واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
رسوايي ها به تنهايي افكار عمومي امريكا را تكان نمي دهد، بلكه پنهان كاري، دروغ و انكار آن است كه موجب خشم شديد مردم مي شود. در اين بين روابط نامشروع برخي از روساي جمهور امريكا نظير كلينتون، جانسون، روزولت و فورد باعث نمايان شدن رسوايي هاي بيشتر آنها شده است. تاريخ روساي جمهور امريكا مملو از رسوايي هاي سياسي است كه برخي از آنها موجب سرنگوني شخص رئيس جمهور و دولتش شده است و آنچه از آن برجا مانده، دروغگويي هاي آنان است كه به عنوان صفحات سياسي در تاريخ ثبت شده است.اما رسوايي ها به تنهايي افكار عمومي امريكا را تكان نمي دهد، بلكه پنهان كاري، دروغ و انكار آن است كه موجب خشم شديد مردم مي شود.در اين بين روابط نامشروع برخي از روساي جمهور امريكا نظير كلينتون، جانسون، روزولت و فورد باعث نمايان شدن رسوايي هاي بيشتر آنها شده است.اما عليرغم اين رسوايي ها، وسايل ارتباط جمعي امريكا در اين مورد به دليل موقعيت پست رياست جمهوري سكوت اختيار كرده بودند. به هر حال، جايگاه رياست جمهوري قابل احترام است، اما اين وضعيت زماني كه بحث رقابت هاي انتخاباتي باشد، فرق مي كند. در دهه 80 و در بحبوحه رقابت هاي انتخاباتي يكي از نامزدها، كه «گري هارت» نام داشت، رقيب او با تاكيد بر زندگي شخصي اش، به اين موضوع دست يافت كه وي با يك مانكن كفش در ارتباط است و اين مطلب به صفحات روزنامه ها راه يافت، اما گري هارت اين مطالب راتكذيب كرد و اعلام كرد كه هيچ گونه ارتباطي با اين موضوع ندارد.اما رقباي او بيكار ننشسته و با جمع آوري تصاوير و مداركي كه روابط او را با مانكن مورد اشاره اثبات مي كند، دروغگويي وي را به اثبات رساندند و دروغگويي او باعث شكست در انتخابات و رويگرداني افكار عمومي شد.اما براي اثبات اينكه افكار عمومي آمريكا در مقابل دروغگويي بيشتر حساس است تا خود رسوايي هاي اخلاقي يك رئيس جمهور ذكر اين مطلب خالي از لطف نيست كه در سال 1884 «گروفر كلينفلند» نامزد پست رياست جمهوري با «جيمز بلين» به رقابت انتخاباتي مشغول بود كه ناگهان خبر اعلام روابط غير اخلاقي وي با يك زن فاش شد.اين موضوع دستاويزي براي رقباي وي گرديد و كلينفلند احساس كرد كه در حال شكست خوردن است، بنابراين در يك گردهمايي عمومي، به اين موضوع اعتراف كرد و پس از آن نيز به عنوان رئيس جمهور انتخاب شد.كلينفلند مي توانست، موضوع را تكذيب كند تا انتخابات رياست جمهوري برگزار شود، اما به اين مسئله پي برد كه راي دهندگان در مقابل دروغگويي حساس و عاقبت به آن پي خواهند برد كه فردي را كه انتخاب كرده اند به آنها دروغ گفته است و اين باعث رهايي يا سقوط يك رئيس جمهور در انتخابات و افكار عمومي خواهد شد.از مهمترين رسوايي هاي روساي جمهور امريكا كه موجب شد او را به زير بكشد، رسوايي «واترگيت» در سال 1972 بود كه در دوران رياست جمهوري نيكسون افكار عمومي به آن پي برد.ماجرا از آنجا آغاز شد كه 5 نفر در لباس كارگران با نصب تجهيزات شنود در محل دفتر تبليغاتي حزب دموكرات در ساختمان واترگيت در واشنگتن شناسايي و دستگير شدند كه در سال 1973 سه نفر از آنها آزاد شدند. اما ماجرا به همين جا ختم نشد بلكه روزنامه «واشنگتن پست» با چاپ سلسله گزارش هايي اين نكته را روشن كرد كه آنچه كه اين افراد انجام داده اند با موافقت مسئولان بلند پايه در دولت نيكسون انجام شده است و اين مسئولان نيز اقدام به پنهان كردن اين رسوايي كرده اند و اين موضوع گريبان رئيس جمهور را گرفت.در ادامه موضوع، مشخص شد كه وي در سال 1971 در يك گفت و گوي تلفني در دفتر كار خود به اين موضوع پرداخته بود.اما هنگامي كه مجلس نمايندگان آمريكا از رئيس جمهور درخواست كرد كه نوار مكالمات را به كميته تحقيق در رسوايي واترگيت به كنگره بدهد، نيكسون از اين كار خودداري كرد و اين آغازي براي اتهاماتي شد كه آخرين آنها، پنهانكاري وي در ماجراي واترگيت بود. اين موضوع در اذهان افكارعمومي اين گونه جا افتاده بود كه وي (نيكسون) مي خواهد حقيقت را پنهان كند و تمايلي به بازگويي آن ندارد و بالاخره نيكسون در رديف روساي جمهور دروغگوي آمريكا قرارگرفت و درسال1974 براي نجات خود از دادگاه مجبور به استعفا شد.درحالي كه قبل از اين موضوع آمريكايي ها، معتقد بودند كه نيكسون از بهترين روساي جمهور آمريكا در عرصه سياست خارجي است، اما آنها را فريب داده است و همه اين ابتكارات، تبديل به اين شد كه هرجا نامي از نيكسون بود، آنها را به ياد رسوايي واترگيت مي انداخت.اما از جمله رسوايي هايي كه افكارعمومي آمريكا را تكان داد و به نام «مونيكا گيت» ثبت شد، ماجراي روابط عاشقانه «بيل كلينتون» رئيس جمهور آمريكا با كارآموز كاخ سفيد «مونيكا لوينسكي» بود.اين رسوايي، آينده كلينتون را به مخاطره انداخته بود و تلاش ها براي كشاندن وي به ميز محاكمه آغازشد اين موضوع نه به خاطر روابط، بلكه به خاطر دروغگويي و انكار ارتباط خود با مونيكا بود. كلينتون به همين اكتفا نكرده ، بلكه همانطور كه همه مي دانند از مونيكا خواسته بود كه اين ارتباط را حتي در صورت قسم خوردن منكر شود و اين آغازي براي دروغگويي هايش شد. اما وقتي كه تحقيقات از مونيكا آغازشد وي به شرح روابط خود با كلينتون پرداخت و «كنت استار» كه مسئوليت بازپرسي را داشت و از جمهوريخواهان بود، شكوائيه اي براي اتهامات كلينتون در دادگاه تهيه كرد.افكارعمومي نيز همگي براين موضوع متفق بودند كه كلينتون به پاي ميز محاكمه كشيده خواهدشد. اما به سرعت ورق برگشت. ولي چه چيزي كلينتون را علي رغم دروغگويي و رسوايي هاي اخلاقي اش، توانست نجات دهد. اولين دليل اين بود كه افكارعمومي به اين موضوع پي برد كه موضوع جمهوريخواهان دركنگره، كه محاكمه وي را مورد تاكيد قرارمي دادند، به دليل رسوايي اخلاقي نيست بلكه آنها از خط مشي او متنفر بودند و با او اختلاف داشتند. دليل دوم، وضعيت رو به بهبود اقتصاد در دوره كلينتون بود و دليل رسوايي سوم اين بود كه محبوبيت كلينتون درنظرخواهي ها از گذشته بيشتر شده بود. درنتيجه اين موضوع ها و بي اعتمادي آنها از محاكمه كنندگان باعث نجات وي شد.به هرحال كلينتون از دروغگويي هاي قبلي خود عقب نشيني كرد و به طور مفصل در مورد واقعيت روابط خود سخن گفت. با وجود اين، كلينتون در مسند قدرت باقي ماند و از مجازات رهايي يافت. اما صداقت او تا ابد زيرسؤال رفت و حتي بعضي معتقدند كه رسوايي كلينتون بر رقابت انتخاباتي هيلاري نيز سايه انداخت و يكي از دلايل شكست او در انتخابات رياست جمهوري اخير آمريكا است. اما در مورد جرج بوش، با وجود پايان دوران رياست جمهوري اش هنوز صفت دروغگويي، او را همراهي مي كند و همه دلايل، شواهد و مستندات آن را به اثبات رسانده است. همان دروغي كه براي حمله نظامي به عراق و اساس قرار گرفت و اعلام شده بود كه صدام داراي سلاح هاي كشتارجمعي و روابط با القاعده است.اما با وجود اين، دوره دوم رياست جمهوري او ادامه يافت و كسي نيز جرئت نزديك شدن به وي براي محاكمه اش را ندارد. علت آن نيز گسترش فضاي رعب و وحشت از تروريسم در بين شهروندان آمريكايي است كه هنوز هم در بين آنها وجود دارد و اينكه تنها او (بوش) مي تواند بر ضد تروريسم بجنگد و از آنها حمايت كند.همانطوري كه كابوس تروريسم از سال 2001 وجود داشته است، دولت بوش هم اين موضوع را دستاويز قرار داده كه هر كس در جنگ بوش بر ضد تروريسم كارشكني كند، امنيت ملي آمريكا و شهروندان آمريكايي را به مخاطره مي اندازد. با اين ترفند، بوش توانسته است رئيس جمهور باقي بماند ولي علي رغم دو دوره رياست جمهوري، محبوبيت او در بين آمريكايي ها، با گذشت زمان در سراشيبي قرار گرفته است.كاهش محبوبيت روز به روز بوش، به دليل، جنگ بر ضد تروريسم، جنگ عراق و افغانستان، ادعاي مالكيت سلاح هاي كشتار جمعي در عراق، به خطر افتادن امنيت شهروندان آمريكايي، موضوعي است كه نظرسنجي هاي عمومي آن را به اثبات رسانده است. بوش دوران دوم رياست جمهوري خود را درحالي به پايان مي رساند كه شهروندان آمريكايي وي را يك رئيس جمهور دروغگو مي شناسند. ولي تنگناهاي دروني كه آنها را در بر گرفته، باعث شد كه در ابتدا مورد تأييد قرار گيرد و در پست خود باقي بماند. اما دروغگويي، به عنوان موضوعي اساسي براي آمريكايي ها، قرار دارد، كه باعث مي شود، پايان دوران حكومت يك رئيس جمهور را رقم بزند.نام رئيس جمهور حتي پس از دوران حكومتش اگر صادق و متعهد باشد در ذهن آنها به عنوان فرد مورد اعتماد باقي خواهد ماند و جايگاه ويژه اي در بين رؤساي جمهور آمريكا در تاريخ خواهد داشت. اما اگر دروغگو باشد، نام او در صفحات سياه تاريخ تا ابد باقي مي ماند.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 635]