تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 24 شهریور 1403    احادیث و روایات:  امام حسین (ع):چه آسان است مرگى كه در راه رسيدن به عزّت و احياى حق باشد، مرگ عزتمندانه جز زندگى جاو...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1815489642




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

سينماي زنان


واضح آرشیو وب فارسی:فان پاتوق:

از همان نخستين فيلم هاى ايرانى تا به امروز که نزديک به 80 سال از خاطرات و خطرات فيلمسازى داخلى مى گذرد، سينما هم مانند بسيارى ديگر از پديده هاى اجتماعى و هنرى در نوعى «گيجى عمومى» در مواجهه با نقش، مفهوم و جايگاه «زن» سهيم بوده و هست. در اين ميان سينماى عامه پسند و جريان فيلمفارسى - چه قبل و چه به خصوص بعد از مقطع تاريخى انقلاب - اتفاقاً بيش از ساير جريان هاى سينماى وطنى تکليفش با خودش و از جمله با تصويرى که از زن ارائه مى دهد روشن بوده. اين نوع سينما که مانند ژانر ادبى مشابهش به انگيزه مصرف گسترده و فراگير تهيه و توليد مى شود عموماً از مولفه هاى تکرارى و کهنه در پرداخت شخصيت هاى زنانه اش - اگر بتوان زنان ساخته و پرداخته سينماى عامه پسند را «شخصيت» قلمداد کرد - بهره برده و تصويرى کليشه يى و مهم تر از آن غيرواقعى از زنان را بر پرده نقره يى به مخاطب پرشمار و مشتاقش خورانده است. اينچنين است که شايد بتوان گفت از ديدگاه مطالعات فرهنگى و جامعه شناسى جنسيت، سينماى عامه پسند هنوز فرصتى براى حضور واقعى به زنان نداده و حضور زن در اين نوع سينما را در بهترين حالت به فانتزى هاى مستعمل و تکرارى محدود کرده است. از اين منظر حضور زن در سينماى عامه پسند نه از مواد و لوازم اصلى بلکه بيشتر نمک ماجراست و شايد بيش از هر چيز به يک شوخى جذاب شبيه باشد، و اين موضوع به خصوص هنگامى اهميت پيدا مى کند که به تاثيرات مديوم سينما در توليد و بازتوليد فرهنگ عمومى توجه کنيم.
کجا دانند حال ما سبکباران سينماها؟
اهالى فن گفته اند و مى گويند مهم ترين مشکل سينماى ما نداشتن فيلمنامه خوب و استاندارد يا «قصه» بى نقص يا دست کم کم نقص است. اما در مورد سينماى عامه پسند و به طور خاص درباره زنان اين نوع سينما گويا مشکلى به نام قصه از اساس وجود ندارد. نيم نگاهى به روند سينماى عامه پسند حکايت از آن مى کند که فيلمسازان فعال در اين ميدان که در سال هاى اخير اکران عمومى را هم در تسخير داشته اند براى تهيه فيلمنامه مشکل جدى ندارند. دستور تهيه فيلمنامه هاى اين دست آثار معمولاً از پيش روشن است و مثل دستور طبخ قرمه سبزى از آغاز خلقت بشر تا به حال تقريباً هيچ تغيير درخور يادآورى نکرده است و جالب اينکه محصول کار هم درست مانند «قرمه سبزى» هنوز و همچنان براى طرفداران بيشمار خود اشتها برانگيز و بى بديل است. از اين رو قصه پردازى در آنچه به عنوان سينماى عامه پسند در کشور ما رواج دارد ساده ترين و حتى پيش پاافتاده ترين بخش ماجراست. براى تهيه بخش مونث د استان در اين قبيل فيلم ها فقط کافى است پاى خاطرات مادربزرگ يا عمه خانم تان بنشينيد يا چند فيلم مربوط به عصر آغاز سينما در ايران ببينيد چرا که نقش و موقعيت زنان از آن زمان تا به امروز از ديدگاه فيلمسازان عامه پسند چندان تفاوتى نکرده است و شايد بهتر باشد بگوييم اساساً در سينماى عامه پسند ما زمان متوقف شده و زنان در مقطعى از تاريخ مانده اند. به عبارت ديگر سينماى عامه پسند ما در رويارويى با زنان عنصر مهم و تعيين کننده «همزمانى» را از دست داده و بلکه از اول هم نشانى از آن نداشته است. زن سينماى عامه پسند هنوز و همچنان در نقش هاى فرعى و خانگى باقى مانده و مهم تر از آن دغدغه ها و درونمايه وجودى اش هم هيچ رشد و پيشرفتى نداشته است. اگر تاريخ سينما را در يک تقسيم بندى فورى به سه دوره آغاز سينما، سينماى قبل از انقلاب و سينماى متاخر تقسيم کنيم شايد بتوان اين گونه تعبير کرد که تا سال هاى پايانى دهه 20، سينماى ايران هنوز درگير اثبات هويت خود به عنوان مديومى ناشناخته است و مجالى براى پرداختن به حضور و مهم تر از آن چگونگى حضور زن در معدود آثار سينمايى ندارد. اما از اين مقطع تاريخى که بگذريم به دوره يى از سينما مى رسيم که تا زمان انقلاب سال 57 به زندگى پرهياهوى خود ادامه مى دهد. سينمايى که امروز آن را با نام جنجال برانگيز «فيلمفارسى» مى شناسيم و از ديدگاه جامعه شناسى جنسيت يکى از مهم ترين نشان ها و مولفه هايش «بى هويتى» زنان و شايد هم «هويت مشترک، مشابه و غيرقابل بحث» همه زنان نقش آفرين در آن باشد. زن فيلمفارسى بى بروبرگرد زنى مطيع، دست و پابسته شوهر و فرزندان و خانه نشين است که همه ما تصوير ابدى او را در حال کار کردن با چرخ خياطى يا شستن رخت چرک ها سر حوض يا مرافعه با عناصر موذى و آشوبگرى به نام «مادرشوهر» يا «هوو» به خاطر داريم. به اين ترتيب در سينماى فيلمفارسى ما با زنى روبه رو هستيم که در کمال شگفتى و به طرزى ناممکن و باورنکردنى با تلقى مرحوم فردوسى از زن فرمانبر پارسا هيچ گونه تفاوتى ندارد و در طول چند قرن همچنان همان بوده که هست، ماجراى حضور زنان در فيلمفارسى اما زمانى جالب تر مى شود که توجه کنيم نوع سرکش و عصيانگر همين زن که جرات مى کند و کليشه رايج «آفتاب و مهتاب نديدن» را مى شکند و ميخ خود را از سرنوشت محتومش در خانه مى کند هم انتخاب درخشان ترى پيش رو ندارد. زن سرکش هم بى بروبرگرد جايى ندارد و کارى از دستش برنمى آيد جز کافه هاى لاله زار و رقصيدن در چنگال بى رحم صاحبان آنها. به اين ترتيب زن در اين نوع سينما اساساً در دو قطب موجود اثيرى و زن لکاته تصوير مى شود. زن يا مادر است يا دختر سربه زير خجالتى دم بخت که زير سايه «خان داد اش»، «خان عمو» يا «آقاجون»اش زندگى مى کند يا مطلقاً «بدکاره» است. متاسفم انتخاب ديگرى در کار نيست، منوى فيلمفارسى در اين زمينه نقص عجيبى دارد،
سينماى بزرگمردان قهرمان
شايد شما هم از آن جمعيتى باشيد که مى گويند زن هم دوره و هم عصر فيلمفارسى چيزى بيش از آنچه در اين نوع سينما تصوير شده نبوده است و فيلمفارسى سازان هم ناگزير واقعيت موجود را به تصوير مى کشيده اند اما در پاسخ به اين شائبه واقع گراى شما مى توان به مقطعى ديگر از تاريخ کوچک سينماى ايران توجه کرد؛ دوره يى که در آن کم کم نشانه هايى از نوع متفاوتى از سينما ظهور کرد و اگرچه فيلمساز بزرگى مانند ابراهيم گلستان با اصطلاح «موج نو» مخالف است و مى گويد «سينماى متعارف چه بود که غيرمتعارفش چه باشد؟» اما از آن به عنوان موجى نو در سينماى ايران ياد مى شود. همزمان با شکل گيرى اين جريان در سينماى ما داستان ها و مسائل مبتلا به شخصيت هاى آنها تغيير جهش چشمگيرى به سمت واقعيت زندگى دادند و مخاطبان شاهد بروز چهره هاى ملموس و چندوجهى بر پرده سينما شدند که هيچ کدام زن نبودند، شمايل زن خوب و کليشه زن بد در سينماى مردانه ايران حتى در اين دوره از سينما همچنان بدون تغيير باقى ماند. زن ايرانى نه تنها در سينماى فيلمفارسى بلکه حتى در سينماى منسوب به جريان روشنفکرى هم هرگز بخت آن را پيدا نکرد که نقاب زن منفعل، وابسته، نيکوکار، نگران ناموس، غم پرور، تحت سلطه، صغير، بى خبر، حسود يا فرشته خوى هميشگى را از صورت بردارد و به قول آن ترانه سراى معروف «جاى خودش نفس بکشد.» اين در حالى است که در اين دوره از حيات اجتماعى ايران به گواه تاريخ و آثار آن در روزگار حاضر، ما زنانى به جز زنان خانه دار يا رقصندگان کافه هم داشته ايم؛ زنانى که به دانشگاه رفتند، شعر سرودند و داستان نوشتند، در سياست صاحب جايگاهى شدند، سفر رفتند، استقلال اقتصادى به دست آوردند، مطبوعات زنانه را پايه گذارى کردند و در توافقى اعلام نشده به تخريب «ديوارهاى مفهومى وفرهنگى» تثبيت شده برخاستند. براى اين زنان اتفاق خارق العاده يى نيفتاده بود و اگرچه هنوز جمع بسيار کوچکى را تشکيل مى دادند اما وجود و حضور داشتند و بدون آنکه مغزشان بزرگ تر شده يا فيزيولوژى شان تغيير کرده باشد، بدون آنکه قدرت استدلال مردانه(،) را از نيمکره چپ مغز به نيمکره راست هدايت کرده باشند، نوع پوياترى از زندگى را انتخاب کردند، نوعى که البته سينماى عامه پسند آگاهانه يا ناخودآگاه ناديده اش گرفت. بنابراين اگرچه فيلمسازانى مانند مسعود کيميايى با فيلم «قيصر» طرحى نو در سينماى ايران در انداختند اما قهرمان سازى ها و شخصيت پردازى ها حتى در اين نوع سينما هم تنها در حوزه مردان محدود ماند و امرى مذکر تلقى شد و تصوير زنان همچنان هم در فيلمفارسى و هم در سينماى معترض به آن مخدوش و دستکارى شده باقى ماند. شايد اگر فيلم هايى مانند «بيتا»، «بن بست» يا «نازنين» هم نبودند بايد به کلى از شخصيت پردازى خارج از کليشه زنان در سينما چشم مى پوشيديم.
در جست وجوى زنان از دست رفته
سى سال از انقلاب سال 57 گذشته و جامعه ما هر روز تغييرات تازه يى را تجربه کرده است؛ تغييراتى که خوشبختانه و چنانچه انتظار مى رفت بر ادبيات و سينما هم تاثير گذاشتند و نوعى سينماى اجتماعى را رقم زدند. با وجود اين سينماى موسوم به عامه پسند حتى در اين روزگار و با وجود تغيير مشهود و غيرقابل انکار نقش زنان در جامعه همچنان بر موضع قديمى خود در تصويرسازى از زنان پافشارى مى کند. گويا نگاه و ديدگاه سازندگان فيلم هاى عامه پسند نسبت به نقش و هويت زنان هنوز هيچ تغييرى نکرده و شايد اگر محدوديت هاى موجود نبود از بازسازى تصوير زن کاباره يى هم استقبال مى کردند. به جرات مى توان گفت در تمام فيلم هاى عامه پسندى که در طول سال هاى گذشته اکران سينماها را قرق کرده اند حتى يک شخصيت زن ملموس و قابل انطباق با واقعيت جارى در زندگى امروز ما وجود ندارد. در سال هاى آغازين پس از انقلاب که سومين دوره از تقسيم بندى فورى ما را شامل مى شود، فيلم هاى اکران شده، تحت تاثير شور انقلابى که هنوز در جامعه وجوددارد، عموماً درونمايه يى «عدالت خواهانه» و «خوان ستيزانه» دارند و اگرچه کم کم به سوى نوعى شعارگرايى ميل مى کنند اما حتى در اين فيلم ها هم همان بلاتکليفى و گيجى عمومى درباره نقش و جايگاه زنان قابل بررسى است. بسيارى از اين فيلم ها يا فيلم هايى که بعدتر درباره جنگ ايران و عراق ساخته شدند يا عملاً زنان را ناديده گرفتند يا چهره يى زار و گريان و نالان و ضعيف از زن ايرانى ارائه دادند. همين جريان حتى پس از دوم خرداد 1376 وآزادى نسبى که فراهم آمد نيز ادامه پيدا کرد و سينماگران عامه پسند اگرچه اين بار زنان را دستمايه اصلى آثار خود قرار دادند اما شخصيت هايى ارائه دادند که از قهرمانان پاورقى هاى نشريات عامه پسند دهه 40 هم تک بعدى تر و ناقص تر بودند. به اين ترتيب اگرچه بسيارى از منتقدان برآنند که تصوير زن در سينماى پس از انقلاب احيا شده يا از زمين تا آسمان با تصوير او در سينماى پيش از انقلاب تفاوت دارد اما در سينماى عامه پسند بايد گفت که تنها رنگ و لعاب و فضاهاى قصه ها تغيير کرده و اگر نه در هنوز و همچنان در بر همان پاشنه مى چرخد. زن ايرانى با وجود اينکه امروز به وضوح تحصيلکرده تر از مرد ايرانى است اما در سينماى عامه پسند هنوز هم اسير خانه و دردسرهاى مادرى و همسرى است، هنوز هم از کمبود اعتماد به نفس رنج مى برد و نگران «هووى فرضى» است، هنوز هم مهم ترين دغدغه اش «شوهريابى» است و هنوز هم همان جنس دومى است که تربيتى احساساتى را از سر گذرانده و نمى تواند شخصيت جديدى به جامعه خود عرضه کند. فرقى نمى کند که زنان ما امروز کرسى هاى سياسى را در اختيار دارند و گردانندگان اقتصاد جامعه و خانواده هستند. سازندگان فيلم هاى عامه پسند هنوز خبرى از اين تغييرات نشنيده اند. زنان فيلم هاى آنها همچنان حواس خود را سرکوب مى کنند و در چارچوب محدوديت هايى که بر زندگى شان تحميل شده روزگار مى گذرانند. چرا البته دختر دانشجو يا خانم معلم يا... هم در داستان هاى اين گونه سينمايى ديده شده است اما حتى در اين موارد هم با تصويرى وارونه از زن رو به رو هستيم. کمااينکه هر جا در سينماى عامه پسند به مبحث «فمينيسم» مى رسيم هم کار به شوخى و بذله گويى و حتى تمسخر مى رسد. فمينيست ها مطلقاً زنانى عصبى، بيمار، زشت، خانواده برهم زن و در کار تخريب مردان معرفى مى شوند و به اين ترتيب داستان پرداختن به شخصيت زن در سينماى عامه پسند کامل مى شود اما هنوز خبرى از «زن» به عنوان «زن» در اين نوع سينما نيست.

ترس، جيغ، زنانگى
هيچ چيز مطلق نيست اما در سينماى عامه پسند ما بعضى چيزها مطلق است يا بهتر است بگوييم مطلق شده است. ازجمله پيوند افسانه يى «زن» و «ترس»، «زن» و «نگرانى» يا «زن» و «جيغ جيغ».آيا شما تا به حال در هيچ يک از آثار سينماى عامه پسند زنى را ديده ايد که مثلاً در مواجهه با اتفاق ساده يى مثل يک تصادف اتومبيل، يا دير کردن فرزندش با منطق و درايت و آرامش رفتار کند و به جاى جيغ و داد و سر و صدا و بر سر و صورت کوبيدن و ابراز نگرانى به فکر راه چاره باشد؟ در اکثريت قريب به اتفاق اين فيلم ها به قول جوانان امروز، زن موجودى «روى اعصاب» است که مرد يا مردان داستان او را دعوت به کمى آرامش و کمى خوددارى مى کنند. زن سينماى عامه پسند از همه چيز مى ترسد از سوسک گرفته تا دزد و تاريکى شب. اين چنين است که اگر هم قرار باشد «موجودات خيالى» در جايى ظاهر شوند بهتر است آنجا مثلاً «خوابگاه دختران» باشد و سينماى ايران ژانر به اصطلاح وحشت را هم با لذت بردن از ترس و جيغ زنان و دختران تجربه کند و مخاطبانش هم بار ديگر کليشه هاى جنسيتى آموخته از دوران کودکى شان را به خاطر بياورند «پسرا شيرن / مثل شمشيرن/ دخترا پنيرن/دست بزنى مى ميرن». به هر حال نگاه سينماگران هم چيزى در امتداد نگاه جامعه يى است که در آن زندگى مى کنيم.
سرنوشت محتوم
اگرچه در اطلاق نام «روشنفکرى» به جريان فيلمسازهاى نه چندان عامه پسند ايرانى هنوز ترديد وجود دارد اما به هر حال خارج از جريان سينماى عامه پسند فيلمسازانى مانند رخشان بنى اعتماد، داريوش مهرجويى يا بهرام بيضايى را همچنان مى توان جدى ترين معيار براى سنجش حضور زن و «آگرانديسمان» مسائل زنان در سينما دانست. اما جالب اينجاست که حتى در فيلم هاى جدى تر سينماى ايران که رويکردى واقعى تر به حضور زنان دارند هم سرنوشت زن ايرانى از 60 سال پيش تا به حال اغلب تغيير چندانى نکرده است و براى مثال «هنگامه قاضيانى» در«به همين سادگى» اگرچه پروسه متفاوتى را طى مى کند اما در نهايت همان تصميمى را مى گيرد که همجنسانش در فيلمفارسى مى گرفتند، از اين منظر به زن سينماى ايران- به خصوص از نوع عامه پسندش - هنوز جرات و جسارتى که مردان در ارائه شخصيت هاى متفاوت به خرج مى دهند داده نشده است. اما در سويه ديگر اين ماجرا کارگردان هاى زن و به طور خاص فمينيست ترين کارگردان زن ايرانى يعنى تهمينه ميلانى قرار دارند که نه تنها کمکى به ارائه تصوير منطقى تر و واقعى ترى از زن در سينماى ايران نکرده اند بلکه با قهرمان سازى هاى پوشالى و خنده دار از زنان و عصيانگرى هاى فاقد پختگى و منطق عليه مردان چهره يى عصبى و تخريب شده از زن آگاه شده نسبت به حقوق خود عرضه کرده اند که شايد همان چهره فيلمفارسى وار و کليشه سينماى عامه پسند بر آن ارجح باشد.






این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فان پاتوق]
[مشاهده در: www.funpatogh.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 157]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن