محبوبترینها
چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟
بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1847280939
آینده فلسفه
واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: وبلاگ > داوریاردکانی، رضا - آینده فلسفه یکی از مسائل مطرح در فلسفه است؛ یعنی یکی از مسائلی است که فسلفه امروز باید به آن بیاندیشد. اگر در اوایل فسلفه، این پرسش پیش میآمد که فلسفه با آینده چه ارتباطی دارد و آینده فلسفه چیست، شاید فلاسفه سوال را بیحجمتر از آن میدانستند که بخواهند جواب خاصی بدان بدهند و معین بکنند که آینده فلسفه چیست یا حتی پاسخ دهند که ما آینده فلسفه را نمیدانیم. این سوال برای افلاطون، سوال بیوجهی بود. اما آیا فلسفه افلاطون با زمان ارتباط داشته یا نداشته است؟ ما امروز میتوانیم به طور زمانی فکر کنیم و فلسفه را به زمان و تاریخ نسبت دهیم و فلسفه را در تاریخ فلسفه ببینیم. لااقل تصور آینده فلسفه تاریخ برای متکلمان، به این معنا دشوار بوده است. بهخصوص برای کسانی که فلسفه را نزدیک به حکمت میدانستند این مطلب دشوار است، چرا که حکمت، زمان ندارد. حکمت، کمال پیدا نمیکند. حکمت، تاریخ ندارد. اما فلسفه، تاریخ دارد. فلسفه از یک زمانی شروع شده و نوعی تفکر است که در زمان به وجود آمده و بسط خاص خودش را داشته است. ما در تاریخ فلسفه که از سقراط شروع میکنیم و به زمان معاصر میرسیم، بسط معین و خاصی را در تاریخ فلسفه تشخیص میدهیم و البته این بسط کمابیش بسته به تفسیرهای ما متفاوت میشود. امروز که ما به تاریخ فلسفه نگاه میکنیم، حتی افلاطون و ارسطو را آن طور میبینیم که تاریخ بعد از آنها، آن چنان که با تفکر ایشان رقم خورده است، به ما نشان میدهد. هگل عبارت عجیبی مبنی بر اینکه افلاطون و ارسطو مدینه یونانی را نابود کردند، بیان میکند. بهعبارت دقیقتر افلاطون و ارسطو در فلسفه خودشان، پایان تاریخ یونانی را اعلام کردند. برای همه ما فهم این عبارت و تفهیم آن بسیار دشوار است، چرا که افلاطون و ارسطو، بزرگان آتن هستند. آنها در واقع معلمان قانون اساسی آتن هستند. ارسطو کتاب مهم «قانون اساسی 58 مدینه یونانی» را نوشته که تنها و منحصرا، قانون اساسی آتن از آن برای ما به جای مانده است. قانون اساسی، با علم و اطلاعی که ما از قانون اساسی آتن داریم، میراث و یادگار ارسطو است. با توجه به اینکه همه فیلسوفان، شاگرد ارسطو هستند، بنابراین یکی از شاگردان ارسطو است که چنین اعلام میکند که افلاطون و ارسطو به تاریخ یونانی پایان دادند. مگر نه این بود که در زمان ارسطو، شاگرد دیگر ارسطو، آمد و آتن را گرفت و به حکومت سبک آتنی پایان داد؟ البته اینکه اسکندر به دوره آتنی و به حکومت آتنی پایان داده، یک اتفاق بوده است و میتوانست که اتفاق نیافتد. یعنی اگر اسکندر نمیآمد، شاید سبک و سیاق حکومت آتنی و مدینه آتنی دوام پیدا میکرد. باید توجه کرد که اگر این سبک و سیاق، میخواست که دوام پیدا کند، بعد از آمدن اسکندر نیز دوباره کار آتن به روال سابق بر میگشت. وقتی قرار نیست یک دورهای تمام شود، هجومها و حملههای اتفاقی نمیتواند آن دوران را تمام کند. یکی از بزرگترین فجایع تاریخ فاجعهای است که در کشور ما با حمله مغولی اتفاق افتاد. از این زمان تا زمان ما بیش از 700 سال گذشته و این دوره، دوره تاریخی عجیبی است. این 700 سال تاریخ جنگهای مخوف، جنگهای شیمیایی، جنگهای اتمی و جنگهای کثیف ضداخلاقی بوده است. گرچه هیچ جنگی، اخلاقی نیست و هر چند ممکن است که جنگی ضروری باشد، اما اخلاقی نخواهد بود. اما شاید هیچ حمله و هجومی آن چنان ویرانگر و بیرحم نبوده که حمله مغول به ایران بوده است. شما میدانید که در بعضی جاها مغولها نه فقط به حیوانات رحم نکردند، بلکه هیچ گیاهی را هم باقی نگذاشتند. کشتار و نابودیای که مغولها در ایران کردند، در هیچ تاریخی اتفاق نیافتاده است. بدین جهت کسانی که در باب تاریخ، همکاران ما هستند و نیز هموطنانی که در خارج از کشور هستند، ولی به کشورشان تعلق خاطر دارند و در این زمینه مطالعاتی کردهاند، همگی، تاریخ این هفتصد، هشتصد سال را فرع و نتیجه حمله مغول میدانند. ایشان هر عیب و حسنی را به این مطلب برمیگردانند. البته من با این مطلب که کسی بگوید که مغولها آن چنان وحشت و رعبی در دل مردم ایران ایجاد کردند که این رعب، تاریخ این کشور و ملت شد و از این مطلب، نتیجهگیریهای سیاسی بگیرند و اصولا با چنین نظراتی موافق نیستم. من این معنا را نمیفهمم. ببینید، یکی از فجیعترین عملهای تاریخ، مسیر تاریخ را تغییر نداد. برخلاف آن چه که مشهور است که مغولها، تفکر را، شعر را و عرفان را از بین بردند، این حرفها، اصلا هیچ وجهی ندارند. حوادث اتفاقی تاریخ اصلا در تاریخ علم و فرهنگ و تفکر، هیچ اثری نمیتوانند بگذارند. چنین حرفهایی که مغول آمد و شعر و فقه را در ایران متوقف کرد، شعار است. اصلا چنین چیزی نیست. در آن زمان، شعر و فقه در اوج خود نبودند یا اگر در اوج بودند، آیا میتوان گفت که چرا در اوج بودند؟ زیرا مغولها در زمانی به ایران حمله کردند که ایران سعدی داشت؛ شعر فارسی سعدی و مولوی داشت. اما توجه کنید که این موضوع قطع نشد و هنوز 100 سال نگذشته بود که حافظ آمد. نه شعر قطع شد و نه علم قطع شد. انحطاطی که کم و بیش در تاریخها اتفاق میافتد، همیشه و در همه جا بوده است. پس این چنین نبوده است که مغول بیاید و این حوادث را بیافریند. اسکندر، هم یونانی و هم شاگرد ارسطو بود و با توجه به این مطلب اگر هم میخواست که آتن را نابود کند، نمیتوانست چنین کاری را انجام دهد. پس شما نمیتوانید بگویید که آمدن اسکندر سبب نابودی مدینه آتنی شد. بلکه مدینه آتنی با فلسفه نابود شد. میدانید که خاصیت فلسفه جهانی شدن است. فلسفه از ابتدا جهانی بوده است. مثلا اینکه رواقیان نوعی پوزیتیویسم را عنوان کردند و جهانی بودن را که به جهان وطنی تعبیر میشود، اعلام نمودند، اتفاقی نبوده است. فلسفه جهان وطنی با اطلاقی جهانی، فلسفه بشر را مطرح میکند. در گذشته یونانیان چنین میگفتند که در مدینه یونانی آدم وجود ندارد، بلکه یونانی وجود دارد و اصالت با یونانی بودن، بود. آنان میگفتند که گروههای مردم در سراسر جهان، چنیناند که یا هلن هستند یا بربرند. اما فلسفه، این تقسیمبندی را نمیپذیرد. سقراط فضایل را مطرح میکند. افلاطون و ارسطو در باب فضایل بحث میکنند؛ البته مدینه را هم نمیتوانند از یاد ببرند و از قلم بیاندازند. مدینه فاضله، مدینه بشری است، مدینه جهانی است و متعلق به بشر است. مدینه فاضله، متعلق به هیچ قوم خاصی نیست. ما سراسر فکر نیستیم، فیلسوفان نیز یک سره تفکر نیستند و تعلقات خودشان را دارند. فیلسوفان نیز آدم هستند و زندگی میکنند. ما باید از افلاطون توقع داشته باشیم آتنی نباشد، این توقع بیجایی است او آتنی است و در آنجا زندگی کرده و با دین و آیین و روش زندگی آتنی بار آمده است. با اینکه افلاطون به آتن تعلق خاطر دارد و این تعلق خاطر نیز طبیعی است، اما آن چه که به عنوان تفکر از افلاطون باقی مانده، امری جهانی است. امروز همه مردم جهان آثار افلاطون را میخوانند، درک میکنند و تفسیر میکنند. او در عین حال که متعلق به یونان است، متعلق به یونان نیست. افلاطون کسی است که آینده جهان را رقم زده است. او حکومت فیلسوفمدار میخواست. همان طور که از ظاهر لفظ برمیآید، چنین حکومتی اصلا قابل تحقق نبوده است. چه کسی گفته که چنین حکومتی قابل تحقق نبوده است؟ البته خود افلاطون میگوید که حکومت فیلسوفمدار غیرقابل تحقق است. این مطلب را شما در آثار افلاطون از زبان سقراط میشنوید که این حکومت قابل تحقق نیست. البته این یک نظر مقابل نیست و این نظر افلاطون در باب جهان است. آن چه ما به صورت تحتاللفظی از حکومت فیلسوفان میفهمیم، آن است که جامعهای تشکیل شود که عدهای فیلسوف در راس آن قرار بگیرند و فلسفه بگویند و البته چنین چیزی متحقق نمیشود؛ زیرا که فیلسوفان قادر به انجام این کار نیستند و قابلیت این کار را ندارند. «جز به خردمند نفرما عمل / گرچه عمل کار خردمند نیست» فیلسوف نمیتواند حاکم باشد؛ زیرا کسی که همواره پرسش میکند و همواره آگاه است که چه میکند و چه میگوید و چرا میگوید، نمیتواند حاکم باشد. حکومت و اهل حکومت بودن، مخصوص گروههای ویژهای از مردم است و همه مردم نمیتوانند حکومت کنند. البته حاکمان متفکری هم وجود دارند، اما تفکر ایشان در عمل است که ظاهر میشود. چنین حاکمانی، اهل عمل هستند؛ اما فیلسوفان و شاعران اهل عمل نیستند. «حافظ خام طمع، شرمی از این قصه بدار / عملت چیست که مزدش دو جهان میخواهی» فیلسوف و شاعر اهل عمل نیستند، بلکه اهل تماشا هستند. بنابراین اصلا توقع نداشته باشید که آن چه که از افلاطون یا فارابی در مورد حکومت حاکمان نقل شده است، متحقق شود. اگر به تفسیر فارابی توجه بفرمایید، میبینید که فارابی، فیلسوف و پیامبر را یکی میکند و حکومت را به پیامبر میدهد و چنین حکومتی را نیز قابل تحقق میداند. اما چنین حکومتی در چه حد قابل تحقق است؟ در حدی که فارابی در تاریخ از چگونگی حکومت پیامبران دیده است. پس فیلسوفان هم به همین نحوه میتوانند حکومت کنند. (حکومت فیلسوفان چیست؟ در دوره اسلامی ما) من همیشه در جوانی، به این فکر میکردم که فلسفهای که از یونان به ما رسیده، در تاریخ ما چه اثری داشته است. آیا فلسفه یونان برای ما تفنن بوده و در حاشیه تاریخ قرار گرفته است؟ آیا کسانی هم که به آن پرداختند در حاشیه قرار گرفتند و با آن به تفنن پرداختند؟ البته نمیتوانسته این گونه باشد. چون اگر بود فلسفه ما در آن زمان، مانند امروز در حد لفظ میشد و تنها آن را در دانشگاه میخواندیم و با آن زندگی نمیکردیم. در این سالهای اخیر، کمابیش، فلسفه یک نشاط نسبیای پیدا کرده است؛ ولی ما هنوز با فلسفه چنان که باید، اُنس نداریم و فلسفه چنان که باید در خلوت ما راه پیدا نکرده است. خشنود نباشید که فلسفه در کوچه و بازار زیاد شده است و در روزنامه از آن زیاد دم میزنند. خشنودی زمانی جا دارد که فلسفه در خلوت ما راه پیدا کند، در حالی که هنوز فلسفه در خلوت ما راهی پیدا نکرده است. مسئله برای من این بود که سر و کار ما با فلسفه چه بود؟ اگر کسی چنین بگوید که فلسفه، چیزی بود که از یونان نزد ما آمد، اما کاری نکرد و اثری از خود به جای نگذاشت، من اصلا نمیپذیرم. مگر میشود که بزرگان فکر و علم، چنین همت فوقالعادهای بکنند و بروند و یک زبان مرده ـ زبان یونان آن دوره ـ را یاد بگیرند و آثاری را که گرد و غبار تاریخ روی آن نشسته است گردآوری کنند و گرد و غبار آنها را بزدایند و سپس این آثار را به زبان خودشان برگردانند و در آن تامل بکنند و صاحبنظر شوند و با این همه، تاثیری نپذیرفته باشند؟ مگر ممکن است این چیزها با تفنن، اتفاق بیافتد؟ این چگونه تفننی است که کسانی از قوم ما بروند زبان یونانی را خوب یاد بگیرند و آثار یونانی را ترجمه بکنند و دست به کاری بزنند که اثر بزرگی در تاریخ بگذارد؟ همان طور که میدانید، اصل بعضی از کتابهای یونانی از میان رفته، اما ترجمه عربی آنها موجود است. اروپاییان نیز از طریق همین ترجمههای عربی به این آثار توجه کرده و به آنها علم پیدا کردهاند. چنین حرکتی از جانب دانشمندان ما با تفنن صورت نمیگیرد. این یک حادثه تاریخی است. بلافاصله بعد از ترجمه، کسانی پیدا شدند که در این علم صاحبنظر بودند و با فلسفه، تفنن نمیکردند. اما این فلسفه چه اثری در عالم ما داشته و چه تحولی در عالم ما به وجود آورده است و با تاریخ ما چه پیوستگیای دارد؟ پاسخ به این سوال بسیار مشکل است. من، خودم، در باب در متن یا در حاشیه بودن فلسفه در عالم اسلام و ایران، مردد بودم. بررسی این مقوله در عالم اسلام مشکل نیست، زیرا فلسفه در همه جای عالم اسلام، نبوده است. فلسفه در ایران و مدتی هم در مغرب اسلامی بوده است؛ پس فلسفه در همه عالم بزرگ اسلام نبوده و به هر جایی هم که رفته، حتی به مغرب، از ایران رفته است. توجه کنید که از مغرب چیزی به این جا نیامده و این از عجایب تاریخ است. یعنی علمای ما از ابنباجه، ابنطفیل، ابنرشد و حتی ابنخلدون هیچ چیز نمیدانستند، اما این هر سه از آن چه که در علم و فکر و فرهنگ و معارف ما میگذشت، بهخوبی اطلاع داشتند. به هر حال فلسفه در ایران بود. این را حمل بر ناسیونالیسم و ناسیونالیست بودن نکنید، بلکه این حقیقت تاریخ است. من نمیگویم که فلسفه در ایران با زبان فارسی تجدید حیات کرده است. در مورد زبان عربی هم چنین نمیگویم، برای اینکه ابنسینا و سهروردی، کتابهایشان را به زبان فارسی نوشتند. اما به هر حال فلسفه در این سرزمین و در این فرهنگ، تجدید حیات کرده است. من نمیدانم اثر فلسفه در فکر و ذکر و زندگی و معاملات و مناسبات و سیاست ما چه بوده است؛ زیرا بررسی این امر، کار بسیار مشکلی است. من یک بار به یکی از اساتید بزرگ که ادیب و فقیه و مورخ است، گفتم که من تمایل دارم که بگویم فلسفه از طریق منطق و علم اصول، حتی در اجتهاد ما، اثر گذاشته است و از این طریق در معاملات و مناسبات و نحوه زندگی ما نیز موثر بوده است. معمولا وقتی من میگویم که فکر میکنم یعنی این طور به نظرم میرسد، میخواهم بگویم که تردید هم دارم. ایشان گفتند که در اینکه میگویی تردید نکن، همین طور بوده است. خوب ما در این مورد بحث نکردیم؛ بحثش مشکل است. یعنی به هر کس که بگویی در باب این معنا شواهد و دلایل بیاور و نشان بده، شاید به آسانی از عهده بر نیاید. شاید هم من دارم ضعف خودم را به همه نسبت میدهم. من در کوششی که در این زمینه کردم، متوجه شدم که این مطلب بسیار مجمل است. علایق دیگر من هم مانع این شد که همه عمر و زندگیم را صرف این کار کنم و به این جهت این کار را رها کردم. اما این رها کردن به معنای این نیست که از فکرم دور شده باشد، اما به هر حال تتبع و پژوهش در این زمینه را رها کردم. فلسفه آمد و روی مسیحیت دست گذاشت و در نتیجه مسیحیت اروپایی را به وجود آورد. اگر جایی در کتاب مهمی که ژیلسون در مورد فلسفه قرون وسطی نوشته است، به این گفته برخورد کردید که فلسفه مسیحی وجود حقیقی دارد، اما فلسفه اسلامی وجود ندارد، تعجب نکنید؛ برای اینکه در آنجا فلسفه، مسیحی شد یا بهتر بگویم مسیحیت، فلسفه شد. مشکل است که شما بگویید فلسفه قرون وسطی، کلام است؛ اگر چه که کلام هم هست؛ اما توماس، یکی از فیلسوفان بزرگ قرون وسطی، متکلم نیست. جمع مسیحیت و فلسفه قرون وسطی، جمع دشواری است. اینها ـ فلسفه و مسیحیت ـ فقط در کنار هم قرار نگرفتهاند، بلکه فلسفه در قرون وسطای اروپا - قرون وسطی برای اروپا است، (زیرا تاریخ ما که اول و آخر ندارد؟) - جمع خاصی از مسیحیت و فلسفه شده است. در هر حال ماهیت این جمع هر چه که بوده، نشاندهنده تاثیر فلسفه در اروپا است. فلسفه، راه اروپا را معین کرد. همین فلسفه بود که به تجدد رسید. درست است که ما در پدید آمدن رنسانس و تجدد، مسیحیت را موثرتر میدانیم و اگر بخواهیم سهم اسلام را مقایسه کنیم، حتی اسلام را موثرتر میدانیم، اما چنانچه فلسفه نبود، اصلا عکسالعمل مسیحیت هم به صورتی که شما در رنسانس دیدید، نمیبود. فلسفه بود که لوتر را پرورد و زمینهساز عکسالعمل لوتر را بود. در دوره جدید، ایدهآل افلاطون و ارسطو، بهروشنی خودش را نشان میدهد. فیلسوفان باید حکومت کنند و این امر در دوره جدید متحقق میشود. یکی از دوستان جوان من پرسید که «فلسفه کذب نیست؟» و البته به حق هم سوال میکرد که اگر ما نتوانیم احکام فلسفه را تصدیق یا تکذیب کنیم، پس چه کنیم؟ ما کارمان این است که دلیل بیاوریم، نقض کنیم، رد کنیم، اثبات کنیم و اگر جایی صدق و کذب نباشد در این صورت، رد و اثبات هم معنی ندارد؛ در حالی که فلسفه مجال رد و اثبات است. من در پاسخ میگویم که فلسفه حتما مجال رد و اثبات و استدلال است. فلسفه جای بحث است و هر جا که بحث میشود، صواب و خطا هم به کار میرود. اما آنجا که من گفتم فلسفه مجال صواب و خطا است، منظور خیلی روشنی دارم که توضیح دادنش چندان مشکل نیست. من میگویم که وقتی میخواهید اهمیت یک فلسفه را بدانید، در باب آن بحث کنید و آن را تعیین کنید، مخالفتها و موافقتهای شما ملاک نیست؛ بنابراین نمیتوانید چنین بگویید که من این مطلب را رد کردم و در نتیجه تکلیفش را معین کردم. به طور مثال نمیتوانید بگویید که من دکارت را قبول ندارم، بنابراین دکارت باطل است و به دنبال آن دکارت را رها کنید؛ یا بگویید که این کتاب دیسکول به درد نمیخورد. به نظر من این کتاب، فلسفه نیست؛ پس من به دیسکول چه کار دارم؟ کتابهای دیگر را میخوانم که خیلی بهتر از این هستند. کسانی که من را میشناسند، میدانند که من به فلسفه اسلامی جسارت نمیکنم و همین طور میدانند که من چه اعتقادی به فلسفه اسلامی دارم. همین جا به شما بگویم که اگر شما فیلسوفان آینده هستید، بدون فلسفه اسلامی و بدون رسوخ در فلسفه اسلامی، در آینده فیلسوف نمیشوید. بنابراین اگر میخواهید فیلسوف شوید، حتما باید فلسفه اسلامی بدانید. اما وقتی فلسفه به درس و به لقلقه لسان تبدیل میشود، مطالب انتزاعیای که با جان ما و با زندگی ما و با تاریخ ما هیچ ارتباطی ندارد، مینویسد و به ما نمیگوید که کجا هستی و به کجا نگاه میکنی، چه کار میتوانی بکنی و به کجا میتوانی بروی. (هر که میخواهد در فلسفه باشد، دُر و گوهر باشد؟). میدانید چنین فلسفهای چیست؟ چنین فلسفهای در واقع علمی است که تفاوتش با علم در این است که علم به درد میخورد، اما این گونه فلسفه به درد نمیخورد. شما درست یا غلط، فیزیک میخوانید در حالی که درست و غلطش تاریخی است. ما آموزههای انسان بزرگی مثل نیوتون را کنار میگذاریم. توجه داشته باشید که نمیگوییم آموزههای او غلط است، اما کنارشان میگذاریم. اخلاق نیوتون بهنحو جدیدتری بهدرد میخورد. علم بهدرد میخورد، اما اگر شما فقط بر غلط و درست بودن فلسفه تاکید کردید، در آن صورت فلسفه، علمی میشود که به درد نمیخورد و تفننی میشود. من فلسفه مال شما را رد میکنم، برای اینکه به علمی مشغول هستید که به کار ما نمیآید و به کار هیچ کس دیگری هم نمیآید. یعنی صاحبان فلسفه و دارندگان فلسفه نمیتوانند فلسفه را مصرف کنند. حال آن که نجار میتواند نجاریش را به کار ببرد. من و شما، فلسفه را نمیتوانیم مصرف کنیم، اما این بدان معنی نیست که فلسفه بیاثر است. ممکن است فلسفه چنان اثر بزرگی بگذارد که از اثر مکانیکی، نجاری، تاریخ و جامعهشناسی و هر علم دیگری بیشتر باشد. من گاهی گفتم و باز تکرار میکنم که سعدی بهدرد نمیخورد؛ یعنی با شعر سعدی نان و آبی تامین نمیشود. شاید اگر خود شاعر هم در زمان ما بود، معطل نان و آب میماند. اما شما مقام سعدی را در ایران و در زبان فارسی میدانید. اگر سعدی نبود، ما نمیدانستیم که چه بودیم. اگر سعدی نبود من نمیدانستم که زبان فارسی چه بوده است. سعدی جایگاهی دارد که نمیتوانید با محاسبه آن را تعیین کنید. من یک کتاب کوچکی از آلبر کامو ترجمه کردم. کامو از علایق جوانی من بود. این نوشته چهار تا نامه به یک دوست فرضی آلمانی نازی است. جمله اول این کتاب که ترجمهاش برای من خیلی دشوار بود و نمیدانستم چگونه تعبیر کنم، این بود که عظمت کشور من قیمت ندارد. جمله، خیلی ساده است و معنی آن هم خیلی روشن است، ولی نمیدانستم چگونه تعبیرش کنم و چگونه آن را بنویسم. بعد همین جمله را نوشتم. این جمله یعنی این که شما نمیتوانید نرخی روی عظمت کشور من بگذارید؛ یعنی این عظمت، سنجیدنی نیست و به حساب و اندازه در نمیآید. یعنی کشور من برای من فوق همه چیز و فوق ارزش است. اول عظمت کشور من را میسنجیم و بعد با عظمت کشور من بهعنوان ملاک، عظمتهای دیگر را میسنجیم. حال پرسش این است که سعدی چه فایدهای دارد. ما نمیتوانیم فایده سعدی را اندازه بگیریم؛ برای اینکه به حساب در نمیآید، مصرفکردنی نیست، مصرفشدنی هم نیست. چیزی که مصرفکردنی و مصرفشدنی نباشد که ارزش ندارد. فلسفه مثل علم کاربرد ندارد. فلسفه علم کاربردی نیست، هر چند که علم است. همیشه فیلسوفان سودای این را داشتند که فلسفه را به چیزی نظیر علم کنونی تبدیل کنند. این سودا و میل همواره در فلسفه بوده است که فلسفه، علم بشود. حتی مرد بزرگی که میخواست محی فلسفه باشد و تا اندازهای هم در اروپا محی فلسفه بود، یعنی ادموند هوسرل، قصد داشت که فلسفه را به علم تبدیل کند. این سودا، یک سودای قدیمی است. این سودا مربوط به این میشود که آیا فلسفه، درستی و غلطی، دارد یا ندارد. فلسفه میخواست علم شود و در این راستا میخواست که به علم درست تبدیل شود. این سودا و این رویا در پوزیتیویسم، به نحوی تعبیر شد. پوزیتیویسم اعلام کرد که دوره متافیزیک تمام شده و عصر علم یعنی عصری که صورت جهان، صورت علم است، فرا رسیده است. یعنی فلسفه تمام شده، به علم تبدیل شده و علم تحقق پیدا کرده است. ما در زمانی هستیم که صورت جهان، صورت علم است. یعنی علم تکلیف همه چیز جهان را معین میکند. شما پوزیتیویست هستید یا نیستید، مهم نیست، اما این حرف نادرست نبود. این حرف شاید تا اندازهای سطحی بود، اما نادرست نبود. البته این حرف سطحی بود و قریب صدسال بعد یک حوزهای به نام نئوپوزیتیویسم پدید آمد. نئوپوزیتیویسم فکر کرد که این رویا ـ علمشدن فلسفه ـ رویای صادقه بوده و محقق شده است و علم جای همه چیز را گرفته و اینک حلال همه مسائل شده است؛ منتهی با سر، محکم، به دیوار خورد. این سر، چنان محکم به دیوار خورد که نئوپوزیتیویسم نابود شد و دفتر نئوپوزیتیویسم در نوردیده شد.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 532]
صفحات پیشنهادی
38 رشته علوم انسانی تا 2 هفته آینده بازنگری میشوند / جدول ...
38 رشته علوم انسانی تا 2 هفته آینده بازنگری میشوند / جدول رشته ها. ... در تاریخ، 2 رشته در زبان و ادبیات انگلیسی، 3 رشته در فلسفه، 6 رشته در علوم تربیتی، ...
38 رشته علوم انسانی تا 2 هفته آینده بازنگری میشوند / جدول رشته ها. ... در تاریخ، 2 رشته در زبان و ادبیات انگلیسی، 3 رشته در فلسفه، 6 رشته در علوم تربیتی، ...
راي دادگاه مدير مسئول روزنامه ايران، فلسفه وجود هيات منصفه ...
راي دادگاه مدير مسئول روزنامه ايران، فلسفه وجود هيات منصفه را زير سئوال برد. ... نهايي اين هيات در خصوص راي دادگاه روزنامه ايران هفته آينده اعلام خواهد شد. ...
راي دادگاه مدير مسئول روزنامه ايران، فلسفه وجود هيات منصفه را زير سئوال برد. ... نهايي اين هيات در خصوص راي دادگاه روزنامه ايران هفته آينده اعلام خواهد شد. ...
اس ام اس فلسفي و عرفاني
اس ام اس فلسفي و عرفاني. ... آينده جوانان را از روي خواسته ها ، و گفتار ساده اشان ، مي توان پي برد ، نپنداريم که ميزان دارايي و يا امکانات آنها ، دليلي بر ...
اس ام اس فلسفي و عرفاني. ... آينده جوانان را از روي خواسته ها ، و گفتار ساده اشان ، مي توان پي برد ، نپنداريم که ميزان دارايي و يا امکانات آنها ، دليلي بر ...
سهمیه های سفر حج جنجالی
استاد دانشگاه: فلسفه راهگشاي آينده است · تجاري سازي دستاوردهاي علمي فناوري از ماموريت هاي خطير دانشگاهيان است · تفكر سكولار در توجيه ارزش هاي اخلاقي و حقوق ...
استاد دانشگاه: فلسفه راهگشاي آينده است · تجاري سازي دستاوردهاي علمي فناوري از ماموريت هاي خطير دانشگاهيان است · تفكر سكولار در توجيه ارزش هاي اخلاقي و حقوق ...
اخبار نقل و انتقالات در سرخ آبی
استاد دانشگاه: فلسفه راهگشاي آينده است · تجاري سازي دستاوردهاي علمي فناوري از ماموريت هاي خطير دانشگاهيان است · تفكر سكولار در توجيه ارزش هاي اخلاقي و حقوق ...
استاد دانشگاه: فلسفه راهگشاي آينده است · تجاري سازي دستاوردهاي علمي فناوري از ماموريت هاي خطير دانشگاهيان است · تفكر سكولار در توجيه ارزش هاي اخلاقي و حقوق ...
ارزش و اعتبار تفسير معنوي «هايدگر»
از سوي ديگر عبدالكريمي نظراتي چند در باب اينگونه برداشت و تأويل و آينده اين ... كانون پژوهشگران حكمت و فلسفه ايران در تهران، خيابان وليعصر بالاتر از ميدان ...
از سوي ديگر عبدالكريمي نظراتي چند در باب اينگونه برداشت و تأويل و آينده اين ... كانون پژوهشگران حكمت و فلسفه ايران در تهران، خيابان وليعصر بالاتر از ميدان ...
برنامه درسي ملي براي تاليف كتب آموزش و پرورش تدوين شده است
كارشناس مسوول گروه فلسفه و منطق دفتر برنامه ريزي و تاليف كتب درسي، به تاكيد ... دهند، آموزش و پرورش تحول بسياري را در تربيت نسل آينده كشور انجام داده است. ...
كارشناس مسوول گروه فلسفه و منطق دفتر برنامه ريزي و تاليف كتب درسي، به تاكيد ... دهند، آموزش و پرورش تحول بسياري را در تربيت نسل آينده كشور انجام داده است. ...
تقدیر از 10 هنرمند حوزههای مختلف
استاد دانشگاه: فلسفه راهگشاي آينده است · تجاري سازي دستاوردهاي علمي فناوري از ماموريت هاي خطير دانشگاهيان است · تفكر سكولار در توجيه ارزش هاي اخلاقي و حقوق ...
استاد دانشگاه: فلسفه راهگشاي آينده است · تجاري سازي دستاوردهاي علمي فناوري از ماموريت هاي خطير دانشگاهيان است · تفكر سكولار در توجيه ارزش هاي اخلاقي و حقوق ...
دانشمندان از امکان پیوند رحم در آینده خبر دادند
دانشمندان از امکان پیوند رحم در آینده خبر دادند. ... فلسفه وجودي مشاوران جوان، تربيت و به صحنه آوردن مديران جوان است · این بار سمندریان قضاوت میکند ...
دانشمندان از امکان پیوند رحم در آینده خبر دادند. ... فلسفه وجودي مشاوران جوان، تربيت و به صحنه آوردن مديران جوان است · این بار سمندریان قضاوت میکند ...
راه اندازي شبكه تلويزيوني- اينترنتي لبيك در آيندهاي نزديك
... و انگليسي در آينده نزديك خبر داد و افزود: در سال آينده علاوه بر توليدات متمركز ... گروسي تأكيد بر تبيين اسرار و فلسفه تشريع عمره مفرده، معرفي نقش عوامل ...
... و انگليسي در آينده نزديك خبر داد و افزود: در سال آينده علاوه بر توليدات متمركز ... گروسي تأكيد بر تبيين اسرار و فلسفه تشريع عمره مفرده، معرفي نقش عوامل ...
-
گوناگون
پربازدیدترینها