تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 17 مرداد 1403    احادیث و روایات:  امام محمد باقر(ع):کسی که از روی بی میلی،بدون عذر و علت نمازجماعت را که اجتماع مسلمانان است ترک کند...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

سایت ایمالز

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

آراد برندینگ

سایبان ماشین

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

خرید تیشرت مردانه

خرید یخچال خارجی

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ابزار دقیق

خرید ریبون

ثبت نام کلاسینو

خرید نهال سیب سبز

خرید اقساطی خودرو

امداد خودرو ارومیه

ایمپلنت دندان سعادت آباد

موسسه خیریه

خرید سی پی کالاف

واردات از چین

الکترود استیل

سلامتی راحت به دست نمی آید

حرف آخر

دستگاه تصفیه آب صنعتی

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

کپسول پرگابالین

خوب موزیک

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1809870118




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

هر روز یک شعر تازه (اشعار پراکنده)


واضح آرشیو وب فارسی:سایت رسیک: اين هم يكي از شاهكارهاي استاد شهريار :


از تو بگذشتم و بگذاشتمت با دگران
رفتم از کوي تو، ليکن عقب سر نگران
ما گذشتيم و گذشت آنچه تو با ما کردي
تو بمان و دگران ، واي به حال دگران
رفته چون مه به محاقم که نشانم ندهند
هر چه آفاق بجويند کران ، تا به کران
مي روم تا که به صاحب نظري باز رسم
محرم ما نبود ديده کوته نظران
دل چون آيينه اهل صفا مي شکنند
که ز خود بي خبرند اين زخدا بي خبران
دل من دار که در زلف شکن درشکنت
يادگاريست ز سر حلقه شوريده سران
...شهريارا غم آوارگي و دربدري
شورها در دلم انگيخته چون نو سفران
شعر زيباي روز مبادا از آقاي قيصر امين پور:


روز مبادا

وقتی تو نيستی
نه هستهای ما چونان که بايدند
نه بايدهای ما

مثل هميشه ،
آخر حرفم را
و حرف آخرم را
با بغض فرو می خورم

عمريست لبخندهای لاغر خود را
در دل ذخيره می کنم
باشد
برای روز مبادا
اما در صفحه های تقويم
روزی به نام روز مبادا نيست

آن روز هر چه باشد
روزی شبيه ديروز
روزی شبيه فردا
روزی شبيه همين روزهای ماست
اما کسی چه می داند
شايد امروز نيز
روز مبادا باشد

وقتی تو نيستی
نه هستهای ما چونان که بايدند
نه بايدهای ما

هر روز بی تو
روز مباداست !
يكي از شاهكارهاي آقاي محمود مشرف تهراني ( م.آزاد )
قابل توجه دوستان عزيز
اين شعر را هنرمند بزرگ ايران آقاي بيژن بيژني در آلبوم كوچه خود به زيبايي تمام اجرا نموده اند . دوستاني كه قصد شنيدن داشته باشند ميتوانند اين نوار را هم تهيه كنند .


گل من ، پرنده اي باش و به باغ باد بگذر.
مه من ، شكوفه اي باش و به دشت آب بنشين.
گل باغ آشنايي ، گل من ، كجا شكفتي
كه نه سرو مي شناسد
نه چمن سراغ دارد؟
نه كبوتري كه پيغام تو آورد به بامي
نه به دست مست بادي خط آبي پيامي.
نه بنفشه يي،
نه جويي
نه نسيم گفت و گويي
نه كبوتران پيغام
نه باغ هاي روشن!
گل من ، ميان گلهاي كدام دشت خفتي؟
به كدام راه خواندي
به كدام راه رفتي؟
گل من
تو راز ما را به كدام ديو گفتي؟
كه بريده ريشه مهر، شكسته شيشه ي دل.
منم اين گياه تنها
به گلي اميد بسته.
همه شاخه ها شكسته.
به اميدها نشستيم و به يادها شكفتيم.
در آن سياه منزل،
به هزار وعده مانديم
به يك فريب خفتيم...
وقتي كه من بچه بودم از اسماعيل خويي

وقتي كه من بچه بودم
پرواز يك بادبادك
مي بردت از بام هاي سحر خيزي ي پلك
تا
نارنجزاران خورشيد
آه
آن فاصله هاي كوتاه
وقتي كه من بچه بودم
خوبي زني بود
كه بوي سيگار ميداد
و اشكهاي درشتش
از پشت آن عينك ذره بيني
با صوت قرآن مي آميخت
وقتي كه من بچه بودم
آب و زمين و هوا بيشتر بود
و جيرجيرك
شبها
در متن موسيقي ماه و خاموشي ژرف
آواز مي خواند
وقتي كه من بچه بودم
لذت خطي بود
از سنگ
تا زوزه آن سگ پير رنجور
آه
آن دستهاي ستمكار مظلوم
وقتي كه من بچه بودم
مي شد ببيني
آن قمري ناتوان را
كه بالش
زين سوي قيچي
با باد مي رفت
مي شد
آري
مي شد ببيني
و با غروري به بيرحمي بي ريايي
تنها بخندي
وقتي كه من بچه بودم
در هر هزاران و يك شب
يك قصه بس بود
تا خواب و بيداري خوابناكت
سرشار باشد
وقتي كه من بچه بودم
زور خدا بيشتر بود
وقتي كه من بچه بودم
بر پنجره هاي لبخند
اهلي ترين سارهاي سرور آشيان داشتند
آه
آن روزها گربه هاي تفكر
چندين فراوان نبودند
وقتي كه من بچه بودم
مردم نبودند
وقتي كه من بچه بودم
غم بود
اما
كم بود
چون بوم بر خرابه دنيا نشسته ايم
اهل زمانه را به تماشا نشسته ايم
بر اين سراي ماتم و در اين ديار رنج
بيخود اميد بسته و بيجا نشسته ايم
ما را غم خزان و نشاط بهار نيست
آسوده همچو خار به صحرا نشسته ايم
گر دست ما ز دامن مقصد كوته است
از پا فتاده ايم نه از پا نشسته ايم
تا هيچ منتظر نگذاريم مرگ را
ما رخت خويش بسته مهيا نشسته ايم
يكدم ز موج حادثه ايمن نبوده ايم
چون ساحليم و بر لب دريا نشسته ايم
از عمر جز ملال نديدم و همچنان
چشم اميد بسته به فردا نشسته ايم
آتش به جان و خنده به لب در بساط دهر
چون شمع نيم مرده چه زيبا نشسته ايم
اي گل بر اين نواي غم انگيز ما ببخش
كز عالمي بريده و تنها نشسته ايم
تا همچو ماهتاب بيايي به بام قصر
مانند سايه در دل شب ها نشسته ايم
تا با هزار ناز كني يك نظر به ما
ما يكدل و هزار تمنا نشسته ايم
چون مرغ پر شكسته فريدون به كنج غم
سر زير پر كشيده و شكيبا نشسته ايم
قطار می‌رود

تو می‌روی

تمام ایستگاه می‌رود


و من چقدر ساده‌ام

كه سال‌های سال

در انتظار تو

كنار این قطار ِ رفته ایستاده‌ام

و همچنان

به نرده‌های ایستگاهِ رفته

تكیه داده‌امشعر
چنان دل کندم از دنیا که شکلم شکل تنهایی است
ببین مرگ من را در خویش که مرگ من تماشایی است
مرا در اوج می خواهی تماشا کن تماشا کن
دروغین بودم از دیروز مرا امروز تماشا کن
در این دنیا که حتی ابر نمی گرید به حال ما
همه از من گریزانند تو هم بگزر از این تنها
فقط اسمی به جا مانده از انچه بودم و هستم
دلم چون دفترم خالی قلم خشکیده در دستم
گره افتاده در کارم به خود کرده گرفتارم
به جز در خود فرو رفتن چه راهی پیش رو دارم
رفیقان یک به یک رفتندمرا در خود رها کردند
همه خود درد من بودند گمان کردم هم دردم
شگفت از عزیزانی که هم اموز من بودند
به سوی اوج ویرانی پل پرواز من بودند. كاش مي شد قلبها آباد بود
كينه و غمها به دست باد بود
كاش مي شد دل فراموشي نداشت
نم نم بارون هم آغوشي نداشت
كاش مي شد كاشهاي زندگي گم می شدند پشت نقاب زندگي
كاش مي شد كاشها مهمان می شدند در ميان غصه ها پنهان می شدند
كاش مي شد آسمان غمگين نبود
ردپاي قهر و كين رنگين نبود
كاش مي شد روي خط زندگي با تو باشم
تا نهايت سادگي کاش ميشد عشق را تفسير کرد
خواب چشمان تو را تعبير کرد
کاش ميشد همچو گلها ساده بود
سادگي را با تو عالم گير کرد
کاش ميشد در خراب آباد دل خانه احساس را تعمير کرد
کاش ميشد در حريم سينه ها عشق را با وسعتش تکثير کرد
تكيه به شونه هام نكن... من از تو افتاده ترم.... ما كه به هم نميرسيم... بسه ديگه! بذار برم..... كي گفته بود به جرم عشق؟ يه عمري پرپرت كنم... يه گوشه اي كنج قفس... چادر غم سرت كنم.... من نه قلندر ميشمو.... نه قهرمان قصه ها.... نه برده ء حلقه به گوش.... نه مثل اون فرشته ها... من عاشقم...همينو بس! غصه نداره...بي كسيم! قشنگيه قسمت ماست! كه ما به هم نميرسيم
زیر سقفی که بلافاصله از هم پاشید
سر پناه دو سه تا چلچله از هم پاشید
سالها خانه ما فاجعه را می‌خندید
که چنین پیشتر از زلزله از هم پاشید
قد کشید از دل هر گردنه اشباحی چند
که ثبات قدم قافله از هم پاشید
صبر نخلی که غرور عطشش تاول زد
ای همه حرمله! این مرحله از هم پاشید
آخرین بغض خدا را قلمم می‌رقصد
اگر از پای سخن سلسله از هم پاشید
در نمازت خم ابروی کرا دیدی شیخ؟
که حواست وسط نافله از هم پاشید
عشق را تجربه کردیم، و آرامش ما
همه‌اش روی همین مسئله از هم پاشید
آونگ می آید و می رود
و سکوت چیره بر فضاست
من همان آهم
آرام و سرد
بوسه های حیله روی پیکرم
سینه ام می سوزد
و نگاه تو به من آرام , زخم عمیق ترک برداشته ام را
می بوسد
کاش قلبم را نمی بردی ... کاش
دیگر زمان هم ... حتی زمان هم
تسکین دردم نیست
تو اینجایی ولی
نگاهت بی قلبم ... دیگر همچو مرهم نیست
سینه ام خالیست
پر از نبود قلبم ...
و آنگاه که حماسه پر شور عشق
دل ها را به کوچ احساس فرا می خواند
من همه پوچی ام را به دور
بردم و
دلم را با عشقت تزیین کردم
اما ... آری بازهم می گویم
که همین چند لحظه ی مرده ی پیش
عشقت را آرام و سرد ... نفرین کردم .. عشقی که گذارش به تو در خواب نمی خورد
از ما جگری خورد که قصاب نمی خورد
یک عمر دل اسوده به سر کردم و ای کاش
چشمم به تو در ان شب مهتاب نمی خورد
از برکه خشکیده مرا مرده گرفتی
این صید فریب تو به قلاب نمی خورد
گردور زمان اینهمه نامرد نمی شد
در جمجمه شیر شغال اب نمی خورد
از تیغ نهان در کف درمانده حذر کن
هردشنه که بر گرده سهراب نمی خورد شبی مست رفتم اندر ویرانه ای


ناگهان چشمم بیافتاد اندر خانه ای نرم نرمک پیشرفتم
در کنار پنجره تا که دیدم صحنه ی دیوانه ای


پیرمردی کور و فلج درگوشهای


مادری مات و پریشان همچنان پروانه ای

پسرک از سوز سرما میزند دندان بههم

دختری مشغول عیش و نوش با بیگانه ای

پس از ان سوگند خوردم مست نروم بر درخانه ای


تا که بینم دختری عفت فروشد بهر نان خانه ای
تو گوهري كه در كف طفلي فتادهاي
من، ساده لوح كودك گوهر نديدهام
گاهي به سنگ جهل، گهر را شكستهام
گاهي به دست خشم به خاكش كشيدهام


اي بس شبان تيره كه در انتظار من
فانوس چشم خويش به ره ، برفروختي
بس شام هاي تلخ كه من سوختم ز تب
تو دركنار بستر من دست بر دعا
بر ديدگان مات پسر ديدهدوختي
تا كاروان رنج مرا همرهي كني
با چشم خواب سوز
چون شمع دير پاي
هر شب، گريستي
تا صبح ، سو ختي
شبهاي بس دراز نخفتي كه پسر
خوابد به ناز بر اثر لاي لايتو
رفتي به آستانه مرگ از برايمن
اي تن به مرگ داده، بميرم برايتو

اين قامت خميده ي در هم شكسته ات
گوياي داستان ملال گذشتههاست
رخسار رنگ رفته و چشمان خسته ات
ويرانه اي ز كاخ جمال گذشتههاست

در چهره تو مهرو صفا موج ميزند
اي شهره در وفا و صفا! ميپرستمت
در هم شكسته چهره تو، معبدخداست
اي بارگاه قدس خدا! ميپرستمت





مادر!من از كشاكش اين عمر رنج زاي
بيمار خسته جان به پناه تو آمدهام
دور از تو هر چه هست، سياهي است ، نورنيست
من در پناه روي چو ماه تو آمدهام

روی دست و زیر پای کوچه 53
میشود مردی فدای کوچه 53
مردهای شهر را این کوچه بی جا کرده بود
کوچه نه .چیزی ورای کوچه 53
او 1362 مرد ساده را
میکشد در کربلای کوچه 53
می نشانم خانه ها و کوچه های شهر را
می نشانم در عزای کوچه 53
داد میزد آمدم با توپ پر از تشنگی
تشنه خون خدای کوچه 53
داد میزد آی مردم صاحب کوچه کجاست؟
صاحب سر به هوای کوچه 53
شاخ و شانه میکشید و پنجره که باز شد
ریخت چشمانش به پای کوچه 53
دست تقدیر است اگر حالی به حالی میکند
مرد را حال و هوای کوچه 53
از همان شب آرزویش که الهی بخورد
بر سرم درد و بلای کوجه53
کار پیدا کرد و باتوم بست و گشت زد


پاسبان با وفای کوچه 53
خوش به حال یاس و نسرین و حسین و مرتضی
خوش به حال بچه های کوچه 53

عکسای اخیرشو تو کشور
میخرن به قیمت خدا تومن
سوژه جدید بچه ها شده
زده رو دست نیکل کیدمن
خبرا حاکی از این که یکی
سر خود تنهایمو رقم زده
بی اجازه اومده تو زندیگیم
زده ارایششم به هم زده
صحتش زیر سوال توی عکس
چشاشو گذاشته تو مزایده
زده تو خط گل و مراوده
اعتراض رفقامم وارده
دیگه توجیهی ندارم بکنم
دیگه توضیحی نداره که بده.
یه تن و این همه جایه دندون
بی غرض پدیده امساله
مشکل من تلفن تنها نیست
همه جای بدنش إشغاله
سر من وقتشه زیر اب بره
بمونم تو ماه جاری واسه کی؟
یه حقوقمو به کی هدیه کنم
یا برم اضافه کاری واسه کی؟
کی بیاد دست بکشه رو کچلیم؟
کی بیاد لی لی به لالام بذاره؟
تازه اینهای که گفتم به کنار:
بچه هامو کی به دنیا بداره؟
خبرا شاکی از اینه که یکی
جفتم و ازم زده بدم زده
هل بوده مرتیکه بی سر و پا
زده ارایششم بهم زده...به تماشا سوگند
و به آغاز کلام
و به پرواز کبوتر از ذهن
واژه ای در قفس است.
حرف هایم ، مثل یک تکه چمن روشن بود.
من به آنان گفتم :
آفتابی لب درگاه شماست
که اگر در بگشایید به رفتار شما می تابد.
و به آنان گفتم :
سنگ آرایش کوهستان نیست
همچنانی که فلز ، زیوری نیست به اندام کلنگ.
در کف دست زمین گوهر ناپیدایی است
که رسولان همه از تابش آن خیره شدند.
پی گوهر باشید .
لحظه ها را به چراگاه رسالت ببرید.
............ خدای را که چو یاران نیمه راه مرو
تو نور دیده ی مایی به هر نگاه مرو
تو را که چون جگر غنچه جان گلرنگ است
به جمع جامه سپیدان دل سیاه مرو
به زیر خرقه ی رنگین چه دام ها دارند
تو مرغ زیرکی ای جان به خانقاه مرو
مرید پیر دل خویش باش ای درویش
وز او به بندگی هیچ پادشاه مرو
مباد کز در میخانه روی برتابی
تو تاب توبه نداری به اشتباه مرو
چو راست کرد تو را گوشمال پنجه ی عشق
به زخمه ای که غمت می زند ز راه مرو
هنر به دست تو زد بوسه ، قدر خود بشناس
به دست بوسی این بندگان جاه مرو
گناه عقده ی اشکم به گردن غم توست
به خون گوشه نشینان بی گناه مرو
چراغ روشن شب های روزگار تویی
مرو ز آینه ی چشم سایه ، آه مرو





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: سایت رسیک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 707]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن