تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 3 تیر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):بهترين سخن، كتاب خدا و بهترين روش، روش پيامبر صلى‏لله‏ عليه ‏و ‏آله و بدترين ام...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

تسمه تردمیل - روغن تردمیل

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

خرید یخچال خارجی

ویترین طلا

کاشت پای مصنوعی

مورگیج

میز جلو مبلی

سود سوز آور

پراپ رابین سود

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

مبلمان اداری

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1801784193




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

گزيده سرمقاله‌ برخی از روزنامه‌های امروز


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:

برخي روزنامه هاي صبح امروز سرمقاله‌هاي خود را به موضوعات زير اختصاص دادند.   * تهران امروز روزنامه تهران امروز در يادداشت خود با عنوان "آزمون دشوار قانونمداري "به قلم حسن احمدي آورده است:‏تماميت‌خواهي چگونه شكل مي‌گيرد. اين سوال اكنون پس از انتخابات رياست‌جمهوري بار ديگر به ميان مباحث عمومي آمده است. آنچه زمينه‌ساز مجدد اين پرسش و موجب شكل‌گيري بهت و حيرت شده سخنان دكتر احمدي‌نژاد است كه در برنامه تلويزيوني هفته گذشته به طور مستقيم ايراد گرديد. براي درك علت چنين سخناني كه مفاد و پيام اصلي آن در اين روزها مداوم منتشر مي‌شود بايد كمي به گذشته برگشت و به معادله‌اي توجه كرد كه دولتمردان ارشد كشور در اين سال‌ها و حتي روزها، آن را به عنوان يك مدل مديريتي شرح و بسط مي‌دهند و اعتقاد دارند در معادلات كشور، ديگر امر مجهولي وجود ندارد جز آنكه كل معادله در حيطه اختيارات مديريتي و تحت‌روش حل و فصل دولتي - با اين نگاه كه فقط ما مي‌توانيم و فقط با ما مي‌شود - قرار گيرد. اين روش دو خصلت دارد كه يكديگر را تكميل كرده‌اند؛ اول اينكه «فقط ما مي‌توانيم» و دوم اينكه ديگران نمي‌گذارند. در نگاه اول به نظر مي‌رسد اين دو متناقض با هم هستند و امكان بهره‌گيري از آن همزمان ممكن نيست در حالي كه مجريان با گزاره اول ديگران را حذف مي‌كنند و با گزاره دوم از بار پاسخگويي شانه خالي مي‌كنند و بدين ترتيب معجون معجزه‌آسايي يافته‌اند كه براي حل هر مساله ابتدا صورت مساله را حذف كرده و سپس ديگران را متهم مي‌كنند كه مانع موفقيت آنها مي‌شود. بر اين اساس و با توجه به افق خطرناك چنين نگاهي به مساله مديريت كلان كشور، بسياري از نخبگان از روزي كه دولت تصميم به حذف سازمان مديريت بدون اطلاع حتي نمايندگان مجلس در دوره هفتم گرفت و پس از آن با وجود مخالفت همين نمايندگان شوراهاي عالي كشور را با ادعاي بي‌ضرورت و وقت‌گير بودن براي دولتمردان منحل كرد به عواقب اين رويه هشدار دادند. نتايج شگفت چنين مديريتي در جلب توجه اوليه موجب تبديل اين رويكرد از تاكتيك مقطعي به روش مبنايي شده است. در ميانه منازعات انتخاباتي نيز برخي منتقدان دولت عواقب چنين دركي از مفهوم مديريت كلان كشور را گوشزد كردند. گرچه پيش‌بيني مي‌شد كه با تداوم وعده‌هاي بي‌عمل و آشكار شدن نتايج عملكرد مديران چالش‌آفرين كه روزگاري خواهان برچيده شدن دعواهاي بي‌دليل سياسي و مديريتي از سفره مردم و جايگزيني آن با درآمدهاي ملي شده بودند راه بر تداوم اين نگرش رازآلود و مخرب بسته شود اما به دليل رويكرد رسانه‌ها به خصوص رسانه ملي در عدم پيگيري مطالبات بحق مردم از نهاد قدرت و تا حدودي انفعال‌گرايي اين نهاد در برابر هجمه‌گرايي رسانه‌هاي دولتي، تمسك به اين روش ناپسند و ناموفق مديريتي تداوم يافت، به گونه‌اي كه برخلاف اهداف انقلاب به فاصله‌گيري نخبگان از دولت منجر شد. در اين ميان البته منش پرخاشگرانه دولتمردان كه نخبگي را نيز لزوما در دولتي بودن مترادف كردند موجب كناره‌گيري و عدم درك اين قشر جامعه از دليل برنامه‌ريزي‌هاي درون دولتي شد. اكنون مي‌توان به جرات ادعا كرد كه ميزان حساسيت صاحبان فكر و ايده به تصميمات دولتمردان در حوزه‌هاي مختلف ريتمي كاهنده دارد؛ چه خطري براي اجراي درست برنامه‌هاي كلان اجرايي كشور مي‌توان يافت كه نتيجه آن بدتر از عدم تمايل كارشناسان صاحب فن به ابراز نظر و سليقه باشد. مگر يك اصل مديريت «ما مي‌توانيم» و «مي‌شود» اين نبود كه خواستن بايد با صيغه «ما» صرف شود و يك شرط موفقيت آن، اين نيست كه متكي به توان علمي و تجربي ملت باشد، در غير اين صورت اگر دولت مي‌پندارد كه همه نمايندگي از سوي شهروندان و مردم به دولتمردان ختم مي‌شود آيا معناي اين، جز ناديده گرفتن بخش‌هايي از قانون اساسي و به خصوص اصل هفتم آن كه مربوط به تشكيل شوراهاي اسلامي در شهر و حتي روستاها نيست؟ اگر ناديده گرفتن اختيارات و توان نظارتي شوراي شهر اسلامي تهران يا ام‌القراي اسلام معنايي جز تماميت‌خواهي و عملي جز مرتجعانه و پس‌زدن دستاوردهاي مدني و مديريتي در حوزه كلان شهري نيست، چه معناي ديگري دارد؟   * اعتماد روزنامه اعتماد در يادداشت خود با عنوان "بررسي صحنه يك جرم "به قلم فرزانه روستايي آورده است:‏ به همين راحتي پليس گشت منطقه پاكدشت به سه اتومبيل پارك شده در كنار يك خيابان مشكوك و در يك بررسي ساده معلوم شد شش نفر در حال تعرض به يك خانم هستند. دو نفر از آن شش نفري كه به راحتي آب خوردن احتمالاً هنگام برگشتن از سر كار يكي از شهروندان اين منطقه را ربوده و با تلفن همراه به ديگر رفقاي خود اطلاع داده اند تا به آنان ملحق شوند، چنان راحت و آسوده خيال بودند كه به مخيله آنان خطور نكرد يا حتي اندكي احساس ناامني نكردند كه براي انجام چنين جرمي يك خيابان فرعي تر را انتخاب كنند يا يك محله آن طرف تر بروند تا يك گشتي معمولي پليس به آنان مشكوك نشود.اگر مجرمان اين تجاوز جمعي يك يا دو نفر بودند يا در محله يي دورافتاده و پرت شاهد چنين جنايت كثيفي مي بوديم يا حتي اگر يكي از زنان بي سرپناه و ولگرد را با خود همراه كرده بودند، مي شد همچون ديگر موارد جرائم از كنار آن گذشت و آن را جرمي همچون ديگر جرائم به حساب آورد اما فقدان استرس و نگراني و نبود تلاش براي پوشاندن و مخفي كردن تجاوز به يكي از ساكنان جنوب پايتخت ايران در كنار خيابان، حاكي از آن است كه گوشه هاي دروازه جهنم مدت ها است به روي ما باز شده و مسوولان انتظام امور امنيتي و اجتماعي و آموزشي به همان ميزاني كه مجرمان قيامدشت راحت و آسوده بودند، در آرامش به سر مي برند.ظاهراً شش نفري كه به راحتي قدم زدن در پارك يا خريدن يك پاكت سيگار از سر كوچه در حال ارتكاب جرم دستگير شده اند، همگي حول و حوش 30 ساله اند يعني همگي آنان پس از انقلاب متولد شده، تربيت شده نظام آموزشي ناكارا و بي فرهنگ رژيم سابق نبوده و علاوه بر گذراندن هزاران ساعت دروس اسلامي و ارشاد از سوي امور تربيتي مدارس ابتدايي و راهنمايي و شركت در تعداد بي شماري مراسم دعاهاي يوميه كه در مدارس برگزار مي شود، از هفت كانال تلويزيوني سراسري نيز به صورت شبانه روزي بي دريغ نصيحت و اندرز شنيده اند. مقدمه فوق حاكي از عمق بحران منطقه حاشيه نشين جنوب تهران است كه جمعيتي پنج شش ميليوني را در خود جاي داده است. با فوران جرائمي كه از سوي هزاران مجرم نگون بخت در مناطق اينچنيني صورت مي گيرد و نيز با قرباني شدن هزاران نفر ديگر همچون مادر خانه داري كه ساعت 7 بعدازظهر از خريد به خانه باز مي گشته مي توان به ابطال و ناكارايي و بي ثمر بودن بخش اعظم همه برنامه ريزي هاي سياسي، اجتماعي، اقتصادي و فرهنگي و آموزشي 30 سال گذشته در بسياري از مناطق شهري پي برد. امروزه با مطالعه رفتارهاي خشن جمعيت ميليوني حاشيه شهرهاي بزرگي همچون تهران، مشهد، قم و عادي شدن ارتكاب جرائم و رخ دادن موارد قابل توجهي از موارد قتل، تجاوز و آدم ربايي- و نه ضرورتاً سرقت- مي توان به صراحت اعلام كرد نه تنها حدود يك ششم از جمعيت 70 ميليوني ايران در حاشيه شهرهاي بزرگ به حال خود رها شده اند بلكه احتمالاً حدود يك ششم ديگر از جمعيت مناطق مركزي شهرهاي بزرگ نيز تقريباً بي سرپرست و مسوول هستند كه با ادامه سياستگذاري هاي مالي همچون حذف يارانه ها احتمالاًبه زودي با شرايطي مشابه آنچه در قيامدشت جريان دارد مواجه خواهند شد. ادامه در صفحه3شايد افزايش گشت پليس و بيشتر كردن حضور نيروي انتظامي در مناطق حاشيه نشين را راه حلي براي كاهش بحران مناطق جرم خيزي همچون قيامدشت بدانيم، اما نگاه اجمالي به دو تحول سياسي و اقتصادي در سطح كلان كشور تا حدودي به فهم پيچيدگي موضوع كمك مي كند.حادثه قيامدشت در 13 آبان و درست در روزي رخ داد كه ده ها هزار واحد پليس و نيروي امنيتي در مناطقي از سطح شهر بسيج شده بودند تا از بروز و نيز گسترش تظاهرات 13 آبان جلوگيري كنند. يعني اگر اين نيروها وظيفه اصلي خود يعني حفاظت از امنيت اجتماعي را انجام داده بودند و امنيت ساكنان مناطق حاشيه نشين را تامين مي كردند احتمالاً حادثه يي همچون تجاوز گروهي در كنار خيابان به يك شهروند ايراني در اين روز اتفاق نمي افتاد. بنابراين شايد بتوان گفت آن حجم عظيم نيروهاي امنيتي و انتظامي به اشتباه و در يك جريان انحرافي به كار گرفته شدند زيرا اساساً جوامعي كه در مناطق حاشيه نشين به دليل گسترش فقر و تعميق بي فرهنگي دچار فوران جرم و جنايت مي شوند، در مناطق مركزي شهرها از سوي طبقه متوسط با اعتراض سياسي مواجه هستند و درگيري هاي خياباني را تجربه مي كنند. يعني هرگاه در يك نظام سياسي شاهد برخورد خشك و خشن نيروهاي پليس و واحدهاي امنيتي با دانشجويان و تحصيلكردگان و وابستگان طبقه متوسط مي شويم، در پايين ترين رده هاي اجتماعي دروازه هاي جهنم به سوي شهروندان گشوده مي شود و شاهد دزدي، فحشا، فروش و مصرف مواد مخدر، جنايت و آدم ربايي هستيم. به عكس، در جوامعي كه نماد تحمل سياسي و گفتمان جريان ها، گروه ها و احزاب سياسي و گردش آزاد و شفاف قدرت سياسي و رسانه هاي آزاد غيردولتي هستند آمار مربوط به جرائم علني همچون دزدي، فحشا، مصرف مواد مخدر، گدايي، آدم ربايي ، جنايت و تجاوز به عنف و غيرعنف به شدت كاهش مي يابد.براي رسيدن به گوشه هايي از ريشه تجاوز علني يك گروه در سر خيابان ذكر يك مثال و توضيح آن بي فايده نيست. چند ماه پيش اختلاف حسابي بين آمار ارائه شده از سوي بانك مركزي و وزارت نفت بروز كرد. در واقع بين درآمد نفتي كه بانك مركزي براي چهار سال گذشته اعلام كرده و رقمي كه وزارت نفت آن را تاييد مي كند، 25 ميليارد دلار اختلاف حساب وجود دارد. شواهد و قرائن نيز حاكي است كه بانك مركزي و وزارت نفت هيچ يك براي اثبات كم يا زياد شدن اين 25 ميليارد دلار اصرار چنداني ندارند و خبررساني روساي در حال رفت و آمد بانك مركزي و وزارت نفت به ترتيبي است كه گويي فقط 250 هزار تومان اختلاف حساب ناقابل بروز كرده است.لازم به يادآوري است كه بروز اختلافات مالي يا افشاي اختلاس هاي فقط چندهزار پوندي در انگليس حداقل نيمي از كابينه را جابه جا مي كند، در ژاپن به خودكشي نخست وزير و در امريكا به بي اعتباري حزبي منجر مي شود كه رئيس جمهور را حمايت مي كند. اما اختلاف حساب هاي 25 ميليارد دلاري در ايران موجب بروز هيچ تنشي در دستگاه دولتي نمي شود. با اين حال، اگر متوسط خط فقر را در ايران درآمد ماهيانه 500 هزار تومان براي يك خانوار چهار نفره بدانيم با 25 ميليارد دلار (معادل 25 هزار ميليارد تومان) مي توان مخارج زندگي 30 درصد از جمعيت ايران را براي يك سال تامين كرد يا كنار گذاشت. با 25 ميليارد دلاري كه وزارت نفت و بانك مركزي هيچ يك اصراري بر گم يا كم يا تعيين تكليف آن ندارند، مي توان سيما و كاركرد بسياري از شهرها را متحول كرد، ده ها بيمارستان، صدها دبستان مدرن و صدها كارخانه يا مراكز تفريحي ساخت تا ميليون ها نفر از جمعيت كشور آموزش واقعي ببينند، متناسب با سن و شأن خود سرگرم شوند و شادماني را تجربه كنند، يا از طريق كار كردن در اين مراكز زندگي خود را آبرومندانه تامين كنند. وقتي چنين اختلاف حسابي در بالاترين سطوح كشور طي چهار سال رخ مي دهد و هر سال حدود هفت ميليارد دلار گم يا كم شود يا بلاتكليف بماند، طبيعي است كه شماري از حاشيه نشينان آن خوي انساني را كنار بگذارند و با تاريك شدن هوا از همان ابتداي شب، هر زني را سوژه آدم ربايي و شهوتراني بينگارند و با قرباني كردن ديگران هر بار يادآور شوند كه آنان خود نيز قرباني اند.   * جام جم روزنامه جام جم در يادداشت خود با عنوان "نود سياسي "به قلم علي دارابي آورده است:‏ اين روزها خيلي‌ها از مسوولان رسانه ملي سراغ نود سياسي را مي‌گيرند. به دنبال موفقيت بسيار بالاي نود ورزشي ، نود سينمايي نيز بزودي آغاز خواهد شد. اما نود سياسي به‌رغم آن كه مقدمات آن از مدت‌ها پيش در رسانه فراهم شده و به عنوان يك مطالبه مستمر افكار عمومي درآمده، ولي به دليل نبود زيرساخت‌هاي آن هنوز كليد نخورده است: وجود تسامح و مداراي سياسي در جامعه، بالا رفتن سقف تحمل همديگر ، پذيرش انتقاد از سوي مسوولان و پرهيز از برچسب زدن و تخطئه كردن، پذيرش اصل گفتگو در جهت تضارب آرا و جدال احسن و افزايش بصيرت و آگاهي عمومي از جمله مقدمات واجب اين مهم است. چرا كه اگر اين تمهيدات درست سامان نيابد و مقامات كشوري بخصوص دولتمردان نقد و پرسشگري و چالش را برنتابند و به جاي استقبال از آن، به مقامات عاليرتبه كشور شكايت برند، بي‌ترديد كار در همان گام‌هاي نخست ابتر خواهد ماند. اگر مقامات دولتي بخشنامه كنند كه وزيران، معاونان سازمان آنان، استانداران و مقامات ذي‌ربط در قوه مجريه با اين رويكرد همكاري نكنند و به نوعي آن را بايكوت كنند، پس چه لزومي دارد كه نود سياسي راه‌اندازي شود؟ تلويزيون روسيه برنامه ثابتي در هفته دارد كه با استفاده از طنز و كاريكاتور مسوولان روسي از جمله مدودف و پوتين، به انتقاد از آنان مي‌پردازد. نقل شده است كه يك هفته برنامه به دلايلي پخش نشد كه پوتين شخصا تماس مي‌گيرد و از پخش نشدن برنامه ، بشدت گله مي‌كند. اين وضعيت در كشورهايي مثل روسيه است. در جمهوري اسلامي كه به بركت انقلاب اسلامي آزادي و استقلال دو شعار اصلي و راهبردي آن در كنار جمهوري اسلامي بوده است، چرا نبايد رسانه ملي مملو از چنين برنامه‌هايي باشد! البته نود سياسي شرايط و لوازمي دارد: اميدآفريني، پرهيز از سياه‌نمايي ، دشمن را شاد نكردن ، به احوال شخصي نپرداختن ، افتخارات گذشته نظام را ناديده نگرفتن ، علاوه بر دولت ، مجلس شوراي اسلامي ، قوه قضاييه ، شهرداري‌ها ، شوراها و همه نهادهاي انقلابي ، وزارتخانه‌ها و دستگاه‌هاي دولتي را شامل شدن و دربرگيري همه صنوف و اقشار مختلف از جمله شرايط و لوازم بايسته نود سياسي است. اين برنامه زماني موفق خواهد بود كه با بايكوت دولت روبه‌رو نشود، مقامات قضايي آن را همراهي كنند و از شكل‌گيري پرونده حقوقي عليه آن بپرهيزند و خود عملا براي توليد چنين برنامه‌اي پيشگام باشند. نمايندگان خانه ملت تداوم آن را در دستور كار قرار دهند و در نطق‌هاي خود از فرصت‌سازي و ظرفيت‌سازي‌هاي آن براي نظام بگويند ، صنوف مختلف آن را در مقابل خود ندانند. البته رسالت‌هاي خطيري هم متوجه همكاران در رسانه ملي ماست. بايد تيم مجرب و كارآمدي اين برنامه را راهبري كند. اتاق فكري براي آن تدارك ديده شود. مجريان كارآمد و با صلاحيت كه امكان رقابت سالم و سازنده ميان آنان فراهم باشد در نظر گرفته شوند و آموزش ‌هاي لازم را نيز فراگيرند و برنامه در ساعت مناسب و وقت طلايي پخش شود. البته رعايت ادب و احترام در عين نقد و پرسشگري توسط دست‌اندركاران برنامه ضروري است. اگر مطبوعات، سايت‌ها و خبرگزاري‌ها همكاري بايسته‌اي با اين برنامه داشته باشند و اشكالات آن را مشفقانه براي ارتقاي برنامه گوشزد كنند و مسوولان كشور نيز براي حضور در آن از هم سبقت بگيرند، اميد مي‌رود اين كار گامي باشد براي تنوير افكار عمومي، نهادينه كردن فرهنگ امر به معروف و نهي از منكر، اشاعه فرهنگ نظارت عمومي و پرسشگري و مناظره‌هاي داراي چارچوب در دوره 5 ساله مديريت مهندس ضرغامي در رسانه ملي و خدمتي شايسته به ملت عزيز در دهه چهارم انقلاب اسلامي كه رهبر فرزانه آن را به عنوان دهه عدالت و پيشرفت نامگذاري كرده‌اند. ترديد نداشته باشيم كه هر ميزان شرايط انبساط سياسي و انفتاح فضاي فرهنگي اجتماعي كشور و فرصت دادن به رسانه‌ها بخصوص رسانه ملي را فراهم كنيم، به همان ميزان نيز شاهد اعتماد‌سازي بيشتر مردم به رسانه‌هاي خودي و كسادي رسانه‌هاي نامحرم رقيب خواهيم بود.   * رسالت روزنامه رسالت در سرمقاله امروز خود با عنوان "خط مقدم آمريكا! " به قلم محمدكاظم انبارلويي آورده است: بوش رئيس جمهور سابق آمريكا طي سخنراني در دانشگاه دالاس در ايالت تگزاس گفته است «اصلاح طلبان در ايران خط مقدم آمريكا و اميد ما در ايران هستند» وي اقرار نموده است «در طول دوران رياست جمهوري خود با فعالان دموكراسي و مدافعان به اصطلاح آزادي در ايران ملاقات كرده است.» با آنكه دهها دليل وجود دارد از جمله اظهارات جديد بوش كه گروه هاي موسوم به اصلاح طلب تحت حمايت آمريكا هستند اما هراز چندي آنها تكذيب مي كنند. بوش رئيس جمهور سابق آمريكا طي سخنراني در دانشگاه دالاس در ايالت تگزاس گفته است «اصلاح طلبان در ايران خط مقدم آمريكا و اميد ما در ايران هستند» وي اقرار نموده است «در طول دوران رياست جمهوري خود با فعالان دموكراسي و مدافعان به اصطلاح آزادي در ايران ملاقات كرده است.» با آنكه دهها دليل وجود دارد از جمله اظهارات جديد بوش كه گروه هاي موسوم به اصلاح طلب تحت حمايت آمريكا هستند اما هراز چندي آنها تكذيب مي كنند. بوش براي اولين بار نيست كه علنا از ارتباط خود با اصلاح طلبان سخن مي گويد. خوب حالا بايد ديد اصلاح طلبان قديم كه نام خود را به جنبش موسوم به سبز تغيير داده اند حرفشان چيست؟ چرا ملت، نظام ، رهبري و قانون اساسي را رها كرده اند و به دنبال مشتي تبهكار در واشنگتن راه افتاده اند. چرا دشمن اصلي آمريكا و اسرائيل و دشمنان فرعي را رها كرده و يقه ملت را چسبيده اند. جاه طلبي، عشق بازگشت به قدرت و حب ثروت و غفلت از منافع ملي آنها را به اين وادي كشانده است كه جز به خضوع و كرنش در برابر آمريكا و فروختن وطن به ثمن بخس به هيچ چيز فكر نمي كنند. اين درجه از سقوط به حدي است كه بوش از آنها به عنوان اميد واشنگتن و خط مقدم نبرد آمريكا با ملت ايران ياد مي كند. بوش از اصلاح طلبان - ببخشيد جنبش موسوم به سبز - چه خواسته بود كه اين گونه بي پروا و بي پرده بدون لاپوشاني اعلام كرده ما از آنها دفاع مي كنيم و خواهيم كرد. بوش به آنها گفته بود اگر انتخابات را برديد كه هيچ، اگر باختيد بگوييد تقلب شده و روي آن محكم بايستيد و دنبال اثبات آن به روشهاي حقوقي نباشيد. بوش به آنها گفته بود توي خيابانها بريزيد و بگوييد مرگ بر ديكتاتور و «راي ملت ميزان است» را فراموش كنيد. بوش به آنها گفته بود تعامل با دولت و نظام را فراموش كنيد و معارضه با دولت را در دستور كار قرار دهيد و به هر بهانه اي اردوكشي خياباني فراموش نشود. بوش به آنها گفته بود مرگ بر آمريكا، مرگ بر اسرائيل را تبديل به مرگ بر چين و روسيه كنيد، مردم را در همان بيراهه رها نماييد تا ظلم آمريكا در جهان و ستم صهيونيسم در منطقه به فراموشي سپرده شود. بوش به آنها گفته بود به هر بهانه اي كه شده سروصدا كنيد تا مردم پيشرفت كشور را فراموش كنند و به ياد خدمات دولت نيفتند تا به راحتي بشود كار آمدي نظام را زير سوال برد. بوش به آنها گفته بود با منافقين و سلطنت طلبها همكاري كنيد، آنها دوست شما هستند، آشوب و شورش و اغتشاش را به عهده آنها بگذاريد متاسفانه به توصيه هاي بوش آن قدر عمل كردند ، تا با سد بيداري ملت و هوشياري نظام و اقتدار انقلاب روبرو شدند و جز رسوايي دنيا و آخرت نصيبي نبردند. متاسفانه برخي از همين جماعت كه زماني كارنامه قابل قبول در انقلاب و در ميان مردم ما اعتباري داشتند از روي حرص ، طمع و شيفتگي به قدرت گفته هاي بوش را عمل كردند و اكنون در يك گردنه خطرناك گير كرده اند كه نه مي توانند عقب بيايند نه مي توانند خيلي جلوتر از اين بروند. مراجع عظام تقليد پنج شنبه گذشته در ديدار اعضاي جبهه پيروان خط امام و رهبري بر دفاع و صيانت از جايگاه ولايت فقيه و برخورد با اغتشاشگران تاكيد كردند . آنها وحدت با مخالفان نظام را خلاف عقلانيت دانسته و برلزوم تعامل با دولت تصريح فرمودند. خوشبختانه هر چقدر جلوتر مي رويم در سايه روشنگري مراجع عالي قدر، نخبگان حوزه و دانشگاه و روشنفكران مستقل از بيگانه، چهره فتنه گران فاش شده و ريزش نيرو در جنبش موسوم به سبز به نقطه صفر نزديك شده است. مرز بين اسلام و كفر، انقلاب و ضد انقلاب چيزي نيست كه نتوان آن را تشخيص داد اگر هم توفيق تشخيص نبود، خدا به اندازه كافي دشمنان انقلاب را احمق آفريده كه آنها آن را لو بدهند. بوش و ديگر مقامات آمريكايي به اندازه كافي حرف زده اند كه ما بتوانيم دوستان و دشمنان انقلاب را خوب تشخيص دهيم . آنها كه در خط مقدم آمريكا در داخل با نظام اسلامي مي جنگند بايد بدانند، انقلاب و مردم قدرت عبور از اين بي مهري ها را دارند. تا دير نشده به مردم بپيونديد و از همگرايي با دشمنان مردم بپرهيزيد.   * كيهان روزنامه كيهان در يادداشت روز خود با عنوان "ايران تا ابد صبر نمي كند " به قلم مهدي محمدي آورده است: روند برنامه ريزي استراتژيك امريكا درباره ايران پس از انتخابات اخير، بوضوح تغيير مسير داده است. تا پيش از انتخابات، وضعيت تقريبا به اين شكل بود كه امريكايي ها احساس مي كردند ورود به فاز مذاكرات همه جانبه و تلاش براي جلب مشاركت ايران در مديريت مسائل منطقه اي اجتناب ناپذير است و زمان چنداني هم براي آغاز مذاكرات وجود ندارد. تنها مشكل اين بود كه آيا ايران ورود به اين مذاكرات را خواهد پذيرفت يا نه. امريكايي ها مي دانستند كه از حيث منطقه اي ايران نيازي به مذاكره با امريكا ندارد و در اين مورد تقاضا صرفا جانب آنهاست. درباره موضوع هسته اي هم ايران اعلام كرده بود ضرورتي به مذاكره با گروه 6 نمي بيند و تنها طرف واجد صلاحيت براي بحث هسته اي را آژانس مي داند كه متولي بررسي جنبه هاي فني و حقوقي برنامه ايران در چارچوب مقررات بين المللي است. چند ماه مانده به انتخابات 22 خرداد -و در حالي كه سؤال «ايران مذاكره مي كند يا نه» بي پاسخ مانده بود- اين استراتژي دچار نوعي سكته شد. امريكايي ها از داخل ايران پيام هايي دريافت كردند با اين مضمون كه بهتر است واشينگتن براي آغاز مذاكرات با دولت احمدي نژاد اندكي دست نگهدارد، چرا كه همه چيز در حال تغيير است و به زودي كساني پاي ميز مذاكره خواهند آمدكه غرب -آنطور كه بوش در روزهاي پاياني حضور خود در كاخ سفيد گفت- خاطراتي خوش از مذاكره با آنها در ذهن دارد. غربي ها اين پالس ها را جدي گرفتند و لذا فرايند مذاكراتي با ايران تقريبا بي هيچ توضيحي از ژوئن 2008 به اين سو متوقف شد. دليل آن هم اين بود كه امريكا هيچ درك درستي از فضاي داخلي ايران و برآوردي واقع بينانه از اينكه پيروز مبارزه انتخاباتي چه كسي خواهد بود، نداشت. برخي منابع غربي اصرار دارند كه سازمان سيا از مدت ها پيش مي دانست كسي توان غلبه بر احمدي نژاد را نخواهد داشت. اين قبيل تحليل ها را احتمالا بيشتر بايد به حساب فضل فروشي هاي اطلاعاتي گذاشت والا اگر چنين است خاوير سولانا و همكارانش چرا بايد يك زمان ارزشمند يك ساله را از دست مي دادند؟ اين نتيجه گيري تقريبا قطعي است كه امريكايي ها «واقعا» تصور مي كردند احتمال بازگشت اصلاح طلبان به قدرت در ايران جدي است و به همين دليل هم بود كه علاوه بر متوقف كردن مذاكرات، همه امكانات و ظرفيت هاي خود را براي كمك به دوستان داخلي شان -همان ها كه بوش ديروز گفت «چشم اميدشان به امريكاست»- به ميدان آوردند. پس از انتخابات اگرچه نتيجه آن چيزي نبود كه غربي ها مي خواستند و برايش زحمت كشيده بودند، اما مجموعه تحركات غرب نشان مي دهد آنها چيزهايي درباره ايران فهميده اند -يا به تعبير درست تر خيال مي كنند فهميده اند- كه تا به حال نمي دانستند يا مي دانستند و آن را جدي نگرفته بودند. مهم ترين نكته كه اكنون غربي ها فراوان از آن سخن مي گويند اين است كه امريكا و دوستانش به تازگي دريافته اند سرمايه گذاري روي محيط داخلي ايران بسيار پر بازده است و آنها مي توانند اميدوار باشند نظام جمهوري اسلامي كه در مواجهه با نيروهايي از بيرون، همواره سرسخت تر و مستحكم تر شده، در اثر كشمكش نيروهاي دروني تضعيف شود و شرايطي بوجود بياورد كه بتوان به اثربخشي و كارآمدي فشارهاي بيروني هم اميدوار بود. به تعبير دقيق تر، غربي ها به اين نتيجه رسيده اند كه فشارهاي بيروني تنها زماني فايده بخش است كه ابزارهايي در درون ايران آن را تقويت كند و آنها اكنون احساس مي كنند اين ابزارهارا در اختيار دارند. با وجود اينكه پيشرفت سريع برنامه هسته اي ايران مدت هاست غربي ها را با اين تنگنا مواجه كرده كه «وقت ندارند» اما به نظر مي رسد طمع در محيط داخلي ايران آنها را به اين نتيجه رسانده كه آنقدر وقت دارند كه براي تشديد بحران داخلي ايران تلاش كنند و اميدوار باشند كه اختلاف ها در تهران باعث تغيير رفتار ايران در بيرون از مرزها شود. تغيير مسير استراتژيك همين جا رخ داده است. دقت در مجموعه اطلاعات موجود نشان مي دهد طرف غربي فعلا به اين نتيجه رسيده كه گزينه «تشديد اختلافات داخلي در ايران» ارزش امتحان كردن را دارد و پيچيدگي بوجود آمده در مسير مذاكرات وين هم از همين منظر قابل ارزيابي است. امريكايي ها با مشاهده درگيري هاي داخلي بوجود آمده درايران پس از انتخابات احساس كردند كه پر فايده ترين كار براي آنها دميدن در اين آتش است و به همين دليل هم بود كه استراتژي «گذاشتن گزينه هاي سخت در مقابل ايران» را در پيش گرفتند. از ديد غرب، در شرايطي كه ايران دچار به هم ريختگي داخلي است، مواجه كردن آن با پيشنهادي حاوي «گزينه هاي دشوار»، تنها مي تواند به دو وضعيت منجر شود: وضعيت اول اين است كه ايران يكي از گزينه ها را بپذيرد كه دراين صورت همان اتفاقي رخ داده كه غربي ها مي خواهند و وضعيت دوم هم اين است كه ايران تصميم بگيرد مقاومت كندو هيچ كدام از گزينه هاي پيشنهادي را نپذيرد كه دراين صورت از داخل دچار بحران خواهد شد چرا كه اجماع داخلي كافي براي مقاومت ندارد. پيشنهاد وين كاملا با اين صورتبندي منطبق است. غربي ها در اين پيشنهاد سعي كردند ايران را ميان دو گزينه دشوار تعليق يا از دست دادن ذخيره مواد غني شده خود مخير كنند. تحليل تقريبا بدون پرده پوشي غربي ها اين بود كه يا ايران يكي از اين دو گزينه را خواهد پذيرفت كه در اين صورت غربي ها مي توانند ادعا كنند به آنچه مي خواستند رسيده اند و يا تصميم مي گيرد پيشنهاد را رد كند كه آن وقت از حيث داخلي دچار مشكل خواهد شد. متاسفانه برخي اظهارنظرهاي ضد و نقيض از جانب كساني كه عملا مسئوليتي در مديريت پرونده هاي مرتبط با امنيت ملي ندارند و در كنار آن ساده انديشي و عين حقيقت فرض كردن تحليل هاي خارجي توسط برخي رسانه هاي داخلي كه خود را «كارشناس همه چيز» مي دانند، باعث شده غربي ها دچار اين سوء تفام شوند كه تحليل آنها درست بوده و پيشنهاد وين محيط داخلي ايران را به هم ريخته است. سخنان هفته گذشته اوباما هم كه همه چيز را به مسائل داخلي ايران حواله داد تاييد مي كند كه چنين اشتباه محاسبه اي در غرب واقعا رخ داده است. طرف هاي غربي بويژه صهيونيست ها بلافاصله از اين فضا نتيجه گرفته اند كه راه درست همين است و بايد به جاي پذيرش واقعيات مربوط به برنامه هسته اي و قدرت منطقه اي ايران، روي افزايش اين به اصطلاح به هم ريختگي تلاش كنند. اكنون در تحليل هاي برخي منابع غربي نشانه هايي هست از اينكه «گام بعدي» غرب در چارچوب همين تحليل در حال طراحي است و آدرس هاي غلط ارسال شده از داخل، به تعيين يك «مقصد» غلط توسط غرب منجر شده است. توضيح برخي حقايق ساده شايد به رفع اين حجم انبوه از سوء تفاهم بر هم انباشته كمك كند. قبل از هر چيز، ظاهرا همه چيز به اين نكته بر مي گردد كه غربي ها به دليل عدم اشراف اطلاعاتي به سيستم تصميم سازي ايران نتوانسته اند فضاي رسانه اي را از فضاي واقعي در محيط سياسي ايران تفكيك كنند. اين درست است كه در ايران خيلي ها خيلي حرف ها درباره پيشنهاد وين زده اند -و مگر در امريكا نمي زنند!؟- اما توقع اين است كه غربي ها در اين حد باهوش باشند كه بفهمند همه كساني كه درباره اين موضوع صحبت مي كنند «تصميم گيرنده» نيستند و حداكثر اين است كه نظر كارشناسي خود را بيان مي كنند. غربي ها خود بهتر از هر كسي مي دانند كه تصميم گيرنده نهايي درباره موضوعاتي از اين قبيل كيست و كجاست و روزي كه آن تصميم واپسين گرفته شود، از اجماع و حمايت كافي در داخل ايران برخوردار خواهد بود. اتفاقا جالب است كه در اين مورد خاص اصلاح طلبان هم كه تصور مي كردند دولت در حال معامله است وفرصتي براي حمله به آن دست داده، مواضعي اصولگرايانه گرفتند و خواستار حراست از دستاوردهاي هسته اي كشور شدند! نتيجه اين غافلگيري تاريخي هم اين است كه اصلاح طلبان مجبور خواهند بود پاي حرف خود بمانند و از تصميم نهايي نظام كه يقينا حافظ دستاوردهاي كشور خواهد بود دفاع كنند و اين يعني غربي ها با ناشي گري خود اتفاقا به شكل گيري اجماع داخلي بر سر تصميم نهايي ايران كمك كرده اند! نكته مهمتر اين است كه ايران اكنون قاطعانه باور دارد اختلاف واقعي درون خود غربي هاست نه در ايران. ايران اكنون حدود يك ماه است كه جواب خود را به پيش نويس وين داده و منتظر پاسخ غرب است، ولي جوابي دريافت نكرده است. غربي ها خود خوب مي دانند كه ايران اصل معامله وين را كه خريد سوخت است رد نكرده و فقط تلاش كرده است ملاحظاتي را در آن اعمال كند كه ضمن تامين سوخت راكتور تهران، ذخيره استراتژيك مواد هسته اي را در ايران حفظ مي كند. همين موضوع به اضافه چند حقيقت ديگر باعث شده غربي ها قادر به تصميم گيري در ميان خود در اين باره كه نهايتا چگونه بايد به ملاحظات ايران پاسخ بدهند نباشند و لذا موضوع معطل مانده است. اكنون البته زماني است كه غربي ها بايد همان جمله اي را كه همواره خطاب به ايران مي گويند، يك بار هم از زبان ايران در گوش هاي خود زمزمه كنند: «صبر ايران اندازه دارد». ممكن است طرف هاي غربي تا ابد نتوانند تصميم بگيرند. طبعا تامين سوخت راكتور تهران نمي تواند تا آن موقع معطل بماند. گزينه غني سازي با درصدهاي بالاتر در خاك ايران، جزو آن انتخاب هايي است كه وقتي روي ميز گذاشته شد ديگر قابل بازگشت نخواهد بود.   * جمهوري اسلامي روزنامه جمهوري اسلامي در سرمقاله امروز خود با عنوان "سياستمدار سياه باز " آورده است:باراك اوباما رئيس جمهور تازه به دوران رسيده آمريكا در ادامه سياستهاي خصمانه كاخ سفيد عليه جمهوري اسلامي ايران با پيروي از اسلاف خود يكسال ديگر سياست تحريم عليه ايران را تمديد كرد. به گزارش سخنگوي كاخ سفيد اوباما كه در گزارش خود به كنگره آمريكا اطلاع داده بود « روابط آمريكا با ايران به وضعيت عادي بازنگشته » تصميم گرفت براي سي امين سال پياپي همچون روساي جمهور سابق اين كشور بر ادامه تحريم هاي ايران پافشاري كند. در همين حال قوه قضائيه آمريكا نيز در چارچوب سياستهاي ضد ايراني كاخ سفيد شديدترين اقدام خصمانه آمريكا عليه منافع ملي ايران را كليد زد توطئه اي كه از دو سال قبل درباره اموال ايران در دادستاني نيويورك شكل گرفته بود اكنون در قالب ادعاي دادستاني آمريكا رنگ يك توطئه جدي به خود گرفته و ميلياردها دلار از اموال و سرمايه هاي ايران در آستانه توقيف قرار گرفته است . در اين اقدام بي سابقه سرمايه دو موسسه ايراني و مساجدي كه براساس قانون اساسي آمريكا فعاليت آنها در چارچوب آزادي مذاهب قطعي است به دليل ساخته شدن و اداره آنها توسط ايران توقيف خواهند شد. همزماني اين دو اقدام خصمانه در آمريكا عليه ايران و در زمان رياست جمهوري اوباما هنگامي تعجب كارشناسان مسائل ايران و آمريكا را بيشتر مي كند كه به اين نكته توجه شود كه توقيف اموال ايران در آمريكا كه تحت سرپرستي بنياد علوي اداره مي شود شديدترين اقدام حقوقي دولتهاي آمريكا عليه ايران است كه تاكنون صورت گرفته به گونه اي كه حتي در زمان توقيف دارائيهاي ايران در سال 1360 و جنگ تحميلي اين بخش از اموال ايران در آمريكا محفوظ مانده بود. اين تصميمات خصمانه عليه ايران درحالي صورت مي گيرد كه قرار بود اوباما سياستهاي واشنگتن را تغيير داده و چهره اي تازه با مقبوليت و اعتبار جهاني را به تصوير بكشد ولي چند ماهي كه از ورودش به كاخ سفيد مي گذرد عملكرد او نشان مي دهد آنچه در اين ميان تغيير كرده خود اوست و نه سياستهاي كاخ سفيد. عملكرد اوباما در همه زمينه ها در چند ماهه حضور وي در پست رياست جمهوري آمريكا آنچنان رياكارانه و مغاير با وعده هاي انتخاباتي وي بوده كه همگان را در اين مدت كوتاه به انديشه وادار كرده است . وقايع ماهها و هفته هاي اخير نشان داد سياست « تغيير » اوباما كه شعار اصلي انتخاباتي وي بود تا چه اندازه پوچ و بي محتوا است . وي در سياستهايش درباره عراق نه تنها نيروهاي آمريكايي را از اين كشور خارج نكرد بلكه بر تعداد آنها افزود و همچنان بر سياستهاي جنگ طلبانه بوش ادامه مي دهد. وقايع افغانستان نيز ثابت كرد كه تغيير رويكرد اوباما به معناي ايجاد تغيير در سياست اشغال افغانستان نيست بلكه به معناي تغيير در چگونگي تداوم اشغالگري است . عملكرد اوباما نه تنها در زمينه افزايش تعداد نظاميان آمريكايي در افغانستان و ابقاي نظاميان آمريكايي در عراق بلكه طرحهاي جديد واشنگتن براي ايجاد پايگاههاي نظامي جديد در آمريكاي لاتين و خاورميانه فروش گسترده سلاح به مناطق بحراني حمايت رسمي از شكنجه گران سيا و معافيت آنها از پيگرد قضايي و جلوگيري از انتشار اسناد و گزارش هاي شكنجه شدگان توسط سيا همگي براين دلالت دارند كه وي به شدت پايبند ادامه سياستهاي نظاميگرانه آمريكاست و تفاوتي از اين جهت ميان او و بوش وجود ندارد. اينكه « اوباما » در نطق هاي تبليغاتي قبل از انتخابش و همچنين سخنراني اخير خود در مجمع عمومي سازمان ملل مدعي شد كه مي خواهد به يكجانبه گرايي خاتمه دهد به ديدگاه ساير كشورها احترام بگذارد و... صرفا يك نمايش از جنس نمايش هاي روحوضي براي سياه كردن ملتها و فريفتن افرادي است كه در جهان به اين نكته دلخوش كرده بودند كه با روي كار آمدن يك رئيس جمهور سياهپوست ساختار نظام سلطه تغيير خواهد كرد ولي عملكرد 9 ماهه آقاي اوباما بسيار زود مشت او را باز كرد و نشان داد كه سياستهاي رسمي و برنامه ريزي شده در ساختار قدرت آمريكا روندي غير از اين شعارهاي عوامفريبانه را طي مي كند و ذهنيت حاكم بر سران كاخ سفيد با رنگ پوست ساكنانش تفاوت نكرده و همچنان « سياه » است . بي سبب نيست كه حتي برخي سازمانهاي بين المللي مدافع حقوق بشر اكنون اوباما را متهم مي كنند كه با فريبكاري و نيرنگ تبليغاتي روي كار آمده و براي كسب آراي مردم آمريكا شعارهايي را مطرح كرده كه اكنون خبري از عمل به آنها نيست . اكنون كاملا محرز شده كه شعارهاي انتخاباتي اوباما صرفا براي فريب افكار عمومي بوده و هرچند او تلاش كرده چهره تازه اي از آمريكا به تصوير بكشد ولي در پشت نقاب تغيير كاخ سفيد همچنان درصدد احياي رفتار سلطه جويانه خود مي باشد و مجموعه موضعگيريهاي اخير اوباما نيز ادامه سياست هاي ماجراجويانه آمريكا در همه زمينه ها بويژه با مشكل اصلي اش يعني جمهوري اسلامي ايران است با اين تفاوت كه او در چند ماهه آغاز به كار دولتش سعي داشت ماهيت خصومت آميز سياستهاي آمريكا در برخورد با ايران و ادامه سياست مهار را در پوشش الفاظ صلح طلبانه مخفي كند. متاسفانه دولت اوباما در ماههاي اخير درحاليكه مدعي بود قصد تغيير رويكرد نسبت به ايران را دارد سياست هاي كينه توزانه اسلاف خود را ادامه داد و هفته گذشته با امضاي قرار تمديد تحريم ايران براي يكسال ديگر بر سياست خصمانه اسلاف خود عليه جمهوري اسلامي ايران پافشاري كرد. تداوم اقدامات اوباما عليه جمهوري اسلامي ايران قطعا باب هرگونه خوشبيني را نسبت به اين سياستمدار سياه باز مسدود مي كند و اين واقعيت را به اثبات مي رساند كه تصور افرادي كه فكر مي كردند با فرستادن پيام تبريك به اوباما و تدارك زمينه هاي مذاكره و تفاهم مي توانند يخ هاي روابط ميان ايران و آمريكا را كه 30 سال است هر روز بر ضخامت آن افزوده مي شود آب كنند كاملا نادرست بوده است . گذشت زمان نشان داد « اوباما » نيز ادامه دهنده راه بوش است و در چنين وضعيتي ساده انديشي محض خواهد بود كه عده اي بدون در نظر گرفتن ماهيت پليد سياستهاي آمريكا و چماق فربهي كه اوباما عليه ايران بلند كرده به هويج رنگ و روباخته اي كه از دور آنرا تخم طلايي تصور مي كنند دل ببازند و بخواهند نرد دوستي و مغازله با اوباما ببازند. بدين ترتيب سخن منطقي و متين در اين زمينه همانست كه رهبر معظم انقلاب با روشن بيني ضمن مردود دانستن هرگونه مذاكره با آمريكا تاكيد كردند : « فقط كودكان فريب لبخند تاكتيكي آمريكا را مي خورند و اگر مسئولان برگزيده اين ملت فريب چنين لبخندهايي را بخورند يا بايد بسيار ساده لوح باشند و يا غرق در هوي و هوس كه بخواهند با دشمن سازش كنند » .   * مردمسالاري روزنامه مردمسالاري در يادداشت روز خود با عنوان "جلب اعتماد عمومي و آمارها و ادعاها "به قلم حميدرضا شكوهي آورده است: مردم چقدر به مسوولان اعتماد دارند؟ اين پرسش مهمي است كه پاسخ به آن، مي تواند ابهامات فراواني را رفع كند. اما همان قدر كه پاسخ اين پرسش، مهم است، به همان اندازه هم يافتن آن دشوار است. براي پاسخ به اين گونه پرسش ها چاره اي نيست جز آنكه از شواهد و مستندات موجود استفاده كنيم. عوامل مختلفي مي تواند به كاهش اعتماد مردم به مسوولان منجر شود كه شمارش تمام آن عوامل از حوصله اين نوشتار خارج است. گاه ممكن است عمل نكردن به وعده ها توسط مسوولان موجب كاهش اعتماد مردم به آنان شود و گاه تناقضات موجود در رفتار و گفتار مسوولان به اين امر منجر شود و گاه مسايل ديگر. اما مهمتر از همه موارد فوق، تناقضات گفتاري مسوولين با يكديگر است. از اين جهت مي گويم مهمتر كه به عنوان مثال، وقتي در رفتار و گفتار يك مسوول تناقض وجود داشته باشد، ممكن است اعتماد مردم صرفا به همان مسوول و مجموعه مرتبط با آن كاهش يابد اما وقتي اظهارات تعدادي از مسوولان با تعدادي ديگر در تناقض باشد، اعتماد مردم به مجموعه اي از مسوولين كه حالتي عام تر دارد خدشه دار مي شود كه آسيب هاي جبران ناپذيري در پي دارد. ذكر يك نمونه مي تواند موضوع را روشن تر كند. طي تمامي سال هايي كه محمود احمدي نژاد رئيس جمهور است و محمدباقر قاليباف، شهردار تهران; موضوع تخصيص بودجه به مترو همواره مورد اختلاف هر دو طرف بوده است. از چهارشنبه گذشته پس از آن كه محمود احمدي نژاد در برنامه زنده تلويزيوني در شبكه تهران حاضر شد و از طرح دولت براي در اختيار گرفتن مديريت مترو خبر داد، اختلا فات افزايش يافته است. دراين ميان فرا تراز اين كه مديريت بر مترو حق كدام طرف است اختلا فات گفتاري و تناقضات آماري ميان دو طرف اهميت دارد. از يك سو محمود احمدي نژاد، ستاد حمل و نقل و مصرف سوخت، وزارت كشور و حاميان دولت در مجلس و شوراي شهر مي گويند تمام بودجه موردنياز متروي تهران پرداخت شده و مديريت ضعيف در مترو موجب بروز مشكلا ت فعلي شده است و از سوي ديگر محمد باقر قاليباف، مديران مترو، برخي از اعضاي شوراي شهر و اعضاي فراكسيون مديريت شهري معتقدند دولت بودجه وعده داده شده را به مترو اختصاص نداده است. اما اي كاش اينها صرفا در حد ادعا و گفتار باقي مي ماند. اما وقتي سخن از آمار و ارقام هم به ميان مي آيد شگفتي ها بيشتر مي شود. يك طرف مي گويد 161 ميليارد تومان از مجموع 230 ميليارد تومان بودجه مترو تهران در سال جاري به شهرداري پرداخت شده و طرف ديگر مي گويد از 290 ميليارد تومان بودجه اي كه قرار بود دولت به مترو بدهد حتي يك ريال هم پرداخت نشده است. از اين نمونه اختلا فات آماري بين دو طرف بسيار زياد است كه تكرار هر روزه آن در رسانه ها تنها به سردرگمي مردم منجر شده است. اما موضوع سخن من اين نيست كه حق با كدام طرف است. موضوع اين است كه اين تناقضات گفتاري به كجا مي انجامد؟ وقتي آمار و ارقام هم نمي توانند واقعيات را به مردم انعكاس دهند و اين آمار همچون موم، در دست هر طرف به شكل دلخواه او در مي آيد، تكليف مردم چيست و آنها كدام را بايد باور كنند؟ به ياد موسم انتخابات رياست جمهوري دهم و رقابت آمارها و نمودارها بين دو طرف رقابت انتخاباتي مي افتم كه هر كدام، آمار متفاوتي از شاخص هاي اقتصادي ارائه مي دادند و... حال، چه كسي پاسخگوي كاهش اعتماد عمومي در جامعه و پيامدهاي منفي سلب اعتماد مردم است؟ آيا به آثار زيانبار كاهش عنصر اعتماد عمومي در جامعه واقف هستيد؟   * جوان روزنامه جوان در يادداشت امروز خود با عنوان "پيوند شوم " به قلم عباس حاجي‌نجاري آورده است: سال گذشته يكي از مسؤولان رژيم صهيونيستي به آمريكايي‌ها توصيه كرده بود كه بيهوده وقت خود را در عراق و كره‌شمالي و كشورهايي از اين قبيل تلف نكنيد، مسأله اصلي شما ايران است. اگر خاورميانه را مي‌خواهيد وقتتان را مصروف عراق نكنيد، سراغ ايران برويد، كانون و سرچشمه آنجاست. اما ايران مثل عراق و كره‌شمالي و افغانستان نيست كه بتوان با حمله نظامي آن را تسخير كرد. نظام و حكومت اسلامي به مردم متكي است و مردم آن را حفظ كرده‌اند، بايد كاري كنيد كه مردم آن را رها كنند. راهش اين است كه مردم را با ترويج فرهنگ و ادبيات و تربيت آمريكايي، به واگرايي نسبت به دين و فرهنگ و تاريخ‌شان سوق داد. وقتي مردم تعلقات را رها كردند، بعد از گذشت چند سال، بدون اينكه سرمايه‌اي را صرف كنيد، با يك حمله و تحرك احياناً نظامي مختصر، مي‌توانيد اين مانع بزرگ، يعني نظام اسلامي را از سر راه برداريد. حوادث بعد از انتخابات و به‌ويژه شعارهايي كه در روز قدس و 13 آبان از سوي معدود هواداران موسوي و كروبي مطرح شده است اين اميد را در دل بيگانگان زنده كرده كه گويا موسوي و كروبي توانسته‌اند پيش‌بيني صهيونيست‌ها را محقق كرده و زمينه واگرايي مردم ايران نسبت به دين و فرهنگ و تاريخ‌شان را فراهم كنند. مروري بر برخي از بازتاب‌هاي فراخوان موسوي و كروبي در روز 13آبان بيانگر اين مدعاست. نيويورك تايمز: تظاهركنندگان ايراني براي كشوري آزادتر و بازتر شعار مي‌دهند: اوباما اوباما يا با اونا يا با ما؟! اين ندا در كاخ سفيد بايد آزار دهنده باشد. باراك‌اوباما: بي‌ثباتي سياسي در ايران كار رسيدن به توافق بر سر مبادله سوخت اتمي ميان جمهوري اسلامي و قدرت‌هاي جهاني را بغرنج‌تر مي‌كند. ويليام برنز معاون امور سياسي وزير خارجه آمريكا: ما در ايالات متحده آمريكا، همراه با جامعه جهاني شاهد هستيم كه به رغم سركوب بي‌رحمانه، دادگاه‌هاي نمايشي و بازداشت‌هاي دسته‌جمعي، آنها(مردم ايران) دليرانه خواهان حقوق جهان شمول هستند. هماهنگي كارگزاران بيروني و داخلي جنگ نرم عليه انقلاب اسلامي به مرور چهره كريه فرماندهان اين جنگ نوين را روشن‌تر مي‌كند. به‌نظر مي‌رسد هماهنگي برخي عناصر داخلي دشمنان بيروني نظام اسلامي را به تأثير راهبردها و برنامه‌هايشان عليه ايران اميدوار ساخته است. به رغم ريزش‌هاي عميق در حوزه پياده نظام فتنه و انفعال و مخالفت بسياري از فعالان سياسي كه در گذشته همراه بودند، كارگزاران داخلي فتنه با تند كردن شعارها و هدف‌گيري رأس نظام، القاي ناكارآمدي نظام ديني، اهداف زير را پي مي‌گيرند: 1- مستندسازي براي بيگانگان براي افزايش فشارها 2- زمينه‌سازي براي بحراني كردن شرايط كشور و گسترش نافرماني‌ مدني 3- تضعيف دوستان و حاميان انقلاب اسلامي در سطح منطقه 4- حفظ ظرفيت عوامل خياباني و جلوگيري از ريزش بيشتر آنها 5- اخلال در روند رسيدگي به پرونده متهمان حوادث اخير 6- زمينه‌سازي براي مجريان طرح‌هايي نظير «وحدت ملي و ...» با هدف كسب وجاهت براي سران داخلي فتنه.   * قدس روزنامه قدس در يادداشت روز خود با عنوان "سفري بدون چشم انداز مثبت "به قلم مجيد صفاتاج آورده است:‏ رئيس جمهور آمريكا در حالي سفر دوره اي خود به آسيا را آغاز كرده كه شرايط امروز در مغرب و مشرق زمين بسيار با سالهاي گذشته تفاوت پيدا كرده است. اوباما رياست جمهوري كشوري را پذيرفته است كه در شرايط سياسي و اقتصادي سختي به سر مي برد. از يك سو، اين كشور با بحران شديد اقتصادي دست به گريبان است و از سوي ديگر، همين بحران با تأثير خود بر حوزه سياسي توانسته است آمريكا را در موضوعهاي سياسي هم در جهان با مشكلات عديده اي مواجه كند. اكنون ايالات متحده با كسري بودجه شديدي مواجه است و بر اساس پيش بيني كارشناسان، ظرف چند سال آينده اين كسري به بيش از 12/8 تريليارد دلار �





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 558]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن