واضح آرشیو وب فارسی:ايرنا: چه شد كه شوراي صنفي...
مهرنوش آذينفكر مي كنم بهمن 10 سال پيش بود، وقتي براي اولين بار روي تابلوي اعلانات خوابگاه به فراخوان عضويت در شوراي صنفي خوابگاه برخوردم، اين سوال در ذهنم نقش بست كه اصلاً شوراي صنفي يعني چه، مگر دانشجويان و خوابگاهي ها هم مانند بقال ها، چقال ها، خياط ها، نانواها و... صنف خاصي دارند كه براي احقاق حقوق مشترك صنف خود، نياز به تشكيل شورا و اتحاديه يي براي آنها احساس شده است. جاي شما خالي، شب توي اتاق كلي در اين باره مسخره بازي درآورديم و خنديديم و هيچ وقت فكر نكرديم كه 10 سال بعد واژه «شوراي صنفي دانشجويان» به يكي از كليدي ترين و مصطلح ترين كلمات در ادبيات فعاليت هاي دانشجويي بدل مي شود؛ واژه يي كه محمل حواشي بسياري در عرصه فعاليت هاي جسته و گريخته دانشجويي مي شود و... بي توجه به همه مسخره بازي ها، فرداي آن روز همگي به دفتر خوابگاه مراجعه كرديم و به اصطلاح كانديداي عضويت در شوراي خوابگاه شديم. يكسري كاغذ و اطلاعاتي كه الان درست يادم نيست آيين نامه بود يا چيز ديگري دادند و به ما گفتند آن را بخوانيم و بعد برگه ثبت نام را امضا كنيم. خوانده نخوانده امضا كرديم و كانديداي اولين دوره انتخابات شوراي صنفي خوابگاه گلچين شديم. باز جايتان خالي كه چقدر سر تبليغات خنديديم و وقتي نام خود را به عنوان نفرات اول برگزيده دانشجويان روي تخته وايت بورد دفتر خوابگاه ديديم، چقدر كيف كرديم و همديگر را در آغوش كشيديم و باز هم مسخره بازي درآورديم و خنديديم. البته نه اينكه خداي ناكرده فكر كنيد ما خل و چل و الكي خوش بوديم و هي بي خودي مي خنديديم، بلكه فضا به گونه يي بود كه وقتي براي نخستين بار در زندگي خود، به عنوان يك دانشجوي ترم اولي، تجربه حضور در يك انتخابات جدي و البته مبهم و برنده شدن را درمي يافتيم به نوعي احساس سرخوشي رسيده بوديم كه مرتب ما را به مسخره بازي و خنده وا مي داشت.باري، توي آن ترم دوم سال تحصيلي 78-77 ما عملاً كار خاصي توي شوراي صنفي خوابگاه نكرديم، جز آنكه يكي، دوباري به اصرار بچه ها از مسوولان خواستيم درباره بعضي مسائل و مشكلات توضيح بدهند كه بالطبع آنها هم خيلي ما را جدي نگرفتند و اين كار را نكردند. البته شايد آنها حق داشتند. چون از يك طرف ما ترم اولي و سال صفري بوديم و از طرفي ديگر، اصلاً معلوم نبود شوراي صنفي چيست و در حوزه فعاليت هاي دانشجويي اساساً چه محلي از اعراب دارد. آري آن ترم گذشت و بعد از آن يكي دو ترم ديگر هم گذشت و من كه جوان بودم و تمايلات عدالت خواهانه داشتم و در سر سوداي ساختن دنيايي بهتر، يا حداقل جامعه دانشگاهي بهتر را مي پروراندم، به عضويت فعال انجمن اسلامي درآمدم. آن روزها به واقع انجمن هاي اسلامي محمل مناسبي براي فعاليت هاي سياسي و فرهنگي و صنفي بود و من از طريق انجمن دغدغه هاي خود را پيگيري مي كردم. شوراي صنفي آن موقع هم در دانشگاه بود و براي خود فعاليت مي كرد اما براي ما كه در انجمن فعاليت مي كرديم، شوراي صنفي همچنان يك بازي و شوخي بيش نبود. خود بچه هاي شوراي صنفي هم قبول داشتند كه در آن اوضاع از طريق شورا كاري پيش نمي رود، چرا كه اصلاً مشخص نبود حقوق صنفي موردنظر در فعاليت هاي صنفي كدام است و شورايي ها قرار است در چه حوزه هايي و در چه مسائلي پيگير مسائل دانشجويان باشند. ما انجمني ها خود را در دخالت در همه امور محق تشخيص مي داديم و ساير دانشجويان نيز پذيرفته بودند كه ما را نماينده خود در همه امور بدانند و در مواقع لزوم از كارهاي ما حمايت كنند. مسوولان دانشگاه هم پذيرفته بودند، بچه هاي شوراي صنفي هم همين طور، قبول كرده بودند در فاز فعاليت هاي صنفي خود، نهايتاً بيايند و در كنار انجمن و انجمني ها خواسته ها و مطالبات دانشجويي را پيگيري كنند...سال ها از پس هم آمدند و رفتند و ما هم از دانشگاه فارغ التحصيل شديم و رفتيم. بعداً از بچه ها شنيديم كه شرايطي پيش آمد كه انجمن لغو مجوز شد و به محاق تعطيلي فرو رفت. شنيديم كه شوراي صنفي آمد در ساماندهي اعلام مطالبات پرچمدار دانشجويان شد. وقتي يكي، دو تا از بچه هاي جديد را با حكم تعليق و اخراج تنبيه كردند، اين شوراي صنفي بود كه بچه ها را جمع كرد و به اين اقدام اعتراض كرد. وقتي استادان محبوب بالاجبار بازنشسته شدند، شورا بود كه جمع آوري امضاي اعتراض آميز بچه ها و واكنش به اين اقدام را ترتيب داد. وقتي...باز هم يكي دوسال ديگر گذشت و شنيده هاي اميدواركننده از شوراهاي صنفي نااميدكننده تر از پيش شد؛ «فلان شورا را بستند»، «فلاني را هم»، «فلان عضو شورا را تعليق از تحصيل كردند»، «فلاني را ممنوع الورود هم»، «اجازه برگزاري انتخابات ندادند»، «خود اقدام به برگزاري انتخابات كردند»، «بچه ها را ردصلاحيت كردند» و...وقتي قرار شد من هم مطلبي درباره شوراهاي صنفي بنويسم، همين كه در حال مرور كردن اين خاطره ها توي ذهنم بودم، دوستي آمد و پرسيد به چه فكر مي كنم. برايش گفتم و او قيافه يي عاقلانه به خود گرفت و گفت؛ اين سرنوشت محتوم همه آنهايي است كه كار را جدي مي گيرند و يك تنه مي خواهند ميدان داري كنند. بحث فعاليت صنفي و سياسي نيست. شوراها جدي شده بودند. جاي تان خالي از قيافه عاقلانه دوستم و از حرف حكيمانه يي كه زده بود كلي خنده مان گرفت و مسخره بازي درآورديم و خنديديم.
يکشنبه 26 خرداد 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ايرنا]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 155]