تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 10 تیر 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):اگر پنج خصلت نبود، همه مردم جزوِ صالحان مى شدند: قانع بودن به نادانى، حرص به دنيا، بخ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

کاشت پای مصنوعی

میز جلو مبلی

پراپ رابین سود

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید سی پی ارزان

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1802976322




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

در سايه‌سار انديشه شهيد مطهري اخلاق محبت، اخلاق تكليف


واضح آرشیو وب فارسی:رسالت: در سايه‌سار انديشه شهيد مطهري اخلاق محبت، اخلاق تكليف
علي خاني

بحث درباره معيار فعل اخلاقي است. بعضي گفته‌اند كه معيار فعل اخلاقي اين است كه غير، هدف باشد هر فعلي‏ كه هدف از آن فعل، خود انسان باشد،
غير اخلاقي است، و هر فعلي كه‏ هدف از آن فعل، خود انسان نباشد، غير باشد، انسان يا انسانهاي ديگر باشد، آن فعل مي‏شود، فعل اخلاقي. پس فعل اخلاقي يعني فعلي كه هدف از آن‏ فعل، غير باشد.

نظريه ديگر در باب معيار فعل اخلاقي مي‌گويد معيار فعل اخلاقي احساس‏ تكليف وجداني است، و اين، نظر "كانت" فيلسوف معروف آلمان است‏ كه در ميان فلاسفه اروپا آن مقام را دارد كه در ميان فقها و اصوليين متأخر، شيخ انصاري دارد كه بيشتر آنها را شاگر او مي‏دانند. كانت يك عقيده‌اي‏ در باب انسان دارد او اعتقاد راسخي دارد، به وجدان اخلاقي، حتي معتقد است‏ خدا را از راه برهان عقلي نمي‏شود ثابت كرد، ولي از راه وجدان اخلاقي مي‏شود ثابت كرد، خود او به خدا از راه وجدان اخلاقي اعتقاد دارد. شايد هيچ‏ فيلسوفي در دنيا نيامده است كه به اندازه كانت براي وجدان انساني‏ اصالت قائل باشد و مي‌گويند بر روي سر لوح قبرش هم جمله‌اي را كه از خود اوست نوشته‌اند و آن جمله معروفش اين است: دو چيز است كه اعجاب‏ انسان را بر مي‏انگيزد: يكي آسمان پر ستاره‌اي كه در بالاي سر ما قرار دارد و ديگر، وجدان و ضميري كه در درون ما قرار گرفته است او معتقد به‏ الهام وجداني است. مي‏گويد: بعضي چيزها را انسان در وجدان خودش به صورت يك تكليف و يك امر و نهي احساس مي‏كند، اينكه ظلم نكن، در وجدان انسان به صورت يك‏ امر فطري هست، اينكه دروغ نگو و راست بگو، اينكه نسبت به ديگران‏ محبت بورز،
اينكه خيانت نكن، اينها يك سلسله دستورهاست كه به حكم‏ فطرت در وجدان انسان قرار داده شده وجدان انسان خودش به انسان امر مي‏كند، مي‏گويد اين جور بكن، آن جور نكن.

او مي‏گويد: هر كاري را كه انسان به حكم اطاعت بلاشرط(1) وجدان‏ انجام بدهد، يعني فقط به اين دليل انجام بدهد كه قلبم به من دستور مي‏دهد، دلم به من فرمان مي‏دهد، وجدانم فرمان مي‏دهد، و هيچ غرض و غايتي‏ نداشته باشد، [چنين كاري يك كار اخلاقي است] بر عكس آن نظر اول كه‏ مي‏گفت غايت ديگري باشد، اين نظر، به اصطلاح درونگرايي مي‏كند آن‏ نظريه، برونگرا بود، و اين نظريه، درونگراست، يعني مي‏گويد : آن وقت‏ يك فعل، فعل اخلاقي است كه شكل اطاعت محض از وجدان را داشته باشد، بدون آنكه هيچ شرطي و هيچ غايتي در نظر گرفته شده باشد، به طوري كه اگر از شخص بپرسند: چرا اين كار را مي‏كني؟ بگويد: چون وجدانم مي‏گويد غير از اينكه وجدان گفته، [ به خاطر ] چيز ديگري نباشد اگر بگويي اين كار را من براي فلان هدف ديگر انجام مي‏دهم، مي‏گويد ديگر اخلاقي نيست پس اين‏ شخص معيار فعل اخلاقي را انجام تكليف فطري وجداني مي‏داند به شرط اينكه‏ اين انجام تكليف، بلاشرط صورت بگيرد.

او اخلاق را مي‏برد فقط و فقط در وجدان. قائل به وجدان و الهام فطري است. البته حرفش تا اندازه‏اي حرف درستي هم هست ما در قرآن كريم مي‏خوانيم: "و نفس و ما سويها، فالهمها فجورها و تقويها"(2). وقتي كه اين آيه كريمه نازل شد:"تعاونوا علي البر و التقوي و لا تعاونوا علي الاثم و العدوان"(3). مردي به نام وابصه آمد خدمت رسول‏ اكرم (ص) قبل از آنكه سئوالش را طرح بكند رسول اكرم (ص) فرمود: وابصه ! آيا بگويم آمده‌اي چه از من بپرسي؟ آمده‌اي از من بپرسي كه "بر" و "اثم" چيست؟ گفت: بله يا رسول الله، اتفاقا براي همين آمده‌ام.‏ نوشته‌اند پيغمبر اكرم دو انگشتشان را زدند به سينه وابصه و فرمودند: "يا وابصة استفت قلبك استفت قلبك" اين را از قلبت استفتاء كن، اين‏ فتوا را از دلت بخواه يعني خداوند تشخيص بر و تقوا را، و در نقطه‏ مقابل تشخيص اثم را در فطرت انسان قرار داده و مسائل فطري را ديگر لازم‏ نيست انسان برود از ديگري بپرسد، بلكه بايد از قلب و وجدان خودش‏ بپرسد. جواب را از همين جا مي‏گيرد حال نمي‏خواهم بحث تفصيلي عرض بكنم كه‏ در اينجا خيلي مطلب هست. اين هم يك نظر بنابر سه نظريه اول، اخلاق از مقوله محبت بود، ولي بنابر اين نظر، اخلاق از مقوله تكليف است.‏

نظريه ديگري در باب معيار اخلاقي [ بودن يك فعل ] داريم و آن ، نظريه معروف حسن و قبح ذاتي افعال است. مي‏دانيم عده‌اي بوده‌اند كه براي افعال، حسن و قبح ذاتي قائل بوده‌اند و اين به يك معناي خاص‏ درست هم هست، البته تعبيرش فرق مي‏كند گفته‌اند : زيبايي يا حسن دو جور است، حسن حسي داريم و حسن عقلي، همچنان كه حسن خيالي هم داريم، و حسن حسي بر چند قسم است: "حسن" يعني زيبايي، و زيبايي تعريف هم‏ ندارد، ما يدرك ولايوصف است حسن حسي ممكن است بصري باشد، ممكن است‏ سمعي باشد و حتي ممكن است لمسي باشد، ذوقي باشد، مي‏باشد حسن عقلي هم‏ داريم: بعضي چيزها به ديده عقل زيباست و جاذبه دارد خاصيت زيبايي را از جاذبه‌اش مي‏شود فهميد هر چه كه در انسان عشق و شوق توليد كند و انسان‏ را به سوي خودش بكشاند و تحسين و آفرين و تقديس انسان را هم جلب بكند "زيبايي" است گفته‌اند: بعضي كارها ذاتا زيباست، و بعضي كارها ذاتا زشت و نازيباست، همين طور كه صورتها بعضي ذاتا زيباست و بعضي‏ نازيبا مثلا راستي ذاتا زيباست، حق، سخن راست، زيباست امانت ذاتا زيباست، سپاسگزاري ذاتا زيباست، احسان به غير ذاتا زيباست، عدالت‏ كردن ذاتا زيباست در مقابل، مقابلات اينها مثل دروغ ، ظلم و همه اموري‏ كه اخلاق ناپسند خوانده مي‏شود ذاتا نازيباست پس
[ طبق اين نظر ] معيار اخلاقي [ بودن ] زيبايي فعلهاست آن هم زيبايي عقلي كه عقل مستقلا و مستقيما درك مي‏كند اين تعريف خيلي جامعتر از آن تعريفها حتي تعريف‏ كانت است ولي اگر ملاك را زيبايي بدانيم بحث حسن و قبح عقلي پيش‏ مي‏آيد و البته كمي خالي از دشواري نخواهد بود.

به حسب اين نظريه كه در ميان مسلمين زياد مورد بحث بوده است، اخلاق از مقوله جمال و زيبايي است. بنابر دو نظريه و بلكه سه نظريه اول، اخلاق از مقوله محبت بود، بنابر نظريه كانت از مقوله تكليف بود، و بنابراين نظريه از مقوله زيبايي است ولي زيبايي‏ عقلي، هم از مقوله عقل است و هم از مقوله زيبايي، ولي زيبايي معقول.‏

نظريه ديگري در اينجا هست نزديك به اين نظريه كه از افلاطون است آن‏ هم مي‏گويد اخلاق از مقوله زيبايي است. لازم است توضيحي برايتان عرض‏ بكنم: در كتاب عدل الهي ذكر كرده‌ايم كه عدل را سه جور تعريف مي‏كنند: يكي برابري، ديگر، اعطاي كل
ذيحق حقه، و سوم، توازن و هماهنگي .

اگر تعريف سوم را در نظر بگيريم كه توازن و هماهنگي است، عدل مساوي مي‏شود با زيبايي چون زيبايي نوعي توازن است. افلاطون معتقد بوده است كه قوا و استعدادهايي‏ كه در انسان هست گوناگون است راست هم مي‏گويد غير افلاطون هم اين حرف‏ را گفته‌اند در انسان استعدادهاي طبيعي هست، استعدادهاي مافوق طبيعي‏ هست، استعدادهاي حسي هست، استعدادهاي عقلي هست گفته است همين طور كه انسان از ناحيه بدن، اگر اعضايش متناسب باشد زيباست، از نظر روح‏ و روان نيز اگر قوا و استعدادهاي خود را طوري تربيت بكند كه متوازن باشد، هر قوه‏اي از قوه‌ها را در آن حد معيني كه دارد اشباع كند، نه بيشتر و نه كمتر، و جلوي افراط و تفريط را بگيرد زيباست.

مي‏بينيد در كتب اخلاق ما روي‏ افراط و تفريط زياد بحث مي‏كنند و بعد مي‏گويند اخلاق خوب اخلاق حد وسط است. افلاطون هم مي‏گويد حد وسط، ولي نظرش بيشتر به زيبايي است‏ مي‏گويد: انسان متعادل الاخلاق و متعادل القوا و متناسب القوا انساني كه‏ همه چيز را از نظر روحي در حد خودش دارد نه بيشتر و نه كمتر، از نظر روحي زيباست.

اخلاقي شدن يعني زيبايي روحي و معنوي كسب كردن مي‏گويد : اندام ظاهري و جسماني در اختيار ما نيست و در رحم مادر تكميل شده آنچه‏ كه در اختيار ما هست اندام روحي است. انسان از نظر جسم، بالفعل به اين‏ دنيا مي‏آيد، از شكم مادر كه متولد مي‏شود از نظر جسم بالفعل است، يعني‏ اندامش تمام شده به دنيا مي‏آيد منتها رشد مي‏كند، ولي تمام اندام به اين‏ دنيا مي‏آيد اما از نظر روح يك مرحله عقبتر است يعني عالم دنيا براي روح‏ انسان حكم عالم جنين را دارد براي بدن انسان ملاصدرا هم اين تعبير را مي‏كند كه عالم دنيا براي روح نظير عالم رحم است براي جنين، اندام روح در اينجا ساخته مي‏شود.

تفاوت ديگر اين است كه اندام بدن كه در جنين ساخته‏ مي‏شد به اختيار ما نبود، ما قدرت نداشتيم كه خودمان را در رحم سفيد بكنيم يا سياه، پسر بكنيم يا دختر، زشت بكنيم يا زيبا تكليفي هم‏ نداشتيم ولي در اين دنيا اختيار با ماست، قلم قضا و لوح قدر در اختيار ماست كه چهره و اندام رواني خودمان را ترسيم كنيم و طرح وجودي خودمان را در همين دنيا بريزيم و خودمان را بسازيم.

پي‌نوشتها در دفتر روزنامه موجود است.

يکشنبه|ا|23|ا|بهمن|ا|1390





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: رسالت]
[مشاهده در: www.resalat-news.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 283]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن