تبلیغات
تبلیغات متنی
دکتر علی پرند فوق تخصص جراحی پلاستیک
طراحی سایت فروشگاهی فروشگاه آنلاین راهاندازی کسبوکار آنلاین طراحی فروشگاه اینترنتی وبسایت
بهترین دکتر پروتز سینه در تهران
محبوبترینها
بهترین ماساژورهای برقی برای دیسک کمر در بازار ایران
بهترین ماساژورهای برقی برای دیسک کمر در بازار ایران
آفریقای جنوبی چگونه کشوری است؟
بهترین فروشگاه اینترنتی خرید کتاب زبان آلمانی: پیک زبان
با این روش ساده، فروش خود را چند برابر کنید (تستشده و 100٪ عملی)
سفر به بالی؛ جزیرهای که هرگز فراموش نخواهید کرد!
از بلیط تا تماشا؛ همه چیز درباره جشنواره فجر 1403
دلایل ممنوعیت استفاده از ظروف گیاهی در برخی کشورها
آیا میشود فیستول را عمل نکرد و به خودی خود خوب میشود؟
مزایای آستر مدول الیاف سرامیکی یا زد بلوک
خصوصیات نگین و سنگ های قیمتی از نگاه اسلام
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1860359742
![archive](https://vazeh.com/images/2archive.jpg)
![نمایش مجدد: سياست - همچنان بر فراز refresh](https://vazeh.com/images/refresh.gif)
سياست - همچنان بر فراز
واضح آرشیو وب فارسی:واحد مرکزي خبر: سياست - همچنان بر فراز
![](http://kargozaaran.com/NewsImage/8706181905438-1.jpg)
سياست - همچنان بر فراز
مجتبي نجفي:روشنفكري مذهبي نحلهاي از جريان نوانديش اسلامي است كه در چند دهه اخير تاريخ معاصر كشورمان مدلهاي زيست خود را ارائه كرده است. شايد برجستهترين چهرههاي اين جريان دكتر علي شريعتي، آيتالله طالقاني، مهندس بازرگان و دكتر يدالله سحابي باشند. اين نوع روشنفكري تلاش داشته است با تكيه بر اصول خاص خود با رويكردي انتقادي با سنت و مدرنيته تعامل داشته باشد و با گفتماني ملي ـ مذهبي درصدد ارتباط با تودههاي مردمي و تاثيرگذاري بر عرصه عمومي بوده باشد. حركت روشنفكري مذهبي معطوف به تغييرات اجتماعي است و در اين ميان سعي كرده از انتزاعيگري و فروغلتيدن در مباحث تئوريك صرف اجتناب كند. بر اين مبناست كه مدلهاي زيست اين جريان چه در گذشته و چه در زمان حاضر صرفا انديشمنداني برآمده از آكادمي نبودهاند بلكه تيپهايي سياسي اجتماعي بودهاند كه تلاش آنها معطوف به نفوذ در عرصه عمومي و گفتوگوي انتقادي با فعالان اجتماعيـ سياسي به عنوان واسطههاي جريان روشنفكري و تودههاي مردمي بوده است. تا از اين طريق از دل سنت مدرنيته رشد كند و پيمودن مسير مدرنيته به نفي سنن كارآمد اجتماعي منجر نشود. حفظ قوام اجتماعي و داربستهاي اخلاقي جامعه و سير حركت به سوي «ماي جمعي» همواره از دغدغههاي اين جريان محسوب شدهاند. روشنفكري مذهبي از آنجا كه خاستگاه خود را عرصه عمومي دانسته همواره قدرت را تابعي از آزادي دانسته و بر تناسب و هماهنگي هدف و وسيله تاكيد كرده است. بر اين اساس اين جريان در وهله نخست تلاش كرده ضمن حفظ ارتباط با فعالان اجتماعي بر معادلات قدرت تاثيرگذار باشد و حاكميت را به رعايت حقوق انساني، احترام به قانون، صيانت از حقوق فردي و اجتماعي وادار كند. روشنفكري مذهبي با نگاهي انتقادي به سنت و مدرنيته در برابر سنتگرايي ديني و بنيادگرايي ديني صفآرايي كرده و الگوهاي غيربومي از چپ گرفته تا راست را مورد نقدهاي اساسي خود قرار داده است. الگوهايي كه همواره تلاش كردهاند عين را تابع ذهن كنند. اين جريان در غالب گفتماني ملي ضمن حفظ مرزبنديهاي خود با انديشههاي پان ايرانيستي تلاش كرده با واقعيات جامعه ايراني همراهي دلسوزانه و البته رويكردي انتقادي داشته باشد. از منظر گفتمان ملي و دفاع از حقوق ملتها و حق تعيين سرنوشت كشورها از پذيرش الگوهاي تحميلي غربي و شرقي امتناع كرده و نسبت به يكجانبهگرايي و هژمونيطلبي قدرتهاي بزرگ همواره انتقادهاي بنياديني ابراز داشته است.
مذهبي، صفتي است كه به اين جريان روشنفكري پيوند خورده است تا ضمن ابراز هويت خويش بر اساس اصول و آموزههايش هويتهاي ديگر را به رسميت بشناسد و ارتباطي تعاملي- انتقادي با توجه به ميزان اصول مشترك انساني بر مبناي حقمداري و آزادي انسانها با آنها برقرار كند. بر اين مبناست كه مدلهاي زيست اين جريان نشان دادهاند حتي زماني كه در مقاطعي بر مسند قدرت نشستهاند از حذف و محرومكردن رقيب از حقوقاش امتناع كردهاند.
روشنفكري مذهبي از آنجا كه خاستگاهش را عرصه عمومي ميداند خود را ناگزير به ارتباط و گفتوگوي سازنده و انتقادي با تودههاي مردمي ميداند و در اين بين ارتباط با اصناف و نيروهاي اجتماعي را به عنوان حلقه واسط روشنفكران و تودههاي مردم اصلي اجتنابناپذير محسوب ميكند. در اين ميان روشنفكري مذهبي نبايد اهل نقزدن و شكوه و ناله باشد زيرا موظف است با تكيه بر خاستگاه خود توان توليد كند و امكانات مورد نظر خود را فراهم كند. در اين ميان روشنفكر مذهبي گردشگري است ميان تودههاي مردم. هم ميخواند و هم ميبيند. هم ميگويد و هم ميشنود. و البته در كنار آنها بايد بشناسد و برنامه دهد. روشنفكري مذهبي از فروافتادن در مباحث انتزاعي و تفنني اجتناب ميكند به دنبال زباني براي گفتوگو با مردم است تا با واقعيات اجتماعي همخواني داشته باشد و هم گوينده بفهمد و هم شنونده درك كند. با اين زبان است كه نه در دام عوامفريبي ميافتد و نه به رويكردهاي نخبهسالار روي ميآورد.
روشنفكري مذهبي از واقعيات اجتماعي فرار نميكند با آنها تعامل ميكند و وجود آنها را به رسميت ميشناسد. روشنفكري مذهبي به حركت توامان آرمانگرايي و واقعبيني نظر دارد تا از اين منظر نه متوهم شود و نه مايوس. نه با پيروزي سياسي گمان كند كه قلههاي پيشرفت و افتخار را فتح كرده و نه با شكست سياسي سرخورده و مايوس ميشود. عرفان روشنفكري مذهبي گونهاي از عرفان اجتماعي است كه رابطه خود را با خالق خود بر مبناي همراهي و كمك به خلق خدا تبيين ميكند و از اين منظر عرفان هم به روشنفكر مذهبي اطمينان روحي ميدهد و هم او را براي حضور فعال در امور اجتماعي و حركت بهسوي نوشوندگي انگيزه دوچندان ميدهد. عرفاني كه از اجتماع ميبرد و در پستوهاي ذهن و خانه جاي ميگيرد مخرب بوده است و ويرانگر.
روشنفكري مذهبي در نقد خود صادق است و اشتباهاتش را به عوامل بيروني نسبت نميدهد. اين جريان از آنجا كه حركت خود را معطوف به تغييرات اجتماعي ميداند اكنون براي خود اين پرسش را طرح ميكند چرا با گذشت بيش از يك قرنونيم از جريان نوانديشي در ايران هنوز اندرخم يك كوچه ماندهايم. يا اينكه نسبت آگاهي و نوانديشي با دموكراسي، توسعه و رفاه چيست؟ نوع برخورد با بحرانهاي عديده اجتماعي كه قوامهاي اخلاقي جامعه را سست كردهاند بايد چگونه باشد؟ اصناف در تكوين حيات سياسي دموكراتيك و توسعهگراي ايران چه نقشي ميتوانند داشته باشد؟ نسبت جريانهاي ملي با گفتمان حاكم جهاني چيست؟ ايران جديد چه مشخصاتي دارد و عناصر تازهوارد به اين معادلات كدامند؟ اينها همه پرسشهاي بنياديني است كه امروز از دغدغههاي اين جريان و چهرههاي شاخص آن مطرح ميشود. البته آنچه كه در باب اين جريان گفته شد مجموعه ويژگيهايي است از آنچه كه بايد باشد و اين به اين معني نيست كه چهرههاي اين جريان از هرگونه انتقاد مبرا هستند بلكه بيشتر تلاش شد سويهها مشخص شوند.
روشنفكري ديني گرفتار تناقض در گفتار و كردار
اما برخلاف تصور اختلاف ميان روشنفكري ديني از زمين است تا آسمان. با فروپاشي اتحاد جماهير شوروي و ظهور نئوليبراليسم جهاني همراه با تحولات دهه 70 و مطالبات انباشتهشده در دوم خرداد گفتماني نوين پديدار شد كه بر جريانهاي چپ از نحلههاي مختلف گرفته يورش برد و بنيانهاي هرگونه ايدئولوژيگرايي را مورد حمله قرار داد. شاخصهاي اين جريان با نام نحله كيان معروف شدند و با شعار اصلاح معرفت در حوزه نظري از پلوراليسم، تساهل و تسامح، نفي هرگونه ايدئولوژيگرايي، خصوصيشدن دين و حقيقتگرايي سخن گفتند و در حوزه سياسي با شعار قانونگرايي و گردش نخبگان در مدار قدرت از مطالبات مطرحشده ايرانيها در دوم خرداد استفاده بهينه كرده تا حدودي نفوذ خود را در محافل دانشگاهي و روشنفكري بسط دادند. اين جريان از دل تحولات دهه 60 و سالهاي آغازين انقلاب اسلامي سر برآورد. دوم خرداد گروهها و جريانهايي را از انزوا رهانيد كه خود در سالهاي آغازين انقلاب از تاثيرگذارترين افراد و جريانها در تحولات مهم آن زمان بودند. روشنفكري ديني در ابتداي امر با تفكري نخبهگرايانه اميدوار به تغييرات در سطح و اصلاح از بالا به پايين بود. اين بينش از درك تحولات اجتماعي عاجز و ناتوان است. يا نسبت به آنها بياعتناست. عدالت اجتماعي در گفتمان روشنفكران ديني اگر نگوييم وجود ندارد ميتوان مدعي شد كمرنگ است. ايمان به اصلاح قدرت از طريق گردش نخبگان نشات گرفته از بينشي است كه اصالت را به قدرت ميدهد و آزادي را تابعي از قدرت ميداند. اين بينش قدرتمحور يا نيروهاي موجود اجتماعي را خوار ميشمارد يا وجودشان را ناديده ميانگارد. بر اين مبناست كه مشاهده ميكنيم چگونه در دوم خرداد و سالهاي پس از آن نيز اصلاحطلبان با نيروهاي صنفي برخورد دوگانه و در بسياري از مواقع منفعتطلبانه داشتند.
روشنفكري ديني به دليل غرقشدن در انتزاعيات تلاش نميكند موضع خود را به صراحت در باب موضوعهايي همچون بحرانهاي اجتماعي يا بروز مسائل جديد مانند زنان، اقوام و اصناف مشخص كند. اگر روشنفكري مذهبي به تعامل ميان هويتها تاكيد ميكند و خواستار به رسميت شناختن هويتهاست اما روشنفكري ديني اسلام حقيقت را در برابر اسلام هويت مينشاند تا با توسل به اين رويكرد به جاي حل و فصل مسئله صورت مسئله را پاك كند و از مواجهه با چالشهاي امروز جامعه ايران فراركند. جريان روشنفكري ديني كه برآمده از اصلاحات دوم خرداد بود با پيروزيهاي سياسي خود را پيشتاز جريانهاي فكري كشور دانست و بر اين مبنا فرصت را مغتنم شمرد تا با نقد ايدئولوژيگرايي حساب خود را با وقايع اوايل انقلاب اسلامي و دهه شصت پاك كند و شريعتي را مقصر اصلي و رواج بنيادگرايي معرفي كند. اين جريان در دروان اصلاحلات شريعتي را آماج حملات تند و شديد خود قرار داد اما بهراستي كدام يك از آنها سردمداران حاكم بر انقلاب و جريانهاي رخ داده تا سالهاي 1367 را نقد كرده است؟ هر از گاهي كه مورد پرسش قرار ميگيرند با زباني درشتگونه و تند جواب منتقدين را ميدهند و به هر وسيلهاي سعي ميكنند اقدامات خود را توجيه كنند. گويي انتقاد از گذشته خويش و اقرار به اشتباه به معناي خودكشي سياسي است. نمونه آشكار اين رويكرد در مباحث صورتگرفته ميان دكتر سروش و زيبا كلام رخ داد كه سروش عنوان كرد او تنها در آن زمان سكوت كرده و نقشي در انقلاب فرهنگي نداشته است. اگر شريعتي و طرفدارانش در اوايل انقلاب به التقاطيگري متهم شده بودند و تيغ تيز تكفير و ارتداد را تحمل ميكردند در دوران اصلاحات به انواع و اقسام اتهامات سنگين مانند بنيادگرايي، فاشيسم... متهم شدهاند. اين منطق برونگرا به درون نمينگرد و در پي نقد منصفانه خويش نيست بلكه به دنبال عاملي خارجي است تا اشتباهاتش را متوجه شريعتي بكند كه خود انقلاب را نديد و در دوران خويش نسبت به وقوع انقلاب زودرس هشدار داده بود. روشنفكران ديني نه خبطهاي بزرگشان در اوايل انقلاب را به گردن گرفتند و نه اشتباهات دوران اصلاحات را نقد كردند. به راستي بايد پرسيد گفتمان ايدئولوژيزدايي براي نمونه در جامعه دانشگاهي ايران چه تاثيري بر جاي نهاد؟ آيا به لشكري از سرخوردگان از وضع موجود كه به پستوخانههاي خصوصي خويش سرازير شدهاند انديشيدهايد؟ گفتماني كه در بين فعالان دانشجويي به ايدئولوژي «بيمبنايي» تعبير شد و اثرات سوء خويش را تا مدتهاي طولاني بر جاي گذاشته است.
جريان روشنفكري ديني هنوز هم بهرغم شكستهاي سنگين نميخواهد بپذيرد كه آگاهي و نوانديشي نسبت مستقيمي با دموكراسي و توسعه ندارد. با انذار صرف نميتوان در انتظار تحول نشست. اين جريان گويي از تاريخ نوانديشي ايران نياموخته است كه فقدان مدل تحققي و گرفتار شدن در دام انتزاعيات جز هدر دادن پتانسيلهاي اجتماعي نتيجه ديگري در بر ندارد. با شكست سياسي سوم تير در انتخابات رياستجمهوري همه در انتظار تجديد نظر در خط مشيها، مباني فكري و راهكارهاي سياسي از سوي اين جريان بودند. اما مايوسانه اينگونه شنيديم كه شكست اصلاحات حاصل عملكرد تحريميان بوده است كه اين خود باز نشاني از غرور كاذب سردمدارن اين جريان بود.
روشنفكري دين همانگونه كه با فروپاشي اتحاد جماهير شوروي چپگرايان را در نحلههاي مختلف كوبيد و با نگاهي كليشهاي چپ را نقد كرد، با تجربه انقلاب اسلامي كه نقش چهرههاي شاخص اين جريان در تكوين آن غير قابل انكار بوده است، بر تمامي نمودهاي اسلام سياسي واكنش نشان داد. ميتوان مدعي شد كه اين جريان در برابر گفتمان مسلط جهاني وا داد و گويي پايان تاريخ را باور كرده بود. اما پايان تاريخ و ظهور ابرانسان يا همان انسان كامل افسانهاي بيش نبود، ادعايي كه اشاعه تروريسم و بنيادگرايي كه خود حاصل عملكرد غلط قدرتهاي غربي در چارچوب جنگ سرد بود به همراه نسلكشيهاي متعدد در دارفور، روآندا و تبعيض نژادي در فلسطين و تداوم تنازعات منطقهاي و رشد روزافزون شكاف غني و فقير، تسلط كارتلها و شركتهاي فرامليتي، تداوم يكجانبهگرايي و تكثير روزافزون تسليحات كشتار جمعي و تغييرات آب وهوايي و اخيرا جنگ سرد نوين در منطقه آسياي مركزي خط بطلان پررنگي بر آن كشيد. اينچنين بود كه جريان نئوليبراليسم بهرغم ادعاهاي گزاف مبني بر ايجاد جهان بهتر و امنتر همچنان مشاهده ميكند كه صدها ميليون انسان در انتظار آب آشاميدني و قرصي نان هستند. جريان روشنفكري مذهبي بر خلاف روشنفكران ديني همواره با نئوليبراليسم مرزبنديهاي جدي داشته و انتقادهاي بنياديني نسبت به داعيهداران اين جريان ابراز داشته است. پيامدهاي منفي جريان نئوليبراليسم بر جامعه ايران خُرد شدن افراد و اتميزه شدن آنها، فرورفتن در لاك خصوصي و اصالت به لذتطلبي، فرار از مسووليت اجتماعي و اصالت بخشيدن به مصرف گرايي بوده است. روشنفكران ديني كه بنا بر سرشت نازكرنجيوار خود در انتظار مهيا شدن شرايط و ايجاد فضاي مناسب براي فعاليت خود هستند در دوران اصلاحات آنچنان از ترفندهاي رقيبان محافظهكار خود ناله ميكردند كه گويي انتظار داشتهاند تا رقيب در برابر ايدههاي آنها سر تعظيم فرود آورد و با انتشار چند مقاله و چند نطق سنگر به سنگر پيشروي كنند. آنها به جاي تكيه بر نيروهاي اجتماعي مانند معلمان، كارگران، وكلا، پرستاران و پزشكان و به جاي تقويت اين اصناف، آنچنان ناليدند كه مردم با رويگرداني از آنها نشان دادند كه از نقزدن متنفرند و به دنبال مردان عملند.
روشنفكران ديني همچنان خود را بر فراز جريانهاي روشنفكري ايران ميدانند و هيچ گونه نقدي را نسبت به خود بر نميتابند و منتقدان را با انواع و اقسام اتهامات خلع سلاح ميكنند و اينچنين غرور كاذبي خود بزرگترين مانع در تبيين وضعيت موجود است.
سخني با مراد فرهادپور
مراد فرهادپور از چهرههاي علمي توانايي است كه با توجه به امكانات محدود خود تا حد توان تلاش كرده است به نوبه خود در عرصه روشنفكري تاثيرگذار باشد و از اين منظر نيز مرزبندياش را با قدرت مشخص كرده و از ديدگاه انديشه انتقادي نقدهاي بنياديني نيز به جريانهاي روشنفكري ديني وارد كرده است. اين نقدها در بسياري از موارد اصولي بوده، به خصوص آنجا كه با انتقاد از فلسفه تحليلي نسبتي مستقيم ميان اين رويكرد و اشاعه دلالبازي، رانتخواري، سياستزدايي پوپوليستي برقرار ميكند. نقد ايشان به عرفاني كه بوي صوفيگري ميدهد و از بطن تحولات اجتماعي به خلوتگاههاي ذهني فرار ميكند كاملا درست است. نقطه نظرات ايشان در مورد پسروي فكري روشنفكري ديني كاملا صحيح و منطقي است. وي آفات جريان نئوليبراليسم را بر كشور به خوبي ميشناسد و از فروريختن پايههاي «ماي جمعي» و فرار از مسووليتهاي اجتماعي به خوبي آگاه است. اما پرسشي كه اينجا مطرح ميشود اين است كه چرا وي در نوشتهها و مصاحبههاي خود هيچگاه اشارهاي به جريان روشنفكري مذهبي كه در بسياري از موارد اشتراك نظر با ايشان دارد نكرده است. جريان روشنفكري مذهبي حتي شديدتر از مراد فرهادپور به روشنفكري ديني انتقاد دارد اما آقاي فرهادپور هيچگاه تلاش نكرده است با اين جريان گفتوگوي تعاملي و انتقادي داشته باشد.
انتقاد ديگر نسبت به ايشان ميتواند تا حدودي از جنس انتقاد به روشنفكري ديني باشد. در هر صورت جامعه ايران از پيچيدگيهاي خاصي برخوردار است و سير تحول در آن مستلزم شناخت عيني از مناسبات اجتماعي، پيوندهاي فرهنگي روحيات ملت ايران است. گمان ميرود رويكرد آقاي فرهادپور نيز در مواردي انتزاعي است و رويكرد انتزاعي ايران توان طرح پرسشهاي بنيادين ندارد. به عنوان مثال روشنفكران انتزاعيمحور به اين پرسش كه چرا در جامعه ايران بهرغم وجود پرسابقه جريان نوانديشي در نيل به دموكراسي و توسعه ناكام مانده است و بهرغم تحولات فراوان دورهاي باطل را پذيرا شده است، فكر نميكنند.
نقد ديگر نسبت به ايشان تعيين نسبت با ايران و جهان است. بايد پرسيد تحول در ايران الزاما منوط به تحولات جهاني است؟ از اظهار نظرها و نوشتههاي ايشان چنين بر ميآيد، تا در روابط نظام بينالملل تحولي صورت نگيرد، تحول در ايران غير ممكن است. اين رويكرد اصالت را به بيرون ميدهد و ايمان خود را به «سياست مردمي» كه فرهادپور آن را در برابر سياست قدرت مينشاند از دست ميدهد. تلاش براي تحقق اراده جمعي دموكراتيك كه مراد فرهادپور نيز بر آن صحه ميگذارد نيازمند سير در ايران، شناخت مباني فرهنگي، ساختارهاي اجتماعي و روحيات ملي يك جامعه است. ترديدي نيست كه ويژگيهاي دوراني نيز ميبايست مورد توجه قرار گيرد. اين فقدان شناخت از جامعه و عدمتوجه به شتاب تحولات و فقدان بازتعريف ايران و چشمپوشي از عناصر جديدي كه در عرصه معادلات ايران وارد ميشوند خود باعث گيجي و ابهام در اتخاذ رويكرد مناسب ميشود. در نهايت اينكه نقدهاي مراد فرهادپور تا حدود فراواني به جريان روشنفكري ديني بجاست و اينكه روشنفكري شهرتي جهاني داشته باشد يا نداشته باشد آنچنان مهم نيست، مهمتر اين است كه زواياي پيچيده جامعه ايران را بشناسد و پرسشهاي نو طرح كند و با نيروهاي اجتماعي وارد گفتوگويي سازنده شود.
٭ انتشار اين مقاله الزاماً مورد تاييد روزنامه نيست و نظر نويسنده است.
دوشنبه 18 شهريور 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: واحد مرکزي خبر]
[مشاهده در: www.iribnews.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 131]
-
گوناگون
پربازدیدترینها