محبوبترینها
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
در خرید پارچه برزنتی به چه نکاتی باید توجه کنیم؟
سه برند برتر کلید و پریز خارجی، لگراند، ویکو و اشنایدر
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1826055047
نقدهایی بر فیلم ((همیشه پای یک زن در میان است)) ساخته کمال تبریزی
واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
ابهام در روایتیکی از نکات مهم و قابل بررسی در فیلم، سردرگمی، ابهام و سؤالهای بیپاسخی است که در فیلم رها شده باقی میماند. البته شاید دلیل سردرگمی داستان و ابهامهای مانده در فیلم این باشد که چون داستان فیلم براساس مجموعه داستان «غیر قابل چاپ» سید مهدی شجاعی ساخته شده، پیوند این داستانهای کوچک برای تبدیل به یک فیلم سینمایی خیلی موفق نیست. زیرا تنها حلقه ارتباطی این داستانها، حضور زن در جامعه است، میتوان گفت فیلم برای پر کردن این خلأ مجبور به پرگویی و پراکندهگویی شده است لذا برخی ابهامها حتی با توضیحات مربی تیراندازی به امیر، حل نشدنی باقی میماند.
از منظر منطق داستانی در فیلم سؤالی بدون جواب وجود دارد که بسیار مهم است و آن اینکه پری طلعتپور کی بود؟ آیا خود مریم بود یا قاضی بود یا شخص دیگر؟ یا پیوندی از این دو بود؟ دیگر اینکه قدرت پری طلعتپور از کجا آمده است؟ این که سند اتوبان کرج را دارد؟ یا تمام ساختمان انتشارات را میخرد و میخواهد آن را بکوبد؟ در سطح استعاری در واقع پری طلعتپور نقابی است که زنها در موقعیتهای بحرانی زندگی به چهره میزنند. هر چند اشاره میکند که نویسنده نمایشنامه پری طلعتپور، همان مریم است. در واقع از پری طلعتپور یک استفاده دو گانه شده؛ هم قالبی است که زنها در آن میروند تا با آزار دادن شوهرانشان به آنها بفهمانند که دوستش دارند و هم اینکه داستان با نشانههایی مثل «نمایشنامه»، میگوید همان مریم است. اما در این استفاده دو گانه موفق نیست و برخی نکات را بدون پاسخ رها میکند؛ مثل همین گرو گذاشتن سند اتوبان کرج یا قدرت خرید ساختمان انتشارات شوهرش. اما اینکه آیا پری خود مریم است یا قاضی زن، پایان فیلم این را هم مبهم میگذارد و بیانیهای هم که از دهان مربی تیراندازی مریم در مورد اینکه زنها همه میتوانند در زمانها و مکانهای مختلف پری طلعتپور باشند، صادر میکند مشکلی را حل نمیکند. از نقاط مبهم و بیپاسخ دیگر این فیلم اینست که ابتدا نشان میدهد که مریم تیرانداز خوبی نیست، اما در جای جای فیلم قرار است برای ما باورپذیر بشود که تیرهای مریم با خراشیدن گردن مردها از کنارشان رد میشود و آنها را بیهوش میکند. هر چند استفاده کارگردان از این تیرها نوعی استفاده کنایی است و به معنای تاثیر وجود زنان بر زندگی مردان است، اما استفاده کنایی در این سطح در داستان فیلم قابل قبول نیست. به هر حال اشکال در همان خط اصلی داستانی است، نه پیوند داستانکهای فرعی به داستان فیلم. با توجه به اینکه کار نوعی کمدی فانتزی است و منطق فانتزی دارد مثل صحنهای که ماشینهای زیادی با هم برخورد میکنند به خاطر یک زن که کنار خیابان ایستاده است، اما نویسنده موظف است همین منطق فانتزی را برای مخاطبش در همان فضای فانتزی باورپذیر کند. که به نظر بنده این فضای فانتزی به خوبی در نیامده و باورپذیر نشده است. هر چند به نظر میرسد قرار بوده این فضای فانتزی خلاءها را پر کند، البته شاید به دلیل تکیه نویسنده یا کارگردان به همین منطق فانتزی، خلاءهای داستان را رها شده است و همین اشتباه باعث شده که فضای فانتزی را نتواند در بیاورد. فیلم بین فضاهای رئال، فانتزی و کمدی سرگردان است و بازی میکند. برخی جاها کاملاً رئال است مثل اشک ریختن مریم که خیلی جدی است یا موضعگیریاش در مقابل مزاحمتهای مردان یا برخوردهای مدیر متظاهرش کاملاً جدی است یا اصلاً شخصیت امیر و بازیهایش کاملاً جدی است یا بگومگوهای زن و شوهر خیلی رئال است. ولی در صحنه تصادف ماشینها و شاهد گرفتن از مغازه برای دادگاه، فانتزی است. و کمدیهایش اگر چه کمدی موقعیت نیست ولی با تکیه به شوخی، داستان را جلو میبرد، و این باعث نوعی اغتشاش شده است. در فضای یک داستان فانتزی باید قراردادهایی در آغاز کار با مخاطب برقرار شود که مخاطب علیّت را به صورت فانتزی در داستان بپذیرد ولی در این داستان این علیت فانتزی را نداریم و آرام آرام چشمههایی از فانتزی بودن را داریم ولی چون در قرارداد اولیه با تماشاگر ارتباط برقرار نمیکند، باورپذیر نمیشود. باید توجه کرد که داستانهای مختلفی که این فیلم از آنها اقتباس شده هر کدام فضای خاص خود را دارند مثلاً ما در داستانهای سید مهدی شجاعی فضای روشنفکری داریم، فضای عامیانه مردم معمولی را هم داریم، بنابراین به نظر میرسد مشکل در پرداخت داستانی فیلم است. فیلمنامهنویس نتوانسته است این فضا را به خوبی پرداخت کند. چرا که برخی اشارات برای مخاطب ملموس و دست یافتنی است و برخی روشنفکرانه و غریب مینماید. این باعث میشود که پرداخت خوبی در داستان فیلم نداشته باشیم. نکته دیگر اینکه درست است که کارگردان قصدش این بوده که از فضای فانتزی استفاده کند ولی الزامی ندارد که از همه فضای داستان فیلم به صورت فانتزی استفاده کند و میتواند در جاهایی رئال هم باشد. یعنی همین که بخشی از آن فانتزی شده کافی است. برای اینکه داستان را فانتزی بدانیم ، ناگزیریم در یک فضای فانتزی از برخی صحنههای رئال هم استفاده کنیم. اما باید توجه کرد که آیا آرایش کلی فیلم در ارائه فضای فانتزی انسجام لازم را دارد یا ندارد؟ این چیدمان به سوی فانتزیک بودن پیش میرود یا خیر؟ در جهتگیری ژنریک فیلم به سوی فانتزی بودن، فیلم موفق نیست. اگر چه از همان آغاز قرار است مثلاً در صحنهای که مریم هنگام تیراندازی با کمان، دست پیرمرد را به درخت میدوزد، به مخاطب بفهماند که ماجرا در فضای فانتزی روی میدهد. اما این اشارات پراکنده و عناصر فانتزیک در کلیت فیلم با مخاطب ارتباط برقرار نمیکند، یعنی این چیدمان به خوبی شکل نگرفته است. نکته دیگر اینکه «شخصیت پری طلعتپور» که امیر به دنبال او میگردد، فضای فیلم را معمایی کرده است و به ژانر معما و جستجو نزدیک شده است و بخش اصلی فیلم همین جستجو است. در حالی که در فیلم قرار است ما رابطه زن و شوهر را ببینیم و این در واقع تم اصلی است، نه جستجوی امیر برای حل معمای پری طلعتپور. در واقع مسأله خانواده و رابطه زن و شوهری در نیمههای فیلم تمام میشود. اگر چه اشارات اندکی در برخی صحنهها مثل لباس پوشاندن به دختر خیابان گرد را داریم که از منظر منطق داستانی خوب هم جا نیفتاده است، ولی به عنوان لحظههایی قابل توجه در فیلم خوباند. جالب است که منطق معما و جستجو را هم به خوبی رعایت نمیکند و آن هم برای ما دست یافتنی نیست. در پایان فیلم که قرار است مربی تیراندازی گرهگشای معماهای فیلم باشد مثل پایان همه فیلمهای ژانر معما، باز هم در این گرهگشایی موفق نیست. و لذا در تلفیق ژانرکمیک - فانتزی با ژانر معما و جستجو موفق عمل نمیکند. و شاید بهتر بود ژانر کمیک فانتزی فیلم را ژانر غالب قرار میداد و معما گونه بودن داستان را در پوشش همین فضا ارائه میکرد. خط داستان را نتوانسته است به خوبی ترسیم کند و پریشانی داستان به خوبی مشهود است. نکته دیگر اینکه فضای واحدی را در داستان فیلم نتوانسته ارائه کند، به همین دلیل نه اختلاف زن و شوهری خوب تصویر شده است، نه معماگونگی آن، در حالیکه موضوع داستان فیلم برای همه قابل لمس است یعنی اختلافات در روابط زناشویی، اما علیت و چرایی این اختلافات برای مخاطب اصلاً روشن نیست، در واقع به خوبی پرداخت نشده است. موضوع اصلی فیلم این است باید علیت را بیان میکرده است، که البته بیان هم میکند ولی خوب بیان نمیکند مثل اینکه مریم به خودش نمیرسد، در خانه تیرِکمان را به در و دیوار میزند، غذای مناسبی درست نمیکند، لباسی که شوهرش دوست دارد نمیپوشد و چیزهایی از این دست.این تم اصل فیلم است و جریان اختلافات قرار است ماجراهای بعدی را بسازد، ولی این اختلافات برای مخاطب قابل لمس نیست. در حالی که باید موقعیتهای کمیک و خندهدار در همین بیان اختلافات پرداخت میشد و مردم در آینه این تصویر، زندگی خودشان و اختلافات خودشان را میدیدند. اما چون این اختلافات به خوبی بیان نشده رفع آن هم به خوبی بیان نمیشود و آن پیوند نهایی فیلم نیز به خوبی درنمیآید و باور پذیر نیست.اگرچه کارگردان ماجرا را با طلاق این دو شروع میکند، ولی میخواهد همبستگی و متحد شدن زنان را برای تنبیه کردن یا آگاه کردن مردان نشان دهد. چرا که بعد از طلاق تمام زنان با مریم، همدست میشوند تا امیر را آگاه کنند که همسرت دوستت دارد. و به نظر میرسد داستان میخواهد زنی را نشان دهد که تن به قراردادهای ازدواج نمیدهد و تلقیاش از کار کردن برای زندگیاش، کلفتی برای مرد و اسارت و ... است و به همین دلیل به خودش نمیرسد و پایبند به مرد نیست، نوعی عصیان زن علیه قراردادهای اجتماعی، خانوداگی و زناشویی است. در نهایت هم، حل شدن ماجرا به همین پایبند شدن زن به قراردادهای خانوادگی و زناشویی است که لباس صورتی را میپوشد و به سراغ مرد در اتاق خواب میرود. البته صحنه آخر نمادین است و در نمایشنامه پری طلعتپور هم به آن اشاره شده که نوک تیرها را به زهری آغشته کنند تا قربانی که مردان باشند آلزایمر بگیرند و فراموش کنند که زنان چه بلاهایی بر سر آنها آوردهاند. مریم هم علیرغم بلاهایی که بر سر امیر آورده است، در نهایت اگر چه به خانه برگشته است اما مرد – یعنی امیر – را مبتلا به فراموشی برآمده از حضورش میکند تا در این رقابت پیروز باشد. در واقع برنده، زنان هستند چرا که کاری میکنند که مردان بدیها و بلاهایی را که زنان بر سرشان آوردند را نفهمند و فراموش کنند. اما در واقع شخصیتی که تحول پیدا میکند زن است، یعنی زن اشتباهاتی داشته که به همان دلایل تن به روابط زناشویی و خانوادگی نمیدهد ولی در پایان، متحول شده و این قرارداد را میپذیرد. در واقع با دیدن اجتماع بیرون تجربهای را از سر میگذراند و کانون خانواده را میپذیرد. در فیلم «همیشه پای یک زن در میان است» ما داستانی داریم که از وسط، ماجرا آرامآرام جدیتر میشود. امیر شروع به خواندن نمایشنامه پری طلعتپور میکند و گویی به وسیله آن کمکم ماجرا را پیش میبرد و نشانههایی را کشف میکند، اما مخاطب، چیز زیادی از آن نمایشنامه را نمیفهمد و با آن درگیر نمیشود، که این هم ضعف پرداخت در خط اصلی داستان فیلم است. می توان گفت اشارهایی به رمان «شهرنوش پارسیپور» است که داستانی زنانه و فینیستی است. چرا که عنوان نمایشنامه پری طلعتپور از همان عنوان رمان پارسیپور الهام گرفته شده است. شاید مریم که همان پری طلعتپور باشد در واقع دارد نمایشنامه زندگی خودش را اجرا میکند، یعنی نمایشنامهای را براساس زندگی خودش نوشته و حالا دارد آن را اجرا میکند. اما همین هم در داستان به خوبی بیان نشده است. در حالی که این ارتباط میتوانست برای مخاطب زیبا و جذاب باشد. در حقیقت بار اصلی نیمه دوم فیلم روی همین نمایشنامه است و شخصیت واقعی مریم در همین نمایشنامه است که میبایست پرداخت میشد و به تماشاگر اطلاعات داستانی را میداد تا بتواند با آن ارتباط برقرار کند. اما فیلم برای اینکه بتواند به شگرد غافلگیری دامن بزند در پرداخت کم گذاشته است و اطلاعات درست را به مخاطب نمیدهد. مثلاً ما اطلاع نداریم که مریم هم نمایشنامه مینویسد، با این بیاطلاعی قرار است در پایان غافلگیر شویم که پری طلعتپور همان مریم است. به همین دلیل غافلگیری در حد یک بیان سطحی باقی میماند. این نشانه نداشتن چفت و بست درست و محکم داستانی است که در فیلم روایت میشود. دلیل این همه اغتشاش در داستان و فیلمنامه اینست که فیلمنامه توسط چند نفر دستکاری شده است. رضا مقصودی دو بار فیلمنامه را بازنویسی کرده، کمال تبریزی و حبیب رضایی هم اعمال نظرهایی روی آن کردهاند و در نهایت برای پر رنگ کردن قسمتهای زنانهاش آن را به نغمه ثمینی سپردهاند.به همین دلیل نه تنها گره داستان قوی نیست بلکه حل آن هم به خوبی بیان نمیشود، اختلافات زن و شوهر در حد یک گلهگذاری و بگو و مگوی دو طرفه باقی میماند. میتوان حدس زد در پایان هم ماجرا به خوبی حل خواهد شد. گویا نویسنده فقط خودش را به شوخیهای لحظهای و کلامی ماجرا دلخوش کرده است. نکته ظریفی که وجود دارد این است که وقتی این دو از هم جدا میشوند، نوعی حالت اغراق شده داریم که گویی همه از این جدایی خبردار شدهاند، اگر چه کار به منطق فانتزی برمیگردد ولی پذیرفتنی نیست.اگر نشان میداد که شوهر، خودش هر روز مریم را به محل کار میرساند و برمیگرداند، وقتی دیگر همراهش نبود – یعنی بعد از جدایی- این تصادفها و شماره دادنها، پذیرفتنیتر بود. اما از نظر تم و درون مایه باید گفت به فیلم «آتش بس» خانم میلانی و «توفیق اجباری» آقای لطیفی نزدیک است. حتی در تدوین موازی آغازین فیلم بگو مگوهای زن و شوهر ارجاع مستقیمی به فیلم آتش بس دارد. این فیلمها در واقع نوعی صفآرایی لشگر زنان در برابر مردان یا بالعکس را تصویر میکنند. ولی متاسفانه تاکنون در سینمای ایران رویکرد خوبی نسبت به این درون مایه و موضوع نداشتهایم. اصل اینکه چنین صفآرایی را در فیلمها بپردازیم، خودکار درستی نیست. بازتابهای اجتماعی خوبی ندارد. اما از طرفی نمیتوان دست هنرمند و نویسنده و فیلمساز را بست که چرا چنین رویکردی را دارد. به هر حال ما جریانی را در جامعه خودمان شاهد هستیم که برخی سوء تفاهمها در میان زن و مرد را با تلقیهای فمینیستی به گونهای تصویر میکنند که شکلگیری آن صفآرایی زنان در مقابل مردان است. حتی بر همین اساس برخی رویکردهای عامیانهتر حکمهای کلی جنسیتی در مورد جامعه صادر میکنند که زنان چناناند و مردان چنین. من فکر میکنم اگر هنرمند بتواند استفاده درستی از چنین صفآرایی بکند خوب است، مثلاً خانم میلانی هم در آتشبس میخواست به نوعی با تحلیل روانشناختی به این جنگ جنسیتی آتشبس بدهد و یا توفیق اجباری هم با پرداختی ضعیفتر ماجرا را به هنر پیشهای نسبت داده بود و از این درون مایه استفاده کرده بود. اما رویکرد این فیلم (همیشه پای یک زن در میان است) رویکرد خوبی بود و تلاش میکرد که بگوید، لشکر زنان و مردان به یکدیگر احتیاج دارند و در حقیقت مکمل همدیگر و مکمل یک زندگی هستند. و گریز زنان و مردان از یکدیگر و دامن زدن به ناهنجاریهای روابط زن و مرد، موجب از هم پاشیدگی جامعه میشود. اما متاسفانه با تاکید بر نمادها و نشانههایی که با زندگی مردم در جامعه ارتباط چندانی ندارد، این فرصت از دست رفته و نتوانسته است آن را به خوبی تبیین کند. در واقع مضمون عمومی و درونمایه کلی فیلم، با جزئیات قابل فهم عموم مردم بیان نشده است. مشکلات مردم جامعه را با عناصر کمیک درون فیلم و درونمایه خود، پیوند نزده است. یعنی نتوانسته مشکلات را از درون زندگی مردم بگیرد، برجسته کند و به خود مرد م نشان بدهد. بنابراین فیلم علیرغم رویکرد مثبتش به این درون مایه، نتوانسته از فرصت به دست آمده در سینمای ایران برای حل این معضل به خوبی استفاده کند. تقابل زن و مرد ...در خصوص نگاه جنسیتی فیلم به زنان و مردان، بد نیست این صفآراییها را بررسی کنیم. در لشکر مردان ما امیر را داریم که در روابط خانوادگی مشکل دارد و در واقع مشکل عدم اقناع در روابط خانوادگی و زناشویی دارد و از زندگی خانوادگیاش راضی نیست. دیگری مدیر مریم است که آدمی متظاهر و دورو و فرصتطلب است. امیر در واقع مردی خنثی است نه در موضع کاملاً مردانه است و دیدگاه ضدزن دارد و نه در موضع زنانه است. در حالی که در مقابل، ما شخصیت جاهد را داریم که وکیل امیر است، و او نوعی دیدگاه ضد زنانه افراطی دارد که در نهایت هم تغییر میکند و کاملاً طرفدار زنان شده و دیدگاه ضد مرد پیدا میکند. مرد خوب فیلم، پدر مریم است که روحیهای زنانه دارد، طرز حرف زدن، شوخیهایش، خانهنشین بودن و کمک به کارهای خانه مثل قند شکستن یا بگومگوی خاله زنکی او با زنش در مورد نمک غذا، و.... همه قرار است مردی زنانه را به عنوان الگوی مرد خوب به ما معرفی کند. در فیلمهای میلانی هم، مردهای زن صفت، مردان خوب ماجرا هستند. در فیلمهای آتشبس، توفیق اجباری و واکنش پنجم، لشکر زنان علیه مردان و بالعکس را با رویکرد مقابله با هم داریم. اما در این فیلم مردان و زنانی که در برابر هم قرار میگیرند، علیه هم نیستند مثلاً امیر مردی است که با زنش مشکل دارد ولی در برابر زنان قرار نمیگیرد یا جاهد (وکیل) آدمی غیر طبیعی است چرا که هم در آغاز غیر طبیعی و ضد زن است و هم در پایان غیر طبیعی و ضد مرد است.
در جای دیگر مردی را داریم که همکار مریم در شرکت است او کاملاً رفتاری زنانه دارد و به نظر میرسد مشکل جنسیتی داشته باشد. در سریال «ساعت شنی» نوعی لشکر زنان در برابر مردان را داریم که بسیار جدیتر است و چنین ایدهای را دارد تقویت میکنند. که زنان برای محافظت و دفاع از خودشان باید در کنار هم جمع شوند و در برابر مردان متحد شده، تشکل و انجمنی ایجاد کنند. رگههایی از این ایده نیز در همین فیلم است که مربی تیراندازی هم آن را عنوان میکند. همه این زنها از جمله قاضی زن فیلم، منشی، مادر منشی، زن مسئول توزیع کاغذ، زنی که از اداره آب و فاضلاب زنگ میزند و .... همه اعضاء همین تشکل علیه امیر و جامعه مردان هستند هر چند این فیلم در پایان با صلح مردان و زنان خاتمه یابد. نکته دیگر کنایهای است که فیلم به جامعه جانبازان و مذهبیون میزند، مدیرعیاش و ریاکار شرکت محل کار مریم، شخصی است که خود را ظاهراً جانباز نشان میدهد و با ظاهری مذهبی و به شکل جانبازان قطع نخاعی، روی ویلچر نشسته است. در صحنهای که مریم در دفترش به دیدن او میرود، نوایی پخش میشود که همان نوای «سوی دیار عاشقان رو به خدا میرویم» در زمان جنگ است. با این کنایه و ظاهری که مرد برای خود ساخته است فیلم او را شخصی مذهبی، و جانباز نشان میدهد. او مردی است که محل کارش، به حرمسرایی شبیه است که کارمندان زنش ابتدا بصورت موقت و سپس به صورت دائم برای او درمیآیند، چه در قراردادکاری و چه در روابط با او. هر چند مخاطب این نکته را پس از صحنه خواستگاری مدیر ویلچرنشین از مریم در مییابد. مردان در خیابان نیز بدون استثناء گرسنگان جنسی تصویر شدهاند. پلیسِ مرد نیز نامتعادل است. در واقع نگاه فیلم نسبت به جنس مردان و جنس زنان، نگاه درستی نیست و مردان تصویر شده در این فیلم همه مشکل دارند. در ژانر کمیک این طبیعی است که هیچ چیز سر جای خودش نیست، نه تنها مردان غیر طبیعی هستند که زنان نیز همینطورند. مثلاً در صحنه رستوران زنها همه میخواهند با چشمانشان امیر را شکار کنند. یا آن زنی که شبیه آنجلینا جولی (هنر پیشه خارجی) است، زنی غیر طبیعی است یا زنی که امیر در خیابان سوار میکند، اینها زنان غیر طبیعی هستند. کمدی کارش این است که بخشهایی از جامعه یا شخصیتها را بزرگ نشان میدهد. قرار نیست همه انواع جنس مردان و زنان را یعنی خوب و بد و ... را ترسیم کند. در ضمن امیر به نظر من آنقدر خوب تصویر شده است، که از ژانر کمیک بیرون زده است و این از اشکالات فیلم است. هر چند این فیلم از آن جهت که فانتزی است باید روی خیلی از اشکالات را چشمپوشی کرد اما این اصل مسأله را پاک نمیکند. در این فیلم نوع نگاه خاصی که به مردان در آن شده است اشکال دارد و آن این است که تمام مشکلات جامعه را از نگاه جنسی مردان دیده است. ممکن است نگاهش به زنان هم اشکال داشته باشد که باید بررسی شود. مثلاً در مردان، همه نامتعادل هستند و در زنها هم مریم نامتعادل است. مربی تیراندازی هم علیه مردان اقدام میکند، آن زن خیابانی یا زن شبیه به آنجلینا جولی و یا کسانی که توی رستوران نشستهاند حمله نامتعادلاند، زن منشی و مادرش هم نامتعادلاند. اما رویکرد کلی این است که نگاه مردان به جامعه جنسی است و مردان گرسنگان جنسی تصویر شدهاند. مردان تقریباً بدون استثناء مشکل دارند و جامعه از این منظر بسیار سیاه تصویر میشود. زنها هم مشکل دارند، برخی برای اظهار هویت و جلب توجه مردان اقدام میکنند و برخی برای تیغ زدن و خر کردن مردان اقدام میکنند. هر چند اگر پایش بیفتد تن به انحراف جنسی هم میدهند.زن منشی نیز المانها و نمادهای جنسی را دارد، و در پایان هم ابراز تمایل به امیر میکند. جمعی دیگر از زنان را هم داریم که در حرمسرای مدیر مریم هستند. البته این تنها یک اشاره است و خیلی پررنگ نیست.در این فیلم زنهایی داریم که خودنمایی میکنند، و زنهایی داریم که استثمار شدهاند، زنهایی داریم که ازخود دفاع میکنند که بیشتر زنان تیرانداز هستند مثل مریم و مربی تیراندازی. خلاصه آنکه نگاه کلی این است که مردان و زنان دارای مشکل جنسی هستند و این نگاه جنسی به مردان بیشتر است و مشکل، بیشتر دامن مردان را میگیرد. برخلاف واکنش پنجم و آتش بس که دارد ظلمی تاریخی را بر زنان از سوی مردان تصویر میکند، این فیلم دارد مشکلات دو گروه را عنوان میکند. رویکردش به برخی گرایشهای فمینیستی است که در کشور ما قرائتهای نادرستتری از آنها نسبت به آنچه در غرب وجود دارد ارائه میشود.فیلم سعی دارد مشکلی واقعی از جامعه را عنوان کند و آن این است که مردان مشکل جنسی دارند مثلاً پلیس امنیت اجتماعی در جامعه ما یکی از طرحهایش مبارزه با جوانان ماشین سوار و مزاحم نوامیس مردم است. حالا همین وقتی در فیلمی کمدی مطرح میشود، باید این تعداد را آنقدر زیاد نشان بدهد که برای یک زن باهم تصادف کنند. از سوی دیگر زنان هم مشکل آرایش و خودنمایی دارند، که حتی از غرب هم بیشتر است. همه اینها در فیلم مطرح شده و خوب هم ارائه شده است. یعنی لایههای اجتماعی این مضامین را در تیپهای ارائه شده به خوبی نشان داده است و چیدمان درستی دارد اگرچه پرداخت ضعیفی دارد یعنی به عنوان یک رویکرد مضمونی درست است. یعنی وقتی مردان، به تصادف ماشینها در صحنهای که جلوی پای مریم میایستند یا ریختن کارتهایی که مریم از مردان گرفته است، میخندند، در واقع به ضعف خودشان پی بردهاند و متوجه نقیصهای اخلاقی شدهاند، و زنان وقتی به رفتارهای خودنمایانه منشی امیر یا عشوههای زن شبیه انجلینا جولی میخندند، هجو ضعفهای خودشان است. کمدی کارش این است که افراد را متوجه اشتباهات و ضعفهای خودشان کند. این یک واقعیت اجتماعی است که یک زن مسن هم اگر آرایش کند و عشوه بیاید، میتواند تعداد زیادی پسر جوان از راه به در کند. چرا ؟ چون مشکل جنسی پسران بیشتر است و کمدی این را برجسته میکند. اما اینکه در پایان ماجرا را چطوری حل میکند، قابل بررسی است ولی رویکردش به این جریان در اجتماع، قابل قبول است. روح حاکم بر داستان را خطوط اصلی ماجرا و حرکت شخصیتهای اصلی داستان پیریزی میکنند. کارگردان نخواسته فضا را متعادل کند، زیرا در شخصیتهای فرعی میتوانست اشخاصی را قرار دهد که مشکل نداشته باشند، در حالی که در شخصیتهای فرعی هم روی مشکل جنسی آنها دست گذاشته است. هر فیلمی در قواعد هر ژانری که ساخته میشود باید نگاه عادلانه و با انصافی به قضایا و جامعه بکند. چرا که سعی دارد از آن مسأله صحبت کند و موضوعی را برای مخاطبش بشکافد. اگر چه نگاه این فیلم در مقایسه با خیلی فیلمها در این زمینه متعادل است و حکمی هم که در پایان صادر میکند به نفع خانواده است اما اغراقهای زیاد و غیر منطقی هم دارد. در واقع باید گفت در صفآرایی که از زنان و مردان ارائه کرده است، نگاهش به مردان و تصویری که از آنها ارائه میکند، در کلیت فیلم تصویری منفیتر، بدتر و نامتعادلتر است و مشکلاتشان را عمده و بزرگ تصویر کرده در حالیکه زنان مشکلاتشان عمده نیست، و تصویری که از آنها ارائه میشود در نهایت تصویری مظلومانهتر، بهتر، سالمتر و متعادلتر است. در دیالوگها هم به صراحت علیه مردان موضعگیری میکند. اگر چه در فیلم این زن است که مشکل دارد و تقصیر اصلی گردن اوست، ولی این رندی کارگردان است که با انداختن تقصیر به گردن زنان، تمام حرفهایش را علیه مردان زده است. اما جنبه دیگر این فیلم پرداخت پدر و مادر مریم است، گویی نقشهای آنها برعکس است، و تا حدی مخاطب را دلزده میکند. یعنی از اقتدار کم پدر، ناراحت و ناراضی میشود، همانطور که از مادر مریم هم راضی نمیشود. در اینجا هم چیدمان خوب است، ولی پرداخت خوبی نشده است. یعنی کارگردان میخواهد در خط اصلی داستان از طرفی با کوبیدن مردانی که میخواهند اقتدار خودشان را به رخ بکشند و یا میخواهند زنان را تملک کنند و آنها برده جنسی خود کنند، داستان را روایت کند و از طرفی زنانی را که خودنمایی میکنند و مشکلاتی از این دست دارند را کوبیده و به تصویر بکشد. اما در شخصیتهای فرعی مثل پدر و مادر مریم، میخواهد از مردان و زنانی بگوید که در نقش خود نیستند و نقش خود را ایفا نمیکنند، مثلاً همکار مریم مردی است که رفتاری کاملاً زنانه دارد. نکته دیگر اینکه پدر پناهگاه دختر است. و مادر پناهگاه پسر است. این اشارهای به نگاه روانکاوانه فروید دارد که در افراد این تمایلات نامتناسب و غیر همجنسی خواه دیده میشود. اگر چه کارگردان اگر بنای بیان این موضوع را هم داشته، آن را تلف کرده است. نگاه فرویدی در کل فیلم دیده می شود. یعنی نگاه جنسی در کل فیلم هست، مشکل در فیلم همان نیاز جنسی است، چه در خط اصلی داستان، چه در بین مدیر مریم و او یا حتی زنهای دیگر که دچار خودنمایی و تیغ زدن و چیزهای دیگر هستند. کمدی یا تعرض به تعالیم دینی؟! نکته دیگر اینکه ویژگی فمینیستهایی که داعی دفاع از زنان را دارند، این است که به مذهب میتازند. این تعریض به دین هم در شخصیت مدیر مریم مطرح شده است. فیلم با برخی از مفاهیم دینی که در حقوق مدنی و قوانین مربوط به سازمان دادن روابط خانوادگی تنظیم شده است، شوخیهایی کرده است که درست نیست. اگر چه این لازمه ژانر کمدی است ولی اگر شوخیهایش به مرزی وارد شود که بار منفی را بر این مفاهیم حمل کند درست نیست مثل شوخی با حجاب در جایی که خانم منشی هنگامی که امیر همسرش را طلاق میدهد، چادر میپوشد یا به تنهایی حاضر نیست نزد او بیاید در حالی که قبل از این بسیار آزادانه در محیط کارش رفتار میکرد. یا شوخی با اینکه یک شاهد مرد و دو شاهد زن برای طلاق لازم است. این موضوع قابلیت این را دارد که به یک فیلم تبدیل شود، نه اینکه اینگونه با شوخی مطرح شده و بدون پاسخ رها شود. اینها شوخی با موضوعاتی بزرگ و بدون توجه به ابعاد مسأله است. چرا که به لحاظ کارکرد اجتماعی این مسائل لوث شده و هنجار شکنیهای صورت میگیرد و جایگزینی هم در جامعه ندارد و نوعی تنش اجتماعی و آنارشیسم را در پی دارد.همینطور شوخی که با ازدواج دائم و موقت دارد که یکی for love و یکی for business است. یعنی ازدواج دائم برای عشق ورزی و نیاز جنسی و ازدواج موقت برای کار و تجارت، به عبارت دیگر ازدواج موقت را خود فروشی تعبیر کرده است. این مسائل در ساختار اجتماعی ما دارای ابعاد زیادی است و اینچنین شوخی بردار نیستند. از طرف دیگر با مسأله آرایش زن در خانه و اینکه به خودش برای شوهر برسد، برخوردی نامناسب کرده است و آن را خیلی منفی جلوه داده است. این شوخیها تاثیرات منفی و مخربی بر فرهنگ جامعه و خانواده خواهد داشت. از نگاهی دیگر می توان گفت اینها بیشتر از شوخی بود و بیشتر تعریض و یک نوع رویکرد بود. نوعی اعتراض بود. برخی از دستاندرکاران سینما به خودشان اجازه میدهند به احکام اسلامی اینگونه تعرض کنند و این برای آنها یک رویه شده است. مثل تعرضی که به ازدواج موقت یا مسأله چادر در این فیلم شده است. همین تعرض را نسبت به جانبازان هم دارد، جامعه ما با سابقه جنگ هشت سالهاش طبیعی است که افرادی را در خود داردکه ما آنها را به عنوان جانبازان دوران جنگ میشناسیم، که واقعاً هم افراد مخلصی هستند، ولی ممکن است فردی هم باشد که در این سالها از جانباز بودن خود فاصله گرفته و به آدمی منفی تبدیل شده، از موقعیت جانبازیاش هم سوء استفاده کند. البته اگر فیلمی بیاید جانبازی را تصویر کند که از ارزشهایش جدا شده و آدمی منفی شده است، پذیرفتنی است. اما این فیلم رویکرد بدتری دارد، اولاً کسی را نشان میدهد که بالاخره معلوم نمیشود جانباز هست یا نیست و دارد از این موقعیت سوء استفاده میکند و به گونهای القاء میکند که اساساً جانبازها این طوری هستند، نه اینکه این آدم جانباز است و از ارزشهایش جدا شده است. یعنی اگر هم میخواست نشان دهد که این شخص، شخصیت دیگری است و خودش را به عنوان جانباز جازده است، موفق عمل نمیکند. یعنی با پرداخت نارس و غلط به مخاطب القاء میکند که جانبازان اینگونهاند. در حالی که به لحاظ اقتضاءات هنری دستش باز بود و میتوانست به گونهای ترسیم کند که این فرد دارد سوء استفاده میکند.
کمال تبریزی کارگردان تیزهوش و رندی است، و از همین رندیها در مارمولک هم استفاده کرده است. آنجا یک روحانی مثبت را به ما نشان میدهد و بعد شخص دزدی را نشان میدهد که وارد لباس روحانی میشود. مخاطب هر چه میبیند دزدی است که وارد لباسی روحانی شده است اما چیزی که القاء میشود تظاهر، دورویی و ظاهر فریبی افراد روحانی است. این دیگر شوخی نمیتواند باشد اما نکته این است که راه گریز از اشکالات بر فیلم هم این بود که آنچه تصویر شده در مورد شخص روحانی نبوده، بلکه در مورد یک دزد بود که در آخر هم تحت تاثیر همان لباس قرار میگیرد و متحول میشود. اینجا هم ظاهراً میخواهد بگوید مدیر شرکت آدمی منفی، ریاکار، عیاش و هوسباز است که از ظاهر مذهبی و جانباز گونهاش برای سوء استفاده و ظاهر فریبی دارد کمک میگیرد. در حالی که چیزی که القاء میشود این است که مذهبیون و جانبازان آدمهایی متظاهر، عیاش، و فریبکار هستند. یعنی کارگردان با رندی نشان میدهد که ظاهراً این فرد دارد از این مظاهر استفاده میکند ولی این نوعی رندی است که شخصیت را اینگونه به تصویر بکشد تا کسی نتواند به او اشکال کند و راه گریزی داشته باشد. در لشکر زنان و مردان هم همین استفاده را از مدیری کرده است، یعنی حرفهای ضد زن را در دهان شخصیتی گذاشته است که آن فرد شخصیت طنز و کمیکی است، بنابراین تلخی و زهر حرفها گرفته میشود و از طرفی، حرفها جدی گرفته نمیشود. در نهایت هم با بازگشت 180 درجه وکیل و زنگرا شدنش، تمام آن حرفها را به باد تمسخر میگیرد و گویی جامعه مردان را به تسلیم در برابر جامعه زنان وامیدارد. یک نکته مهم دیگر این است که ما باید قواعد فرهنگی و اصول بنیادین فرهنگ را در جامعه، مقدم بر اصول و قواعد ژانر بدانیم، یعنی اینکه ممکن است برخی بگویند اگر بخواهیم همین مشکل را که برخی مذهبیون و جانبازان از موقعیتشان سوءاستفاده میکنند، تصویر کنیم، بالاخره باید پیامدهای منفی آن را بپذیریم. این قاعده است که ا گر بخواهیم جانبازی را وارد ژانر کمدی کنیم و با آن شوخی کنیم، راهگریزی نداریم، این قاعده ژانرکمدی است و باید آن را بپذیریم. بنده معتقدم باید اصول فرهنگ را بر قواعد ژانر ارجح بدانیم و اساساً جانباز یا هر مورد دیگری را که ممکن است با ارائه در آن ژانر یا رسانه، هجو شود و تاثیرات مخرب فرهنگی داشته باشد، با آن شوخی نکنیم و آن را وارد ژانر نکنیم. یعنی اگر اقتضائات رسانه، مدیوم سینما، قواعد ژانر یا درام به گونهای باشند که اگر وارد برخی مسائل و مفاهیم اجتماعی شوند، آسیبهایی را بر فرهنگ جامعه تحمیل میکنند، نباید به خود اجازه بدهیم که وارد آن مفاهیم و مسائل بشویم، چرا که قواعد فرهنگ، مقدم بر قواعد مدیوم سینما است. البته منظورم در جایی است که دچار تعارض شویم. همین مسأله را جایی داریم که اصول و قواعد دینی هم مطرح میشود. حتی اگر قواعد ژانر ناقص بشود، ما نباید اجازه بدهیم که قواعد دین و فرهنگمان به بازی گرفته شده و زیر سؤال بروند. شهید آوینی در مورد کیا رستمی در تحلیل یکی از فیلمهایش میگوید؛ وقتی جایی را خیلی کثیف، بد و عقب افتاده تصویر کنید و در مقابلش یک جای خیلی خوب و زیبا را تصویر کنید، همه به آن قسمت زیبا تمایل پیدا میکنند، اما اساس مشکل و واقعیت فقط همین دوگانهای که تصویر شده نیست. اینجا هم مسأله این نیست که قواعد درام و مدیوم رسانه یا سینما با قواعد فرهنگ تعارض پیدا کردهاند و حالا میخواهیم بدانیم باید قواعد فرهنگی را بر این مدیوم برتری بدهیم یا بالعکس، بلکه مسأله اینجاست که چگونه فرهنگ را با اقتضائات مدیوم رسانه و هنر بیان کنیم، نه اینکه به دلایل فرهنگی، هنر را محکوم و ممنوع کنیم و نه اینکه به دلایل هنری، فرهنگ را تخریب کنیم. در پایان باید بگویم اگر چه معتقدم که کمال تبریزی کارگردان خوبی است و کار خودش را به خوبی بلد است. اما باید دقت کرد که یکی از عناصر تالیفی در کارهای ایشان (به لحاظ مضمونی در عموم کارهایشان) این است که سعی میکنند یک فضای ضد ریا را تصویر کنند. یعنی همیشه شخصیتی ریاکار و منفی را تصویر میکند. در نسل کارگردانهایی مثل کمال تبریزی افرادی چون حاتمی کیا و محسن مخملباف را داریم که اگر چه خودشان از جایگاهی مذهبی به جامعه وارد شدهاند، و خود را مذهبی میدانند و روایت داستانهایی مذهبی را هم میکنند اما با مذهب و مذهبیون درگیریهایی دارند و برخی از مظاهر آن را میکوبند مثلاً در کارهای آنها حاجی بازاری را داریم به عنوان مثال در عروس خوبان از مخملباف حاجی بازاری بسیار پررنگ است و مظهر ریاکاری مذهبیون است. در فیلم شیدا (کمال تبریزی) هم رزمنده مجروحی داریم که به عنوان مظهر ریاکاری رزمندگان و مذهبیون معرفی میشود. اصل این مطرح کردن اشکال ندارد چرا که این یک مشکل اجتماعی است که باید مطرح شود، نقد شود و حتی به این مظاهر اعتراض بشود. اشکال این است که این بیان در حد یک بر خورد احساسی با این قشر است و ارتقاء نمییابد تا به لایههای عمیقتر یک مسأله اجتماعی رسیده و شکافته شود. مثلاً تحلیلی از ریا ارائه نمیشود، فقط درحد تیپ ارائه میشود. یعنی به دلیل بغض و کینه تاریخی که دارند، در هنرشان بصورت شعاری مطرح میشود و همین وجه هنری کار را کم میکند و این مضامین عالی لوث میشود. همچنین این برخوردها، دامن زدن به فضایی است که در فرهنگ اجتماعی ما باعث سوء تفاهمهایی نیز میشود مثلاً درست است که ما حاجی بازاریهای بدی هم داشتهایم ولی مگر همه انقلابیون جوانهای مبارز بودند؟ مگر نه اینکه یکی از رکنهای انقلاب اعتصاب بازار بود؟ مگر از دل همینها شهدای زیادی نداشتیم؟ مگر همین حاجیبازاریهای امروز، جوانهای آن دوران نبودند؟ پس یکی از اشکالات کمال تبریزی، پرداخت احساسی و شعاری به همین مضامین است و این به ساختار کارهایش لطمه میزند. مثلاً شخصیت مدیر شرکت محل کار مریم پرداخت خوبی نشده در حالی که میتوانست خیلی بهتر پرداخت شود و بسیار هم تاثیرگذار است. در نوشتن فیلمنامه گاهی یک شخصیت درجه سوم یا چهارم اگر به خوبی تبیین نشود حداقل برای خود نویسنده، در بخشهای مختلف فیلمنامه نارس بودن و تناقضات آن آشکار میشود. به همین دلیل فیلمنامه نویسان برای شخصیتها زندگی نامه مینویسند تا پرداخت آن شخصیت، متناسب با کلیت آن در فیلمنامه بشود. یعنی باید جوانب مختلف«شخصیت» در نظر گرفته شود. این اتفاق برای مدیر معلول شرکت هم افتاده است. چرا که دارد به یک تیپ و شخصیت کلانی در جامعه اشاره میکند. برخی تیپها معمولیاند. مثل «دکتر» که با داشتن مطب، منشی، نسخه نوشتن و نسکافه خوردن دکتر میشود یا جوانی با گردن بند و گوشواره و موهای بلند و چپ چپ نگاه کردن،قاچاقچی میشود. این شخصیتها تیپهای ساده و معمولیاند ولی یک «جانباز» چون دارای ابعاد زیادی در جامعه است وقتی با منطق تیپ سازی به این سادگی با آن برخورد شود، مشکل ساز میشود. شخصیتپردازی به عنوان یک رکن کار هنری در نوشتن فیلمنامه مهم است، یعنی وقتی به جانبازی در یک فیلم نگاه میکنیم، اشاره به حقیقت جانباز در خارج از فیلم میکند که ابعاد وسیع و زیادی در جامعه ما دارد. « هميشه پاي يک زن در ميان است » پس از « يک تکه نان » (1383) جديدترين ساخته کمال تبريزي در مقام کارگردان است. تبريزي پس از اين فيلم، "پاداش" را ساخت. عوامل فیلم:کارگردان: کمال تبريزيتهيه كننده: محسن علی اکبرینويسنده: رضا مقصودي، نغمه ثميني (بر اساس داستان غير قابل انتشار نوشته سيد مهدي شجاعي)مدير فيلمبرداري: بهرام بدخشانیطراح صحنه و لباس: محسن شاه ابراهيمیتدوين: حسين زندبافمدير جلوه های ويژه: علاءالدين پژهان چهره پرداز : عبدالله اسکندریصدابردار: بهمن اردلانمجری طرح: مازيار ميریبازيگران : حبيب رضاييگلشيفته فراهانيمهران مديريرضا كيانيانآهو خردمنداسماعيل خلجحسن معجونيصبا کماليحبيب الله حدادسياوش چراغي پورشبنم مقدميمژگان جوديهنگامه صالحيامير زمستاني سال ساخت : 1386 منابع: سایت پزوهشکده باقر العلوم/ ایسنا
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 809]
-
گوناگون
پربازدیدترینها