تبلیغات
تبلیغات متنی
دکتر علی پرند فوق تخصص جراحی پلاستیک
طراحی سایت فروشگاهی فروشگاه آنلاین راهاندازی کسبوکار آنلاین طراحی فروشگاه اینترنتی وبسایت
بهترین دکتر پروتز سینه در تهران
محبوبترینها
بهترین ماساژورهای برقی برای دیسک کمر در بازار ایران
بهترین ماساژورهای برقی برای دیسک کمر در بازار ایران
آفریقای جنوبی چگونه کشوری است؟
بهترین فروشگاه اینترنتی خرید کتاب زبان آلمانی: پیک زبان
با این روش ساده، فروش خود را چند برابر کنید (تستشده و 100٪ عملی)
سفر به بالی؛ جزیرهای که هرگز فراموش نخواهید کرد!
از بلیط تا تماشا؛ همه چیز درباره جشنواره فجر 1403
دلایل ممنوعیت استفاده از ظروف گیاهی در برخی کشورها
آیا میشود فیستول را عمل نکرد و به خودی خود خوب میشود؟
مزایای آستر مدول الیاف سرامیکی یا زد بلوک
خصوصیات نگین و سنگ های قیمتی از نگاه اسلام
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1860789912
![archive](https://vazeh.com/images/2archive.jpg)
![نمایش مجدد: وینچنزو بیانكینی زیباترین چشمها را داشت refresh](https://vazeh.com/images/refresh.gif)
وینچنزو بیانكینی زیباترین چشمها را داشت
واضح آرشیو وب فارسی:سیمرغ: آیا راستی در كنگو آخرالزمان شده است؟ اگر هم نه، این پردهها هر یك آیه عذاب است. به وحشت میافكندت. مبادا تنها به تماشا آمده باشی!... تندیس وینچنزو بیانكینیدكتر وینچنزو بیانكینی، پسر زیبای شهر رُم و نقاش و شاعر ایتالیایی، در اواخر دهه 20 شمسی، ایتالیا را به مقصد نامعلومی ترك كرد تا از پی انقلابات فكری و التهابات قلبیاش جایی برای سكونت در زمین بیابد. او نیز همچون هانری كُربن، ناخواسته به سمت شرق كشیده شد و سپس از پی گذر از اغلب شهرها و كشورهای شرقی جهان؛ در ایران آرام گرفت. بینیاز بود و نیازمندان را دستگیری میكرد. خوش داشت، پیوسته در فقر عرفانی دیده شود. علاقه او به دراویش، فقیرها و دهاتیهای شهرندیده فضایی ساخت تا التهابات قلبیاش را در فضایی اشراقی، متجلی كند. آنچنان كه باقی عمرش را تماماً در اختیار مریضها و بیماران دهها و قریههای دورافتاده سرزمینمان كرد. علیرغم این كه پزشك امراض روانی بود، اما با تخصص پزشك عمومی شهربهشهر میگشت و به بیماران دوا و آرامش میداد. اوایل دهه 30 چهره زیبای او در محافل تهران دیده شد، با چشمانی به شدت زیبا، قدی بلند و قلبی كه در آن هیچ خواستهای نبود! بیانكینی بیش از نیمی از شهرهای فقیرنشین جهان را گشته بود. بجز كیف پزشكی، یك دوربین عكاسی و كاغذ و قلم و رنگ چیز دیگری با خود نداشت. روایات متداول در سراسر دنیا به ما میآموزد كه فقر عرفانی، یعنی ترك اسباب دنیا، و یكی از صفات ذاتی و مشخص آدمی در كمال اولیهاش بوده است1. دكتر بیانكینی از پی دریافت مراتب این كمال، شُهره قریهها و دهات میانراههای ایران شده بود. خود او خوش داشت، كمتر در تهران دیده شود و بیشتر در میان راههای شهرستانها در شغل طبیب، بیمزدومنّت به مردم خدمت كند. هیچ یك از نقاشانی كه از غرب به ایران آمدند، چون او دچار جذبه نشدند. یك نگاه تطبیقی به كار او و آثار همنوعانش به وضوح نشان میدهد كه گویی وی یك مسلمان ایرانی بود كه از پی یك تجلی دیگر در ایتالیا به دنیا آمده، به ایران رسیده و شهربهشهر سفر كرده بود. اما نگاه انسانگرایانه بیانكینی كجا و نگاه توریستی شموئل كجا! شموئل كاتز همان است كه در آبان 1356 نمایشگاهی از آثار خود را در نگارخانه نیازی به نمایش گذاشت. او از شهرهای اصفهان، شیراز، خرمشهر، لاهیجان و ساری گذر كرده بود و همچون یك توریست، سرپایی از شاهچراغ و مسجد جامع اصفهان و مكانهای دیدنی شهرها نقاشی كرده بود. امروزه نگاه شموئل كاتز را به راحتی میتوان تشخیص داد و نوع كارش را پوشهبندی كرد. نقاشیهایی میكشید از مكانهای مذهبی و شیفته رنگ آبی كاشیهای مساجد و تكایا شده بود. همه كارهایی كه در ایران كشید، تحت تأثیر معماری دوران صفویه است. گنبدها، گلدستهها و بازارهای محلی شیفتهاش كرده بود تا از آنها نقاشی كند. بیانكینی اما به دنبال هویت ایرانی نبود. او به دنبال تصاویر جلالی از ملكوت، در ذهن آدم بود. میرفت در دورترین دهات بیآبوبرق و مریضها را شفا میداد. از آنها هم طرح میزد. به ایران كه آمده بود، به سرزمینهای خاور دور هم میرفت. یك ماه سر از هند درمیآورد، ماهی دیگر در افریقا بود، گه گاه به الجزایر میرفت. ثمره یك سفر به افریقا را در ابتدای دهه 40 در ایران نمایش داد. نمایشگاهی غریب كه به ما میگفت، افریقا تنها كشور ماسكهای زیبا و سیاهیهای پوستی نیست. منتقدی در همان زمان درباره او گفت: “من این پردههای بیانكینی را بشریت توتم شده مینامم. با آدمهاش همچو انبوه درختان- یا جزیی بینام از ماده خام طبیعت- یا توده سنگ و خاك- یا تن هر كدام چوب دستی دیوان- و جوارحشان نه بر جای رسته- عیناً دجّال- و چشمها كلاپیسه- و دستوپاها شاخههای خشك درختی دورمانده از ریشه ... آیا راستی در كنگو آخرالزمان شده است؟ اگر هم نه، این پردهها هر یك آیه عذاب است. به وحشت میافكندت. مبادا تنها به تماشا آمده باشی!” بیانكینی آنچنان ایرانی شد كه فارسی را به راحتی حرف میزد. به ادا، لهجه اقوام ایرانی را برای دوستانش درمیآورد. رفیق گرفت. با بهمن محصص و دوستان او، دوست شد. به مجله روزن و دستگاه انتشاراتی ابراهیم گلستان راه یافت. چند شعر از او در مجلهای كه به صورت كتاب، انتشارات روزن درمیآورد، منتشر شد. شعر آهنگ به ترجمه بهمن محصص از بهترین ترجمههای به اصطلاح شعر موج نو در دهه 40 است: آوای كتاب،/ آوای كوهسار،/ ستون تنفسم،/ در لحظه حركت،/ همه یك لرزه دارند./ پروانه خاموش بود و/ صدای باد خفه بود/ سایه شاهینی سرگردان/ بر جای پای من میگردید2.” این نوع شعرها مبتنی بر سادگی در كلام و دشواری در معنایی كه در ذهن به وجود میآورد، به واسطه ادبیات ترجمه و شعرهای دو شاعر مطرح ایرانی كه دور از وطن و به زبانهای دیگری شعر مینوشتند- یعنی فریدون رهنما و سیروس آتابای- جریان تازهای را مُد میكرد كه بعدتر در نوشتن تاریخ شعر نوین ایران به جنبش موج نو تلقی و نامگذاری شد. بیانكینی در اشعار خود عرفان میكرد، در طرحهایی كه میزد، عارف بود، در نقاشیهایش به دنبال تنهایی انسان میگشت، در مجسمههایش از شلوغی میگریخت. اما هیچ وقت از خود آن طور كه باید حرفی نگفت. سالها نقاشی كرد و طرح زد. از بهترین دوره كارهای او میتوان به سالهای نیمه دوم دهه 40 نگاه كرد. در نمایشگاه گروهی گالری هنر جدید، در مرداد 1347، چند كار، بهترین دوره كاری وی را تزئین میكنند! دكتر بیانكینی در سالهای ابتدایی ورود به ایران- احتمالاً به خاطر سفرهای پیدرپی- كمتر از رنگ استفاده كرده و بیشتر در تابلوهای او از مداد شمعی استفاده شده است. طرحها وجه غالب آثار او در دهه 30 هستند. چهره روستاییان، فیگور لباسهای محلی، زنان چادر به سر و بچه به بغل و زنان شهرستانی با پوششی از مقنعه و چادر- و البته همیشه تنها- كارهای او را در بر میگیرد.بعدتر و در نمایشگاهی كه مؤسسه فرهنگی ایتالیا در تهران برایش گذاشت، آثار متنوعی در زمینه طراحی، نقاشی، آبرنگ و رنگ روغن میبینیم3. سپس در دفترهای روزن، دو تابلو از طرحهایش به نام اسب و خروس منتشر شد كه طلیعه تازهای در طراحی ایرانی به وجود آورد. طراحی با آبرنگ با سادگی زیاد فضای جدیدی را به وجود آورد. این دو كار همچون نقاشیهای چینی- ژاپنی، در وسط تابلو و با فشار قلممو به وجود آمده بود. اما مطلقاً تأكیدی بر نقاشی چینی نمیكرد. فضایی جدید بود كه بیشتر گویی به پوستر، مانند میشد تا نقاشی. سادگی این نوع تابلوها بر رنگ و خاصیتهای زیباشناسانه آن تأكید میكرد. تلاش داشت، لكهها در كنار هم و در ذات خود و نه شكل واقعی خروس یا اسب، بلكه توّهمی از آنها را در چشم مخاطب بسازد. رنگهای استفاده شده توسط بیانكینی به شدت رقیق بود، آنچنان كه در نقاشی هم كه رنگ، نقش را به وجود میآورد؛ نوعی آبرنگِ غلیظ شده انگار كه به كار میرفت. در همین سال (1346)، كه دفترهای روزن، چهار شعر و دو طرح از وی را منتشر میكند، یدالله رویایی مهمترین كتاب شعر خود را به نام دلتنگیها، در همین انتشاراتی، به چاپ میرساند. او ده دلتنگی از بیانكینی را در آخر كتاب خود چاپ میكند و، در حقیقت، برای اولین بار انشعاب خود را از اشعار بَدَنی و چهارپارهسراییهای معمول دهه 30، در كتاب بر جادههای تهیاش را ندا میدهد و با چاپ این ده تابلو در موقعیتهای انتزاعی، اعلام “شدّت انتزاع در فرم” و بعدتر “حجمگرایی در فرم شعر نو” را اعلام میدارد4. طرفداری نقاشان مدرن ایران، دوستی با بهمن محصص و همنفس شدن با شاعران نوخیر و مدرن در دهه 40، بیانكینی را از نقاشان و شاعران محبوب ایرانی- اما مهاجر- كرد.ده دلتنگیهای او آبرنگهاییاند با زمینه خاكستری و خطهای پاشیدهای كه به صورت لختههای بیحجم درآمدهاند. یك نوع اخلاق جكسون پولاكی (اما به صورت تكتك و بیشتر سیاه) در این كارها دیده میشود. صدای طبیعتی زمستانی و شیارهای كویرهای ایران به شدت در این كارها خود را نشان میدهند.نگاه كنید به تابلویی از بیانكینی كه از روی دلتنگی2 این كتاب ترسیم شده با آن خورشید عجیب در وسط آسمان و معماری كویری با خطهای روی هم كه تداعی یك بیابان است. نگاه به تابلو و سپس خوانش شعر رویایی نشان میدهد كه او تا به این سال بر مقوله حجمگرایی مسلط نشده و بیشتر عناصر دستوری (معانی و بیان) در شعر گذشته فارسی، رفتارهای بعیدی در سطرهای او به وجود آورده است: زخم ظریف عقربه در من بود/ وقتی كه دایره كامل شد/ معماری بیابان/ همراه با روایت عقربه تكرار شد/ من با خیال و عقربه مخلوط بودم/ و عقربه،/ بر روی یك بیابان/ بیابان دیگری میساخت5.وینچنزو بیانكینی اما بر طبق سنت درویشی و اخلاق تنهاییگرایانهای كه داشت، چون دوست خود بهمن محصص؛ خیلی زود از اجتماع و چهره شدن گریخت و بعدتر در ایران دهه 50، دیگر دیده نشد.بیانكینی ثمره اخلاق مردمان بعد از جنگ جهانی دوم بود. آدمیانی كه میان بهت و ناباوری با جنگی همهگیر مواجه شدند و ناخواسته كشتند یا كُشته دیدند.او خود در زمان جنگ در جزیره جیلو خدمت میكرد. هرچند شرایط سختی را گذراند، اما پس از جنگ، جدا از افسردگی و درویشمسلكی توانست نمایشگاهی از آثار نقاشی و طراحی خود را در ایتالیا به نمایش بگذارد. بیانكینی را اما در دهه 40 اگر كه میدیدید، او را نه بچه شهر زیبای ویتربو، بلكه متولد پشت برج مسجد سلیمان میدانستید. ساده میپوشید، ساده حرف میزد، فارسی فكر میكرد، به تنهایی و آرامش اعتقاد داشت و نمیخواست در جهانی كه هر فردی میخواست، تحت هر شرایطی كسی باشد، كسی شود. به دنبال بیكسی و بیچیزی بود. او خود بارها به دوستانش گفته بود: از اروپایی كه در یك عمر پنجاهساله او، دو بار دنیا را به خاك و خون كشانده است، بیزار است! او ده سال از فقیرترین دورانِ فرهنگ بهداشت در ایران (از 1331 تا 1341) را در دهات دورافتاده شهرستانها بیوسیله نقلیهای میگشت و به معالجه تراخم، اسهال و مریضیهای دردآور مردم فقیر میپرداخت. در دهه 40، اما با مهیا شدن شرایط مساعد در هنر ایران، سفرهای او كمتر شد. زندگی با همسر و دو فرزند مسلمانش در تهران تپشهای ناكوك وی را هموارتر كرده بود. در 1346 و در زمان به صحنه رفتن هانری چهارم اثر پیراندللو به ترجمه بهمن محصص، در دكور صحنه با محصص همكاری داشت. او از پی یك نگاه معرفتشناسانه از پی سؤالی كه از وی میشود، به جای شمردن انواع نمایشگاههای گروهی و انفرادی و نوع رنگهایی كه به عنوان یك نقاش به كار میبرد، بسیار متواضعانه میگوید: “اینك هشت سال است كه در ایران به سر میبرم و اوقاتم به مداوای اهالی شهرها و قصبات دورافتاده از مراكز بزرگ میگذرد. در گناباد، در هرند، در قاین و ارسنجان و شاهی و چمنسلطانیه زن و مرد و كودك و پیر و جوان مرا میشناسند6.” و این جالب است كه از ایران هم كه نام میبرد، مهجورترین جاهای كشور ما را، كه تا به حال كمتر هنرمند نقاشی رفته است، نام میآورد. هیچ كدام از طبیب های ایرانی در این سالها، كه با بیانكینی به این شهرها و قریههای دورافتاده میرود، اینجاها را ندیدهاند. او در دورافتادهترین جاهای جهان به دنبال هستی خود میگشت. و آیا جنگ جهانی، مردم دنیا را به دو دسته تقسیم نكرده بود؟ عدهای هیپی شدند و به جریانهای آزارگرایانه هنر نوین پیوستند. نقاشان و شاعران مكتب شّر شدند و عدهای دیگر در آغوش خود یا خانواده خود فرو رفتند و بی آن كه به شرارت این قرن دل بسپرند، در تنهایی متلاشی شدند و بعضاً مُردند! وینچنزو بیانكینی، پسر ایتالیایی، دكتر در طبابت، نقاش، مجسمهساز، شاعر و طراح و بعدتر سیاح! جهان را گشت تا به تجلیهای خود در بدنهای دیگران، بنگرد! همیشه میگفت: من هیچم. و هیچ او از بیچیزی نبود كه از همه چیز شدن و در همه كس مستحیل شدن و همه جا بودن بود. زندگی پُربار او، عارفانه این كلام شخصیت نمایشنامه سیمبلین از شكسپیر است، آن زمان كه لوكیوس رومی وی را باز مییابد، در جواب به سؤال او كه كیستی میگوید: “هیچم، یا اگر نه/ چه بهتر كه هیچ بودم7.” بیانكینی در دهه 50 ناپدید شد. عدهای بر ایناند كه با خانواده خود به ایتالیا رفت، عدهای دیگر اشاره به كوری او میكنند8. عدهای نمیخواهند از او بگویند. تنها روایتهای صادق و دقیق از زندگی و سلوك و سرانجام او در ذهن بهمن محصص است كه خود وی دیگر كسی را مشتاق نمیبیند تا به شوق بیاید و از طبیب عارف ما بگوید. بهترین روایت و در حقیقت چهرهنگاری او را، امروزه از خود وی داریم كه از پی یك نگاه وحدت وجودی و منشی عارفانه میگوید: “من با درد و غم آنان [مردم] شریك بودهام- در تنهایی و سكوت و تولد و مرگشان با آنها به سر بردهام. میدیدهام كه در میان صخرهها و درختان بیجان، در پهنای بیانتهای سكوت و انزوا زندگی میكنند و هستی و وجود آنان همچون كوهها و صحاری اطراف مسكنشان دستخوش آفتاب سوزان و شكنجه یخبندان زمستان و سایش باد و طوفان است. من خود را در میان این مجموعه خون و شن- صحرا و خشكی- گرد و خاك سوزان، تنها و كوچك احساس میكردم. بعدها دریافتم كه در این عالم، مردم و آسمان و زمین، جز تصویری از شخص من نیستند. این عالم، تصویری از زندگی ساده هر یك از ما است. این خاورزمین و مجموعه طبیعت و مردم آن، كه دنیای ما نیز از همانجا روشن میشود- به من احساس فرمورنگ را آموخت. نقاشی من جز این، استاد دیگری نداشته است.” و این خودنوشت، نوعی از مراتب اولین سلوك انسانی را بیان میكند! اشاره ظریفی در نوشته او ما را به كلام عرفانی ایرانی نزدیك میكند. آنجا كه اشاره به رفتوبرگشتهای آدمی و برونفكنی كالبد اختری دارد. همانجا كه از پی یك سلوك معنوی میگوید: همه آن مردمی كه آنها را مداوا میكنم، خود من هستم! و این كلام كمی نیست، برای ما كه آدمیان بعد از جنگ جهانی هستیم. وینچنزو بیانكینی زیباترین چشمها را داشت. با همان چشمها به خلق نزدیك میشد و درد خلق را دوا میكرد. یعنی با خدمت به خلق، به خدا نزدیك میشد. و خدا به لطف این همه نزدیكی، او را كور كرد. پینوشت 1- سخن مارتین لینگز؛ ترجمه سودابه فضائلی (جای مطلب شناخته نشد!)2- دفترهای روزن، شماره اول، زمستان 1346، ص 63.3- این نمایشگاه در شرایطی برپا شد كه او داشت در الجزایر مجسمه عظیمی میساخت. برای این نمایشگاه به ایران بازگشته بود و در افتتاحیه آن قطعاتی از اشعار خود را برای میهمانان قرائت كرد.4- دلتنگیها، یدالله رویایی، چاپ اول 1346، انتشارات روزن.5- متأسفانه در نقدهایی كه در طول تاریخ شعر فارسی از این كتاب شد، هیچ كس اشارهای به تابلوهای بیانكینی در ته كتاب دلتنگیها نكرده و پیوسته تا به امروز خوانش غلطی از اشعار دلتنگیها شده است.6- به نقل از مقاله جلال آل احمد در: نقش و نگار، شماره ششم، بهار 1338.7- به نقل از: شكسپیر در پرتو هنر عرفانی، مارتین لینگز؛ ترجمه سودابه فضائلی، نشر نقره، 1365، ص 174.8- نگاه كنید به قصهواری از پرویز كلانتری در: مجله گردون، شماره 39 و 40، به نام: بیانكینی بیابانگرد.-9 خودنگاری بیانكینی به زبان ایتالیایی، در دهه 30 به سفارش جلال آلاحمد توسط یكی از دوستان بیانكینی به فارسی ترجمه شده و تكهای از آن در مقاله آلاحمد گنجانیده شده است. نگاه كنید به اصل مقاله با مشخصات زیرنویس ششم. تهیه شده توسط: مجله تندیس /culture اختصاصی
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سیمرغ]
[مشاهده در: www.seemorgh.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 304]
صفحات پیشنهادی
نقاشیهای آرامشبخش جعفر روحبخش را باید از بالا دید!
تهیه شده توسط: مجله تندیس/ داریوش کیـارس /culture اختصاصی مطالب پیشنهادی: وینچنزو بیانكینی زیباترین چشمها را داشت پایان پروسههای عاشقانه و عارفانه نقاش اسد ...
تهیه شده توسط: مجله تندیس/ داریوش کیـارس /culture اختصاصی مطالب پیشنهادی: وینچنزو بیانكینی زیباترین چشمها را داشت پایان پروسههای عاشقانه و عارفانه نقاش اسد ...
گران قیمتترین نقاشیهای مشهور جهان!! ()
(+تصاویر) وینچنزو بیانكینی زیباترین چشمها را داشت. [ارسال شده از: ایرنا]. [مشاهده در : www.seemorgh.com]. [تعداد بازديد از اين مطلب: 3] ...
(+تصاویر) وینچنزو بیانكینی زیباترین چشمها را داشت. [ارسال شده از: ایرنا]. [مشاهده در : www.seemorgh.com]. [تعداد بازديد از اين مطلب: 3] ...
-
گوناگون
پربازدیدترینها