکه و شهادت بسياري از عزيزان، خبر شهادت همسرم را شنیدم.   پس از شهادت، جای خالی ایشان را بیشتر در چه مواقعی حس می کنید؟در همه مواقع، جای خالی عباس را حس می‎کردم خصوصا زمانی‎که با مشکلات زیادی روبه‎رو می‎شدم و اتفاقا روح ایشان همیشه و در همه‎جا حضور دارد و این برای من و فرزندانم قوت قلب است.  اگر این شهید بزرگوار هم اکنون در قید حیات ظاهری بودند به نظر شما مشی عملی و فکری ایشان چگونه بود؟مشخص است عباس به فرمایشات امام راحل‎مان عمل می‎کردند و امروز هم مثل همان‎موقع تحت فرمان ولایت فقیه قدم برمی‎داشتند.  منبع: پنجره




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: عصر ایران]
[مشاهده در: www.asriran.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 2634]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن